لباب الالباب

«لباب الالباب» اثری است از سدیدالدین محمد عوفی (تاریخ‌نگار، زندگی‌نامه‌نویس، مترجم و ادیب اهل خراسان، اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری) که در حدود سال‌ ۶۱۸ هجری قمری نگاشته شده است. در این کتاب زندگی‌نامه سخنوران ایرانی آورده شده و پیشرو این سبک در ادبیات فارسی است.

درباره‌ی لباب الالباب

کتاب لباب الالباب به شرح حال شاعران نامدار ایرانی و نقد آثار آنان می‌پردازد. نقدهای این کتاب اغلب مبهم است و همه نویسندگان و شاعران ایرانی را تحسین می‌کند. این کتاب به دو جلد قابل بخش است. جلد نخست درباره‌ی بلندپایگان سخنور و جلد دوم زندگی‌نامه تمام سخنورانی که عوفی توانسته‌است از دوره طاهریان تا زمان خوارزمشاهیان آثاری از آنها بیابد. اسلوب انشاء آن بر سیاق کتاب‌های عربی یتیمه الدهر ثعالبی و دمیه القصر باخزری، آهنگین و پرآرایه نوشته شده‌است

عوفی این کتاب را پس از نقل مکان به هندوستان در آنجا و به نام یکی از وزیران هند به نام «عین‌الملک فخرالدین حسین بن شرف‌الملک رضی‌الدین ابی‌بکر اشعری» وزیر «ناصرالدین قباجه» نوشت. این کتاب همچنان مورد توجه تذکره نویسان بوده و تذکره مجمع‌الفصحاء نیز بر پایه آن تألیف گردیده‌است.

این اثر از نظر تاریخی و ادبی اهمیت زیادی دارد و شامل احوال و نقل اشعار شاعران پارسی‌زبان و همچنین پادشاهان، وزیران و امیران از قدیم‌ترین ایام تا اواخر قرن ششم است که به فارسی شعر گفته‌اند. این اثر به سبب اینکه دارای نام و نشان تعداد بسیاری از شاعران نسبتاً گمنام و نمونه‌هایی از آثار آنان است که غالباً در دست نیست، اهمیت زیادی دارد.

باید اشاره کرد که تصحیح‌های مختلفی بر روی این کتاب انجام و منتشر شده است؛ که از این جمله می‌توان به موراد زیر اشاره کرد:

  • کتاب لباب الالباب از روی چاپادوارد براون با مقدمه و تعلیقات محمد قزوینی و سعید نفیسی و ترجمه‌ی دیباچه‌ی انگلیسی به فارسی توسط محمد عباسی در انتشارات فخر رازی در ۱۳۶۱ چاپ گردیده‌است.
  • کتاب لباب الالباب با تصحیح عزیزالله علیزاده توسطانتشارات فردوس تهران در سال ۱۳۹۱ در ۵۲۰ صفحه همراه با نمایه (شامل فهرستی از موضوع‌ها و واژه‌های مهم، اساسی، نام‌ها) بازنشر شده‌است.

بخشی از لباب الالباب

آفریدگارِ عزّ و علا تبارک و تعالی چون عرضِ ارض را بیافرید و مراکبِ خاک بر مناکب آب نهاد و از برای انبساطِ اولادِ آدم، این بساطِ زمین را محلِّ سکونت و قرار ساخت و به جهت آن تا این خلیفه‌زادگان «جَعَلَکمْ خَلَائِفَ فِی‌آلأرْض» شادروان باشند.

این شادروانِ سفلی را چنان بسیط و عریض ترتیب فرمود و این عالم برای نفع بنی‌آدم مستقیم گردانید، به دو قسم: یک قسم برّ و یک قسم بحر، دریا را چو خشکی مسخّر بنی‌آدم گردانید و جوادِ کشتی را در مضمارِ دریا روان کرد و چنانک عرصه جهان را منقسم گردانید به دو قسم (یکی برّ و یکی بحر، عالمِ ادبیات را نیز منقسم گردانید به دو قسم) یکی نظم و یکی نثر.

قراحِ گشاده فراحِ نثر را به برّ نسبتی هست که سوارانِ قرایح در این صحرا هر چند یکرانِ بیان را بتازند، پایش در سنگلاخِ ایطا و شایگان نیاید. نظمِ ترِ آبدار را به بحر، تمثیل می‌توان کرد که هرچه در بحر نیست، خود نظم نیست. خزانه لآلی و جواهرِ غیب را در این دریا مدفون کرده و کلیدِ آن خزانه به دست شعرا داده، چنانکه سید رسل علیه‌السّلام والصلوه و التحیه بیان فرموده است: «إِنَّ للهِ تَعَالَی خَزَائِنَ تَحْتَآلْعَرْشِ مَفَاتِیحُهَا أَلْسِنَهُ آلشُعَراءِ».

اگر چه سفرِ دریا سببِ حصولِ منافع است ولکن ضررِ خطرِ آن بر نفع راجح است، لاجرم عقلا از سفرِ دریا که سببِ حصولِ منافع است، احتراز کنند. از این بود که سید رسل صلوات‌الله و سلامه علیه که عاقل‌ترینِ کلِّ موجودات بود به سفر این دریا رغبت نکرد. قوله عَزّ مِنْ قَائِلٍ «و ما عَلِّمْنَاهُآلشِّعْرَ وَ مَا ینْبَغِی لَهُ» در آن دَوْر همه خلق در دریای بی‌ساحلِ نظم غریق بودند. رسول علیه‌السلام درنگرید، گفت: دریا جای نهنگانِ نخوت طبیعت است. گردِ آن دریا نگشت، با بحورِ عروض آشنا نشد، از حاصلِ نقود و عروضی که متاعِ آن بحور بود، اعراض کرد.

فصحای عرب به قصایدِ سبعیات مفاخرت و مباهات می‌کردند، آن قصاید را قلایدِ بحورِ فضایل و محامدِ خود ساخته بودند و آن الفاظِ جزل را اگر چه بر صیغتِ هزل بود، به آب زر نوشته، بر درِ کعبه آویخته امّا چون سبع‌المثانی نازل شد، سبعیات را آبروی نماند، سِعْرِ شعر کساد پذیرفت. ابیات و اشعاری که از ابیاتِ اشعار برون آمده بود، اگر چه شعارِ فصاحت داشت امّا بیانِ قُرآن خطِ نسخ در آن کشید و عجزِ آن طایفه در ایرادِ مِثْلِ قُرآن هنگام تحدّی محقّق گشت.

معلّمِ «عَلَّمَهُآلْبَیانَ» فصحای عرب را اقسام بلاغت تلقین فرمود و مقتبسانِ انوارِ فواید از موایدِ عوایدِ او استظهاری تمام یافتند. بازرگانانِ جهانِ فصاحت از گنج‌خانه «لَارَیبَ فیهِ» مایه هدایت بدست آوردند. اختیار بعضی سیاحتِ برِّ نثر بود، اختیارِ جمعی سباحتِ بحرِ نظم. اگر چه بیش از آن جماعت بازرگانان در دریای نظم می‌رفتند اما نهنگانِ خَطَرِ «الشُّعَراءُ یتَّبِعُهُمُآلْغَاوُون» سفینه هدایتِ ایشان را می‌شکستند.

 

اگر به کتاب‌هایی نظیر لباب الباب علاقه دارید، می‌توانید با مراجعه به بخش معرفی آثار ادبیات کهن در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونه‌های این آثار آشنا شوید. هم‌چنین بخش معرفی آثار سدیدالدین محمد عوفی شما را با دیگر آثار این ادیب بزرگ آشنا می‌سازد.