شلوارهای وصله‌دار

«شلوارهای وصله‌دار» عنوان مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه به قلم رسول پرویزی (نویسنده‌ی اهل تنگستان بوشهر، از ۱۲۹۸ تا ۱۳۵۶) است که در سال ۱۳۳۶ منتشر شده است. این کتاب شامل ۲۰ داستان کوتاه از این نویسنده است.

درباره‌ی شلوارهای وصله‌دار

کتاب شلوارهای وصله دار مجموعه‌ی گردآوری داستان‌های رسول پرویزی است که در طی بیش از ده سال در مجله سخن منتشر می‌شدند. این کتاب اولین بار در سال ۱۳۳۶ منتشر شد. داستان‌های کتاب از زبان راوی اول شخص نوشته شده است و به‌گونه‌ای روایت می‌شود که انگار راوی مشغول تعریف کردن خاطراتی است که قبلاً اتفاق افتاده‌اند.

پرویزی داستان‌های کتاب شلوارهای وصله دار را به زبانی شیرین و ساده نوشته است و کلمات محاوره و شکسته‌ی زیادی در آن به چشم می‌خورد. اصطلاحات عامیانه‌ی مردم هم در جای جای کتاب وجود دارد و می‌تواند تصویر کاملی از فضایی که رسول پرویزی از آن حرف می‌زند به مخاطب بدهد.

اولین و مشهورترین داستان کتاب شلوارهای وصله دار داستان «قصه عینکم» است. بسیاری از متخصصان و منتقدان این داستان را از نظر ساختار یکی از بهترین داستان‌های ادبیات معاصر ایران می‌دانند و پرویزی را به‌خاطر آن ستایش می‌کنند.

در حقیقت، باید اشاره کرد که رسول پرویزی نویسنده‌ی توانمندی است و البته اگر بخواهیم از قول خودش بگوییم بیشتر نقال است. نقالی که قصه‌هایش قند و شکرند و شنونده را محصور خودشان می‌کنند. کتاب شلوارهای وصله دار این نویسنده پر از داستان‌هایی است که هرکسی حداقل یکبار هم که شده باید بخواند یا بشنود و یک سفر خاطره‌انگیز به زندگی مردمان سرزمین‌های جنوبی ایران داشته باشد.

کتاب شلوارهای وصله‌دار در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز  ۳.۶۰ با بیش از ۶۱۰ رای و ۹۰ نقد و نظر است.

جایگاه کتاب شلوارهای وصله‌دار در ادبیات ایران

پیش از انقلاب، جریان غالب در ادبیات فارسی رئالیسم انتقادی‌ای بود که نویسندگانی نظیر احمد محمود، علی‌اشرف درویشیان، صادق چوبک، علی‌محمد افغانی و بسیاری چهره‌های دیگر، از نمایندگان شاخص آن به شمار می‌رفتند. ویژگی مشترک آثار این دسته از نویسندگان، تمرکز بر نابه‌سامانی‌های اجتماعی و دقت در تلخی‌های زندگی (خصوصا برای قشر محروم حاشیه‌نشین و یا روستایی) بود. برخی از مهم‌ترین کتاب‌های (آثاری چون همسایه‌ها، شوهر آهو خانم، تنگسیر، عزاداران بیل، آبشوران و غیره) ادبیات داستانی معاصر ما، محصول همین بینش و برآمده از دل همین مکتب هستند.

آثار رسول پرویزی نیز در همین دسته قرار می‌گیرد؛ با این تمایز مهم که در کارهای وی، عنصر طنز حضوری بسیار پررنگ و شگفت‌انگیز دارد. قصه‌های کتاب صوتی شلوارهای وصله‌دار، مثال خوبی برای توضیح این مطلبند. این کتاب در دهه‌ی سی، و در دوران استیلای یأس و رخوت بر فضای روشنفکری ایران منتشر شد؛ در روزگاری که از قلم نویسندگان و شاعران ایرانی جز شرح مصیبت و اندوه چیزی تراوش نمی‌کرد. در چنین شرایطی، رسول پرویزی در کتاب شلوارهای وصله‌دار، قصه‌هایی نوشت بس شیرین و شادی‌بخش و طناز!

اگرچه خود او اعتراف کرده که انگیزه‌ی اصلی‌ای که او را به سوی نوشتن این داستان‌ها سوق داده، مشاهدات غم‌انگیز کودکی و جوانی‌اش از وضع دشوار اقشار محروم جامعه بوده، با این حال لحن و حال‌وهوای روایت‌های او به هیچ عنوان به تلخیِ موضوعاتی که برگزیده نیست؛ به عبارتی، او کوشیده تا با گزارش طنزآمیزِ دشواری‌ها، در عین فراهم آوردن تجربه‌ای سرگرم‌کننده و جذاب برای مخاطب، نظر او را به سوی برخی معضل‌های اجتماعی نیز جلب کند.

