«آدمکش کور» اثری است از مارگارت اتوود (نویسندهی کانادایی، متولد ۱۹۳۹) که در سال ۲۰۰۰ منتشر شده است. این کتاب به روایت زندگی پیرزنی میپردازد که خواهرش را در جوانی از دست داده است.
دربارهی آدمکش کور
آدمکش کور یک رمان نوشته شده توسط نویسنده کانادایی، مارگارت اتود است. این رمان اولین بار در سال ۲۰۰۰ منتشر شد و در برگیرنده رویدادهایی در قرن بیستم و کشور کانادا است. این رمان در سال ۲۰۰۰ برنده جایزه ادبی من بوکر، جایزه همت و همچنین نامزد دریافت جایزه ادبیات داستانی زنان و جایزه ایمپک دوبلین در سال ۲۰۰۲ شد.
رمان آدمکش کور با خبر مرگ لورا شروع شده و با اعتراف اصلی و حقیقیِ آیریس به پایان میرسد. داستان از دو روایت کاملاً مجزا تشکیل شده. روایت اول نوشتهها و خاطرهنگاریهای آیریس است که در سن هشتادوچند سالگی مشغول شده تا بنویسد آن چیزی را که بر او و اطرافیانش گذشته، و روایت دوم داستان آدمکش کور است.
آدمکش کور نیز در دو روایت مجزا جلو میرود. روایت اول داستان معاشقهها و پنهانکاریهای نهان دختری با مردی فراری است که در جاهای مختلف همدیگر را ملاقات میکنند. روایت دوم داستان اصلی آدمکش کور شامل داستانهایی است ساخته و پرداختهی مرد برای زن.
داستانهایی خیالیای که در یک بعد فضای دیگر اتفاق میافتد. در حاشیهی این سه روایت، تکههای جراید و اخبار روزنامهها نیز به مدد و یاری کلیت اثر میآید. روایتهایی درهمتنیده و جدای از هم در یک خط. این تنیدگی روایات اثری مستقل، تصویری یگانه و محکم از لحاظ ساختار و چارچوب را برای خواننده به نمایش میگذارد.
کتاب آدمکش کور در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۶ با بیش از ۱۵۴ هزار رای و ۹۴۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از شهین آسایش و حبیب گوهری راد به بازار عرضه شده است.
داستان آدمکش کور
شخصیت اصلی رمان، آیریس چیس، و خواهرش لورا، در شهری کوچک در جنوب انتاریو، اما بدون مادر بزرگ میشوند. آیریس به عنوان یک پیرزن وقایع و روابط دوران کودکی، جوانی و میانسالی خود را به یاد میآورد، از جمله ازدواج ناخوشایند خود با تاجر تورنتو، ریچارد گریفن. این کتاب شامل یک رمان در رمان، قاتل کور، یک کلید رومی است که به لورا نسبت داده شده اما توسط آیریس منتشر شدهاست.
این در مورد الکس توماس، نویسنده رادیکال سیاسی داستانهای علمی تخیلی است که رابطه ای مبهم با خواهران دارد. این داستان تعبیه شده خود شامل یک داستان سوم است، یک داستان علمی تخیلی که توسط همتای تخیلی الکس به قهرمان رمان دوم روایت میشود، که تصور میشود همتای تخیلی لورا باشد.
این رمان به شکل مکاشفهای تدریجی است که هم جوانی و هم پیری آیریس را روشن میکند، قبل از اینکه به رویدادهای محوری زندگی او و لورا در زمان جنگ جهانی دوم بپردازد. لورا و آیریس در خانه ای به نام آویلیون زندگی میکنند. مادر آنها در جوانی میمیرد و رنی، سرپرست، مسئولیت کامل دختران را به عهده میگیرد.
همانطور که رمان آشکار میشود، و رمان در رمان به وضوح از رویدادهای واقعی الهام میگیرد، آیریس، نه لورا، به عنوان نویسنده و قهرمان واقعی رمان-در-رمان آشکار میشود. اگرچه مدتها تصور میشد که رمان درون یک رمان از عشق لورا با الکس الهام گرفته شدهاست، اما مشخص میشود که قاتل کور توسط آیریس بر اساس رابطه خارج از ازدواج او با الکس نوشته شدهاست.
آیریس بعداً پس از خودکشی لورا با اطلاع از مرگ الکس در جنگ، این اثر را به نام لورا منتشر کرد. پس از خودکشی، آیریس از طریق دفترهای خاطرات خواهرش متوجه میشود که ریچارد در بیشتر دوران ازدواجشان به لورا تجاوز کرده بود و با تهدید به تسلیم الکس به مقامات، از او باجگیری میکرد تا از او تبعیت کند.
آیریس دختر کوچکش ایمی را میگیرد و از خانه اش فرار میکند و تهدید میکند که ریچارد لورا را باردار کرده و او را به زور مجبور به سقط کردهاست. این حرکت آیریس را از آخرین افرادی که از او حمایت میکردند بیگانه میکند و باعث ایجاد تلخی بین او و ایمی بالغ میشود. آیریس ریچارد را فریب میدهد و معتقد است که لورا کسی است که با الکس توماس رابطه دارد و همین امر او را به خودکشی سوق میدهد. این رمان با مرگ آیریس به پایان میرسد و حقیقت را در زندگینامه منتشرنشده اش که او به تنها نوه بازماندهاش واگذار میکند، میگذارد.
بخشهایی از آدمکش کور
ده روز بعد از تمام شدن جنگ، خواهرم لورا خود را با ماشین از روی یک پل به پایین پرت کرد. پل در دست تعمیر بود و لورا درست از روی علامت خطری که به این مناسبت نصب شده بود گذشت. ماشین شاخه های نوک درختان را که برگ های تازه داشتند شکست، بعد آتش گرفت، دور خود چرخید و به داخل نهر کم عمق درهای که سی متر از سطح خیابان فاصله داشت افتاد. قطعههایی از پل روی ماشین افتاد، و چیزی جز تکه های سوخته بدن لورا باقی نماند.
پلیس خبرم کرد. ماشینی که لورا با آن دچار حادثه شده بود مال من بود، از روی شماره ماشین پیدایم کرده بودند. پلیس، بدون شک به خاطر نام فامیل ریچارد، خیلی مودبانه این خبر را داده.
میگفتند ممکن است تایرهای ماشین به ریل تراموا گیر کرده یا ترمز ماشین خوب کار نکرده باشد، اما لازم بود بگویند که دو شاهد معتبر ــ یک وکیل دعاوی و یک کارمند بانک ــ دیده اند که لورا عمدا فرمان ماشین را منحرف کرده و به همان راحتی که آدم پایش را از لبه پیاده رو به وسط خیابان میگذارد ماشین را به دره پرت کرده است. دستکش های سفید لورا توجه آن ها را جلب کرده بود و دیده بودند که چطور فرمان ماشین را منحرف کرده است.
فکر کردم دلیل تصادف ترمز ماشین نبوده است. لورا برای این کار دلیلی داشت. البته دلایل او مثل دلایل آدم های دیگر نبود. اما در هر حال کار بی رحمانه ای کرده بود.
به پلیس گفتم: «تصور میکنم میخواهید کسی هویت او را تایید کند. من برای تایید هویتش میآیم.» انگار صدایم را از راه دوری می شنیدم. واقعیت این بود که به سختی میتوانستم حرف بزنم؛ دهانم بی حس بود و تمام صورتم از شدت درد منقبض شده بود. انگار از پیش دندانپزشک آمده بودم.
از دست لورا به خاطر کاری که کرده بود عصبانی بودم، اما از پلیسی هم که میخواست بگوید لورا این کار را عمدا کرده عصبانی بودم. دور سرم هوای داغی جریان داشت؛ حلقهای از گیسوانم مانند جوهری که در آب پخش شده باشد در این هوا میچرخید.
پلیس گفت: «خانم گریفین متاسفانه در این مورد تحقیقات محلی صورت خواهد گرفت.»
گفتم: «طبیعتا، ولی این یک حادثه بوده است. رانندگی خواهرم هیچ وقت خوب نبود.»
اگر به کتاب آدمکش کور علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی آثار مارگارت اتوود در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
7 بهمن 1402
آدمکش کور
«آدمکش کور» اثری است از مارگارت اتوود (نویسندهی کانادایی، متولد ۱۹۳۹) که در سال ۲۰۰۰ منتشر شده است. این کتاب به روایت زندگی پیرزنی میپردازد که خواهرش را در جوانی از دست داده است.
دربارهی آدمکش کور
آدمکش کور یک رمان نوشته شده توسط نویسنده کانادایی، مارگارت اتود است. این رمان اولین بار در سال ۲۰۰۰ منتشر شد و در برگیرنده رویدادهایی در قرن بیستم و کشور کانادا است. این رمان در سال ۲۰۰۰ برنده جایزه ادبی من بوکر، جایزه همت و همچنین نامزد دریافت جایزه ادبیات داستانی زنان و جایزه ایمپک دوبلین در سال ۲۰۰۲ شد.
رمان آدمکش کور با خبر مرگ لورا شروع شده و با اعتراف اصلی و حقیقیِ آیریس به پایان میرسد. داستان از دو روایت کاملاً مجزا تشکیل شده. روایت اول نوشتهها و خاطرهنگاریهای آیریس است که در سن هشتادوچند سالگی مشغول شده تا بنویسد آن چیزی را که بر او و اطرافیانش گذشته، و روایت دوم داستان آدمکش کور است.
آدمکش کور نیز در دو روایت مجزا جلو میرود. روایت اول داستان معاشقهها و پنهانکاریهای نهان دختری با مردی فراری است که در جاهای مختلف همدیگر را ملاقات میکنند. روایت دوم داستان اصلی آدمکش کور شامل داستانهایی است ساخته و پرداختهی مرد برای زن.
داستانهایی خیالیای که در یک بعد فضای دیگر اتفاق میافتد. در حاشیهی این سه روایت، تکههای جراید و اخبار روزنامهها نیز به مدد و یاری کلیت اثر میآید. روایتهایی درهمتنیده و جدای از هم در یک خط. این تنیدگی روایات اثری مستقل، تصویری یگانه و محکم از لحاظ ساختار و چارچوب را برای خواننده به نمایش میگذارد.
کتاب آدمکش کور در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۶ با بیش از ۱۵۴ هزار رای و ۹۴۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از شهین آسایش و حبیب گوهری راد به بازار عرضه شده است.
داستان آدمکش کور
شخصیت اصلی رمان، آیریس چیس، و خواهرش لورا، در شهری کوچک در جنوب انتاریو، اما بدون مادر بزرگ میشوند. آیریس به عنوان یک پیرزن وقایع و روابط دوران کودکی، جوانی و میانسالی خود را به یاد میآورد، از جمله ازدواج ناخوشایند خود با تاجر تورنتو، ریچارد گریفن. این کتاب شامل یک رمان در رمان، قاتل کور، یک کلید رومی است که به لورا نسبت داده شده اما توسط آیریس منتشر شدهاست.
این در مورد الکس توماس، نویسنده رادیکال سیاسی داستانهای علمی تخیلی است که رابطه ای مبهم با خواهران دارد. این داستان تعبیه شده خود شامل یک داستان سوم است، یک داستان علمی تخیلی که توسط همتای تخیلی الکس به قهرمان رمان دوم روایت میشود، که تصور میشود همتای تخیلی لورا باشد.
این رمان به شکل مکاشفهای تدریجی است که هم جوانی و هم پیری آیریس را روشن میکند، قبل از اینکه به رویدادهای محوری زندگی او و لورا در زمان جنگ جهانی دوم بپردازد. لورا و آیریس در خانه ای به نام آویلیون زندگی میکنند. مادر آنها در جوانی میمیرد و رنی، سرپرست، مسئولیت کامل دختران را به عهده میگیرد.
همانطور که رمان آشکار میشود، و رمان در رمان به وضوح از رویدادهای واقعی الهام میگیرد، آیریس، نه لورا، به عنوان نویسنده و قهرمان واقعی رمان-در-رمان آشکار میشود. اگرچه مدتها تصور میشد که رمان درون یک رمان از عشق لورا با الکس الهام گرفته شدهاست، اما مشخص میشود که قاتل کور توسط آیریس بر اساس رابطه خارج از ازدواج او با الکس نوشته شدهاست.
آیریس بعداً پس از خودکشی لورا با اطلاع از مرگ الکس در جنگ، این اثر را به نام لورا منتشر کرد. پس از خودکشی، آیریس از طریق دفترهای خاطرات خواهرش متوجه میشود که ریچارد در بیشتر دوران ازدواجشان به لورا تجاوز کرده بود و با تهدید به تسلیم الکس به مقامات، از او باجگیری میکرد تا از او تبعیت کند.
آیریس دختر کوچکش ایمی را میگیرد و از خانه اش فرار میکند و تهدید میکند که ریچارد لورا را باردار کرده و او را به زور مجبور به سقط کردهاست. این حرکت آیریس را از آخرین افرادی که از او حمایت میکردند بیگانه میکند و باعث ایجاد تلخی بین او و ایمی بالغ میشود. آیریس ریچارد را فریب میدهد و معتقد است که لورا کسی است که با الکس توماس رابطه دارد و همین امر او را به خودکشی سوق میدهد. این رمان با مرگ آیریس به پایان میرسد و حقیقت را در زندگینامه منتشرنشده اش که او به تنها نوه بازماندهاش واگذار میکند، میگذارد.
بخشهایی از آدمکش کور
ده روز بعد از تمام شدن جنگ، خواهرم لورا خود را با ماشین از روی یک پل به پایین پرت کرد. پل در دست تعمیر بود و لورا درست از روی علامت خطری که به این مناسبت نصب شده بود گذشت. ماشین شاخه های نوک درختان را که برگ های تازه داشتند شکست، بعد آتش گرفت، دور خود چرخید و به داخل نهر کم عمق درهای که سی متر از سطح خیابان فاصله داشت افتاد. قطعههایی از پل روی ماشین افتاد، و چیزی جز تکه های سوخته بدن لورا باقی نماند.
پلیس خبرم کرد. ماشینی که لورا با آن دچار حادثه شده بود مال من بود، از روی شماره ماشین پیدایم کرده بودند. پلیس، بدون شک به خاطر نام فامیل ریچارد، خیلی مودبانه این خبر را داده.
میگفتند ممکن است تایرهای ماشین به ریل تراموا گیر کرده یا ترمز ماشین خوب کار نکرده باشد، اما لازم بود بگویند که دو شاهد معتبر ــ یک وکیل دعاوی و یک کارمند بانک ــ دیده اند که لورا عمدا فرمان ماشین را منحرف کرده و به همان راحتی که آدم پایش را از لبه پیاده رو به وسط خیابان میگذارد ماشین را به دره پرت کرده است. دستکش های سفید لورا توجه آن ها را جلب کرده بود و دیده بودند که چطور فرمان ماشین را منحرف کرده است.
فکر کردم دلیل تصادف ترمز ماشین نبوده است. لورا برای این کار دلیلی داشت. البته دلایل او مثل دلایل آدم های دیگر نبود. اما در هر حال کار بی رحمانه ای کرده بود.
به پلیس گفتم: «تصور میکنم میخواهید کسی هویت او را تایید کند. من برای تایید هویتش میآیم.» انگار صدایم را از راه دوری می شنیدم. واقعیت این بود که به سختی میتوانستم حرف بزنم؛ دهانم بی حس بود و تمام صورتم از شدت درد منقبض شده بود. انگار از پیش دندانپزشک آمده بودم.
از دست لورا به خاطر کاری که کرده بود عصبانی بودم، اما از پلیسی هم که میخواست بگوید لورا این کار را عمدا کرده عصبانی بودم. دور سرم هوای داغی جریان داشت؛ حلقهای از گیسوانم مانند جوهری که در آب پخش شده باشد در این هوا میچرخید.
پلیس گفت: «خانم گریفین متاسفانه در این مورد تحقیقات محلی صورت خواهد گرفت.»
گفتم: «طبیعتا، ولی این یک حادثه بوده است. رانندگی خواهرم هیچ وقت خوب نبود.»
اگر به کتاب آدمکش کور علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی آثار مارگارت اتوود در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، جنایی و پلیسی، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، مارگارت اتوود، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب