بانوان عمارت میسالونگی

«بانوان عمارت میسالونگی» رمان کوتاهی از کالین مک‌کالو (نویسنده‌ی استرالیایی، از ۱۹۳۷ تا ۲۰۱۵) است که در سال ۱۹۸۷ منتشر شده است. این کتاب به روایت زندگی فردی به نام میسی رایت و خانواده‌ی هرلینگفورد می‌پردازد.

درباره‌ی بانوان عمارت میسالونگی

آنچه کتاب‌های کالین مک کالو و به ویژه بانوان عمارت میسالونگی را برجسته و قابل تعمّق می‌سازد این است که نوشته‌هایش فقط جنبه‌ی سرگرمی ندارد، بلکه در لابه‌لای سطور آن هدفی والاتر نهفته است که آن را ارزشمند می‌سازد. در این کتاب نیز ستم و بیداد را با قلمی طنزآمیز برملا می‌سازد و خواننده را بر علیه آن بر می‌انگیزاند. نگرش مذهبی نویسنده به دنیا و اعتقاد او به رستاخیز نیز بر رونق نوشته‌هایش می‌افزاید و آن را از اکثر کتاب‌های مادی‌گرایانه‌ی امروزه‌ی غربی تمایز می‌سازد.

رمان کوتاه بانوان عمارت میسالونگی نیز چون «پرنده‌‌های خارزار» خواننده را تا پایان به دنبال خود می‌کشد و تجربه‌ای نشاط‌انگیز در اختیار او قرار می‌دهد. وقایع داستان در دهه‌ی ابتدایی قرن بیستم در شهر کوچک بایرون در دامنه‌ی کوهستان آبی استرالیا اتفاق می‌افتد.

کتاب بانوان عمارت میسالونگی در وب‌سایت goodreads امتیاز ۳.۶۸ با حدود ۴۵۰۰ نظر و بیش از ۵۰۰ نقد و نظر دارد.

داستان بانوان عمارت میسالونگی

در سال‌های قبل از جنگ جهانی اول در بایرون استرالیا، مردان خانواده هرلینگفورد تمام قدرت و پول را در اختیار دارند. از آن سو، زنان هرلینگفورد که به دلیل جنون یا بیوه بودن مردی ندارند، زندگی سختی را با کار سخت و پول اندک در زمین های خرد شده یا در مشاغلی که به سختی از آنها حمایت می کند، دارند.

میسی رایت، بازیگر سی و چند ساله، با مادر بیوه‌اش دروسیلا هرلینگفورد رایت و عمه فلج شده اکتاویا در این منطقه زندگی می‌کنند. زمانی که بایرون درگیر دو رویداد می شود، عروسی آتی دختر عموی زیبای میسی، آلیشیا مارشال با ویلیام هرلینگفورد و خانواده. ورود غریبه ای خشن به نام جان اسمیت جان تازه‌ای به زندگی این افراد می‌دهد.

تنها تسلی میسی با بودجه محدود و رنج بیماری، سفرهایش به کتابخانه‌ای است که پسرعموی دور او، یونا هرلینگفورد، در آنجا کار می‌کند. یونا پس از یک زندگی پر زرق و برق در سیدنی به بایرون بازگشته است. تحت سرپرستی یونا و تقویت شده توسط رمان های عاشقانه‌ای که او مخفیانه به خانه می رود، میسی شروع به رویاپردازی درباره‌ی دنیای خارج از بایرون و زندگی بهتر برای خود می‌کند.

میسی با رویارویی با پسر عمویش آلیشیا و سفر به سیدنی، از قید و بندهای بایرون رها می‌شود و استقلال مالی پیدا می‌کند.

بخشی از بانوان عمارت میسالونگی

خانم دروسیلا رایت از خواهرش پرسید: اوکتاویا، می تونی به من بگی چرا هیچ وقت اقبال به ما رو نمی آره؟ سپس آهی کشید و اضافه کرد: ما به یک شیروانی تازه احتیاج داریم.

دستان دوشیزه اوکتاویا هرلینگ فورد روی پاهایش افتاد و سرش را تکان داد و به طرز حزن انگیری آه خواهرش را پاسخ داد: وای خدای من مطمئنی؟

– دنیس مطمئنه

از آن جا که بردرزادۀ آنها دنیس هرلینگ فورد، صاحب فروشگاه آهن آلات، در زمینه لوله کشی و سرب کاری بسیار موفق بود، حرف او در چنین مواردی حکم قانون را داشت.

-قیمت شیروانی جدید چقدره؟!یعنی تمام اون باید عوض بشه؟ نمی تونیم فقط قسمتهای پوسیده اش را عوض کنیم؟

-دنیس می گه حتی یک تکه آهن که ارزش نگهداشتن داشته باشه باقی نمونده؛ بنابراین، متاسفانه پنجاه پوند برامون خرج بر می داره

سکوت غم انگیزی برقرار شد، هر یک از خواهرها به دنبال راهی برای به دست اوردن هزینه های ضروری می گشت. آنها روی نیمکتی که از موی اسب پر شده بود، نشسته بودند. نیمکتی که روزهای بهروزی خود را در سال هایی آنچنان دور گذرانده بود که کسی آن را به یاد نمی آورد.

خانم دروسیلا رایت حاشیه یک پارچه کتانی را با مهارت و هنرمندانه ژوردوزی می کرد و دوشیزه اوکتاویا هرلینگ فورد سرگرم قلاب دوزی بود. کارش را به همان زیبایی و ظرافت ژوردوزی انجام می داد. سومین شخص درون اتاق گفت: ما می تونیم از پنجاه پوندی که پدرم هنگام تولد برام توی بانک گذاشته بود استفاده کنیم.

او می خواست این حقیقت را که حتی یک پشیز از پول تخم مرغ و کره را پس انداز نکرده بود جبران کند. او نیز به کاری مشغول بود، بر روی چهارپایه ای کوتاه نشسته بود و با قیطان و یک کلاف نخ زرد تور می بافت، انگاشتنش با کفایت هرچه تمتم تر حرکت می کرد و کارش را با کهارتی که به توجه و فکر نیازی نداشت انجام می داد. دروسیلا گفت: متشکرم ولی قبول نمیکنم.

برای آشنایی با آثار شبیه به بانوان عمارت میسالونگی، می‌توانید بخش معرفی برترین رمان‌های خارجی و بخش معرفی داستان‌های اجتماعی را ببینید.