«غرب چگونه غرب شد؟» نوشتهی صادق زیباکلام (استاد دانشگاه تهران، متولد ۱۳۲۷) برای اولین بار در اردیبهشت ۱۳۹۵ در ۲۹۶ صفحه به وسیلهی انتشارات روزنه منتشر شد و تا پاییز همان سال به چاپ چهارم رسید. این کتاب در ۹ فصل به بررسی وضعیت غرب بعد از رنسانس پرداخته و چگونگی شکلگیری تمدن اروپا را مورد نقد و بررسی قرار میدهد.
صادق زیباکلام در کتاب «غرب چگونه غرب شد؟»، مشکل ما پیرامون غرب را فقط منحصر به کمدانشی یا حتی بیدانشی نسبت به غرب نمیداند؛ بلکه دانش ما پیرامون غرب تحریف شده، مجعول، غیر واقعی و ساخته و پرداخته ذهنیت خودِ ما که برگرفته از آرا و عقاید سیاسی و ایدئولوژیک ما است.
وی ابتدا به پرسش و پاسخهایی میپردازد که در ذهنِ ایرانیان هنگام مواجهه با غرب ایجاد شدهاست. وی بیان میکند که در فرهنگ عمومی ما، در پاسخ به این سؤال که «چرا غرب پیشرفت کردهاست؟» پاسخهای متفاوتی میدهند از جمله: استعمار، غارت، تجاوز، استثمار، مادیگری و فساد اخلاقی. اما وی این پاسخها را سهلانگارانه و معلولنگری میداند و معتقد است برخلافِ بمبارانِ تبلیغاتی که شبانهروز در ایران علیه غرب صورت میگیرد، آنچه غرب را غرب کرد، محصول رنسانس و فروپاشی نظام فئودالیسم، رفرماسیون (نهضت اصلاح دینی)، مرکانتالیزم (انقلاب تجاری)، عصر سفر دریایی و تسلط بر دریا، کشف قاره آمریکا، خِردگرایی و انقلاب علمی، نهضت روشنگری و انقلاب صنعتی بودهاست و وجود اندیشمندانی چون دکارت، مارتین لوتر، گالیله، کپلر، جان لاک، نیوتن و غیره بودهاست.
محتوای کتاب غرب چگونه غرب شد؟
فصل اول کتاب غرب چگونه غرب شد؟، «ما و غرب: روایت یک کجفهمی تاریخ» است که در این فصل صادق زیبا کلام به بررسی رفتار ما ایرانیان با غرب میپردازد. در این فصل دو قرن گذشتهی ایران بررسی میشود تا ریشهی تنفر و کینهی مردم ایران نسبت به غرب و اروپا روشن شود و اصطلاح «غرب ستیزی» و به دنبال آن «آمریکاستیزی» را ریشهیابی کند.
«غرب پیش از رنسانس» فصل دوم این کتاب است که اروپای پیش از رنسانس و قرون وسطی را بررسی میکند و نشان میدهد تا قبل از رنسانس مردمان این سرزمینها درگیر غارت، تجاوز و ظلم بودند. کنار این مسائل دکتر زیبا کلام تاثیرات جنگهای صلیبی بر سیر تحول غرب را شرح میدهد.
فصل سوم غرب چگونه غرب شد؟ با عنوان «رنسانس ۱۶۵۰-۱۳۰۰ م» است که به دو جریان فکری «روشنگری» و «خردگرایی» میپردازد. این دو نگرش، ریشه در دوران پیش از رنسانس دارند و نویسنده در این فصل تعریف درستی از رنسانس بیان میکند. مؤلف کتاب ضمن شرح چگونگی شکلگیری این انقلاب، شباهتهای دورهی رنسانس با دوران یونان و رم باستان را ارائه میدهد.
