تهیدستان

«تهیدستان» اثری است از جک لندن (نویسنده‌ی آمریکایی، از ۱۸۷۶ تا ۱۹۱۶) که در سال ۱۹۰۳ منتشر شده است. این کتاب به روایت مشاهدات نویسنده از بخش فقیرنشن لندن می‌پردازد.

درباره‌ی تهیدستان

تهیدستان داستان مجموعه مشاهدات جک لندن در بخش فقیر نشین لندن در اوایل قرن بیستم است. این داستان بعدها الهام بخش جورج اورول برای نوشتن کتاب آس و پاس‌های پاریس و لندن شد.

نویسنده در کتاب «تهیدستان» به‌عنوان سخنگوی ستمدیدگان و مستمندان جامعه‌ی سرمایه‌داری عصر خویش، به اندیشه رهایی آنها وفادار مانده و زندگی اقشار محروم اجتماع را به تصویر می‌کشد. جامعه‌ای که او بررسی کرده منطقه‌ای فقیرنشین در شهر «لندن» است.

راوی به‌عنوان یک «گردشگر-گزارشگر» به منطقه «ایست اند» به قلب شهر «لندن» می‌رود تا فقر و بدبختی مردم آنجا را به چشم خود ببیند و آن‌ها را گزارش کند. در وهله اول لباس‌های رسمی خود را در اقامتگاهی دورتر با لباس‌های کهنه و فرسوده تعویض می‌کند. سپس به میان مردم می‌رود تا زندگیشان را از نزدیک مشاهده کند.

وی در مشاهداتش صحنه‌هایی از فقر و فلاکت را می‌بیند و برایش باورکردنی نیست که در قلب بریتانیای کبیر، با آن همه دبدبه و کبکبه، چنین جهنمی وجود داشته باشد.

جوهر کلام او را در این جمله اش می‌توان یافت که می‌گوید: «ایست اند -گودخانه لندن- کشتارگاه درندشتی است که بریتانیای بی‌رحم هر سال و نسل به نسل، انبوهی از انسان‌هایی را که برای خوب زیستن آفریده شده‌اند، قربانی می‌کند».

سال‌ها بعد وی درباره‌ی این اثرش گفت: «از میان تمام آثارم، تهیدستان را بیش از همه دوست دارم. هیچ‌کدام از کارهایم تا این اندازه از دلم برنیامده است.»

کتاب تهیدستان در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۶ با بیش از ۴۳۰۰ رای و ۴۰۰ نقد و نظر است.

محتوای تهیدستان

فصل ۱: هبوط

جک لندن تصمیم می‌گیرد برای انجام یک پروژه‌ی تحقیقاتی  مدتی در ایست‌اند لندن  زندگی کند. او قصد دارد یک اثر غیرداستانی در این مورد بنویسد. او آدرس یک کارآگاه را به دست می‌آورد تا به او کمک کند تا جایی برای اقامت پیدا کند و به کنسولگری آمریکا می‌رود تا در صورت نیاز از او محافظت پیدا کنند.

فصل ۲: جانی آپرایت

جک لندن کارآگاهی را پیدا می کند که به دستور دوستانش در ایست‌اند زندگی‌می کند. او به کارآگاه لقب جانی آپرایت می‌دهد. لندن می خواهد به آپرایت پول بدهد تا زمانی که او با لباس مبدل زندگی می‌کند از وی محافظت کند.

فصل ۳: اقامتگاه من و برخی دیگر

جک لندن اتاقی پیدا می‌کند که در آن بماند. او تحقیقات خود را به طور جدی آغاز می‌کند و ابتدا به دنبال مسکن می گردد که گویی یک مرد خانواده است. وی نمی تواند جای مناسبی پیدا کند. لندن می آموزد که مسکن در ایست‌اند معمولا شامل یک اتاق برای کل خانواده است.

جانی آپرایت به لندن می‌گوید که انتظار دارد زمانی که اجاره‌نامه‌اش به پایان می‌رسد، از ایست‌اند خارج شود. به نظر نمی رسد که کارآگاه گزینه‌های مقرون به صرفه‌ی دیگری داشته باشد. لندن ایست‌اند را به دلیل فقر و فلاکتی که شاهد آن است، «پرتگاه» می‌نامد.

