کاندید

«کاندید» یا «خوشبینی» اثری است از ولتر (فیلسوف و نویسنده‌ی فرانسوی، از ۱۶۹۴ تا ۱۷۷۸) که در سال ۱۷۵۹ منتشر شد. این کتاب به روایت زندگی جوانی خوش‌باور به همین نام می‌پردازد.

درباره‌ی کاندید

کتاب کاندید اولین بار در سال ۱۷۵۹ منتشر شد و در دوران حیات نویسنده بیست بار تجدید چاپ شد و آن را در رده‌ی موفق‌ترین آثار ادبی فرانسه قرار دارد. کاندید یکی از آثار ادبی برجسته‌ی جهان است.

این رمان از آغاز با استقبال گسترده‌ای در فرانسه مواجه شد و خیلی زود به انگلیسی ترجمه شد. در اولین چاپ کتاب نام نویسنده روی جلد «دکتر رالف» نوشته شده بود و خبری از نام ولتر، فیلسوف کم‌نظیر عصر روشنگری نبود، در مقدمه‌ی «رضا مرادی اسپیلی» از ترجمه‌اش از این کتاب آمده است: «اگر نثر ولتر در سطر سطر کتاب خودنمایی نمی‌کرد، بی‌تردید امروز در زمزه‌ی آثار بی‌نام و نشان طبقه‌بندی می‌شد. ولتر در ایجاد جار و جنجال پیرامون مسائل و سپس پوشاندن آثار این جار و جنجال‌ها استاد بود؛ نه تنها کتاب را به نام دیگری چاپ کرد بلکه زمان و مکان چاپ اول کتاب هرگز معلوم نشد.»

کاندید رمان کوتاهی است که ولتر در سی بخش آن را نوشته است. منتقدان معتقدند سه چیز منبع الهام ولتر در نوشتن رمان کاندید بوده است: اول، انتشار رساله‌ی «مونادولوژی» اثر فیلسوف بزرگ لایبنیتز که سال ۱۷۱۴ منتشر شد. دوم جنگ‌های هفت ساله که بین سال‌های‌ ۱۷۵۶ تا ۱۷۶۳رخ داد و تمام قدرت‌های آن زمان را درگیر خود کرد و در آخر زلزله‌ی وحشتناک و دلخراش «لیسبون» در سال ۱۷۵۵.

این کتاب در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز۳.۷۷ با بیش از ۲۴۸ هزار رای و حدود ۱۰ هزار نقد و نظر است.

ترجمه‌ در ایران

ترجمه‌های مختلفی از این کتاب در بازار  کتاب ایران وجود دارد. قدیمی‌ترین ترجمه‌ی فارسی  این کتاب متعلق به «محمد قاضی»  پدر ترجمه‌ی فارسی است که سال ۱۳۳۵ منتشر شد . ترجمه‌ی بعدی کتاب ترجمه‌ی «جهانگیر افکاری» است که «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» سال ۱۳۵۲ آن را منتشر کرد. در طی سال‌های گذشته، «محمد عالیخانی» برای انتشارات دستان و «هانیه فهیمی» برای نشر جوانه‌ی توس رمان کاندید را ترجمه کردند. آخرین مترجم کتاب کاندید در ایران «رضا مرادی اسپیلی» است. ترجمه‌ی او از کاندید را انتشارات نگاه منتشر کرده است.

داستان کاندید

کاندید نام جوانی خوش باور است که در قصر بارون آلمانی زندگی می‌کند. بارون شخصی به نام پانگلوس را که از بهترین معلمان است برای تربیت کاندید استخدام می‌کند. پانگلوس همواره به کاندید می‌آموزد که ما در محیطی سرشار از خوشبختی و خوبی زندگی می‌کنیم. بعد از مدتی بارون به کاندید شک می‌کند و به گمان اینکه به دخترش نظر دارد او را از کاخ بیرون می‌کند. کاندید نیز به اجبار به گروه سربازان بلغاری می‌پیوندد.

کاندید در جریان این اتفاقات متوجه می‌شود که دنیا محلی سرشار از خوشبختی نیست. بعدها دوباره با معلم خود برخورد می‌کند و او را در حال گدایی می‌بیند. کاندید نظر معلمش را درباره‌ی اینکه دنیا محل خوشبختی است جویا می‌شود و پانگلوس می‌گوید که شرایط زندگی می‌توانست بدتر از این هم بشود و بعد از توضیح آنچه بر او گذشته بود و ماجراهایی که بر کاندید گذشت در انتها می‌گوید که معتقد است همه چیز در دنیا برای خوشبختی و به بهترین نحو ترتیب داده شده‌است.

بخشی از کاندید

رفتن به کاین آسان نبود، راه را کمابیش می‌شناختند ولی کوه‌ها، رودها، پرتگاه‌ها، دزدها و وحشی‌ها همه جا راه را بسته بودند. اسبان شان از خستگی مردند، غذای‌شان ته کشید، یک ماه تمام را با میوه‌های وحشی جنگلی سر کردند و سر انجام خود را کنار رودخانه‌یی یافتند که کناره‌اش پوشیده از درختان نارگیل بود و به آن‌ها امید و زندگی بخشید.

کاکامبو که مثل پیرزن انباشته از اندرزهای نیک بود، به کاندید گفت: بیشتر از این نمی‌توانیم جلو برویم، خودمان به خودمان آزار می‌رسانیم. یک کانو کنار ساحل افتاده است، بیایید آن را پر از نارگیل کنیم، سوارش شویم و با جریان آب حرکت کنیم؛ یک رودخانه همیشه به نقطه‌یی مسکونی یل همچین جایی منتهی می‌شود. اگر چیز دلخواهی به دست نیاوریم، دست کم چیز جدیدی می‌یابیم.

_ تا خدا چه بخواهد.

چندین فرسنگ را بین کرانه‌هایی، برخی پوشیده از گل، برخی شنزار، برخی استپ و برخی مسطح با قایق درآب راندند. رودخانه، پهن‌تر می‌شد و سر انجام در دل شکاف صخره‌های دلهره‌آوری که به آسمان قد بر افراشته بودند ناپدید شد. دو مسافر در همراهی با جریان آب در این شکاف جسارت به خرج دادند. رودخانه، بسیار تنگ شد و با سرعتی سرسام آور و غرشی وحشتناک آن‌ها را به جلو راند. پس از بیست و چهار ساعت، بار دیگر روشنی روز را دیدند ولی کانوی شان به تیزی صخره‌ها گرفته و خرد شد.

در یک فرسنگ آخر دیگر خود را روی صخره‌ها می‌کشیدند؛ سرانجام افقی پهناور روبه‌رویشان پدیدار گشت با کوه‌هایی که در دوردست آن را در بر گرفته بودند. همه سوی این سرزمین با زیبایی و شوق و لذت بر آن‌ها نمایان گردید. همه جا سودمندی و رضامندی در کنار هم وجود داشت. درشکه‌های خوش ساخت درخشان که زنان و مردانی با زیبایی خارق العاده درآن‌ها نشسته بودند جاده ها را آراسته بودند و گوسفندان سرخ بزرگی سریع‌تر از بهترین اسبان آندلوسی، تتوان و مکینز، آن‌ها را می‌کشیدند.

کاندید گفت: اینجا از وستفالیا بهتر است.

برای آشنایی با سایر داستان‌های مشابه، بخش‌های معرفی داستان‌های خارجی و معرفی داستان‌های اجتماعی را در وب‌سایت هر روز یک کتاب مشاهده کنید.