ناطور دشت

کتاب «ناطور دشت» نوشته‌ی جروم دیوید سالینجر (نویسنده‌ی آمریکایی، از ۱۹۱۹ تا ۲۰۱۰) به روایت سه روز از زندگی یک نوجوان می‌پردازد. این کتاب برای اولین بار در سال‌های ۱۹۴۵ و ۱۹۴۶ به صورت دنباله‌دار چاپ و سپس به صورت کامل و در قالب ۲۱۴ صفحه در سال ۱۹۵۱ منتشر شد.

ناطور دشت، در مدت کمی شهرت و محبوبیت فراوانی برای نویسنده‌ی خود به همراه آورد و بنگاه انتشاراتی راندوم هاوس در سال ۱۹۹۹ آن را به‌عنوان شصت‌وچهارمین رمان برتر قرن بیستم معرفی کرد. این کتاب به بیش از ۳۵ زبان زنده‌ی دنیا ترجمه شده و چندین میلیون نسخه از آن در سرتاسر دنیا به فروش رفته است.

در ایران نیز کتاب ناطور دشت سه بار، ابتدا در دهه‌ی ۱۳۴۰ خورشیدی (۱۳۴۵ توسط انتشارات مینا) توسط احمد کریمی، بار دیگر در دهه‌ی ۱۳۷۰ به قلم محمد نجفی، و بار سوم در سال ۱۳۹۴ توسط انتشارات میلکان با ترجمه‌ی آراز بارسقیان به فارسی ترجمه شده‌است. از این اثر با ترجمه علیرضا دولت‌آبادی در سال ۱۳۹۸ به همت انتشارات نگارتابان وارد بازار شده‌است. عبارت «ناطور دشت» ترجمه‌ی the Catcher in the  Rye  و بر گرفته از شعری از سعدی در باب پنجم کتاب بوستان است. «ناطور (ناتور)» به‌معنی حافظ و نگهدارِ باغ و دشت است.

در قسمتی از کتاب ناطور دشت شخصیت اصلی کتاب می‌گوید: «همه‌ش مجسم می‌کنم که هزارها بچه‌ی کوچیک دارن تو دشت بازی می‌کنن و هیشکی هم اون‌جا نیس، منظورم آدم بزرگه، جز من. من هم لبه‌ی یه پرتگاه خطرناک وایساده‌م و باید هر کسی رو که میاد طرف پرتگاه بگیرم… تمام روز کارم همینه. یه ناطورِدشتم».

یکی از تأثیرات بزرگ و جنجال‌برانگیز کتاب ناطور دشت، قتل جان لنون، اسطوره‌‌ی بی‌همتای موسیقی راک و مؤسس گروه بیتلز است که توسط مارک دیوید چپمن به قتل رسید. چپمن بارها ادعا کرده که انگیزهٔ اصلی کشتن لنون، بعد از خواندن این کتاب به او الهام شده‌است.

داستان رمان ناطور دشت

هولدن کالفیلد، یک نوجوان ۱۷ ساله افسرده، پس از پایان جنگ جهانی دوم در مدرسه‌ای در کالیفرنیا زندگی می کند. او قصد دارد بعد از مرخصی یک ماهه از مدرسه به مناسبت تعطیلات، با برادرش که نویسنده و کهنه سرباز جنگ است، زندگی کند. هولدن شدیداً از دست برادر خود به خاطر تبدیل شدن به یک فیلمنامه نویس هالیوود عصبانی است.

هولدن وقایع یک شب در کریسمس در گذشته را به یاد می‌آورد که در یک مدرسه‌ی شبانه روزی در پنسیلوانیا آغاز شده است. هولدن به تازگی فهمیده است که پس از تعطیلات کریسمس به او اجازه بازگشت به مدرسه را نمی دهند زیرا او در همه کلاس ها به جز زبان انگلیسی مردود شده است. وی پس از شکست در یک مسابقه‌ی شمشیربازی در نیویورک با فراموش کردن وسایل در مترو، با معلم تاریخ خود، آقای اسپنسر، که پیرمردی خوش‌نیت است، خداحافظی می‌کند. اسپنسر به او مشاوره می‌دهد و همزمان با انتقاد از امتحان تاریخ هولدن، او را شرمنده می‌کند.