فصل ۴: یک مرد و پرتگاه

جک لندن با فهم این مطلب که با دو مرد دیگر زندگی خواهد کرد، اتاقی را اجاره می‌کند. او با ملوانی ملاقات می‌کند و با او صحبت می کند. ملوان فاش می‌کند که هیچ برنامه‌ای برای ازدواج یا بچه‌دار شدن ندارد، زیرا احساس می‌کند امیدی به فرار ندارد. لندن از اینکه ملوان چقدر عادی به نظر می‌رسد شگفت زده شده است.

فصل ۵: کسانی که در لبه هستند

اولین برداشت جک لندن از ایست اند این است که مردم آنجا با وجود اینکه در شرایط اسفبار زندگی می کنند، عموماً خوشحال هستند. با این حال، این شادی شرایط خاصی دارد. اکثر افرادی که لندن می‌بینند، نگران چیزی فراتر از وعده غذایی یا نوشیدنی بعدی خود نیستند. لندن بیان می کند که «زندگی شهری لندن به قدری غیرطبیعی است که یک کارگر  معمولی نمی تواند آن را تحمل کند.» کثیفی، میکروب ها و دود شهر انرژی مردم را تخلیه می‌کند. کودکانی که در ایست‌اند به دنیا می آیند به طور طبیعی ضعیف رشد می‌کنند.

فصل ۶: کوچه ماهی تابه و نگاهی به دوزخ

جک لندن به تحقیقات خود ادامه می‌دهد. او از خانه‌ای با شش اتاق بازدید می‌کند که ۲۰ نفر را در خود جای داده است. در یکی از اتاق‌ها یک کفاش زندگی می‌کند. این کفاش شاکی است که تا سال بعد انتظار دارد ماشین آلات جایگزین او شوند.

فصل ۷: برنده صلیب ویکتوریا

جک لندن سعی می کند وارد بخش معمولی یک کارگاه شود. برای ورود، افراد بی خانمان باید یک روز برای یک وعده غذایی و یک شب استراحت کار کنند. لندن ابتدا متوجه می‌شود که نمی‌تواند خیلی دیر به بخش برسد وگرنه هرگز نمی‌تواند به آن محل برسد. لندن ورود به آن را دشوار می بیند زیرا تقاضا بیشتر از عرضه است.

فصل ۸: کارتر و کارپنتر

جک لندن برای بار دوم سعی می کند وارد یک کارگاه شود. او با دو مرد بی خانمان به نام‌های کارتر و کارپنتر دوست می‌شود. کارتر سه روز است که نخوابیده است. کارپنتر پنج روز است که نخوابیده است. لندن یک قطعه طلا را از آستر کاپشنش که برای مواقع اضطراری در آنجا نگه می دارد برمی دارد و سپس مردان را به قهوه‌خانه‌ای می برد و در آنجا به آنها غذا می‌دهد.

فصل ۹: سنبله

سومین تلاش جک لندن برای ورود به بند معمولی با موفقیت انجام شد. این بار او زود می‌رود تا در صف قرار بگیرد. او متوجه می شود که برخی از مردم به آبله مبتلا هستند. لندن چندین ساعت منتظر می ماند و در اقامتی ۴۸ ساعته پذیرفته‌می شود. لندن بعد از ۲۴ ساعت آنجا را ترک می‌کند زیرا نمی‌تواند غذا و شرایط کاری را تحمل کند. او به حمام ترکی می رود تا میکروب‌هایی را که در معرض آن‌ها قرار گرفته‌اند از تن بزداید.

فصل ۱۰: حمل بنر

جک لندن یک شب کامل را با «حمل بنر» یا قدم زدن در خیابان ها می‌گذراند. طبق قانون، بی خانمان ها موظفند تمام شب را بیدار بمانند و تا زمانی که پارک‌ها در ساعت ۵:۰۰ صبح باز می شود، اجازه ندارند در هیچ کجای خیابان بخوابند. لندن تلاش می کند برخی از هموطنان را متقاعد کند که زیر پرچین بخوابند، اما همه آنها رد می کنند و می گویند که نمی توانند زیرا حداقل به مدت دو هفته زندانی می‌شوند.

