خمره

«خمره» کتابی است به قلم هوشنگ مرادی کرمانی (نویسنده‌ی اهل کرمان، متولد ۱۳۲۳) که در سال ۱۳۶۸ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجراهای یک خمره‌ی آب در مدرسه‌ای روستایی می‌پردازد که دانش‌آموزان  برای نوشیدن از آن آب برمی‌دارند.

درباره‌ی خمره

این کتاب از تا کنون برنده جوایز زیادی شده‌است. این کتاب تاکنون بیش از یک‌صد هزار نسخه به چاپ رسیده و به زبان‌های آلمانی، اسپانیایی، هلندی، فرانسوی، انگلیسی، آلبانیایی و ترکی استانبولی ترجمه شده‌است. کارولین کراسکری مترجم و ایران‌شناس آمریکایی این کتاب را به زبان انگلیسی ترجمه کرده‌است. این اثر نامزد جایزه‌ی مؤسسه‌ی توسعه ادبیات خاورمیانه آمریکا ۲۰۱۶ شده‌است.

این کتاب در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۳ با حدود هزار رای و بیش از ۷۵ نقد و نظر است.

هم‌چنین باید اشاره کرد که بر اساس داستان این کتاب فیلمی به همین نام به‌کارگردانی ابراهیم فروزش و بازیگری بهزاد خداویسی و فاطمه ارزه، شده‌است. این فیلم در سال ۱۹۹۴، برنده‌ی جایزه‌ی یوزپلنگ طلایی از جشنواره فیلم لوکارنو شد. به علاوه، مجموعه‌ی انیمیشن خمره به کارگردانی علی احمدی و به نویسندگی حمیدرضا حافظی برداشت آزادی است از داستان خمره. این مجموعه در سال ۲۰۱۱ به بخش مسابقه پنجاه و یکمین دوره جشنواره بین اللملی انسی فرانسه راه یافت و در چهارمین دوره جشنواره فیلم جیپور هندوستان به عنوان بهترین فیلم انیمیشن برگزیده شد.

جوایز و افتخارات

  • دریافت لوح زرین جایزه هیئت داوران بزرگسال و مرغک طلایی جایزه داوران خردسال جشنواره کتاب کودک و نوجوان
  • برنده جایزه کتاب سال هیئت داوران مجله سروش نوجوانان
  • دریافت دیپلم افتخار شورای کتاب کودک
  • کتاب سال ۱۹۹۴ وزارت فرهنگ و هنر اتریش
  • معرفی ویژه کتاب برگزیده ۱۹۹۴ آلمان
  • دریافت دیپلم افتخار CPN هلند
  • دریافت دیپلم افتخار جایزه خوزه مارتی-کاستاریکا
  • برنده جایزه کبرای آبی کشور سوییس

داستان خمره

داستان این کتاب در یک روستا می‌گذرد. خمره‌ای که بچه‌های مدرسه‌ی روستا در آن آب می‌نوشیدند شکسته‌است و دیگر قابل استفاده نیست. مدیر مدرسه، دانش‌آموزان و برخی از اهالی تلاش می‌کنند تا به نحوی این مشکل را حل کنند. این داستان شرح ماجراهایی است که در این مسیر رخ می‌دهد.

نویسنده در خلال داستان سعی کرده تا از سختی‌ها و مشکلاتی بگوید که کودکان در مناطق محروم با آن‌ها مواجه هستند. این داستان جذاب و شنیدنی درواقع زندگی افرادی را روایت می‌کند که رنج و درد جزیی جدایی‌ناپذیر از زندگی‌شان است. اما با این وجود دل‌هایی مهربان و سخاوتمند دارند و به کمک هم مشکلات را از سر راه برمی‌دارند و به زندگی ادامه می‌دهند.

بخش‌هایی از  از خمره

خمره شیر نداشت. لیوانی حلبی را سوراخ کرده بودند و نخ بلند و محکمی بسته بودند به آن. بچه‌ها لیوان را پایین می‌فرستادند، پر آب که می‌شد، بالا می‌کشیدند و می‌خوردند؛ مثل چاه و سطل.

بچه‌هایی که قدشان بلندتر بود، برای بچه‌های کوچولو و قد کوتاه لیوان را آب می‌کردند. زنگ‌های تفریح دور خمره غوغایی بود. بچه‌ها از سر و کول هم بالا می‌رفتند. جیغ و ویغ و داد و قال می‌کردند و می‌خندیدند و لیوان را از دست هم می‌قاپیدند. آب می‌ریخت روی سر و صورت و رخت و لباسشان. گریه کوچولوها در می‌آمد، و سر شکایت‌ها باز می‌شد:

-آقا….. آقا، اسماعیلی آب ریخت تو یقه من.

آقا، احمدی نمی‌گذارد ما آب بخوریم.

آقا…. این دارد نخ آبخوری ما را می‌کشد، می‌خواهد پاره‌اش کند.

……………………

روز بعد محمدعلی به مدرسه نیامد. مادرش، خاور آمد:

– آقای مدیر! معلومه شما اینجا چیکاره‌اید؟ بچم تب کرده و خوابیده. دیشب تا صبح از زور تب مثل کوره می‌سوخت. نمی‌تونستید جلوی بچه‌هارو بگیرید که اونو توی جوب نندازن؟ این بچه پدر نداره‌ها. پدرش سال پیش عمرشو داد به شما. اگه بچه‌ها اونو توی چاه مینداختن چه می‌کردید؟

– کسی اونو ننداخته. خودش افتاده تو جوب.

– نمی‌تونید یه خمره تو این مدرسه بذارید که بچه‌ها مجبور نشن توی این سوز سرما برن لب جوب آب بخورن؟

– میگید چه کنم؟ خمره شکسته و درست نمیشه. نامه‌ای برای اداره نوشتم که خمره‌ای بخرن و بفرستن. اما میدونم به این زودیا خمره‌ای به دستمون نمیرسه.

– آها… خو اگه دولت نمی‌تونه برای این مدرسه خمره بخره بگید خودمون پول جمع کنیم. پسر بزرگم میره شهر خمره میخره و میاره.

– بسیار خب اگه بتونید خمره‌ای تهیه کنید، هم بچه‌ها راحت میشن و هم من. ثوابی هم می‌کنید.

برای آشنایی با سایر آثار این نویسنده‌، بخش معرفی کتاب‌های هوشنگ مرادی کرمانی را در وب‌سایت هر روز یک کتاب مشاهده کنید. هم‌چنین می‌توانید در بخش معرفی کتاب‌های نوجوانان با نمونه‌های بیشتری از این کتاب‌ها آشنا شوید.