«ژان مقدس» اثری است از جرج برنارد شاو (نمایشنامهنویس و منتقد ادبی اهل ایرلند، از ۱۸۵۶ تا ۱۹۵۰) که در سال ۱۹۲۳ منتشر شده است. این نمایشنامه زندگینامهای از ژاندارک به شمار میرود.
دربارهی ژان مقدس
ژاندارک نمایشنامهای است در هفت صحنه از جرج برنارد شاو دربارهی زندگی ژان دارک. مایکل هالود این نمایش را «تراژدی بدون اشرار» و همچنین « تنها تراژدی» شاو توصیف کردهاست. جان فیلدن بیشتر دربارهی مناسب بودن توصیف ژان مقدس به عنوان یک فاجعه بحث کردهاست. متن نمایشنامه منتشر شده شامل پیشگفتاری طولانی از شاو است.
کتاب ژان مقدس، یکی از غیرمعمولترین و محبوبترین نمایشنامههای برنارد شاو به حساب میآید. شاو با این نمایشنامه، به اوج شهرت و محبوبیت دست یافت و توانست کاراکتری مقید، سرزنده و طغیانگر علیه ارزشهای تحمیلشدهی پیرامون را خلق کند. نمایشنامه ی ژاندارک به زیبایی تمام، بیان کننده ی نظرات و تفکرات سیاسی و دینی برنارد شاو است.
دختری نوژان و روستایی به نام ژان به قلعهی وکولور میرسد. او مصمم است که انگلیسیها را از فرانسه بیرون بیندازد و تاج پادشاهی را بر سر ولیعهد کشور، چارلز، بگذارد. ژان، صداهایی از طرف خدا میشنود که به او میگویند این کار، سرنوشت اوست. او با اطمینان کامل و جذبهای مادرزادی موفق میشود تا کاپیتان رابرت دو بودریکورِ شکاک را راضی به همکاری کند و با کمک او به سوی تحقق بخشیدن آرمان خود گام بردارد.
کتاب «ژان مقدس» در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۶ با بیش از ۸۸۰۰ رای و ۳۸۰ نقد و نظر است. همچنین باید اشاره کرد که برنارد شاو برای نمایشنامهی ژان مقدس در سال ۱۹۲۵ میلادی جایزه ادبی نوبل گرفت.
در ایران، محمود حیدریان ترجمهای از این نمایشنامه منتشر کرده که به غلامحسین ساعدی تقدیم شدهاست.
داستان ژان مقدس
شاو، ژان مقدس در قالب «نمایشنامهای داستانی در ۶ صحنه و یک پایان» ارائه کرده است. ژان، یک دختر دهقانی ساده، ادعا می کند که رؤیاهایی از سنت مارگارت، سنت کاترین و فرشته مایکل را تجربه می کند، که به گفته او از طرف خدا برای هدایت رفتار او فرستاده شدهاند.
صحنه ۱ (۲۳ فوریه ۱۴۲۹): روبر دو بودریکور از ناتوانی مرغهای مزرعهاش در تولید تخم شکایت میکند. ژان ادعا میکند که صدایش به او میگوید محاصره اورلئان را بردارد و به چند تن از مردانش برای این منظور اجازه دهد. ژان همچنین میگوید که تاج دوفین را در کلیسای جامع ریمز خواهد گذاشت. بودریکور ژان را مسخره می کند، اما مباشر او احساس می کند از سخنان او الهام گرفته است. بودریکور در نهایت همان حس الهام را احساس میکند و رضایت خود را به ژان میدهد. مهماندار در پایان صحنه وارد میشود تا فریاد بزند که مرغها دوباره شروع به تخمگذاری کردهاند. بودریکور این را نشانهای از الهام الهی ژان میداند.
صحنه ۲ (۸ مارس ۱۴۲۹): ژان راه خود را برای پذیرفتن در دربار دوفین ضعیف و بیهوده صحبت میکند. در آنجا، او به او میگوید که صدایش به او دستور داده است تا با جمع کردن نیروهایش برای بیرون راندن اشغالگران انگلیسی و بازگرداندن فرانسه به عظمت، به او کمک کند تا به یک پادشاه واقعی تبدیل شود. ژان از طریق قدرت های عالی خود در چاپلوسی، مذاکره، رهبری و مهارت در میدان جنگ موفق به انجام این کار میشود.
