رمان کوتاه «پیرمرد و دریا» نوشتهی ارنست همینگوی (نویسنده آمریکایی، از ۱۸۹۹ تا ۱۹۶۱) در سال ۱۹۵۱ در کشور کوبا نوشته و در سال ۱۹۵۲ به چاپ رسید. این رمان، دو روز بعد از انتشار به رکورد خیرهکنندهی ۵ میلیون فروش رسید. همچنین منتقدین نیز جملگی نسبت به این اثر به یادمادنی نظر مثبت داشتند. پیرمرد و دریا یک «رمان کوتاه» است، چراکه این رمان به فصلها یا قسمتهای جدا تقسیم نشدهاست و علاوه بر این فقط اندکی از یک داستان کوتاه بلندتر است.
گفته میشود ارنست همینگوی در دورهی حضور خود در کوبا با پیرمرد ماهیگیری به نام «گرگوریو فوئنتس» آشنا میشود و شخصیت اصلی رمان «پیرمرد و دریا» از وی الهام گرفته شده است. این فرد سالها ناخدای قایق اختصاصی همینگوی بود و در سال ۲۰۰۲ در ۱۰۴ سالگی درگذشت.
داستان پیرمرد و دریا
داستان رمان «پیرمرد و دریا» در بارهی پیرمرد ماهیگیری به نام «سانتیاگو» است که ۸۴ روز است موفق به صید حتی یک ماهی هم نشده و حتی شاگردش نیز به توصیهیی والدینش او را ترک نموده است و ماهیگیران دیگر به دریا میرود. البته شاگرد پیرمرد که «مانولین» نام دارد، همچنان به ملاقات او آمده و با او گفتگو میکند.
در نهایت سانتیاگو مصمم میشود دوباره به دریا برود. وی به تنهایی قایقش را به آب انداخته و راهی دریا میشود. کمی بعد از حضور وی در دریا، ماهی بزرگی یکی از طعمههای او را میگیرد و به دام میافتد؛ ولی سانتیاگو قادر به بالا کشیدن ماهی، به علت بزرگ بودن آن، نیست. از سوی دیگر، ماهی برای رهایی خود تلاش کرده و قایق را به این سو و آن سو میکشد. پیرمرد که این ماهی را آخرین امید خود میداند، جسورانه تلاش میکند علیرغم ضعف قوای بدنی، بر ماهی غلبه کند و در این راه زخمی و فرسوده میشود.
جدال بین پیرمرد ماهیگیر و ماهی سه روز به طول میانجامد تا این که …
برای این که بدانید چه بر سر سانتیاگو خواهد آمد و پیرمرد ماهیگیر رمان «پیرمرد و دریا» چه سرنوشتی خواهد داشت باید این رمان جذاب را مطالعه کنید.
کتاب «پیرمرد و دریا» دارای امتیاز ۳.۷۹ با بیش از ۹۶۰ هزار رای و ۳۰ هزار نظر در سایت goodreads است. همچنین بد نیست بدانید که در سالهای ۱۹۵۸ و ۱۹۹۹ دو فیلم سینمایی با اقتباس از داستان این رمان ساخته شده است.
در ایران نیز مترجمان بسیاری نسبت به ترجمه و انتشار رمان «پیرمرد و دریا» اقدام کردهاند ولی شاید معروفترین نمونه از این دست، ترجمهی استاد نجف دریابندری (نویسنده و مترجم آبادانی، از ۱۳۰۸ تا ۱۳۹۹) باشد که به صورتی بسیار روان و شویا این رمان جذاب را ترجمه کردهاند. ناشران متعددی نیز ترجمهی استاد دریابندری را منتشر نمودهاند.
بخشی از کتاب پیرمرد و دریا
یک ساعتی بود که پیرمرد جلوی چشمش لکه های سیاه میدید. عرق چشمش را میسوزاند و بریدگی، بالای چشم و روی پیشانیاش را میسوزاند. از لکه های سیاه نمیترسید. با آن فشاری که بر ریسمان میآورد این طبیعی بود. اما دو بار احساس ضعف کرد و سرش گیج رفت؛ این نگرانش میکرد.
گفت:«غیر ممکنه، من زه نمیزنم، تو چنگ یه همچین ماهی ای نمیمیرم، اونم حالا که داره به این خوشگلی میاد جلو. خدایا به من قوت بده تاب بیارم. صد بار ای پدر ما… و صد بار یا حضرت مریم میخونم. ولی الان نمیتونم بخونم»
با خود گفت دعاها را خوانده بگیر. بعد می خوانم. در همان لحظه ریسمان که در هر دو دستش بود ناگهان بنای تلاش و تلاطم را گذاشت. تکانها تند و سخت و سنگین بود.
با خود گفت دارد با نیزه اش به سیم سر ریسمان میکوبد. منتظرش بودم. باید این کار را می کرد. ولی با این کار ممکن است از آب بیرون بپرد. بهتر است حالا همین جور چرخ بزند. پرش برایش لازم است، برای این که هوا بگیرد. بعد با هر پرشی ممکن است زخم قلاب باز تر شود و ماهی خودش را خلاص کند.
گفت:«ماهی، نپر، نپر، ماهی.»
ماهی چند بار دیگر به سیم ضربه زد و پیرمرد هر بار سر تکان داد و کمی ریسمان داد.
برای آشنایی با سایر رمانهای خارجی، میتوانید بخش معرفی رمانهای خارجی را در وبسایت هر روز یک کتاب مشاهده کنید.