فصل ۱۱: میخ

جک لندن با صدها بی خانمان دیگر در یک خیریه منتظر یک صبحانه ناچیز پس از بیدار ماندن تمام شب «با حمل بنر» یا قدم زدن در خیابان‌های لندن است. پس از ساعت‌ها انتظار و سپس مجبور شدن به گوش دادن به دعا، سرانجام سیر می شوند. سپس لندن متوجه می‌شود که از او انتظار می رود در یک مراسم کلیسا شرکت کند. او افراد مسئول را متقاعد می کند که آنجا را ترک کند.

فصل ۱۲: روز تاجگذاری

جک لندن شاهد تاجگذاری پادشاه ادوارد هفتم (۱۸۴۱-۱۹۱۰) پادشاه جدید انگلستان است. او مراسم تاج گذاری را به تفصیل توصیف می کند و از تضاد بین شکوه جشن و افتضاحی که ساکنان ایست‌اند مجبور به تحمل آن هستند شگفت زده می‌شود.

فصل ۱۳: دن کالن، داکر

نویسنده به عنوان بخشی از تحقیقات خود از اتاق دن کالن، مردی که بر اثر «افتادگی» می‌میرد، بازدید می‌کند. کالن سال‌ها می‌توانست فقط کمی کار پیدا کند و در نهایت تلاش برای زنده ماندن او را خسته کرد. لندن خشمگین است که مردی که تمام زندگی زندگی خود را روی اسکله سخت کار کرده است، مجبور می شود در یک اتاق کوچک زندگی کند و به تنهایی بمیرد.

فصل ۱۴: هاپ و هاپر

نویسنده کاری پیدا می کند که گندم را برای تهیه رازک برای آبجو آماده کند. او برای سه ساعت و نیم کار کمتر از چهار پنی درآمد دارد.

فصل ۱۵: همسر دریا

او با افراد مسن‌تری که در پرتگاه زندگی می‌کنند ملاقات می‌کند. این مرد ۷۱ ساله و همسر  ۷۳ ساله وی یک زوج متاهل هستند و قصد دارند تا زمان مرگشان کار کنند. زندگی آنها به عنوان نمونه ای از زندگی مردمان پرتگاه است.

فصل ۱۶: اموال در مقابل شخص

وی در مورد قوانین انگلیس بحث می کند و این که چگونه آنها نشان می دهند که انگلیس برای اموال بر مردم ارزش قائل است. او در مورد گزارش های پلیس لندن تحقیق و نقل می کند. افرادی که مرتکب تجاوز می شوند کمتر از افرادی که مرتکب «جنایت» علیه اموال می شوند جریمه می شوند. قانون قرن نوزدهم شرق لندن با مردی که همسرش را کتک می‌زند، نسبت به مردی که بیرون می‌خوابد، به دلیل نداشتن پول اتاق، کمتر رفتار می‌کند.

فصل ۱۷: ناکارآمدی

نویسنده در مورد وضعیت اسفناک کارگر در ایست اند صحبت می کند. هر چیزی از تصادف تا پیری می تواند بر دیدگاه مدیریت در مورد کارایی کارگر تأثیر بگذارد. هر کارگری که ناکارآمد تشخیص داده شود از استخر کار اخراج می شود. سپس آن کارگران فقط خانه کار و بی خانمانی را دارند که منتظر آن باشند.

فصل ۱۸: دستمزد

دستمزد زندگی حداقل مقدار پولی است که یک فرد یا خانواده برای پوشیدن لباس، مسکن و تغذیه نیاز دارد. دستمزد معمول خانواده در لندن ویکتوریایی ۲۱ شیلینگ در هفته است. این دستمزد زندگی نیست. جک لندن تمام تلاش خود را می کند تا بهترین راه هایی را که یک خانواده می تواند پول خرج کند و در خانه بماند و تغذیه کند محاسبه کند. همه چیز باید درست پیش برود تا خانواده با ۲۱ شیلینگ در هفته زنده بماند. البته این هرگز اتفاق نمی افتد. تنها یک آسیب می تواند خانواده را در خیابان بیاندازد.

وی فاش می کند که تغییراتی در انگلستان در حال وقوع است. یک کمیته پارلمان قطعنامه ای را بررسی می کند که به منظور ممنوعیت به کارگیری هر کودک زیر ۱۵ سال در نظر گرفته شده است. پارلمان انگلیس شعبه قانونگذاری آن است. لندن گزارش می دهد که بیش از ۵۰۰۰۰۰ کارگر به این قانون رای منفی می دهند زیرا احساس می کنند که این قانون دستمزدهای ناچیز آنها را بیش از حد کاهش می دهد.