صحنه ۳ (۲۹ آوریل ۱۴۲۹): دونوا و صفحه اش منتظرند تا باد بچرخد تا او و نیروهایش بتوانند اورلئان را محاصره کنند. ژان و دونوا دلسوزی میکنند، و دونوا تلاش میکند تا واقعیتهای عملگرایانهتر حمله را برای او توضیح دهد، بدون اینکه باد در پشت آنها باشد. پاسخهای او در نهایت الهامبخش دونویز میشود تا نیروها را جمع کند و در پایان صحنه، باد به نفع آنها میچرخد.
صحنه ۴ (ژوئن ۱۴۲۹): وارویک و استوگومبر درباره سلسله پیروزیهای خیره کننده ژان بحث می کنند. اسقف به آنها ملحق شده است، آنها در توضیح موفقیت او ناامید هستند. استاگامبر ادعا میکند که ژان یک جادوگر است. بووا، ژان را تهدیدی برای کلیسا میداند، زیرا او ادعا میکند مستقیماً دستورالعملها را از خدا دریافت میکند. او می ترسد که او بخواهد غرور ملی را در مردم القا کند که این امر حکومت جهانی کلیسا را تضعیف می کند. وارویک فکر میکند که میخواهد سیستمی ایجاد کند که در آن پادشاه فقط در برابر خدا مسئول باشد و در نهایت قدرت او و دیگر اربابان فئودال را سلب کند. همه قبول دارند که او باید بمیرد.
صحنه ۵ (۱۷ ژوئیه ۱۴۲۹): دوفین در کلیسای جامع ریمز تاج گذاری می کند چارلز هفتم. ژان گیج از دونوا می پرسد که چرا در دادگاه اینقدر محبوب نیست. او توضیح می دهد که او شخص بسیار مهم|افراد بسیار مهم را نالایق و بی ربط معرفی کرده است. او با چند نفر درباره بازگشت به خانه صحبت می کند. چارلز که از سنگینی لباس تاجگذاری و بوی روغن مقدس شکایت دارد، از شنیدن این سخن خرسند است. سپس به دونوا میگوید: «قبل از اینکه به خانه بروم، بیایید پاریس را بگیریم»، ایدهای که چارلز را که میخواهد فوراً برای صلح مذاکره کند، وحشت زده میکند.
اسقف اعظم او را به خاطر «گناه غرور» سرزنش میکند. دونوا به او هشدار می دهد که اگر در کمپینی که به نظر او احمقانه است دستگیر شود، هیچ کس او را باج نمی دهد یا نجاتش نمی دهد. ژان که متوجه شده است «روی زمین تنهاست»، اعلام میکند که قدرت انجام آنچه را که باید از مردم و خدا به دست خواهد آورد. او می رود و مردها را مات و مبهوت رها می کند.
صحنه ۶ (۳۰ مه ۱۴۳۱): در حین محاکمه، استوگومبر مصمم است که او را فورا اعدام کنند. تفتیش عقاید، اسقف بووه و مقامات کلیسا در هر دو طرف دادگاه بحث طولانی در مورد ماهیت بدعت او دارند. ژان به دادگاه آورده می شود و همچنان ادعا می کند که صدایش مستقیماً از جانب خدا با او صحبت می کند و او هیچ نیازی به مقامات کلیسا ندارد. این استوگومبر را خشمگین می کند. او به فشار شکنجههای ستمگرانش رضایت میدهد و میپذیرد که اعترافی را امضا کند که حقیقت پشت صداهایش را رها کند. وقتی می فهمد که بدون امید به آزادی مشروط تا آخر عمر زندانی خواهد شد، از اعتراف خود چشم پوشی می کند.
پایان داستان: ۲۵ سال پس از اعدام ژان، محاکمه مجدد او را از بدعت پاک کرد. برادر مارتین این خبر را برای چارلز هفتم می آورد. سپس چارلز خوابی می بیند که در آن ژان به او ظاهر می شود. او نه تنها با چارلز، بلکه با دشمنان قدیمی خود، که در اتاق خواب پادشاه نیز تحقق می یابند، با شادی شروع به گفتگو می کند. بازدیدکنندگان شامل سرباز انگلیسی است که به او صلیب داد. به خاطر این عمل او در سالگرد مرگ ژان یک روز مرخصی از جهنم دریافت می کند. فرستاده ای از امروز (دهه ۱۹۲۰) اخباری را به ارمغان می آورد که کلیسای کاتولیک قرار است او را قدیس کند.