فصل چهارم کتابغرب چگونه غرب شد؟، «نهضت اصلاح دینی یا رفرماسیون ۱۶۰۰-۱۵۱۷» است که در این بازهی زمانی در غرب اصلاح دینی رخ داد و بر اوضاع سیاسی، اجتماعی و فکری تاثیر بهسزایی گذاشت. زیبا کلام در فصل پنجم کتاب که «انقلاب تجاری عصر سفرهای دریایی و تولد بورژوازی ۱۶۰۰-۱۴۰۰» نام دارد، «انقلاب تجاری» در آن زمان را بررسی میکند. این انقلاب از اواخر قرن چهاردهم میلادی آغاز شد و در اوایل قرن پانزدهم به مانند قطاری شروع به حرکت کرد. صادق زیبا کلام با زبانی صریح این انقلاب را اینگونه بیان میکند: «ازبینرفتن ساختار نظام اقتصاد فئودالیتهی حاکم بر اروپای قرون وسطی و جایگزین شدن آن با نظام اقتصادی.»
«ظهور دولتهای مطلقه؛ وستفالیا و تولد ملت – کشور ۱۸۰۰-۱۶۰۰» عنوان فصل ششم کتاب غرب چگونه غرب شد؟ است. حکومتهای اروپا تا قبل از رنسانس تحت قدرت کلیسا، اشرافیت و سرمایهداری شکل گرفتند که با ظهور اندیشههای جدید، حاکمان برای حفظ قدرتهای پیشین خود تلاش کردند تا جایگاه خود را از دست ندهند و زمینهای بیشتری را از آن خود کنند. از قرن شانزده تا قرن هجدهم به واسطهی جنگهایی که در غرب و به خصوص اروپا صورت گرفت، این بازهی زمانی یکی از خونینترین و مصیبتبارترین دورانهای اروپا است.
فصل هفتم کتاب غرب چگونه غرب شد؟، «عصر روشنگری ۱۸۰۰-۱۶۰۰» است که یکی از مهمترین دورانهای تاثیرگذار در طول تاریخ بشر را روایت میکند. در این دوره تحولات فکری بسیاری رخ داد که ذهن و فکر انسان و در نتیجه سبک زندگی مردم را متحول کرد. این روشنگری در طول قرن هجدهم بسیاری از علما، دانشمندان و بزرگان را تحت تاثیر قرار داد. این موج فکری تا شرق و چین نیز کشیده شد و این کشورها را هم متحول کرد. تاثیرات این نگرش نو را در اتفاقهای سیاسی و اجتماعی مربوط به شکلگیری نهضت مشروطهی ایران نیز میتوان یافت.
در فصل بعدی کتاب غرب چگونه غرب شد؟، که با عنوان «تاثیرات اجتماعی روشنگری» به نگارش درآمده است، به تاثیر این تفکر بر اوضاع اجتماعی و فرهنگی، بهخصوص تاثیر آن بر مذهب و کلیسا اشاره میشود. فصل آخر کتاب «روشنگری و انقلاب علمی» است و پیشرفتهای علمی آن زمان، مکمل این روشنگری قلمداد شده است؛ چرا که تفکرات جدید، موازی با پیشرفتهای علمی صورت گرفت. در نهایت تمامی این پستی و بلندیهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی رخ داده از جمله انقلاب صنعتی پس از این پانصد سال، «آدمی نو و عالمی نو» به وجود آورد.
بخشهایی از کتاب غرب چگونه غرب شد؟
اروپای ما قبل رنسانس یعنی اروپای قبل از قرن چهاردهم را با هر معیار وملاکی که در نظر بگیریم از شرق (تمدنهای چین، ایران و اسلام) بسیار عقب ماندهتر بود؛ چه از نظر علمی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، تجارت، شهرسازی و شهرنشینی و چه از هر حیث دیگری. دست کم تا قبل از پیدایش رنسانس در قرن چهاردهم، تمدن، توسعه، تجارت، صنعت، علوم مختلف، شهرنشینی، پزشکی و در یک کلام «مدنیت» در شرق بود. شهرهای بزرگ اروپا در مقایسه با بغداد، ری، خوارزم، نیشابور، فرغانه، دمشق، (و البته چین) روستاهای عقبافتادهای بیش نبودند.
بغداد جدای از مرکز تجارت جهانی و ثروت، مرکز پزشکی دنیا هم بود و از اطراف و اکناف منطقه برای مداوای بیماریهای صعبالعلاج و تهیه دارو به پایتخت امپراتوری اسلام میآمدند. جایگاه دمشق و حلب در تجارت بینالمللی میان شرق و غرب معادل نیویورک و لندن امروزی بود. پیشرفتهترین تسحیلات آن روزگاران را صنعتگران شام تولید میکردند. اگر فرض بگیریم که در آن مقطع هم همچون امروز جایزه نوبل اهدا میشد، علما و دانشمندان شرق عمدتا هم علمای حوزه تمدن اسلامی در طب، داروسازی، ریاضیات، هیئت، نجوم، جغرافیا، فلسفه، کیمیا و …تمامی جوایز نوبل را درو میکردند، درحالی که بسیاری از فرمانروایان اروپا حتی اسمشان را هم نمیتوانستند بنویسند.
البته تمدن اسلامی هم از قرن یازدهم شروع به افول کرده بود. نکتهای که به بحث ما بیشتر مربوط میشود این است که چه قبل از قرن یازدهم که تمدن اسلامی دراوج بالندگیاش بود و چه از این مقطع به بعد که تمدن اسلامی شروع به افول کرد، اروپا همچنان به تعبیر امروزه در عقبماندگی کامل تمدنی (در مقایسه با شرق) به سر میبرد، اما دو سه قرن پس از آن، اینگونه نیست. با همان سرعتی که آن تمدن باشکوه در شرق رو به افول میرود، غرب آغاز به برخاستن میکند. البته دقیقتر خواسته باشیم بگوییم، افول تمدن شرق کم و بیش از قرن یازدهم شروع میشود و بیداری یا بالندگی غرب از قرن چهاردهم.
چنانچه به سایر کتابهای این نویسنده علاقمند هستید میتوانید از طریق این لینک با برخی از آنها آشنا شوید. همچنین با استفاده از این لینک کتابهای دیگری از این سبک را میتوانید بیابید.ش
12 فروردین 1401
غرب چگونه غرب شد؟
«غرب چگونه غرب شد؟» نوشتهی صادق زیباکلام (استاد دانشگاه تهران، متولد ۱۳۲۷) برای اولین بار در اردیبهشت ۱۳۹۵ در ۲۹۶ صفحه به وسیلهی انتشارات روزنه منتشر شد و تا پاییز همان سال به چاپ چهارم رسید. این کتاب در ۹ فصل به بررسی وضعیت غرب بعد از رنسانس پرداخته و چگونگی شکلگیری تمدن اروپا را مورد نقد و بررسی قرار میدهد.
صادق زیباکلام در کتاب «غرب چگونه غرب شد؟»، مشکل ما پیرامون غرب را فقط منحصر به کمدانشی یا حتی بیدانشی نسبت به غرب نمیداند؛ بلکه دانش ما پیرامون غرب تحریف شده، مجعول، غیر واقعی و ساخته و پرداخته ذهنیت خودِ ما که برگرفته از آرا و عقاید سیاسی و ایدئولوژیک ما است.
وی ابتدا به پرسش و پاسخهایی میپردازد که در ذهنِ ایرانیان هنگام مواجهه با غرب ایجاد شدهاست. وی بیان میکند که در فرهنگ عمومی ما، در پاسخ به این سؤال که «چرا غرب پیشرفت کردهاست؟» پاسخهای متفاوتی میدهند از جمله: استعمار، غارت، تجاوز، استثمار، مادیگری و فساد اخلاقی. اما وی این پاسخها را سهلانگارانه و معلولنگری میداند و معتقد است برخلافِ بمبارانِ تبلیغاتی که شبانهروز در ایران علیه غرب صورت میگیرد، آنچه غرب را غرب کرد، محصول رنسانس و فروپاشی نظام فئودالیسم، رفرماسیون (نهضت اصلاح دینی)، مرکانتالیزم (انقلاب تجاری)، عصر سفر دریایی و تسلط بر دریا، کشف قاره آمریکا، خِردگرایی و انقلاب علمی، نهضت روشنگری و انقلاب صنعتی بودهاست و وجود اندیشمندانی چون دکارت، مارتین لوتر، گالیله، کپلر، جان لاک، نیوتن و غیره بودهاست.
