طاعون

«طاعون» اثری از آلبر کامو (نویسنده‌ی فرانسوی آفریقایی تبار، از ۱۹۱۳ تا ۱۹۶۰) است که در سال ۱۹۴۷ منتشر شده است. این کتاب به ماجرای همه‌گیری بیماری طاعون در وهران الجزایر و تعطیلی شهر می‌پردازد.

درباره‌ی رمان طاعون

رمان طاعون نوشته آلبر کامو به ماجرای همه‌گیری این بیماری در وهران الجزایر و تعطیلی شهر می‌پردازد. بیماری در طی ماه‌ها جان بسیاری را می‌گیرد؛ از هر ده نفر ساکنان شهر یکی می‌میرد (همان گونه که واقعاً در قرن نوزدهم در وهران رخ داد).

در آغاز مقامات محلی تمایلی ندارند که نشانه‌های اولیه طاعون یعنی موش‌های در حال مرگ در خیابان‌ها را تأیید کنند. ستون‌نویسی در روزنامه‌ای محلی می‌نویسد: « آیا مقامات شهر می‌دانند که اجساد در حال پوسیدگی موش‌ها خطری مهلک برای سلامتی مردم شهر به شمار می‌آیند؟»

راوی داستان دکتر برنار ریو فداکاری و شجاعت نیروهای بهداشت و درمان را در این دوران به یاد می‌آورد: «نمی‌دانم برایم چه پیش خواهد آمد، یا هنگامی که همه این ماجراها به پایان رسید چه رخ خواهد داد. در این لحظه تنها چیزی که می‌دانم این است؛ مردم بیمارند و به درمان نیاز دارند.»

 در پایان نجات‌یافتگان از طاعون درسی می‌آموزند؛ «آنها اکنون می‌دانستند تنها چیزی که همیشه می‌توان مشتاقش بود و گاهی نیز به آن رسید، عشق به انسان است».

کتاب «طاعون» در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۲ با بیش از ۲۱۳ هزار رای و ۱۱هزار نقد و نظر است.

داستان طاعون

وقایع رمان در شهری از الجزایر به نام وهران رخ می‌دهد و از زبان راوی که بعدها خود را دکتر ریو معرفی می‌کند نقل می‌شود. کتاب با توضیحی از مردم و شهر آغاز می‌شود و سپس به زیاد شدن تعداد موش‌ها در شهر و مرگ آن‌ها اشاره می‌کند. آقای میشل، سرایدار منزل دکتر ریو بر اثر بیماری‌ای با بروز تاول‌ها و خیارک‌ها می‌میرد و مرگ چند نفر دیگر با همین علائم باعث می‌شود دکتر ریو علت مرگ را بیماری احتمالاً مسری بداند و کمی بعد دکتر کاستل این بیماری را طاعون تشخیص می‌دهد.

با سستی مسئولین برای واکنش، بعد از مدتی در شهر طاعون و وضع قرنطینه اعلام می‌شود.

با اعلام وضع قرنطینه، اعضای خانواده‌های زیادی از هم جدا ماندند. عده‌ای اقدام به فرارهای متوالی کردند و عده‌ای تا جایی که می‌توانستند با بیماری مبارزه کردند. ژان تارو یکی از مسافرانی بود که همراه با دکتر ریو اقدام به تشکیل سازمان بهداشتی داوطلبی برای مقابله با بیماری می‌کند.

کشیش شهر، پدر پانلو، با ایراد سخنرانی در آغاز اعلام وضع طاعون مردم را به گناه محکوم می‌کند و طاعون را مجازاتی برای همگان می‌خواند که به علت گناه کردن و توبه نکردن مردم نازل شده بود؛ بنابراین طاعون را تربیت‌کننده و اقدام علیه آن را بی‌فایده خواند و از مردم خواست آرامش خود را حفظ کنند که این اراده‌ی خداوند است و باقی کارها با خداست.

