گیله مرد

«گیله مرد» نام مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه به قلم سید مجتبی آقا بزرگ علوی (نویسنده‌ی اهل تهران، از ۱۲۸۳ تا ۱۳۷۵) است که در سال ۱۳۷۶ منتشر شده است. این کتاب شامل ۸ داستان کوتاه است.

درباره‌ی گیله مرد

کتاب گیله مرد اولین بار در ۱۳۷۶ به‌دست انتشارات نگاه در تهران چاپ شد. داستان اصلی آن گیله‌مرد، روستایی گیلانی مبارزی است که به جنبش دهقانی می‌پیوندد و پس از هجوم مأموران و کشته شدن زنش به جنگل پناه می‌برد. شرح ماجرای سه مرد است، گیله مرد و دو محافظ او که وی را به فومن می‌برند و داستان در همین حرکت و اقامت در قهوه‌خانه نزدیک مقصد به تدریج باز می‌شود. دو مأمور تفنگ به دست در میان غرش باد و باران، گیله مرد را (که یک دهقان شورشی است) به فومن می‌برند تا تحویل پاسگاه دهند.

«گلیه مرد» را از نخستین داستان‌های نویسندگان ایرانی می‌دانند که در آن پویایی و حرکت به جای توصیف نشسته‌است. این داستان را با داش آکل از صادق هدایت (در کتاب سه قطره خون) و تنگسیر از صادق چوبک مقایسه می‌کنند.

بنا به دیدگاه جمال میرصادقی، گیله‌مرد «از موفق‌ترین داستان‌های کوتاه فارسی است، که از ویژگی‌های فنی و غنی نیرومندی برخوردار است؛ داستانی دولایه، هم واقع‌گرا و هم نمادین. نویسنده تعهد و رسالت انسانی خود را در قبال آن‌ها ادا کرده‌است. به‌عبارت دیگر، صرف انتخاب درون‌مایه یا مضمون و عصیان کردن علیه ظلم و بر بی‌عدالتی سر برداشتن، نمایش‌گر اعتراض و خشم نویسنده علیه ناروایی‌های اجتماعی نیز هست».

کتاب گیله مرد در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۵۷  با بیش از ۲۵۰۰ رای و ۱۸۰ نقد و نظر است.

فهرست داستان‌های گیله مرد

گیله‌مرد شامل هشت داستان با عنوان‌های زیر است:

  • گیله مرد
  • اجاره خونه
  • دزاشوب
  • یه‌ره‌نچکا
  • یک زن خوشبخت
  • رسوایی
  • خائن
  • پنج دقیقه پس از دوازده

بخشی از داستان گیله مرد

مأمور دومی پیشاپیش آن‌ها حرکت می‌کرد. از آن‌ها بیش از سه قدم فاصله داشت. او هم در فکر بدبختی و بیچارگی خودش بود. او را از خاش آورده بودند. بی‌خبر از هیچ‌جا آمده بود گیلان. برنج این ولایت بهش نمی‌ساخت. همیشه اسهال داشت، سردش می‌شد. باران و رطوبت بی‌حالش کرده بود. با دو پتو شب‌ها یخ می‌کرد.

روزهای اول هرچه کم داشت از کومه‌های گیله مردان جمع کرد. به آسانی می‌شد اسمی روی آن گذاشت. «این‌ها اثاثیه‌ای است که گیله‌مردان قبل از ورود قوای دولتی از خانه‌های ملاکین چپاول کرده‌اند.» اما بدبختی این بود که در کومه‌ها هیچ چیز نبود. در تمام این صفحات یک تکه شیشه پیدا نشد که با آن بتواند ریش خود را اصلاح کند چه برسد به آینه. مأمور بلوچ مزه این زندگی را چشیده بود. مکرر زندگی خود آن‌ها را غارت کرده بودند.

آنجا در ولایت آن‌ها آدم‌های خان یک‌مرتبه مثل مور و ملخ می‌ریختند توی دهات، از گاو و گوسفند گرفته تا جوجه و تخم مرغ، هرچه داشتند می‌یردند. به بچه و پیرزن رحم نمی‌کردند. داغ می‌کردند، یکی دو مرتبه که مردم ده بیچاره می‌شدند، کدخدا را پیش خان همسایه می‌فرستادند و از او کمک می‌گرفتند و بدین طریق دهکده‌ای به تصرف خانی درمی‌آمد. این داستانی بود که بلوچ از پدرش شنیده بود. خود او هرگز رعیتی نکرده بود. او همیشه از وقتی که به خاطرش هست تفنگدار بوده و همیشه مزدور خان بوده است. اما در بچگی مزه غارت و بی‌خانمانی را چشیده بود.

مأمور بلوچ وقتی فکر می‌کرد که حالا خود او مأمور دولت شده است وحشت می‌کرد، برای این‌که او بهتر از هرکس می‌دانست که در زمان تفنگ‌داریش چند نفر امنیه و سرباز کشته است. خودش می‌گفت: «به اندازه موهای سرم.» برای او زندگی جدا از تفنگ وجود نداشت.

در صورتی که به کتاب گیله مرد علاقه‌مند شده‌اید، برای آشنایی با سایر کتاب‌های این نویسنده بخش معرفی آثار سیدمجتبی آقابزرگ علوی را در وب‌سایت هر روز یک کتاب مشاهده کنید. هم‌چنین در بخش معرفی برترین داستان‌های کوتاه ایرانی می‌توانید با بهترین نمونه‌های این آثار آشنا شوید.