محتوای کتاب غرب چگونه غرب شد؟
فصل اول کتاب غرب چگونه غرب شد؟، «ما و غرب: روایت یک کجفهمی تاریخ» است که در این فصل صادق زیبا کلام به بررسی رفتار ما ایرانیان با غرب میپردازد. در این فصل دو قرن گذشتهی ایران بررسی میشود تا ریشهی تنفر و کینهی مردم ایران نسبت به غرب و اروپا روشن شود و اصطلاح «غرب ستیزی» و به دنبال آن «آمریکاستیزی» را ریشهیابی کند.
«غرب پیش از رنسانس» فصل دوم این کتاب است که اروپای پیش از رنسانس و قرون وسطی را بررسی میکند و نشان میدهد تا قبل از رنسانس مردمان این سرزمینها درگیر غارت، تجاوز و ظلم بودند. کنار این مسائل دکتر زیبا کلام تاثیرات جنگهای صلیبی بر سیر تحول غرب را شرح میدهد.
فصل سوم غرب چگونه غرب شد؟ با عنوان «رنسانس ۱۶۵۰-۱۳۰۰ م» است که به دو جریان فکری «روشنگری» و «خردگرایی» میپردازد. این دو نگرش، ریشه در دوران پیش از رنسانس دارند و نویسنده در این فصل تعریف درستی از رنسانس بیان میکند. مؤلف کتاب ضمن شرح چگونگی شکلگیری این انقلاب، شباهتهای دورهی رنسانس با دوران یونان و رم باستان را ارائه میدهد.
فصل چهارم کتابغرب چگونه غرب شد؟، «نهضت اصلاح دینی یا رفرماسیون ۱۶۰۰-۱۵۱۷» است که در این بازهی زمانی در غرب اصلاح دینی رخ داد و بر اوضاع سیاسی، اجتماعی و فکری تاثیر بهسزایی گذاشت. زیبا کلام در فصل پنجم کتاب که «انقلاب تجاری عصر سفرهای دریایی و تولد بورژوازی ۱۶۰۰-۱۴۰۰» نام دارد، «انقلاب تجاری» در آن زمان را بررسی میکند. این انقلاب از اواخر قرن چهاردهم میلادی آغاز شد و در اوایل قرن پانزدهم به مانند قطاری شروع به حرکت کرد. صادق زیبا کلام با زبانی صریح این انقلاب را اینگونه بیان میکند: «ازبینرفتن ساختار نظام اقتصاد فئودالیتهی حاکم بر اروپای قرون وسطی و جایگزین شدن آن با نظام اقتصادی.»
«ظهور دولتهای مطلقه؛ وستفالیا و تولد ملت – کشور ۱۸۰۰-۱۶۰۰» عنوان فصل ششم کتاب غرب چگونه غرب شد؟ است. حکومتهای اروپا تا قبل از رنسانس تحت قدرت کلیسا، اشرافیت و سرمایهداری شکل گرفتند که با ظهور اندیشههای جدید، حاکمان برای حفظ قدرتهای پیشین خود تلاش کردند تا جایگاه خود را از دست ندهند و زمینهای بیشتری را از آن خود کنند. از قرن شانزده تا قرن هجدهم به واسطهی جنگهایی که در غرب و به خصوص اروپا صورت گرفت، این بازهی زمانی یکی از خونینترین و مصیبتبارترین دورانهای اروپا است.
فصل هفتم کتاب غرب چگونه غرب شد؟، «عصر روشنگری ۱۸۰۰-۱۶۰۰» است که یکی از مهمترین دورانهای تاثیرگذار در طول تاریخ بشر را روایت میکند. در این دوره تحولات فکری بسیاری رخ داد که ذهن و فکر انسان و در نتیجه سبک زندگی مردم را متحول کرد. این روشنگری در طول قرن هجدهم بسیاری از علما، دانشمندان و بزرگان را تحت تاثیر قرار داد. این موج فکری تا شرق و چین نیز کشیده شد و این کشورها را هم متحول کرد. تاثیرات این نگرش نو را در اتفاقهای سیاسی و اجتماعی مربوط به شکلگیری نهضت مشروطهی ایران نیز میتوان یافت.
