«محمود و نگار» عنوان مجموعهای است از داستانهای کوتاه به قلم عزیز نسین (نویسنده و مترجم اهل ترکیه، از ۱۹۱۵ تا ۱۹۹۵)، که در سال ۱۹۵۹ منتشر شده است. این کتاب شامل ۱۸ داستان کوتاه است.
دربارهی محمود و نگار
کتاب «محمود و نگار» نوشتهی عزیز نسین، نویسنده، طنزنویس و مترجم اهل ترکیه است. بیشتر آثار او، هجویهای است در برابر نابرابریهای جامعه ترکیه و دشواریهای زیستی مردم، او موفق به دریافت بیش از ۲۳ جایزه در طول عمر خود شده و کتابهایش به بیش از ۳۰ زبان نیز ترجمه شده است. این کتاب به همراه دو عنوان دیگر، مجموعهای از بهترین آثار و داستانهای کوتاه اوست، که به زبانی طنز قدرت حاکمان را نشانه گرفته است.
در کتاب محمود و نگار این داستان در کنار ۱۷ داستان دیگر از داستانهای این نویسنده گردآوری و منتشرشده است. ارسلان فصیحی کار انتخاب و ترجمهی این داستانها از میان آثار پرشمار عزیز نسین را به عهده داشته و انتشارات ققنوس آن را روانهی بازار کتاب ایران کرده است.
عزیز نسین نویسندهی بسیار محبوبی در ایران است. آثار او از سالها قبل که فعالیتش را آغاز کرد در ایران ترجمه و منتشر میشد. افرادی مانند احمد شاملو، صمد بهرنگی و ثمین باغچهبان بسیاری از آثار او را به فارسی برگرداندهاند. آثار عزیز نسین در ایران نیز مانند ترکیه برای مدتها منتشر نمیشد. در سالهای اخیر تعدادی از کتابهای این طنزپرداز مشهور دوباره به فارسی ترجمهشده و در دسترس مخاطب ایرانی قرارگرفته است.
کتاب محمود و نگار در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۵۵ با بیش از ۱۹۰ رای و ۲۵ نقد و نظر است.
فهرست داستانهای محمود و نگار
- محمود و نگار
- درست میشه ایشالا
- چپ، راست
- شهروندان عزیز
- دقیقهی یک زایمان
- قهرمان آزادی
- قدغن
- په نه په، معلومه که میشناسمش
- شراکت مزه نمیده
- خرابکار
- هرجومرج
- اشراف
- خرس جنبان
- پارله وو فرانسوی
- آخ اگر آینده نداشتم
- آقای سوت
- بهطرف پرتگاه میرویم
- خدمت مقام محترم
خلاصهی داستان محمود و نگار
داستان محمود و نگار یک داستان سادهی عاشقانه است. داستان پسر جوانی به نام محمود که عاشق نگار دختر همسایه شده است. او داستان عاشقی خود و مشقتهایی که سر راهش قرار دارد را با لحنی شیرین و بامزه برای مخاطبش که روزنامهنگار است، تعریف میکند. محمود آنقدر سختیهایی که در راه عشق کشیده بزرگ تصور میکند که داستان عشقی خود را حتی فراتر از عشاق اسطورهای مانند شیرین و فرهاد میداند.
بخشی از کتاب محمود و نگار
اینها رو که واسهت تعریف میکنم بنویس آقا روزنومهچی؛ بنویس تا عالم و آدم ماجرای ما رو بخونن و عبرت بگیرن. اسم من محموده، اسم اون نگار… اسم قصهمونو بذار «محمود و نگار»؛ بذار ملت بخونن و گریه کنن، بخونن و زار بزنن… بلاهایی که سر «لیلی و مجنون»، سر «اصلی و کرم»، سر «شیرین و فرهاد» اومد پیش ِ بلاهایی که سرِ ما اومده اصلش به حساب نمیآد.
اصل داستان داستانِ ماست، داستانِ اونا سیری چنده… آدمای دیگه از این دموکراسی به مال و منال رسیدن، مملکتو صاحب شدن و انداختن پشت قبالهشون، اون وقت ما نتونستیم یه زنو عقد بکنیم و سر و سامون بگیریم. حالا یه سیگار روشن کن، پُکی بزن و با حوصله گوش کن…خونواده ما از اشراف آقسو به حساب میآد… یه همسایهای داریم اسمش حمزه افندیه. این حمزه افندی دختری داره اسمش نگاره. الآن چون پرنده از چنگمون پریده و رفته، تا اونجا که زبون تو دهنم میچرخه این نگارو واسهتون تعریف میکنم.
………………..
