سه قطره خون

«سه قطره خون» نام مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه به قلم صادق هدایت (نویسنده‌ی اهل تهران، از ۱۲۸۱ تا ۱۳۳۰) است که در سال ۱۳۱۱ منتشر شده است. این مجموعه شامل ۱۱ داستان کوتاه است.

نام این مجموعه بر اساس نام اولین داستان آن، یعنی داستان کوتاه سه قطره خون، انتخاب شده است که معروف‌ترین داستان صادق هدایت به شمار می‌رود. دیگر داستان مهم این مجموعه را می‌توان داستان «داش آکل» به شمار آورد.

کتاب «سه قطره خون» در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۳ با بیش از ۶۳۰۰ رای و ۲۶۰ نقد و نظر است.

فهرست داستان‌های «سه قطره خون»

    • سه قطره خون
    • گرداب
    • داش آکل
    • آینه‌ی شکسته
    • طلب آمرزش
    • لاله
    • صورتک‌ها
    • چنگال
    • مردی که نفسش را کشت
    • محلل
    • گجسته دژ

خلاصه‌ی داستان سه قطره خون

داستان سه قطره خون را راوی، از داخل یک تیمارستان شروع به تعریف می‌کند. او باور دارد که جایش بین دیوانه‌ها نیست و او را اشتباه در تیمارستان نگه داشته‌اند، داستانش را از روزی آغاز می‌کند که پس از یک سال بودن در تیمارستان اتاقش را جدا کرده‌اند و کاغذ در اختیارش گذاشته‌اند تا بتواند چیزی بنویسد.

هرچند نتیجه کار او ناامیدکننده است. او تمام مدت حضورش در این تیمارستان طلب قلم و کاغذ می‌کرده، اما حالا متوجه می‌شود چیزی برای نوشتن ندارد. سیاوش شخصیت اصلی دیگر داستان است که دوست نزدیک راوی هم است. سیاوش گربه‌ای زیبا دارد، ماجرایی که برای گربه اتفاق می‌افتد، رابطه‌ی سیاوش و راوی و ماجراهایی که بعد از آن رخ می‌دهند داستان سه قطره خون را شکل می‌دهد.

خلاصه‌ی داستان داش آکل

داش آکل لوطی مشهور شیرازی است که خصلت‌های جوانمردانه‌اش او را محبوب مردم ضعیف و بی‌پناه شهر کرده‌است اما کاکارستم که گردن‌کلفتی ناجوانمرد است و به همین سبب، بارها ضرب شست داش آکل را چشیده، به شدت از او نفرت دارد و در پی فرصتی است تا زهرش را به داش آکل بریزد و از او انتقام بگیرد.

در همین حین، حاجی صمد (از مالکان شیراز) می‌میرد، و داش آکل را وصی خود قرار می‌دهد. داش آکل، با اینکه آزادی خود را از همه چیز بیشتر دوست دارد، به ناچار این وظیفه دشوار را به گردن می‌گیرد. او با دیدن مرجان، دختر چهارده ساله‌ی حاجی صمد، به وی دل می‌بازد. اما اظهار عشق به مرجان را خلاف رویه‌ی جوانمردی و عمل به وظیفه‌ی خود می‌داند.

در نتیجه، این راز را در دل نگه می‌دارد. در عوض، طوطی‌ای می‌خرد، و درد دلش را به او می‌گوید.

از آن پس، داش آکل، قرق کردن سرِ گذر و درگیری با سایر لوطی‌ها و اوباش را ترک می‌کند و اوقات خود را صرف رسیدگی به اموال حاجی و خانواده‌ی او می‌کند.

بر این منوال، هفت سال می‌گذرد تا این‌که برای مرجان، خواستگاری پیدا می‌شود. داش آکل به عنوان آخرین وظیفه‌ی خود، وسایل ازدواج مرجان را فراهم می‌کند و او را به خانه‌ی بخت می‌فرستد.

بخشی از کتاب سه قطره خون

در همان حال که نازی اظهار دوستی می‌کرد، وحشی و تودار بود و اسرار زندگی خودش را فاش نمی‌کرد، خانه‌ی ما را مال خودش نمی‌دانست و اگر گربه غریبه گذارش به آنجا می‌افتاد، به‌خصوص اگر ماده بود مدت‌ها صدای فیف، تغیر و ناله‌های دنباله‌دار، شنیده می‌شد.

صدایی که نازی برای خبر کردن ناهار می‌داد، با صدای موقع لوس شدنش فرق داشت. نعره‌ای که از گرسنگی می‌کشید، با فریادهای که در کشمکش‌ها می‌زد و مرنو مرنویی که موقع مستیش راه می‌انداخت، همه باهم توفیر داشت و آهنگ آن‌ها تغییر می‌کرد. اولی فریاد جگرخراش، دومی فریاد از روی بغض و کینه و سومی یک ناله‌ی دردناک بود که از روی احتیاج طبیعت می‌کشید، تا به‌سوی جفت خودش برود.

ولی نگاه‌های نازی از همه‌چیز پرمعنی تر بود و گاهی احساسات آدمی را نشان می‌داد، به‌طوری‌که انسان، بی‌اختیار از خودش می‌پرسید: در پس این کله‌ی پشم‌آلود و پشت این چشم‌های سبز مرموز چه فکرهایی و چه احساساتی موج می‌زند!

پارسال بهار بود که آن پیشامد هولناک رخ داد. میدانی در این موسم، همه جانوران مست می‌شوند و به تک و دو می‌افتند، مثل این است که باد بهاری، یک شور دیوانی در همه‌ی جنبندگان می‌دمد. نازی هم برای اولین‌بار، شور عشق به کله‌اش زد و با لرزه‌ای که همه‌ی تن او را به تکان می‌انداخت، ناله‌های غم‌انگیز می‌کشید.

گربه‌های نر، ناله‌هایش را شنیدند و از اطراف، او را استقبال کردند. پس از جنگ‌ها و کشمکش‌ها، نازی یکی از آن‌ها را که از همه پرزورتر و صدایش رسا‌تر بود، به همسری خودش انتخاب کرد. در عشق‌ورزی جانوران، بوی مخصوص آن‌ها خیلی اهمیت دارد. برای همین است که گربه‌های لوس خانگی و پاکیزه، نزد ماده‌ی خودشان جلوه‌ای ندارند.

برای آشنایی با دیگر داستان‌های کوتاه ایرانی، می‌توانید به بخش معرفی داستان‌های کوتاه ایرانی در وب‌سایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید.