دل تاریکی

«دل تاریکی» یا «قلب تاریکی» اثری است از جوزف کنراد (نویسنده‌ی بریتانیایی – لهستانی، از ۱۸۵۷ تا ۱۹۲۴) که در سال ۱۸۹۹ در مجله‌ی بلک‌وود و در سال ۱۹۰۲ به صورت کتاب منتشر شد. این کتاب به روایت زندگی ملوانی به نام چارلز مارلو می‌پردازد که از طرف یک شرکت بلژیکی به عنوان کاپیتان کشتی ماموریتی در آفریقا دریافت کرده است.

درباره‌ی دل تاریکی

دل تاریکی رمانی کوتاه است که آن را مهم‌ترین رمان کوتاه قرن بیستم می‌دانند. این رمان ابتدا در سال ۱۸۹۹ در مجله‌ی بلک‌وود در سه قسمت منتشر شد و بعد همراه چند داستان دیگر کنراد در کتابی به نام جوانی به چاپ رسید. نویسنده این رمان را به انگلیسی نوشته که سومین زبان اوست.

رمان دل تاریکی با بازخوردهای بسیار متنوع و متفاوتی روبه‌رو شده‌است. هارولد بلوم، منتقد مشهور آمریکایی، می‌گوید این رمان بیش از هر اثر دیگری که در برنامه‌ی درسی دانشگاه‌هاست، مورد نقد و بررسی و تحلیل قرار گرفته‌است. خود بلوم دلیل این امر را «تمایل بی‌مانند [کنراد] به ابهام» می‌داند.

هوش‌چایلد در این باره می‌نویسد: «دل تاریکی بازگویی تجربه‌ای است … که کمی (و فقط کمی) از فکت‌های ماجرا فراتر رفته‌است».

 با این حال، دل تاریکی همچنان جزء رمان‌های محبوب قرن بیستم به‌شمار می‌آید و در فهرست صد رمان برتر قرن بیستم به انتخاب کتابخانه‌ی مدرن رتبه‌ی ۶۷ را دارد.

این کتاب در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۴۳ با بیش از ۴۶۸ هزار رای و حدود ۱۷ هزار نقد و نظر است. هم‌چنین باید اشاره کرد که اقتباسات ادبی و نمایشی متعددی در قالب نمایش‌نام‌های رادیویی، سریال‌های تلویزیونی، فیلم‌ سینمایی، بازی ویدیویی و کتاب از این اثر به عمل آمده است.

در ایرن، کتاب دل تاریکی به کوشش صالح حسینی به فارسی ترجمه شده است.

داستان دل تاریکی

ملوانی به نام مارلو از زمان کودکی مجذوب رودی بزرگ است که در منطقه‌ای کاوش‌نشده در آفریقا جاری است. سال‌ها بعد، شرکتی که مأمور کاوش در آن منطقه است، فرماندهی یک کشتی مخصوص حمل عاج را به او می‌سپارد. مارلو، پس از سفری طاقت‌فرسا و تمام‌نشدنی و کابوس‌گونه، سرانجام موفق می‌شود که در عمق منطقه به کمپ شرکت برسد.

 اما همه چیز را آشفته و درهم‌ریخته و مرموز می‌یابد. سکوت مرموزی بر بومیان ساکن آنجا حاکم است. مارلو به جستجوی نماینده شرکت به نام مستر کورتس می‌پردازد، اما خبری از او در دست نیست. مارلو براساس نشانه‌ها به اعماق جنگل‌های وحشی می‌رود و در آنجا کورتس را در حالتی که به الهه و خدای قبایل وحشی بدل شده می‌یابد.

کورتس که با اندیشه دعوت وحشیان به مسیحیت سفر خود را آغاز کرده بود، سرانجام به خدایگان و رئیس رقصندگان و قربانی‌کنندگان قبایل متوحش بدل شد. او بارها کوشید بگریزد، اما وحشیان او را یافتند و حاضر نبودند خدای سفید خود را از دست بدهند. او اینک در حالتی نیمه‌دیوانه و در حال مرگ با مارلو روبه‌رو می‌شود. مارلو می‌کوشد او را راضی کند تا با او بیاید، اما او دیگر حاضر نیست.

بخشی از دل تاریکی

مارلو از کودکی علاقهٔ خاصی به نقشه‌های جغرافیایی داشت و به خود قول داد که وقتی بزرگ شد به بعضی از دورافتاده‌ترین نقاطِ نقشه‌ها سفر کند. پس از سفرهای بسیاری که انجام داد اینک روی عرشهٔ نِلی حضور داشت. نِلی قایق بزرگی است که در کنارهٔ رودخانهٔ تایمز لنگر انداخته و منتظر جزر و مد است تا سفر جدید خود را آغاز کند. با احتساب کاپیتان چهار نفر از خدمه در کشتی حضور دارند. همه بر روی عرشه در حال استراحت هستند که مارلو داستان یکی از سفرهای پر مخاطرهٔ خود را برای آنها تعریف می‌کند.

بعد از شش سال دریانوردی، مارلو تصمیم می‌گیرد یک کشتی برای خود پیدا کند و کاپیتان آن شود. یکی از عمه‌های مارلو که در فرانسه زندگی می‌کند در یک شرکت بازرگانی نفوذ دارد. این شرکت در امر دادوستد عاج از طریق یک مقر بازرگانی واقع در کنارهٔ رودخانه‌ای در آفریقا فعالیت دارد.

چندی پیش کاپیتان یکی از کشتی‌های شرکت توسط بومیان منطقه کشته شد و مارلو به عنوان جایگزین برای تصدی پست کاپیتانی استخدام می‌شود. پس از سفر با یک کشتی بخار به قارهٔ آفریقا، مارلو در یک قایق اتاقی رزرو می‌کند تا او را به مقر بازرگانی که سی مایل تا دریا فاصله دارد، ببرد.

اولین کارمند از شرکت بازگانی که مارلو ملاقات می‌کند حسابدار ارشد خوش‌پوش شرکت است. دفتر حسابدار کاملاً مرتب و منظم است، ولی دیگر مکان‌های مقر بسیار درهم است. مکانی مملو از کالاهای کم ارزش و بدساخت که توسط برده‌ها به قلب جنگل منتقل می‌شوند. هر یک از بردگان در راه بازگشت با خود «حجم اندکی از عاج» را به مقر می‌آورند. در اینجا، مارلو برای اولین بار درمورد مردی به نام کورتز حرف‌هایی می‌شنود.

برای آشنایی با سایر آثار مشابه، بخش معرفی برترین رمان‌های خارجی در وب‌سایت هر روز یک کتاب را ببینید.