می جلوتر از من زنی خرامان خرامان میرفت، انگار رودخانهای جاری. همیشه امکان دارد زنی جلوتر از آدم راه برود. اما وقتی چنین زنی باشد، آنوقت است که آدم میفهمد چیزی که کمی جلوتر راه میرود زن است. حاضرم شرط ببندم این زن فرانسوی است؛ از شال روی سرش تا نوک کفشهایش بوی پاریس میدهد…
نگفته بودم این زن فرانسوی است؟ چه خوب فهمیده بودم… رفت به طرف پلیس راهنمایی. حرفهایش را میشنوم. «اسکوزه مووا موسیو ل آژان… پارله وو فرانسه؟» پلیس گیج شده بود: «ها!؟ چی گفتین؟» «پارله وو فرانسه؟» پلیس راهنمایی میخواست کاری بکند، حرفی بزند، اما چون کاری از دستش بر نمیآمد، بیآنکه بداند چه کار بایست بکند، با دستپاچگی سر و دستش را تکان میداد. میخواست هر جور شده به زن جوان فرانسوی کمک کند. وضعیت را ببین تو را به خدا…
هی میگوییم «توریست، توریست»، وقتی هم توریست با پای خودش میآید، زبانش را نمیدانیم و نمیفهمیم چه میخواهد، گرفتاریاش چیست. مأمور پلیس که دید چاره دیگری ندارد، عابرانی را که از آنجا میگذشتند، صدا زد و گفت: «آهای همشهریها! کسی از شما فرانسوی بلده؟» کسی اهمیت نداد. فقط پیرمردی گفت: «واللا، اگه بلد بودم، اشکالی نداشت، حتما کمکت میکردم، اما بلد نیستم…» بعد اضافه کرد: «بچه که بودیم دونه مووا` و اینجور چیزها رو یاد گرفته بودیم، اما چه فایده…»
پلیس راهنمایی میخواست هر جور شده به زن فرانسوی کمک کند. با دستش به زن اشاره کرد که بیا اینجا. پلیس و زن فرانسوی به پیادهرو روبرو رفتند. سه تا محصل دبیرستانی از آنجا میگذشتند، پانزده ـ شانزده ساله بودند… پلیس بازوی یکی از محصلها را گرفت و پرسید: «پسرم، پارله وو فرانسوی؟» پسر محصل اولش هاج و واج ماند، بعد طوری به دوستانش نگاه کرد انگار از آنها کمک میخواهد. حرفهای نیمهترکی و نیمهفرانسوی مأمور پلیس بچهها را گیج کرده بود.
اگر به کتابهایی از جنس «محمود و نگار» علاقه دارید میتوانید با مراجعه به بخش معرفی برترین آثار طنز ایران و جهان در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای این آثار آشنا شوید. همچنین در بخش معرفی بهترین داستانهای کوتاه ایرانی و خارجی نیز میتوانید با این نوع آثار آشنا شوید.
10 دی 1401
محمود و نگار
«محمود و نگار» عنوان مجموعهای است از داستانهای کوتاه به قلم عزیز نسین (نویسنده و مترجم اهل ترکیه، از ۱۹۱۵ تا ۱۹۹۵)، که در سال ۱۹۵۹ منتشر شده است. این کتاب شامل ۱۸ داستان کوتاه است.
دربارهی محمود و نگار
کتاب «محمود و نگار» نوشتهی عزیز نسین، نویسنده، طنزنویس و مترجم اهل ترکیه است. بیشتر آثار او، هجویهای است در برابر نابرابریهای جامعه ترکیه و دشواریهای زیستی مردم، او موفق به دریافت بیش از ۲۳ جایزه در طول عمر خود شده و کتابهایش به بیش از ۳۰ زبان نیز ترجمه شده است. این کتاب به همراه دو عنوان دیگر، مجموعهای از بهترین آثار و داستانهای کوتاه اوست، که به زبانی طنز قدرت حاکمان را نشانه گرفته است.
در کتاب محمود و نگار این داستان در کنار ۱۷ داستان دیگر از داستانهای این نویسنده گردآوری و منتشرشده است. ارسلان فصیحی کار انتخاب و ترجمهی این داستانها از میان آثار پرشمار عزیز نسین را به عهده داشته و انتشارات ققنوس آن را روانهی بازار کتاب ایران کرده است.
عزیز نسین نویسندهی بسیار محبوبی در ایران است. آثار او از سالها قبل که فعالیتش را آغاز کرد در ایران ترجمه و منتشر میشد. افرادی مانند احمد شاملو، صمد بهرنگی و ثمین باغچهبان بسیاری از آثار او را به فارسی برگرداندهاند. آثار عزیز نسین در ایران نیز مانند ترکیه برای مدتها منتشر نمیشد. در سالهای اخیر تعدادی از کتابهای این طنزپرداز مشهور دوباره به فارسی ترجمهشده و در دسترس مخاطب ایرانی قرارگرفته است.
کتاب محمود و نگار در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۵۵ با بیش از ۱۹۰ رای و ۲۵ نقد و نظر است.