فصل ۱۹: گتو

او گزارش می دهد که انتهای شرقی شهر روز به روز شلوغ تر می شود. این منجر به شرایط ازدحام بیش از حد وحشتناک می شود. لندن گزارش می دهد که ۹۰۰۰۰۰ نفر در کمتر از ۴۰۰ فوت مکعب تعیین شده توسط قانون در شهر لندن زندگی می کنند. یک خانواده ۱۰ نفره به راحتی می توانند یک اتاق را اشغال کنند.

فصل ۲۰: قهوه خانه‌ها و دوس هاوس‌ها

جک لندن به این موضوع می پردازد که چگونه کلمه «قهوه خانه» برای او تغییر کرده است، حالا که او دیده است که چه قهوه خانه هایی در شرق لندن سرو می کنند. قهوه ای که آنها سرو می کنند به قدری ضعیف است که از نظر لندن واجد شرایط قهوه نیست. او به این موضوع اشاره می‌کند که قبلاً کلمه قهوه‌خانه برای او عاشقانه بود، اما دیگر نه. لندن برای خانه‌های دوس که مکان‌های ارزانی هستند که افراد بی‌خانمان می‌توانند در آن اقامت کنند، احترامی قائل نیست. او بیان می کند که «زندگی در آنها تحقیرآمیز و ناپسند است.»

وی گزارش می دهد که او به عنوان بخشی از تحقیقاتش در برخی از این مکان ها می‌خوابد و «احساس تاریکی در مکان های بد نور فراگیر شده است». دیوارها نازک هستند و هیچ دری به اتاق ها وجود ندارد و فقط درها هستند. صبح ساکنان مجبور به ترک می شوند.

فصل ۲۱: ناامنی زندگی

نویسنده بیان می کند که ۲۱ درصد از جمعیت شهر «برای کمک به محله رانده شده اند». محله منطقه ای است که کلیسا و کشیش به آن اختصاص داده شده است. از هر چهار نفر یک نفر در حین انجام امور خیریه عمومی جان خود را از دست می دهد. تحقیقات لندن نشان می دهد که این مشکل در حال بدتر شدن است.

فصل ۲۲: خودکشی

خودکشی در ایست اند یک اتفاق رایج است که برای جک لندن تعجب آور نیست. اکثر مردم باید بیش از یک بار تلاش کنند. آنها اغلب گرفتار می شوند و وقتی گرفتار می شوند، لندن می بیند که به جای اینکه به آنها کمک شود به عنوان مزاحم با آنها رفتار می شود. افرادی که قصد خودکشی دارند و شکست می خورند به دادگاه معرفی می شوند و یا بازداشت یا زندانی می شوند.

هنگامی که فردی بازداشت می شود، به طور موقت یا دائم اجازه خروج از دادگاه را دارد. زن پس از تلاش برای غرق شدن خود از کانالی خارج می شود، بنابراین یک قاضی از او می پرسد: چرا به جای این که این همه زحمت و زحمت به ما بدهی، زیر آب نرفتی و به آن پایان ندادی؟ قاضی بازتاب افکار جامعه در مورد نحوه نگاه مردم به دیگرانی است که اقدام به خودکشی می کنند.

فصل ۲۳: بچه ها

جک لندن در مورد یک نقطه روشن ایست اند که فرزندان آن است صحبت می کند. سپس درباره سرنوشت احتمالی آنها صحبت می کند. شرایط ایست اند به گونه ای است که کودکانی که در آنجا به دنیا می آیند احتمالاً می میرند یا در نهایت در یک کارگاه کار می کنند. او پسری را مثال می‌زند که در دزدی گرفتار می‌شود.

این پسر متهم به سرقت دو شیلینگ است که برای غذا خرج کرده است. قاضی از پسر می پرسد که چرا فقط غذا نخواستی؟ پسر پاسخ می‌دهد: اگر من از او خبر می‌دادم، برای شروع محبوس می‌شدم. کودکان ایست اند در تمام دوران کودکی خود رزق و روزی بسیار کمی دارند و بسیاری از آنها به بزرگسالی نمی رسند.

