بازار خودفروشی

«بازار خودفروشی» با نام کامل «بازار خودفروشی: رمانی بدون قهرمان» رمانی است به قلم ویلیام تاکری (نویسنده‌ی انگلیسی، از ۱۸۱۱ تا ۱۸۶۳) که در سال‌های ۱۸۴۷ و ۱۸۴۸ منتشر شده  است. این کتاب به حکایت زندگی خانواده‌های اشرافی انگلیس در مقابل خانواده‌های فقیر می‌پردازد.

درباره‌ی بازار خودفروشی

بازار خودفروشی: رمانی بدون قهرمان کتابی است از ویلیام تاکری [ویسنده ی انگلیسی که برای اولین بار در سال‌های ۱۸۴۷ تا ۱۸۴۸ به صورت سریالی و در ۲۰ قسمت منتشر شده‌است. این رمان یکی از بیست رمان بزرگ قرن نوزدهم است که سامرست موآم (داستان‌نویس و نمایشنامه‌نویس انگلیسی) برگزیده است.

کتاب بازار خودفروشی، یکی از شرورترین و در عین حال جذاب ترین شخصیت های زن در تمامی دنیای ادبیات را به مخاطبین معرفی می کند. زنی زیبا و باهوش به نام بکی شارپ، تنها یکی از شخصیت های حیرت آور این رمان کلاسیک از ویلیام تکری است؛ رمانی که با طنزی استادانه، نگاهی تیزبینانه به زندگی و اخلاقیات قشر بالای جامعه ی لندن در آغاز قرن نوزدهم دارد.

بکی که همیشه به خاطر فقیر بودن تحقیر شده است، باید از تمام هوش و زیبایی خود استفاده کند تا از سرنوشت کسل کننده‌اش به عنوان معلمی خصوصی بگریزد. بکی افسون‌گر، از سالن‌های رقص لندن گرفته تا جنگ واترلو، از اغواگری‌های خود در برابر مجموعه‌ی گوناگونی از شخصیت‌هایی به یاد ماندنی چون کارفرمای شهوت‌پرستش، آقای پیت و همچنین خواهر ثروتمند و پسر جذاب این شخصیت، استفاده می‌کند.

کتاب بازار خودفروشی در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۰ با بیش از ۱۲۳ هزار رای و ۴ هزار نقد و نظر است. هم‌چنین باید اشاره کرد که این اثر برای تولید آثار نماشی بارها مورد اقتباس قرار گرفته است که از این جمله می‌توان به آثار تولید شده در سال‌های ۱۹۳۲، ۱۹۳۵، ۱۹۷۶ و ۲۰۰۴ به همین نام اشاره کرد.

ترجمه در ایران

در ایران این رمان توسط دو نفر به فارسی ترجمه شده است. اولین ترجمه تحت عنوان «یاوه بازار» در سال ۱۳۳۴ توسط فرح یکرنگی و بنگاه ترجمه و نشر کتاب چاپ شده است. دومین ترجمه تحت عنوان «بازار خودفروشی» (برگرفته از این بیت حافظ: در کوی ما شکسته‌دلی می‌خرند و بس / بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است) توسط منوچهر بدیعی و نشر نیلوفر در سال ۱۳۶۸ منتشر شد. چاپ سوم نشر نیلوفر بعد از ۲۰ سال در سال ۱۳۸۹ موفق به اخذ مجوز تجدید چاپ شد و در سال ۱۳۹۳ وارد بازار کتاب شد.

داستان بازار خودفروشی

لندن، ۱۸۱۴. ربکا شارپ («بکی»)، دختر یک معلم هنر و یک رقصنده فرانسوی، یک زن جوان با اراده، حیله گر و بی پول است که مصمم است راه خود را در جامعه باز کند. پس از ترک مدرسه، بکی با دوستش آملیا سدلی («امی»)، که یک دختر جوان خوش اخلاق و ساده دل، از خانواده ای ثروتمند لندنی است، می ماند. در آنجا، بکی با کاپیتان جرج آزبورن (نامزد آملیا) و برادر آملیا، جوزف («جوس») سدلی، یک کارمند دولتی دست و پا چلفتی و با شکوه اما ثروتمند از شرکت هند شرقی ملاقات می‌کند.

بکی به امید ازدواج با سدلی، ثروتمندترین مرد جوانی که ملاقات کرده است، او را اغوا می‌کند، اما شکست می‌خورد. دوست جورج آزبورن، کاپیتان ویلیام دابین، آملیا را دوست دارد، اما فقط برای او آرزوی خوشبختی می کند.

بکی شارپ با خانواده سدلی خداحافظی می‌کند و به خدمت سر پیت کراولی بارونت خام و ولخرج می‌رود که او را به عنوان یک فرماندار با دخترانش نامزد کرده است. او در خانه سر پیت مورد لطف او قرار می‌گیرد و پس از مرگ زودرس همسر دومش، به او پیشنهاد ازدواج می‌دهد. با این حال، متوجه می‌شود که بکی مخفیانه با پسر دوم خود، کاپیتان راودن کرالی ازدواج کرده است، اما بکی از انجام این کار بسیار پشیمان است.

وی نمی دانست که همسر پدرش به این زودی خواهد مرد. خواهر ناتنی بزرگ سر پیت، دوشیزه کرولی، بسیار ثروتمند است، که ثروت مادرش را به ارث برده است، و تمام خانواده کراولی برای جلب لطف او رقابت می کنند تا او ثروت خود را به آنها واگذار کند. در ابتدا مورد علاقه او رادون کرولی است، اما ازدواج او با بکی او را عصبانی می کند. او ابتدا از خانواده برادر سر پیت حمایت می کند، اما پس از مرگ، پول خود را به پسر بزرگ سر پیت که پیت نیز نامیده می شود، سپرده است.

بخش‌هایی از بازار خودفروشی

اگر مردم بچه‌ها را به حال خود بگذارند، اگر معلمان سربه‌سرِ آنها نگذارند، اگر پدر و مادرها اصرار نداشته باشند که افکار آنها را به راه معین بکشانند و بر احساسات آنها سلطه یابند – بر افکار و احساساتی که برای همگان معمایی به‌شمار می‌آید (آخر مگر من و شما همدیگر را، فرزندانمان را، پدرانمان را، همسایه‌مان را تا چه اندازه می‌شناسیم؟

آیا می‌دانید افکار پسرک یا دخترکی که زیردست شماست چقدر زیباتر و مقدس‌تر از افکار آدم خرفی است که دنیا او‌ را فاسد کرده و مهار آن پسرک یا دخترک را در دست دارد؟) – حرف من این است که اگر پدرها و مادرها و معلم‌ها فرزندان خود را اندکی آزاد می‌گذاشتند زیان کمتری به‌بار می‌آمد، گرچه شاید مبلغ کمتری از صرف‌ونحو لاتین یاد می‌گرفتند.

………………………..

بازار خودفروشی جایی است بسیار یاوه و خبث‌آمیز و احمقانه و انباشته از انواع مزخرفات و‌ نادرستی‌ها و خودنمایی‌ها و گرچه آن معلم اخلاقی که بر پشت جلد خودنمایی می‌کند (تصویر دقیق چاکر خاکسار شماست) نه پوشیدن ردا را توصیه می‌کند و نه آویختن واکسیل را بلکه فقط پوشیدن همان لباس نوکرانه‌ی احمقانه را که همگان او به آن ملبسند توصیه می‌کند، اما آخر توجه داشته باشید که هرکس مکلف است تا جایی که از حقیقت آگاه است حقیقت‌گو باشد؛ خواه کلاه زنگوله‌دار بر سر داشته باشد یا کلاه پارویی، و مقداری مطالب نامطبوع الزاماً در ضمن ادای این تکلیف پیش می‌آید.

……………………….

مادربزرگم می‌گفت بهترین زنانْ ریاکار و دورو هستند. نمی‌دانیم چه‌چیزها را از ما پنهان می‌کنند: آنگاه که بسیار بی‌ریا و خودمانی هم به‌نظر می‌رسند چه احتیاط‌ها که نمی‌کنند: چه‌بسا که آن لبخندهای بی‌ریا که به آسانی بر لب می‌آورند، دام‌هایی است از تملق و فریب و خلع سلاح – منظورم فقط زنان شوخ‌چشم نیست، بلکه نمونه‌های خانه‌داری و مظاهر عفت زنانه هم هست. کیست که ندیده باشد زنی را که بلاهت شوهری احمق را پنهان می‌کند و خشم شوهری وحشی را به چاپلوسی می‌ستاید؟ ما این حالت برده‌وارِ دوست‌داشتنی را می‌پذیریم و هر زنی را به سبب آن می‌ستاییم و این طر‌ّاری زیبا را حقیقت می‌خوانیم.

 

چنانچه به کتاب بازار خودفروشی علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی داستان‌های تاریخی در وب‌سایت هر روز یک کتاب موارد مشابه دیگری را نیز بیابید. هم‌چنین در بخش معرفی داستان‌های دارای مضامین اجتماعی نیز می‌توانید با این نوع آثار آشنا شوید.