فهرست داستان‌های شلوارهای وصله‌دار

  • زار صفر
  • قصه‌ی عینکم
  • پالتو حنائیم
  • شیرمحمد
  • ابراهیم
  • زبان کوچک پدرم
  • گرگعلی خان
  • زنگ انشا
  • شلوارهای وصله دار
  • من به دنیا آمدم
  • ای واویلا
  • تقویم عوضی
  • سه یار دبستانی
  • عوضی نگیرید
  • مرگ رسول شله
  • درویش باباکوهی آرام مرد
  • زرگر مظلوم
  • بوالفضول
  • در هفت روز هفته
  • دوپشته بر الاغ

خلاصه‌ی داستان شلوارهای وصله‌دار

داستان شلوارهای وصله‌دار در شیراز اتفاق می‌افتد و راوی از زمانی سخن می‌گوید که پوشیدن لباس یکدست کت و شلوار و گذاشتن کلاه پهلوی اجباری شده بود و مأموران شاه تلاش می‌کردند به کمک استفاده از قوانینی مانند قوانین مدرسه این نوع لباس پوشیدن را میان مردم در شیراز جا بیندازند و البته مانند بسیاری از مناطق دیگر با مقاومت مردم مواجه شدند.

در داستان شلوارهای وصله‌دار راوی یکی از دانش‌آموزان است و از روزی سخن می‌گوید که جلوی مدرسه لباس بچه‌هایی که کت و شلوار نپوشیده بودند می‌بریدند و از صحنه‌های خنده‌داری که این اتفاق رقم می‌زند حرف می‌زند اتفاقاتی که تا سر کلاس تاریخ هم کشیده می‌شوند.

بخشی از داستان شلوارهای وصله‌دار

غم و شادی باهم مسابقه داشتند. حیاط مدرسه غرق در خنده و گریه بود. شاگردی که از دالان مدرسه می‌گذشت لب و لوچه‌اش آویزان بود اما وقتی به حیاط می‌رسید موج شادی بچه‌ها محاصره‌اش می‌کرد و آن وقت او هم مثل همه‌ی بچه‌ها می‌خندید. این خنده‌ها خنده‌ی قباسوختگی بود. ماجرا چه بود، آقای ناظم صدبار گفته بود کت و شلوار بپوشید اما کسی گوش نمی‌داد.

شاگردان همچنان با عبا و سرداری و عمامه و کلاه قجری به مدرسه می‌آمدند. آن روز بالاخره ناظم به ستوه آمد و یک خط کش و یک قیچی و میزی دم در مدرسه گذاشت. هرکس وارد می‌شد و کت و شلوار و کلاه پهلوی نداشت فی الفور سرداری یا عبا یا قبا یا اَرخالق وی را می‌کندند و بدون توجه به فن خیاطی خط‌کش را می‌گذاشتند و قیچی را پشتش و صاف صاف، سرداری و عبا و قبا را می‌بریدند. شاگردان با تأسف لباس بریده را می‌پوشیدند و با لب آویزان وارد صحن مدرسه می‌شدند.

فکر کنید و در خیال تصویر این منظره را بسازید و ببینید چه چیز مضحکی از آب در می‌آید. درد هم یکی نبود. قانون اتحاد شکل به شدت اجرا می‌شد اما روحانیون مقاومت داشتند. از طرفی توی مدرسه فشار می‌آوردند که کت و شلوار بپوشید. بیرون مدرسه و در شهر، هیاهو و جنجال بود که کت و شلوار نپوشید.

محافل مخالف زیر بار قانون اتحاد شکل نمی‌رفتند. سراسر شهر هیاهو و جنجال بود. دسته‌های محلی راه افتاده بود. یک علی درازی بود که به قول امروزی‌ها آشوب‌طلب و اخلال‌گر بود، هر وقت می‌خواستند شهر را به هم بریزند و جنجال راه بیندازند و حاکم را معزول کنند و نان ارزان کنند، علی دراز را صدا می‌کردند.

علی دراز لقب دیگری هم داشت، در محل معروف به ننه‌ی بِچا بود، طرز کار علی دراز بدین ترتیب بود، چوب دراز بلندتر از قد خود به دست می‌گرفت، سر کوچه می‌ایستاد، شعری یا تصنیفی می‌خواند، گاهی کف می‌زد و همین که اراذل و اوباش گردش جمع می‌آمدند راه می‌افتاد. وقتی کلاه پهلوی و کت و شلوار به شیراز آمد و اجباراً قرار شد همه بپوشند، مخالفان به هر دری زدند از جمله دسته‌ی علی دراز را راه انداختند.

 

چنانچه به کتاب «شلوارهای وصله‌دار» علاقه دارید، می‌توانید با مراجعه به معرفی برترین داستان‌های کوتاه ایرانی در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونه‌های این آثار آشنا شوید.