14 خرداد 1401
خوشههای خشم
«خوشههای خشم» نوشتهی جان استاین بک (نویسندهی آمریکایی و برندهی نوبل ادبیات، از ۱۹۰۲ تا ۱۹۶۸) در سال ۱۹۳۹ منتشر شد و به روایت سفر طولانی و مهاجرت یک خانوادهی تنگدست آمریکایی به امید زندگی بهتر، از ایالت اوکلاهما به کالیفرنیا میپردازد.
دربارهی خوشههای خشم
اتفاقات این رمان در دههی ۱۹۳۰ میلادی و در سالهای پس از بحران اقتصادی بزرگ آمریکا روی میدهد. کتاب خوشههای خشم به قدری عمیق است که انتقال اثراتی که بر جای میگذارد معمولاً غیرممکن است. داستان مهاجرت امروزی، از خیل کوچ آمریکا است چرا که جمعیت زیادی از کشاورزان مستاصل که زمینی ندارند به زمینهای حاصلخیز کالیفرنیا دل بستهاند. در اینجا خشم وجود دارد، اما شور و شوق عمیقی از مردی وجود دارد که با ذهن و قلب خود از دانستههای خود از مردم صحبت میکند؛ بنابراین خواننده کتاب خوشههای خشم احساس میکند که آنها باید فکر، احساس و صحبت و زندگی کنند.
در حقیقت، خوشههای خشم یک تصویر مبهم و لحظهای از تاریخی است که در حال به وجود آمدن میباشد. یک کتاب معمولی نیست. بلکه کتابی است برای افرادی که دارای وجدان اجتماعی بیدارهستند یا برای افرادی که خواهان رویارویی با بخشی از زندگی آمریکایی هستند که متمایز شده و باید متمایز شود.
جان استاینبک این رمان را در سال ۱۹۳۹ منتشر کرد. وی برای نگارش این رمان برندهی جایزهی پولیتزر شد. این رمان هماکنون جزو چهل اثر کلاسیک سدهی بیستم بهشمار میآید. مجلهی تایم نیز این رمان را در فهرست صد رمان برتر انگلیسیزبان از سال ۱۹۲۳ تا سال ۲۰۰۵ جای دادهاست.
کتاب خوشههاش خشم در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۹ با بیش از ۸۲۵ هزار رای و حدود ۲۰ هزار نقد و نظر است. همچنین باید اشاره کرد که اقتباسات بسیاری در قالب فیلم، سریال، موسیقی و تئاتر از این اثر به عمل آمده است. در ایران نیز این کتاب توسط شاهرخ مسکوب و عبدالرحیم احمدی رضا اسکندری و عبدالحسین شریفیان به فارسی ترجمه شدهاست.
داستان خوشههای خشم
داستان خوشههای خشم درست پس از آزادی مشروط تام جود از زندان مکآلستر آغاز میشود، جایی که او پس از محکوم شدن به قتل در دفاع از خود، زندانی شده بود. در حالی که تام در حال رفتن به خانه خود در نزدیکی سالیساو در اوکلاهاما است، با کشیش سابق جیم کیسی که او را از دوران کودکی خود به یاد میآورد، ملاقات کرده و با هم همسفر میشوند.
وقتی به خانه مزرعه دوران کودکی تام میرسند، آنجا را متروک مییابند. تام و کیسی که نگران و گیج شدهاند، همسایه قدیمی خود، مولی گریوز را ملاقات می کنند، که به آنها می وید که خانوادهی تام رفتهاند تا در خانه عمو جان در همان نزدیکی اقامت کنند. گریوز به آنها می گوید که بانکها همه کشاورزان را بیرون کردهاند. به همین دلیل کشاورزان از آن ناحیه دور شده، اما او حاضر به ترک منطقه نیستند.
صبح روز بعد، تام و کیسی به نزد عمو جان میروند. تام خانوادهاش را در حال بارگیری داراییهای باقی مانده خود در یک سدان هادسون که به یک کامیون تبدیل شده است، مییابد. با نابودی محصولاتشان توسط گرد و غبار، خانواده در پرداخت وامهای بانکی خود کوتاهی کردهاند و مزرعه آنها توسط بانک تصرف شده است.
خانواده چارهای جز جستجوی کار در کالیفرنیا نمیبینند، کاری که ارزشمند به نظر میرسد. خانوادهی جود همهی تلاششان را برای انجام این سفر به کار میبرند. اگرچه ترک اوکلاهاما باعث نقض آزادی مشروط او می شود، تام به این نتیجه می رسد که ارزش این خطر را دارد و از کیسی دعوت می کند تا به او و خانوادهاش بپیوندد.