با مرگ و میر سریع، بیشتر مؤسسات و سازمان‌های دولتی به اردوگاه‌های قرنطینه برای افراد خانواده‌ی بیماران یا بیمارستان تبدیل شدند. دفن دسته جمعی اجساد جای خود را به کوره‌های جسدسوزی داد و از راه‌آهن تنها برای حمل اجساد استفاده شد.

در این مدت آقای کتار که قبل از طاعون اقدام به خودکشی کرد و توسط گران نجات یافت، روابط اجتماعی خوبی برقرار کرد و از وضع طاعون راضی بود. رامبر روزنامه‌نگار جوان هم با اعلام وضع قرنطینه چندین بار برای رسیدن به معشوقش برنامه‌ی فرار چید، اما با مهیا شدن شرایط، وقتی تارو به او گفت ریو نیز از همسرش که به علت بیماری در شهر دیگری است جدا مانده، نظرش را تغییر داد و به گروه نجات پیوست.

پدر پانلو نیز به گروه نجات پیوست و با دیدن مرگ سخت و دردناک پسر قاضی اتون، با ایراد موعظه‌ای دیگر از لفظ «ما» به جای «شما» استفاده کرد و مرگ پسر را آزمایشی الهی می‌خواند و از مردم خواست با بیماری مقابله کنند. مدتی بعد وی نیز بر اثر بیماری‌ای که دکتر ریو آن را مشکوک اعلام کرد، درگذشت.

ترجمه‌ی طاعون در ایران

این کتاب در ایران توسط مترجمان چون رضا سیدحسینی (۱۳۴۵)، کاوه میرعباسی (۱۳۹۸) و پرویز شهدی (۱۳۹۸) ترجمه و منتشر شده است.

بخشی از کتاب طاعون

«آنچه ضرورت داشت شناختن صریح آن چیزی بود که باید شناخت. به دور ریختن سایه‌های بیهوده و اتخاذ تدابیر بود. آنگاه طاعون متوقف می‌شد. زیرا مردم تصوری از طاعون نداشتند یا تصور نادرست داشتند.»

«سوال من این است:«چرا خود شما این‌همه فداکاری به خرج می‌دهید در حالی که به خدا ایمان ندارید.» ریو بی‌آنکه از تاریکی خارج شود گفت که به این سوال قبلا جواب داده است و اگر به خدای قادر مطلق معتقد بود از درمان مردم دست بر می‌داشت و این کار را به خدا وا می‌داشت.»

«شر و بدی در دنیا وجود دارد پیوسته از نادانی می‌زاید و حسن نیت نیز اگر از روی اطلاع نباشد ممکن است به اندازه شرارت تولید خسارت کند. مردم بیشتر خوبند تا بد و در حقیقت، مسئله این نیست. بلکه آن‌ها کم یا زیاد نادانند و همین است که فضیلت یا ننگ شمرده می‌شود. نومیدکننده‌ترین ننگ‌ها، ننگ آن نادانی است که گمان می‌کند همه چیز را می‌داند و در نتیجه به خودش اجازه آدم کشی می‌دهد: روح قاتل کور است و هرگز نیکی حقیقی یا عشق زیبا بدون روشن بینی کافی وجود ندارد.»

«اما انسان همین‌که عادت کرد، روزگارش بی‌دردسر می‌گذرد.»

«روشن است که شما قادرید در راه یک اندیشه بمیرید. و من از آدم‌هایی که در راه اندیشه می‌میرند خسته شده‌ام. من به قهرمانی عقیده ندارم. می‌دانم که آسان است. به این نتیجه رسیده‌ام که کشنده است. آنچه برای من جالب است این است که انسان زندگی کند و از آن چیزی که دوست دارد بمیرد.»

«گمان میکنم که من قهرمانی و تقدس را زیاد نمی‌پسندم. آنچه برایم جالب است انسان بودن است.»

برای آشنایی با سایر رمان‌های خارجی، می‌توانید بخش معرفی رمان‌های خارجی را در وب‌سایت هر روز یک کتاب مشاهده کنید.