ژان می گوید که مقدسین می توانند معجزه کنند و از او می پرسد که آیا می توان او را زنده کرد؟ در این هنگام، همه شخصیت ها یکی یکی او را ترک می کنند و ادعا می کنند که جهان برای پذیرایی از قدیس مانند او آماده نیست. آخرین نفری که ترک میکند، سرباز انگلیسی است که میخواهد با ژان گفتوگو کند قبل از اینکه در پایان استراحت ۲۴ ساعتهاش به جهنم احضار شود. نمایشنامه با ناامیدی ژان به پایان می رسد که بشر هرگز مقدسین خود را نخواهد پذیرفت.
بخشهایی از ژان مقدس
فکر نکن که می توانی با گفتن این که من تنها هستم، مرا بترسانی. فرانسه تنهاست. خدا تنهاست. و تنهایی خدا، قدرت اوست.
…………………
رابرت: این اراده ی خداست که من تو را پیش پدرت برگردانم تا آن جا غل و زنجیرت کنند و دیوانگی را از وجودت بیرون بکشند. جواب این را چه می دهی؟ ژان: شما فکر می کنید می توانید، آقا؛ اما خواهید دید که کاملا اتفاقات دیگری خواهد افتاد. گفته بودید که حاضر نیستید مرا ببینید؛ اما من اینجا هستم.
…………………
نمی خواهم دیگر چیزی درباره ی پدربزرگم بشنوم. او آن قدر خردمند بود که سهم خرد پنج نسل از کل خانواده را مصرف کرد و باعث شد همین احمق فقیری که هستم، باشم.
اگر به کتابهایی نظیر ژان مقدس علاقه دارید، میتوانید با مراجعه به بخش معرفی برترین نمایشنامهها و فیلمنامهها در وبسایت هر روز یک کتاب با دیگر نمونههای این آثار آشنا شوید.
23 دی 1401
ژان مقدس
«ژان مقدس» اثری است از جرج برنارد شاو (نمایشنامهنویس و منتقد ادبی اهل ایرلند، از ۱۸۵۶ تا ۱۹۵۰) که در سال ۱۹۲۳ منتشر شده است. این نمایشنامه زندگینامهای از ژاندارک به شمار میرود.
دربارهی ژان مقدس
ژاندارک نمایشنامهای است در هفت صحنه از جرج برنارد شاو دربارهی زندگی ژان دارک. مایکل هالود این نمایش را «تراژدی بدون اشرار» و همچنین « تنها تراژدی» شاو توصیف کردهاست. جان فیلدن بیشتر دربارهی مناسب بودن توصیف ژان مقدس به عنوان یک فاجعه بحث کردهاست. متن نمایشنامه منتشر شده شامل پیشگفتاری طولانی از شاو است.
کتاب ژان مقدس، یکی از غیرمعمولترین و محبوبترین نمایشنامههای برنارد شاو به حساب میآید. شاو با این نمایشنامه، به اوج شهرت و محبوبیت دست یافت و توانست کاراکتری مقید، سرزنده و طغیانگر علیه ارزشهای تحمیلشدهی پیرامون را خلق کند. نمایشنامه ی ژاندارک به زیبایی تمام، بیان کننده ی نظرات و تفکرات سیاسی و دینی برنارد شاو است.
دختری نوژان و روستایی به نام ژان به قلعهی وکولور میرسد. او مصمم است که انگلیسیها را از فرانسه بیرون بیندازد و تاج پادشاهی را بر سر ولیعهد کشور، چارلز، بگذارد. ژان، صداهایی از طرف خدا میشنود که به او میگویند این کار، سرنوشت اوست. او با اطمینان کامل و جذبهای مادرزادی موفق میشود تا کاپیتان رابرت دو بودریکورِ شکاک را راضی به همکاری کند و با کمک او به سوی تحقق بخشیدن آرمان خود گام بردارد.
کتاب «ژان مقدس» در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۶ با بیش از ۸۸۰۰ رای و ۳۸۰ نقد و نظر است. همچنین باید اشاره کرد که برنارد شاو برای نمایشنامهی ژان مقدس در سال ۱۹۲۵ میلادی جایزه ادبی نوبل گرفت.
