آی بی کلاه، آی با کلاه

«آی بی کلاه، آی با کلاه» اثری است از غلامحسین ساعدی (نویسنده‌ی اهل تبریز، از ۱۳۱۴ تا ۱۳۶۴)، که در سال ۱۳۵۱ منتشر شده است. این نمایش‌نامه در قالب داستانی تمثیلی، انحطاط جامعه را در اثر انفعال و بی‌تفاوتی روشنفکران و مردم روایت می‌کند.

درباره‌ی آی بی کلاه، آی با کلاه

آی بی کلاه، آی با کلاه نام یکی از داستان‌ها و نمایشنامه‌های موفق غلامحسین ساعدی (گوهر مراد) است. غلامحسین ساعدی در این نمایش تمثیلی تلاش می‌کند نشان دهد که اگر روشن‌فکران مملکت بی‌تفاوت و منفعل باشند یا فقط حرف بزنند و به مردم دروغ بگویند، جامعه دچار انحطاط می‌شود.

در حقیقت، کتاب آی بی کلاه، آی با کلاه از بهترین آثار زنده یاد غلامحسین ساعدی در باب مرگ و زندگی، آگاهی و عدم آگاهی، خرافه و واقعیت، مستی و هشیاری و… است. این کتاب قصه‌ی مردم محله‌ای را به تصویر می‌کشد که به خاطر سر و صداهای هولناکی که از یک خانه خالی از سکنه می‌آید ترسیده و در رابطه با این موضوع و اتفاقات مربوط آن بحث و جدل می‌کنند.

کتاب آی بی کلاه، آی با کلاه در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۳ با بیش از ۵۵۰ رای و ۵۴ نقد و نظر است. هم‌چنین باید اشاره کرد که بر اساس داستان این کتاب مشهور، نمایشی با بازی عزت‌الله انتظامی و علی نصیریان در سال ۱۳۴۶ بر روی صحنه رفت که تاثیر بسیاری بر روی مردم گذاشت.

داستان آی بی کلاه، آی با کلاه

این نمایش‌نامه در دو پرده اجرا نوشته شده است.

در پرده‌ی اول، نویسنده با نمایش مردی روی بالکن خانه‌ای متروکه در محله‌ای نوساز نشان می‌دهد که چگونه مردمی که گمان می‌کردند دزدی در خانه کمین کرده، فریب رفتار و حرف‌های مرد روی بالکن را خوردند. در این پرده، مرد روی بالکن که به خلق‌وخوی مردم آشنایی و تسلط دارد به آنان القا کرد که دزدان در خانه کمین کرده‌اند و در پایان این بخش از نمایش، مردم با دیدن پیرزنی که با عروسکی از خانه خارج می‌شود فهمیدند سرشان کلاه رفته و فریب خورده‌اند.

اما در پرده‌ی دوم، این بار به‌راستی تعدادی دزد و غارتگر در همان خانه‌ی متروکه پناه می‌برند و مردم با بی‌تفاوتی و بی‌عملی باعث می‌شوند مرد روی بالکن توسط دزدان غارت شود. ساعدی می‌خواهد در این پرده بگوید وقتی مردم اعتمادشان را از دست بدهند دچار بی‌عملی می‌شوند و نتیجه این‌که دزدان و غارتگران صحنه را به‌دست می‌گیرند.

در نمایش‌نامه آی بی کلاه، آی با کلاه، سه شخصیت حضور دارند که عبارتند از:

  • پیرمرد: فردی است بسیار خرافاتی، ترسو و در آستانه جنون. می‌گوید: «من کتابای قدیمی می‌خونم، بیشتر مطالعاتم درباره‌ی علوم خفیه و اسرار غیب و این زمینه‌هاست. امشب پیش از خواب داشتم مبحثی راجع به علم جفر می‌خوندم. مبحث احضار ارواح و علوم قدیمه و معرفت‌الروح»
  • مرد روی بالکن: فردی است هشیار با ظاهری مست اما فریبکار. در حالی که مردم را به بازی می‌گیرد و دست می‌اندازد، صدای هشدار دهنده‌ای دارد و می‌گوید: «حالا دیگه نباید وقت تلف کرد. الان او خوابه و شماها بیدار، اسلحه‌م که دارین، الان موقعیه که باید سرنوشت محله رو تعیین بکنین، باید همت کرد و دو دست به کار شد و این هیولا را که باعث وحشت همه شده نابود کرد، یک بار تصمیم بگیرین و بعدش دیگه راحتی و آزادی.»
  • دکتر: فردی است به ظاهر روشنفکر و تحصیل‌کرده اما در باطن زبان‌باز و عوام‌فریب. اصلاح‌طلب است و از هر نوع انقلاب و دگرگونی‌های بنیادین وحشت دارد. می‌گوید: «به نظر بنده احتیاجات و اشکالات این محل در چند نکته خلاصه می‌شود. در درجه اول نداشتن مأمورین استحفاظی و تفکیک و تعیین محل از نظر امور انتظامی است. در درجه دوم آسفالت و ترمیم و ساختمان جاده است که مسئله رانندگی را مشکل کرده. تلفن و برق یکی دیگر از احتیاجات محل است.»

بخشی از آی بی کلاه، آی با کلاه

محله‌ای نوساز در حاشیه‌ی شهر. صحنه‌، محوطه‌ایست که از تلاقی چند کوچه به وجود آمده. خانه‌ها همه تازه‌ساز است و خوش‌نما. طرف راست صحنه، خانه‌ای‌ست متروک و قدیمی با در و پیکر زمخت و دیوارهای خشتی. بیشتر پنجره‌های این خانه تخته‌کوب شده است. در نبش این خانه، پنجره‌ی دراز و بی‌قواره‌ای‌ست که راه‌پله‌ها را روشن می‌کند. طرف چپ صحنه، دو خانه با دو در کنار هم و چند پنجره. خانه‌ی جلویی، بالکن دارد و پنجره‌ی بزرگی که درست رو به روی راه پله‌های خانه‌ی متروک قرار گرفته. عقب صحنه نمای خانه‌ی دیگری‌ست با چند پنجره و دری بزرگ.

نیمه‌های شب است. چند چراغ خواب از پشت چند پنجره پیداست. تنها، چراغ خانه‌ای که بالکن دارد روشن است. ماه درآمده، نور ملایمی همه‌جا را پوشانده. در خانه‌ی رو به رو باز می‌شود، اول سر پیرمرد و بعد سر دختر از لای در پیدا می‌شود، هر دو وحشت‌زده‌اند. پیداست که تازه از خواب پریده‌اند. پیرمرد «رب‌دوشامبر» مستعملی به تن دارد. چند لحظه با ترس و وحشت به خانه‌ی متروک خیره می‌شوند، گوش می‌خوابانند، پنجره‌ها را نگاه می‌کنند، هر دو مردّدند.

 

اگر به کتاب «آی بی کلاه، آی با کلاه» علاقه دارید می‌توانید در بخش معرفی آثار غلامحسین ساعدی در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده آشنا شوید. هم‌چنین بخش معرفی برترین نمایش‌نامه‌ها و فیلم‌نامه‌ها نیز شما را با دیگر نمونه‌های موفق این آثار در ادبیات ایران و جهان آشنا می‌سازد.