از سوی دیگر، رابرت آکلی، دانش‌آموز ساکن اتاق مجاور در خوابگاه هولدن، که در میان همسالانش محبوبیتی ندارد، هولدن را با پرسشگری و رفتارهای بی ادبانه‌اش آزار می‌دهد. هولدن که برای آکلی متاسف است حضور او را تحمل می‌کند.

در ادامه، هولدن بعد از درگیر شدن با هم‌اتاقی‌اش به دلیل بروز یک درگیری کوچک، قصد می‌کند مدرسه را زودتر ترک کرده و با قطار خود را به نیویورک برساند. در قطار، هولدن با مادر یک دانش‌آموز ثروتمند و نفرت‌انگیز مدرسه به نام ارنست مورو، ملاقات می کند و داستان‌هایی خوب اما دروغین درباره‌ی پسرش می سازد.

با رسیدن به نیویورک او قصد می‌کند تا روز چهارشنبه  که والدینش از اخراج او از مدرسه آگاه می‌شوند صبر کرده و به خانه مراجعه نکند. به همین دلیل به مسافرخانه‌ای رفته و ضمن خوشگذرانی، دورادور سعی می‌کند برادر کوچکتر خود را ببیند.

برای این که از سرانجام هولدن و اتفاقاتی که برای وی در این سه روز می‌افتد آگاه شوید، همین الان مطالعه‌ی رمان «ناطور دشت» را شروع کنید.

بخش‌هایی از کتاب ناطور دشت

از طرف دیگه گاهی رفتارم کوچک تر از سن و سالمه. اون موقع شونزده سالم بود، الان هیفده ساله‌م و گاهی عین سیزده ساله‌ها رفتار می‌کنم. این خیلی خنده داره، آخه قدم شیش فوت و دو و نیم اینچه، موی سرمم سفید شده. جدی می‌گم. یه طرف سرم-طرف راست-پرموی سفیده. از بچگی همین جور بوده.

با این حال گاهی طوری رفتار می‌کنم که انگار دوازده ساله‌م. همه همین رو می‌گن، مخصوصا پدرم. یه قدری هم راس می‌گن، ولی نه صد درصد. من که عین خیالم نیست، هرچند بعضی وقتا عقم می‌گیره بس که بهم می‌گن مطابق سنت رفتار کن. بعضی وقتام رفتارم بزرگ‌تر از سنمه -راس راسی- ولی هیچ وقت کسی متوجه نمی‌شه. مردم هیچ‌وقت متوجه هیچ‌چی نیستن…

به هر حال، تو راه برگشت به هتل، به این چیزا فکر می‌کردم. ترسو بودن هیچ لطفی نداره. شایدم من یه ترسوی تمام عیار نباشم. نمی‌دونم. گمونم نصفم ترسوئه، نصف دیگه‌مم براش مهم نیست که دستکشاش گم بشه. یکی از دردسرامم همینه. وقتی چیزی رو گم می‌کنم زیاد پاپی‌اش نمی‌شم. بچه که بودم این خصوصیتم حرص مادرم رو در می‌آورد. انگار چیزی وجود نداشته که من گم کنم و نگرانش بشم.

شاید واسه همینه که ترسوی تمام عیار نیستم. ولی بازم دلیل خوبی نیست. جدا نیست. آدم اصلا نباید ترسو باشه. اگه باید زد چونه‌ی یکی رو خورد کرد، اگه دلیلی واسه این کار هست، باید این کارو کرد. ولی من اصلا نمی‌تونم. حاضرم طرف رو از پنجره بندازم بیرون یا کلش رو با تبر شقه‌شقه کنم ولی تو چونه‌ش مشت نزنم.

بد نیست بدانید کتاب ناطور دشت در وب سایت معتبر goodread دارای امتیاز ۳.۸۱ با بیش از ۳ میلیون نظر و بیش از ۶۷ هزار نظر و نقد است. هم‌چنین باید بدانید با وجود تقاضای زیاد از طرف کارگردان‌های بزرگ سینمایی مثل «بیلی وایلدر»، «استیون اسپیلبرگ» و «الیا کازان» سلینجر هیچ‌گاه راضی نشد تا براساس کتابش در هالیوود فیلمی ساخته شود. او در پاسخ به دیگران می‌گفت: «نمی‌توانم چنین اجازه‌ای را بدهم. چون هولدن خوشش نمی‌آید!».

برای آشنایی با سایر رمان‌های خارجی مشابه با ناطور دشت، می‌توانید بخش معرفی رمان‌های خارجی را در وب‌سایت هر روز یک کتاب مشاهده کنید.