در فصل بعدی کتاب غرب چگونه غرب شد؟، که با عنوان «تاثیرات اجتماعی روشنگری» به نگارش درآمده است، به تاثیر این تفکر بر اوضاع اجتماعی و فرهنگی، بهخصوص تاثیر آن بر مذهب و کلیسا اشاره میشود. فصل آخر کتاب «روشنگری و انقلاب علمی» است و پیشرفتهای علمی آن زمان، مکمل این روشنگری قلمداد شده است؛ چرا که تفکرات جدید، موازی با پیشرفتهای علمی صورت گرفت. در نهایت تمامی این پستی و بلندیهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی رخ داده از جمله انقلاب صنعتی پس از این پانصد سال، «آدمی نو و عالمی نو» به وجود آورد.
بخشهایی از کتاب غرب چگونه غرب شد؟
اروپای ما قبل رنسانس یعنی اروپای قبل از قرن چهاردهم را با هر معیار وملاکی که در نظر بگیریم از شرق (تمدنهای چین، ایران و اسلام) بسیار عقب ماندهتر بود؛ چه از نظر علمی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، تجارت، شهرسازی و شهرنشینی و چه از هر حیث دیگری. دست کم تا قبل از پیدایش رنسانس در قرن چهاردهم، تمدن، توسعه، تجارت، صنعت، علوم مختلف، شهرنشینی، پزشکی و در یک کلام «مدنیت» در شرق بود. شهرهای بزرگ اروپا در مقایسه با بغداد، ری، خوارزم، نیشابور، فرغانه، دمشق، (و البته چین) روستاهای عقبافتادهای بیش نبودند.
بغداد جدای از مرکز تجارت جهانی و ثروت، مرکز پزشکی دنیا هم بود و از اطراف و اکناف منطقه برای مداوای بیماریهای صعبالعلاج و تهیه دارو به پایتخت امپراتوری اسلام میآمدند. جایگاه دمشق و حلب در تجارت بینالمللی میان شرق و غرب معادل نیویورک و لندن امروزی بود. پیشرفتهترین تسحیلات آن روزگاران را صنعتگران شام تولید میکردند. اگر فرض بگیریم که در آن مقطع هم همچون امروز جایزه نوبل اهدا میشد، علما و دانشمندان شرق عمدتا هم علمای حوزه تمدن اسلامی در طب، داروسازی، ریاضیات، هیئت، نجوم، جغرافیا، فلسفه، کیمیا و …تمامی جوایز نوبل را درو میکردند، درحالی که بسیاری از فرمانروایان اروپا حتی اسمشان را هم نمیتوانستند بنویسند.
البته تمدن اسلامی هم از قرن یازدهم شروع به افول کرده بود. نکتهای که به بحث ما بیشتر مربوط میشود این است که چه قبل از قرن یازدهم که تمدن اسلامی دراوج بالندگیاش بود و چه از این مقطع به بعد که تمدن اسلامی شروع به افول کرد، اروپا همچنان به تعبیر امروزه در عقبماندگی کامل تمدنی (در مقایسه با شرق) به سر میبرد، اما دو سه قرن پس از آن، اینگونه نیست. با همان سرعتی که آن تمدن باشکوه در شرق رو به افول میرود، غرب آغاز به برخاستن میکند. البته دقیقتر خواسته باشیم بگوییم، افول تمدن شرق کم و بیش از قرن یازدهم شروع میشود و بیداری یا بالندگی غرب از قرن چهاردهم.
چنانچه به سایر کتابهای این نویسنده علاقمند هستید میتوانید از طریق این لینک با برخی از آنها آشنا شوید. همچنین با استفاده از این لینک کتابهای دیگری از این سبک را میتوانید بیابید.ش
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات ایران، جامعهشناسی، سیاسی
۰ برچسبها: ادبیات ایران، صادق زیباکلام، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب