آوای وحش

«آوای وحش» کتابی است از جک لندن (نویسنده‌ی آمریکایی، از ۱۸۷۶ تا ۱۹۱۶) که در سال ۱۹۰۳ منتشر شده است. این کتاب به روایت سرگذشت سگی به نام باک در روزگار هجوم جویندگان طلا به کانادا می‌پردازد.

درباره‌ی آوای وحش

آوای وحش یک رمان ماجراجویی کوتاه از جک لندن است که در سال ۱۹۰۳ منتشر شد و در یوکان، کانادا، در دهه ۱۸۹۰ و در زمان هجوم جویندگان طلا، زمانی که سگ‌های سورتمه قوی تقاضای زیادی داشتند، منتشر شد. شخصیت اصلی رمان سگی به نام باک است.

داستان در مزرعه ای در دره سانتا کلارا، کالیفرنیا آغاز می شود، زمانی که باک را از خانه اش دزدیدند و به عنوان یک سگ سورتمه در آلاسکا به خدمت فروختند. او در محیط خشن به تدریج بدوی تر و وحشی تر می شود، جایی که مجبور می شود برای زنده ماندن و تسلط بر سگ های دیگر بجنگد. در پایان، او روکش تمدن را رها می کند و برای ظهور به عنوان یک رهبر در طبیعت، به غریزه اولیه و تجربه آموخته شده تکیه می کند.

لندن تقریباً یک سال را در یوکان گذراند و مشاهدات او بیشتر مطالب کتاب را تشکیل می‌دهد. این داستان در تابستان ۱۹۰۳ در روزنامه شنبه ایونینگ پست به صورت سریالی منتشر شد و در همان سال در قالب کتاب منتشر شد. محبوبیت و موفقیت زیاد کتاب آوای وحش باعث شهرت در لندن شد. در اوایل سال ۱۹۲۳، این داستان برای فیلم اقتباس شد و از آن زمان تاکنون چندین اقتباس سینمایی دیگر دیده شده است.

کتاب آوای وحش در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۹ با بیش از ۳۸۸ هزار رای و ۱۳ هزار نقد و نظر است. هم‌چنین باید اشاره کرد که این کتاب به بیش از ۷۰ زبان دنیا ترجمه و منتشر شده است. در ایران نیز، «پرویز داریوش» کتاب آوای وحش را اولین  بار در سال ۱۳۳۴ به فارسی ترجمه کرده است؛ بعد از او مترجمان دیگری نیز این  کتاب را ترجمه کرده‌اند. از این جمله می‌توان به  «مهران محبوبی»، «محمد قصاع»،  «پروین ادیب»،   «کیومرث پارسای» و  «هوشنگ اسدی» اشاره کرد.

داستان آوای وحش

داستان آوای وحش در سال ۱۸۹۷ با باک، یک سگ دورگه‌ی قدرتمند ۷۰ کیلویی از نژاد سنت برنارد-اسکاچ شپرد، شروع می‌شود، باک با خوشحالی در دره سانتا کلارا کالیفرنیا به عنوان حیوان خانگی ناز قاضی میلر و خانواده‌اش زندگی می کند.

یک شب، دستیار باغبان مانوئل، که برای پرداخت بدهی‌های قمار به پول نیاز دارد، باک را می‌دزدد و او را به غریبه ای می‌فروشد. باک به سیاتل فرستاده می‌شود، جایی که او را در یک جعبه محبوس می‌کنند، گرسنگی می‌دهند و ا او بدرفتاری می‌کنند. وقتی آزاد می‌شود، باک به نگهبانش حمله می‌کند، «مردی با ژاکت قرمز» که به باک «قانون چماق و نیش» را آموزش می‌دهد. مرد بعد از اینکه باک اطاعت کرد، مهربانی نشان می‌دهد.

اندکی بعد، باک به دو مسافر فرانسوی-کانادایی از دولت کانادا به نام های فرانسوا و پرو فروخته می‌شود که او را به آلاسکا می‌برند. باک به عنوان یک سگ سورتمه برای منطقه کلوندایک کانادا آموزش می‌بیند.

علاوه بر باک، فرانسوا و پررو ده سگ (اسپیتز، دیو، دالی، پایک، داب، بیلی، جو، سول لکس، تک و کونا) را به تیم خود اضافه می‌کنند. هم تیمی های باک به او می‌آموزند که چگونه در شب های سرد زمستان زنده بماند و در مورد جامعه دسته جمعی بپردازد. طی چند هفته آینده در مسیر، رقابت تلخی بین باک و سگ اصلی، اسپیتز، یک هاسکی سفید شرور و نزاعگر شکل می گیرد. باک در نهایت اسپیتز را در یک مبارزه می کشد و سگ اصلی جدید می شود.

هنگامی که فرانسوا و پررو سفر رفت و برگشت مسیر یوکان را در زمان رکوردی کامل می‌کنند و با اعزام‌های خود به اسکاگوی بازمی‌گردند، دستورات جدیدی از دولت کانادا به آنها داده می‌شود. آنها تیم سورتمه خود را به مردی که در خدمات پستی کار می کند می‌فروشند. سگ‌ها باید سفرهای طولانی و خسته کننده داشته باشند و بارهای سنگین را به مناطق معدنی حمل کنند. در همین حال، حیوانات خسته از کار سخت ضعیف می‌شوند و  دیو بیمار و در نهایت تیرباران می‌شود.

بخشی از آوای وحش

بالاخره روز جان ‌باختن بیلی مهربان و خوش‌قلب هم فرا رسید. هل که طپانچه‌اش را در مقابل آذوقه به آن زن داده بود، بر سر حیوان که روی جاده افتاده بود تبر زد و بعد او را از سورتمه جدا کرد و لاشه‌ی آن را کشید و بر لبه‌ی جاده برد.

باک و دیگر سگ‌ها که چنین صحنه‌هایی را می‌دیدند، می‌دانستند این آینده‌ی آن‌ها نیز هست. روز بعد هم کونا جان باخت و فقط پنج سگ دیگر زنده بودند؛ جو، که از شدت ضعف توانی برای شرارت نداشت، پایک هم که لنگ می‌زد و سطح هوشیاریش بسیار پایین آمده بود و دیگر دردسری به پا نمی‌کرد، سولکس، با یک چشمی که داشت خالصانه به سورتمه‌کشی ادامه می‌داد، اما از ناتوانی خود برای سورتمه‌کشی عذاب می‌کشید و ضجه می‌زد.

تیک هم که به خاطر سفر نکردن در زمستان از بقیه تازه‌نفس‌تر بود، به خاطر کم‌تجربگی به نسبت بقیه بیشتر از پا درآمده بود. با وجود این‌ که باک هنوز سردسته‌ی سگ‌ها بود ولی دیگر به زور هم نمی‌خواست در میان سگ‌ها نظم را برقرار کند و آن‌قدر ضعیف شده بود که حتی قادر به دیدن جلوی پاهایش هم نبود و فقط با راه رفتن در سطح جاده مسیر را لمس می‌کرد و راه را پیش می‌برد.

برای آشنایی با سایر شبیه به آوای وحش، بخش معرفی برترین آثار ادبی جهان را در وب‌سایت هر روز یک کتاب مشاهده کنید.