پسر حاجی باباجان

«پسر حاجی باباجان» اثری است از ایرج پزشک‌زاد (نویسنده‌ و طنزپرداز زاده‌ی تهران، از ۱۳۰۶ تا ۱۴۰۰) که در سال ۱۳۸۷ منتشر شده است. این کتاب در قالب نمایش‌نامه‌ای در سه پرده و دو میان‌پرده به روایت عشقی نافرجام می‌پردازد.

درباره‌ی پسر حاجی باباجان

پسر حاجی باباجان نام اثری طنز از طنزپرداز معروف ایران، ایرج پزشک‌زاد است که در تابستان سال ۱۳۸۷ خورشیدی توسط انتشارات پژوهه چاپ شده‌است. کتاب به صورت نمایش‌نامه بوده و در سه پرده و دو میان پرده به رشته‌ی تألیف درآمده است.

پسر حاجی باباجان، مانند دیگر کتاب‌های ایرج پزشک‌زاد بسیار ساده و روان نوشته شده‌است. شخصیت پردازی مناسب و بیان کامل واکنش‌های نسبت به وقایعی که اتفاق می‌افتد درست و مناسب بیان شده‌است. گرچه سال‌ها از نگارش اثر معروف دایی جان ناپلئون گذشته است اما در طول متن بارها و بارها می‌توان رنگ و بوی آن را در این کتاب نیز مشاهده کرد. حتی می‌توان به نوعی مشابه سازی نیز اشاره نمود.

به عنوان نمونه، جعفر مانند سعید نقطه آغازی و پایانی داستان و عاشق سینه‌چاک مینو است. سیروس مانند اسدالله میرزا مردی اهل معاشرت با زن هاست که طبع شعری دارد و نقش محوری داستان را به دوش می‌کشد. حاج میرزاعلی آقا مانند دایی جان مرد سن و سال داری است که غالب شوخی‌ها با دست اندازی او و عقایدش به پیش می‌رود. مینو نیز مانند اختر یا زن شیرعلی با دلفریبی داستان را به پیش می‌برد و چشم‌نوازی می‌کند.

کتاب پسر حاجی باباجان در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۳۰ با بیش از ۱۰۰ رای و ۹ نقد و نظر است.

داستان پسر حاجی باباجان

جعفر عاشق مینو است ولی مینو به او محل نمی‌گذارد و در نتیجه تصمیم به خودکشی می‌گیرد و برای نوشتن نامه‌ی خداحافظی از دنیا و مینو که خیلی هم پرسوز و گداز باشد شعری هم چاشنی آن می‌کند. از شاعری به نام الف. میم. پدیده، استفاده کرده و برای رساندن آن به دست مینو از سیروس کمک می‌گیرد.

سیروس برای جلوگیری از خودکشی وی به نزد او می‌آید و طوری که خود جعفر هم متوجه نمی‌شود، وی را منصرف می‌کند و برای این که جعفر پولی بدست آورد و کار و کاسبی راه بیندازد، شاید کسانی چون مینو به او روی خوش نشان بدهند نقشه‌ای می‌کشد و حاجی میرزا علی آقا را که از خرید و فروش ملک در ایران به نان و نوایی رسیده را به آمریکا می‌کشانند.

بخش‌هایی از پسر حاجی باباجان

«جف» در حالی که تفنگی در دست داشت با «مینو» تلفنی صحبت و از او خواهش می‌کرد که عشق او را بپذیرد. او با لکنت زبان خود تکرار می‌کرد که پول، تحصیلات و کار مناسبی ندارد، اما در مقابل قلبی پراحساس دارد که می‌تواند او و مینو را خوشبخت کند. او می‌دانست که مینو عاشق «سیروس‌خان» است ولی هم‌چنان به عشق خود اصرار می‌ورزید. و در پایان مکالمه هم مینو را تهدید کرد که اگر او و حرف‌هایش را جدی نگیرد حتما خودکشی خواهد کرد و گناه این کار به گردن مینو خواهد بود.

جف بعد از گذاشتن تلفن، به این فکر افتاد که نامه‌ای پر از احساس و عاشقانه و در عین حال جگرسوز برای مینو بنویسد و پس از آن با شلیک گلوله‌ای خود را بکشد. او در تماس تلفنی از سیروس‌خان خواهش کرد برای رساندن نامه‌ای فوری به مینو به خانه آن‌ها بیاید. او هرگز تصور نمی‌کرد که ماجرا به گونه‌ای دیگر رقم بخورد.

…………………..

    • پدیده: عشق را سقراط وار…
    • جف: (درحال نوشتن) عشق را چی چی بار؟
    • پدیده: وار، نه بار. سقراط وار. سقراط حکیم نشنیدی؟
    • جف: چرا می‌می‌دانم. یک حکیم سقراط بود توی محله‌مان. ما بچه که بودیم (می‌خندد) بی انصاف هی فلوس و سولفات دوسود به نافمان می‌می‌بست.
    • پدیده: عشق را سقراط وار در جام نگاه تو سرکشیدیم.
    • جف: سرکشیدیم؟ مثل شربت؟
    • پدیده: آره. سر سطر، و ازلی‌ترین اندوهمان را با داغ سوگ سرود، سر سطر.
    • جف: با داغ چی چی رود؟

 

اگر به کتاب پسر حاجی باباجان علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی آثار ایرج پزشک‌زاد در وب‌سایت هر روز یک کتاب با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.