فصل ۲۴: رویایی از شب

راوی شب ها در خیابان راه می رود و آنچه را که در تحقیقاتش دیده است مرور می کند. او تمام افراد شکسته‌ای را که از کنار او رد شده‌اند را به یاد می‌آورد. او زنانی را که در اثر بیماری غرق شده بودند، مردانی را که از درد شکسته بودند، و کودکانی را که مجبور به تماشای آنها بودند به یاد می آورد. همه آنها تأثیر عمیقی در لندن به جا می گذارند.

فصل ۲۵: ناله گرسنگی

او ناله یک مرد نابینا را بازگو می کند. این مرد نابینا بزرگ‌ترین فرزند از پنج کودکی بود که برای سیر کردن خواهر و برادرش از گرسنگی رنج می‌بردند. مرد هرگز شکم پر نداشت و گفت به همین دلیل نابینا شده است. سوء تغذیه “بینایی او را ربوده بود. لندن داستان خود را تعریف می کند زیرا تجربه این مرد از گرسنگی برای ایست اند منحصر به فرد نیست.

فصل ۲۶: نوشیدن، اعتدال، و صرفه جویی

نویسنده در مورد اصرار جامعه برای صرفه جویی در فقرا صحبت می کند، گویی که می ‌وانند هر چیز دیگری باشند. او ادعا می کند که این اصرار توهین آمیز است زیرا فقرا به اندازه کافی کم می خورند. لندن همچنین از طبقه کارگر ایست اند که «آغشته به آبجو» است، شکایت دارد. او بیان می‌کند که هیئت‌های مسیحی و موسسات خیریه ادعا می‌کنند که به فقرا کمک می‌کنند، اما در واقع فقط در مسیر بهبود زندگی‌شان مانع می‌شوند. او برای دکتر بارناردو هومز (۱۹۰۵-۱۸۴۵) یک استثنا قائل می شود، پزشکی که کودکان را از خیابان های ایست اند «دزدیده» و به خانه های بهتر می فرستد.

فصل ۲۷: مدیریت

وی وضعیت کلی مردم اینویت آلاسکا را با مردم ایست اند مقایسه می کند. به گفته لندن، مردم اینویت زندگی بهتری دارند. آنها گرسنگی را می شناسند اما این یک بیماری مزمن مانند مردم ایست اند نیست. مردم اینوئیت مانند مردم ایست اند بدهی مالی ندارند. مردم ایست اند اغلب توسط طبقات متوسط و بالا مجبور به بدهکاری می شوند. لندن نتیجه می گیرد که در حالی که تمدن قدرت تولید انسان را صد برابر کرده است. مردمان تمدن بدتر از حیوانات زندگی می کنند. لندن افرادی را که او آنها را مدیریت می‌نامد که صاحبان مشاغل و مدیران کارخانه های جهان هستند، مقصر می داند.

بخشی از تهیدستان

ظاهر خیابان‌ها و خانه‌های ایست‌اند از زور پیسی زار می‌زنند و درون خانه‌ها دل و روده‌ی آدم را بهم می‌ریزد. آن‌چه در درون خانه‌ها می‌گذرد، هر کدام یک فاجعه‌ی جدی است. چندی پیش در یک خانه از خانه‌های ایست‌اند، پیرزن هفتاد و پنج ساله‌ای از دنیا رفت. پزشک قانونی ضمن معاینه جسد و تحقیق محل پی‌برد که پیرزن به چند بیماری مبتلا بوده و تمام لباس و خانه‌اش را شپش و انواع میکروب‌ها تصرف کرده‌اند. بنا به گزارش پزشکی قانونی، پیرزن را در حالی یافته‌اند که به پشت دراز کشیده بود تنها و پیراهن و جوراب تنش بوده بدن او از فرط شپش خاکستری رنگ شده بود.

در زانوهای او زخم‌هائی دیده می‌شد که جوراب‌ها به آن‌ها چسبیده بود و شپش‌ها از آن تغذیه می‌کردند.

گزارشگری که در مراسم دفن و کفن پیر زن حضور داشت، می‌نویسد: «از دیدن جسد پیرزن در غسال‌خانه حالم بهم خورد. هنوز که هنوز است، یاد آن منظره دلم را آشوب می‌کند. پیرزن از شدت گرسنگی مزمن ریختی پیدا کرده بود که کوچکترین شباهتی به انسان نداشت. فقط پوست و استخوان بود که میدان تاخت و تاز شپش‌ها شده بود.

 

اگر به کتاب تهیدستان علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی آثار جک لندن با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.