فهرست داستانهای محمود و نگار
خلاصهی داستان محمود و نگار
داستان محمود و نگار یک داستان سادهی عاشقانه است. داستان پسر جوانی به نام محمود که عاشق نگار دختر همسایه شده است. او داستان عاشقی خود و مشقتهایی که سر راهش قرار دارد را با لحنی شیرین و بامزه برای مخاطبش که روزنامهنگار است، تعریف میکند. محمود آنقدر سختیهایی که در راه عشق کشیده بزرگ تصور میکند که داستان عشقی خود را حتی فراتر از عشاق اسطورهای مانند شیرین و فرهاد میداند.
بخشی از کتاب محمود و نگار
اینها رو که واسهت تعریف میکنم بنویس آقا روزنومهچی؛ بنویس تا عالم و آدم ماجرای ما رو بخونن و عبرت بگیرن. اسم من محموده، اسم اون نگار… اسم قصهمونو بذار «محمود و نگار»؛ بذار ملت بخونن و گریه کنن، بخونن و زار بزنن… بلاهایی که سر «لیلی و مجنون»، سر «اصلی و کرم»، سر «شیرین و فرهاد» اومد پیش ِ بلاهایی که سرِ ما اومده اصلش به حساب نمیآد.
اصل داستان داستانِ ماست، داستانِ اونا سیری چنده… آدمای دیگه از این دموکراسی به مال و منال رسیدن، مملکتو صاحب شدن و انداختن پشت قبالهشون، اون وقت ما نتونستیم یه زنو عقد بکنیم و سر و سامون بگیریم. حالا یه سیگار روشن کن، پُکی بزن و با حوصله گوش کن…خونواده ما از اشراف آقسو به حساب میآد… یه همسایهای داریم اسمش حمزه افندیه. این حمزه افندی دختری داره اسمش نگاره. الآن چون پرنده از چنگمون پریده و رفته، تا اونجا که زبون تو دهنم میچرخه این نگارو واسهتون تعریف میکنم.
………………..
می جلوتر از من زنی خرامان خرامان میرفت، انگار رودخانهای جاری. همیشه امکان دارد زنی جلوتر از آدم راه برود. اما وقتی چنین زنی باشد، آنوقت است که آدم میفهمد چیزی که کمی جلوتر راه میرود زن است. حاضرم شرط ببندم این زن فرانسوی است؛ از شال روی سرش تا نوک کفشهایش بوی پاریس میدهد…
نگفته بودم این زن فرانسوی است؟ چه خوب فهمیده بودم… رفت به طرف پلیس راهنمایی. حرفهایش را میشنوم. «اسکوزه مووا موسیو ل آژان… پارله وو فرانسه؟» پلیس گیج شده بود: «ها!؟ چی گفتین؟» «پارله وو فرانسه؟» پلیس راهنمایی میخواست کاری بکند، حرفی بزند، اما چون کاری از دستش بر نمیآمد، بیآنکه بداند چه کار بایست بکند، با دستپاچگی سر و دستش را تکان میداد. میخواست هر جور شده به زن جوان فرانسوی کمک کند. وضعیت را ببین تو را به خدا…
هی میگوییم «توریست، توریست»، وقتی هم توریست با پای خودش میآید، زبانش را نمیدانیم و نمیفهمیم چه میخواهد، گرفتاریاش چیست. مأمور پلیس که دید چاره دیگری ندارد، عابرانی را که از آنجا میگذشتند، صدا زد و گفت: «آهای همشهریها! کسی از شما فرانسوی بلده؟» کسی اهمیت نداد. فقط پیرمردی گفت: «واللا، اگه بلد بودم، اشکالی نداشت، حتما کمکت میکردم، اما بلد نیستم…» بعد اضافه کرد: «بچه که بودیم دونه مووا` و اینجور چیزها رو یاد گرفته بودیم، اما چه فایده…»
پلیس راهنمایی میخواست هر جور شده به زن فرانسوی کمک کند. با دستش به زن اشاره کرد که بیا اینجا. پلیس و زن فرانسوی به پیادهرو روبرو رفتند. سه تا محصل دبیرستانی از آنجا میگذشتند، پانزده ـ شانزده ساله بودند… پلیس بازوی یکی از محصلها را گرفت و پرسید: «پسرم، پارله وو فرانسوی؟» پسر محصل اولش هاج و واج ماند، بعد طوری به دوستانش نگاه کرد انگار از آنها کمک میخواهد. حرفهای نیمهترکی و نیمهفرانسوی مأمور پلیس بچهها را گیج کرده بود.
اگر به کتابهایی از جنس «محمود و نگار» علاقه دارید میتوانید با مراجعه به بخش معرفی برترین آثار طنز ایران و جهان در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای این آثار آشنا شوید. همچنین در بخش معرفی بهترین داستانهای کوتاه ایرانی و خارجی نیز میتوانید با این نوع آثار آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان کوتاه، داستان کوتاه خارجی، طنز
۰ برچسبها: ادبیات جهان، عزیز نسین، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب