سوءقصد به ذات همایونی

«سوءقصد به ذات همایونی» اثری است از رضا جولایی (نویسنده‌ی زاده‌ی تهران، متولد ۱۳۲۹) که در سال ۱۳۷۴ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای ترور محمدعلی‌شاه توسط یک گروه چپ‌گرا می‌پردازد.

درباره‌ی سوءقصد به ذات همایونی

رمان سوءقصد  به ذات همایونی از نظر محتوایی، تاریخی است و جولایی با نوشتن آن، نگاهی نو به مفهوم تاریخ در داستان‌نویسی ایران داشته است. این رمان روایت اعضای یک جریان مارکسیستی در سال‌های استبداد محمدعلی شاه قاجار است. این گروه در تهران هستند و تلاش نافرجامی که برای ترور شاه می‌کنند، بهانه‌ای برای اعمال سرکوب گرانه او می‌شود.

نویسنده در این رمان با استفاده از خیال خود و تاریخ‌نگاری شخصی‌اش، فضایی را خلق کرده که بیم و هراس، تنهایی و روحیات انقلابی و آزادی‌خواهی در آن مشهود است.  او با قلمش ارواحی را از دل تاریخ احضار کرده است تا از یک گذشته دور سخن بگویند. گذشته‌ای که برخی از حوادث آن در تاریخ رسمی ثبت نشده‌اند و همین موضوع مجوزی برای جولایی است تا آنها را آنگونه که می‌خواهد به سخن وا دارد. از جمله شخصیت‌هایی که در این رمان حضور دارند، می‌توان به استالین و صادق هدایت اشاره کرد.

کتاب سوءقصد به ذات همایونی در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۷ با بیش از ۲۵۰ رای و ۵۰ نقد و نظر است.

داستان سوءقصد به ذات همایونی

داستان سوءقصد به ذات همایونی با ترور «محمدعلی شاه» آغاز شده و سپس روایت زندگی یکایک افراد دخیل در ترور را به همراه نحوه ی آشنایی شان با همدیگر، از کودکی تا حال به تصویر کشیده می‌شود. به این ترتیب هر یک از فصول کتاب «سوءقصد به ذات همایونی» مختص به یکی از این افراد بوده و نویسنده در لا به لای این فصل‌ها، نقش سایر افراد مرتبط به ترور را نیز بیان می‌کند. در انتهای داستان، سرنوشت و سرانجام این افراد را پس از اتفاق اقتادن ترور در می‌یابیم.

بخش‌هایی از سوءقصد به ذات همایونی

تا سال‌ها بعد هربار رفتار تازه‌ای در شخصیت او پیدا می‌کرد، ته دل از او خوف داشت نه برای آن که می‌توانست مثل آب خوردن، نفس انسانی را خفه کند و لحظه‌ای بعد به آرامی غذایش را تا آخر بخورد؛ بی‌رحمی را در وجود خیلی‌ها دیده بود. این مرد مقوله‌ی دیگری بود. از ظلماتی که در وجود او موج می زد می‌ترسید.

………………………….

و در اصل شاید حقی برای شما وجود ندارد. دل‌تان را الکی خوش کرده‌اید. هرکس که کار کرد حق دارد؟ ابداً، هر کس که زور دارد حق دارد. حق بدون زور شوخی است. لطیفه است برای آدم های قُلدر. شما حتا حق نفس کشیدن هم ندارید. می‌توانند نفس‌تان را هم بِبُرند و نمی‌توانید اعتراض کنید مگر آن که زور داشته باشید. اما یک نفر آدم مفلوک چه زوری دارد؟ صد نفر چی؟ هزار نفر؟ ده هزار و صد هزار ای… از طریق پیوستن به تشکیلات است که می‌توانید نفس کشیدن را شروع کنید.

………………………….

ستاره‌ها در آسمان می‌درخشید. روز نهایی نزدیک بود. آیا عدالت به اجرا در می‌آمد؟ وقتی جوان‌تر بود فکر می‌کرد یک شبه می‌شود دیوارها را ویران کرد. به تدریج متوجه شده بود جامعه، مردم و کل جهان پچیده‌تر از آن است که بتوان تصور کرد. یاد گرفت که صبور باشد. در عین شتاب در کار جهان، می‌بایست انضباط و ظرافت با دقت بسیار مرعی شود و در عین حال آموخت که معنای عدالت در هر اقلیم و زبان و جماعت صدها تفسیر و معنا دارد. یک بار از خود پرسیده بود آیا به دنبال سراب نیست.

………………………….

دورتادور اتاق را با نگاه وارسی کرد. دور میز بزرگ، قدرتمندترین، ثروتمندترین آدم‌های مملکت نشسته بودند. قدرت آنها ناشی از ثروت‌شان بود یا ثروت‌شان را به واسطه‌ی قدرت به دست آورده بودند؟ نتوانسته بود جوابی برای این سؤال پیدا کند. اما می‌دانست یکی بدون دیگری وجود ندارد.

 

برای آشنایی با سایر آثار نویسنده‌ی سوءقصد به ذات همایونی، بخش معرفی آثار رضا جولایی را در وب‌سایت هر روز یک کتاب ببینید.