23 اسفند 1400
پیرمرد و دریا
رمان کوتاه «پیرمرد و دریا» نوشتهی ارنست همینگوی (نویسنده آمریکایی، از ۱۸۹۹ تا ۱۹۶۱) در سال ۱۹۵۱ در کشور کوبا نوشته و در سال ۱۹۵۲ به چاپ رسید. این رمان، دو روز بعد از انتشار به رکورد خیرهکنندهی ۵ میلیون فروش رسید. همچنین منتقدین نیز جملگی نسبت به این اثر به یادمادنی نظر مثبت داشتند. پیرمرد و دریا یک «رمان کوتاه» است، چراکه این رمان به فصلها یا قسمتهای جدا تقسیم نشدهاست و علاوه بر این فقط اندکی از یک داستان کوتاه بلندتر است.
گفته میشود ارنست همینگوی در دورهی حضور خود در کوبا با پیرمرد ماهیگیری به نام «گرگوریو فوئنتس» آشنا میشود و شخصیت اصلی رمان «پیرمرد و دریا» از وی الهام گرفته شده است. این فرد سالها ناخدای قایق اختصاصی همینگوی بود و در سال ۲۰۰۲ در ۱۰۴ سالگی درگذشت.
داستان پیرمرد و دریا
داستان رمان «پیرمرد و دریا» در بارهی پیرمرد ماهیگیری به نام «سانتیاگو» است که ۸۴ روز است موفق به صید حتی یک ماهی هم نشده و حتی شاگردش نیز به توصیهیی والدینش او را ترک نموده است و ماهیگیران دیگر به دریا میرود. البته شاگرد پیرمرد که «مانولین» نام دارد، همچنان به ملاقات او آمده و با او گفتگو میکند.
در نهایت سانتیاگو مصمم میشود دوباره به دریا برود. وی به تنهایی قایقش را به آب انداخته و راهی دریا میشود. کمی بعد از حضور وی در دریا، ماهی بزرگی یکی از طعمههای او را میگیرد و به دام میافتد؛ ولی سانتیاگو قادر به بالا کشیدن ماهی، به علت بزرگ بودن آن، نیست. از سوی دیگر، ماهی برای رهایی خود تلاش کرده و قایق را به این سو و آن سو میکشد. پیرمرد که این ماهی را آخرین امید خود میداند، جسورانه تلاش میکند علیرغم ضعف قوای بدنی، بر ماهی غلبه کند و در این راه زخمی و فرسوده میشود.
جدال بین پیرمرد ماهیگیر و ماهی سه روز به طول میانجامد تا این که …
برای این که بدانید چه بر سر سانتیاگو خواهد آمد و پیرمرد ماهیگیر رمان «پیرمرد و دریا» چه سرنوشتی خواهد داشت باید این رمان جذاب را مطالعه کنید.
کتاب «پیرمرد و دریا» دارای امتیاز ۳.۷۹ با بیش از ۹۶۰ هزار رای و ۳۰ هزار نظر در سایت goodreads است. همچنین بد نیست بدانید که در سالهای ۱۹۵۸ و ۱۹۹۹ دو فیلم سینمایی با اقتباس از داستان این رمان ساخته شده است.
در ایران نیز مترجمان بسیاری نسبت به ترجمه و انتشار رمان «پیرمرد و دریا» اقدام کردهاند ولی شاید معروفترین نمونه از این دست، ترجمهی استاد نجف دریابندری (نویسنده و مترجم آبادانی، از ۱۳۰۸ تا ۱۳۹۹) باشد که به صورتی بسیار روان و شویا این رمان جذاب را ترجمه کردهاند. ناشران متعددی نیز ترجمهی استاد دریابندری را منتشر نمودهاند.
بخشی از کتاب پیرمرد و دریا
یک ساعتی بود که پیرمرد جلوی چشمش لکه های سیاه میدید. عرق چشمش را میسوزاند و بریدگی، بالای چشم و روی پیشانیاش را میسوزاند. از لکه های سیاه نمیترسید. با آن فشاری که بر ریسمان میآورد این طبیعی بود. اما دو بار احساس ضعف کرد و سرش گیج رفت؛ این نگرانش میکرد.
گفت:«غیر ممکنه، من زه نمیزنم، تو چنگ یه همچین ماهی ای نمیمیرم، اونم حالا که داره به این خوشگلی میاد جلو. خدایا به من قوت بده تاب بیارم. صد بار ای پدر ما… و صد بار یا حضرت مریم میخونم. ولی الان نمیتونم بخونم»
با خود گفت دعاها را خوانده بگیر. بعد می خوانم. در همان لحظه ریسمان که در هر دو دستش بود ناگهان بنای تلاش و تلاطم را گذاشت. تکانها تند و سخت و سنگین بود.
با خود گفت دارد با نیزه اش به سیم سر ریسمان میکوبد. منتظرش بودم. باید این کار را می کرد. ولی با این کار ممکن است از آب بیرون بپرد. بهتر است حالا همین جور چرخ بزند. پرش برایش لازم است، برای این که هوا بگیرد. بعد با هر پرشی ممکن است زخم قلاب باز تر شود و ماهی خودش را خلاص کند.
گفت:«ماهی، نپر، نپر، ماهی.»
ماهی چند بار دیگر به سیم ضربه زد و پیرمرد هر بار سر تکان داد و کمی ریسمان داد.
برای آشنایی با سایر رمانهای خارجی، میتوانید بخش معرفی رمانهای خارجی را در وبسایت هر روز یک کتاب مشاهده کنید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان خارجی، داستان معاصر، رمان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، ارنست همینگوی، معرفی کتاب، نجف دریابندری، هر روز یک کتاب