خانوادهی جود که در مسیر ۶۶ به سمت غرب سفر میکنند، جاده را مملو از مهاجران دیگر میبینند. در اردوگاههای موقت، داستانهای زیادی از دیگران میشنوند، برخی از آنها از مسیر کالیفرنیا برمیگردند. گروه نگران است که کالیفرنیا در واقع آنطور که پیشنهاد میشود، با ارزش نباشد. برخی از افراد خانواده در راه آن را ترک میکنند: پدربزرگ در جاده میمیرد و او را در مزرعهای دفن می کنند.
مادربزرگ در نزدیکی مرز ایالت کالیفرنیا میمیرد. و نوح (بزرگترین پسر جوا) و کانی ریورز (شوهر دختر باردار جود، رز شارون) خانواده را ترک میکنند. به رهبری مادر خانواده، اعضای باقی مانده متوجه میشوند که باید ادامه دهند، زیرا چیزی برای آنها در اوکلاهاما باقی نمانده است.
برای این که بدانید چه بر سر خانوادهی جود و سایر شخصیتهای داستان خواهد آمد باید شاهکار «خوشههای خشم» را مطالعه کنید.
بخشهایی از خوشههای خشم
اتومبیلهای مهاجران در کورهراهها میخزید، به شاهراه میرسید و در جاده بزرگ، به سوی مغرب راه میافتاد. اتومبیلها سپیدهدم مانند ساسها به جانب باختر میگریختند. و تا پشت روز به خاک میرسید و تاریکی غافلگیرشان میکرد، گرد هم میآمدند و در گوشه برکهای دور هم میلولیدند. مهاجران حس میکردند که از دست رفته و متلاشی شدهاند، چون همه از جایی میآمدند که بینوایی و اندوه بر آن فرمان میراند – آنجا که تحقیر شکست را تحمل کرده بودند – و چون همه به جانب کشور تازه و شگفتی میرفتند، دور هم جمع میشدند، با یکدیگر حرف میزدند، زندگیشان، خوارکیشان و آنچه از سرزمین جدید انتظار داشتند، همه را با هم تقسیم میکردند.
……..
میدونم که تقصیر اونا نیس. همه کسایی که من باهاشون حرف زدم به هزار و یک دلیل مجبورن راهشونو بگیرن و برن، ولی من ازتون میپرسم کار این مملکت به کجا میکشه من میخوام اینو بدونم. ما از کجا سر در میاریم. دیگه هیشکی نمیتونه زندگیش رو تامین کنه، دیگه هیشکی نمیتونه با کشت زمین زندگیشو تامین کنه. من اینو ازتون میپرسم، عاقبت این کار به کجا میکشه.
……..
بیخانمانها و مهاجرین، چادرنشین شده بودند. مغرب وادی سفر خانوادهها بود، خانوادههایی که تا آن زمان روی قطعهای زمین ریسته بودند و تمام هستی آنها روی زمینهای چهل جریبشان گسترده شده بود؛ خانوادههایی که روزیشان را – کم یا زیاد – از دل همین زمینها بیرون میکشیدند. و در جستوجوی کار بهدنبال حوادث، سرگردان بودند.
……..
آدم هرجا باشه عادت میکنه و دیگه براش سخته از اونجا بره. نحوه فکر کردن هم بعد از مدتی عادت میشه و دیگه عوض کردنش سخته. من دیگه کشیش نیسم اما همهاش بیآنکه خودم بفهمم دعا میخونم.
……..
این مخلوقات نمیتوانند هوا تنفس کنند و گوشت بخورند. آنها سود تنفس میکنند و ربح میخورند. بدون اینها خواهند مرد، درست مثل شما که بدون هوا و گوشت میمیرید؛ خیلی تاسفآور است. ولی این است که هست؛ همین است که هست.
برای آشنایی با سایر رمانهای مشابه، بخشهای معرفی رمانهای خارجی و بخش معرفی آثار اجتماعی را در وبسایت هر روز یک کتاب ببینید.
این کتاب درباره بحران اقتصادی امریکا در سال های ۱۹۳۰ بوده و این کتاب به خاطر سبک نوشتاری بسیار خواننده را با خودش همراه می کند. کتاب خوبی است.