در ایران، محمود حیدریان ترجمهای از این نمایشنامه منتشر کرده که به غلامحسین ساعدی تقدیم شدهاست.
داستان ژان مقدس
شاو، ژان مقدس در قالب «نمایشنامهای داستانی در ۶ صحنه و یک پایان» ارائه کرده است. ژان، یک دختر دهقانی ساده، ادعا می کند که رؤیاهایی از سنت مارگارت، سنت کاترین و فرشته مایکل را تجربه می کند، که به گفته او از طرف خدا برای هدایت رفتار او فرستاده شدهاند.
صحنه ۱ (۲۳ فوریه ۱۴۲۹): روبر دو بودریکور از ناتوانی مرغهای مزرعهاش در تولید تخم شکایت میکند. ژان ادعا میکند که صدایش به او میگوید محاصره اورلئان را بردارد و به چند تن از مردانش برای این منظور اجازه دهد. ژان همچنین میگوید که تاج دوفین را در کلیسای جامع ریمز خواهد گذاشت. بودریکور ژان را مسخره می کند، اما مباشر او احساس می کند از سخنان او الهام گرفته است. بودریکور در نهایت همان حس الهام را احساس میکند و رضایت خود را به ژان میدهد. مهماندار در پایان صحنه وارد میشود تا فریاد بزند که مرغها دوباره شروع به تخمگذاری کردهاند. بودریکور این را نشانهای از الهام الهی ژان میداند.
صحنه ۲ (۸ مارس ۱۴۲۹): ژان راه خود را برای پذیرفتن در دربار دوفین ضعیف و بیهوده صحبت میکند. در آنجا، او به او میگوید که صدایش به او دستور داده است تا با جمع کردن نیروهایش برای بیرون راندن اشغالگران انگلیسی و بازگرداندن فرانسه به عظمت، به او کمک کند تا به یک پادشاه واقعی تبدیل شود. ژان از طریق قدرت های عالی خود در چاپلوسی، مذاکره، رهبری و مهارت در میدان جنگ موفق به انجام این کار میشود.
صحنه ۳ (۲۹ آوریل ۱۴۲۹): دونوا و صفحه اش منتظرند تا باد بچرخد تا او و نیروهایش بتوانند اورلئان را محاصره کنند. ژان و دونوا دلسوزی میکنند، و دونوا تلاش میکند تا واقعیتهای عملگرایانهتر حمله را برای او توضیح دهد، بدون اینکه باد در پشت آنها باشد. پاسخهای او در نهایت الهامبخش دونویز میشود تا نیروها را جمع کند و در پایان صحنه، باد به نفع آنها میچرخد.
صحنه ۴ (ژوئن ۱۴۲۹): وارویک و استوگومبر درباره سلسله پیروزیهای خیره کننده ژان بحث می کنند. اسقف به آنها ملحق شده است، آنها در توضیح موفقیت او ناامید هستند. استاگامبر ادعا میکند که ژان یک جادوگر است. بووا، ژان را تهدیدی برای کلیسا میداند، زیرا او ادعا میکند مستقیماً دستورالعملها را از خدا دریافت میکند. او می ترسد که او بخواهد غرور ملی را در مردم القا کند که این امر حکومت جهانی کلیسا را تضعیف می کند. وارویک فکر میکند که میخواهد سیستمی ایجاد کند که در آن پادشاه فقط در برابر خدا مسئول باشد و در نهایت قدرت او و دیگر اربابان فئودال را سلب کند. همه قبول دارند که او باید بمیرد.
صحنه ۵ (۱۷ ژوئیه ۱۴۲۹): دوفین در کلیسای جامع ریمز تاج گذاری می کند چارلز هفتم. ژان گیج از دونوا می پرسد که چرا در دادگاه اینقدر محبوب نیست. او توضیح می دهد که او شخص بسیار مهم|افراد بسیار مهم را نالایق و بی ربط معرفی کرده است. او با چند نفر درباره بازگشت به خانه صحبت می کند. چارلز که از سنگینی لباس تاجگذاری و بوی روغن مقدس شکایت دارد، از شنیدن این سخن خرسند است. سپس به دونوا میگوید: «قبل از اینکه به خانه بروم، بیایید پاریس را بگیریم»، ایدهای که چارلز را که میخواهد فوراً برای صلح مذاکره کند، وحشت زده میکند.
اسقف اعظم او را به خاطر «گناه غرور» سرزنش میکند. دونوا به او هشدار می دهد که اگر در کمپینی که به نظر او احمقانه است دستگیر شود، هیچ کس او را باج نمی دهد یا نجاتش نمی دهد. ژان که متوجه شده است «روی زمین تنهاست»، اعلام میکند که قدرت انجام آنچه را که باید از مردم و خدا به دست خواهد آورد. او می رود و مردها را مات و مبهوت رها می کند.
صحنه ۶ (۳۰ مه ۱۴۳۱): در حین محاکمه، استوگومبر مصمم است که او را فورا اعدام کنند. تفتیش عقاید، اسقف بووه و مقامات کلیسا در هر دو طرف دادگاه بحث طولانی در مورد ماهیت بدعت او دارند. ژان به دادگاه آورده می شود و همچنان ادعا می کند که صدایش مستقیماً از جانب خدا با او صحبت می کند و او هیچ نیازی به مقامات کلیسا ندارد. این استوگومبر را خشمگین می کند. او به فشار شکنجههای ستمگرانش رضایت میدهد و میپذیرد که اعترافی را امضا کند که حقیقت پشت صداهایش را رها کند. وقتی می فهمد که بدون امید به آزادی مشروط تا آخر عمر زندانی خواهد شد، از اعتراف خود چشم پوشی می کند.
پایان داستان: ۲۵ سال پس از اعدام ژان، محاکمه مجدد او را از بدعت پاک کرد. برادر مارتین این خبر را برای چارلز هفتم می آورد. سپس چارلز خوابی می بیند که در آن ژان به او ظاهر می شود. او نه تنها با چارلز، بلکه با دشمنان قدیمی خود، که در اتاق خواب پادشاه نیز تحقق می یابند، با شادی شروع به گفتگو می کند. بازدیدکنندگان شامل سرباز انگلیسی است که به او صلیب داد. به خاطر این عمل او در سالگرد مرگ ژان یک روز مرخصی از جهنم دریافت می کند. فرستاده ای از امروز (دهه ۱۹۲۰) اخباری را به ارمغان می آورد که کلیسای کاتولیک قرار است او را قدیس کند.
ژان می گوید که مقدسین می توانند معجزه کنند و از او می پرسد که آیا می توان او را زنده کرد؟ در این هنگام، همه شخصیت ها یکی یکی او را ترک می کنند و ادعا می کنند که جهان برای پذیرایی از قدیس مانند او آماده نیست. آخرین نفری که ترک میکند، سرباز انگلیسی است که میخواهد با ژان گفتوگو کند قبل از اینکه در پایان استراحت ۲۴ ساعتهاش به جهنم احضار شود. نمایشنامه با ناامیدی ژان به پایان می رسد که بشر هرگز مقدسین خود را نخواهد پذیرفت.
بخشهایی از ژان مقدس
فکر نکن که می توانی با گفتن این که من تنها هستم، مرا بترسانی. فرانسه تنهاست. خدا تنهاست. و تنهایی خدا، قدرت اوست.
…………………
رابرت: این اراده ی خداست که من تو را پیش پدرت برگردانم تا آن جا غل و زنجیرت کنند و دیوانگی را از وجودت بیرون بکشند. جواب این را چه می دهی؟ ژان: شما فکر می کنید می توانید، آقا؛ اما خواهید دید که کاملا اتفاقات دیگری خواهد افتاد. گفته بودید که حاضر نیستید مرا ببینید؛ اما من اینجا هستم.
…………………
نمی خواهم دیگر چیزی درباره ی پدربزرگم بشنوم. او آن قدر خردمند بود که سهم خرد پنج نسل از کل خانواده را مصرف کرد و باعث شد همین احمق فقیری که هستم، باشم.
اگر به کتابهایی نظیر ژان مقدس علاقه دارید، میتوانید با مراجعه به بخش معرفی برترین نمایشنامهها و فیلمنامهها در وبسایت هر روز یک کتاب با دیگر نمونههای این آثار آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان تاریخی، فیلمنامه/نمایشنامه
۰ برچسبها: ادبیات جهان، جرج برنارد شاو، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب