«آواز پیامبر» اثری است از پل لینچ (نویسندهی ایرلندی، متولد ۱۹۷۷) که در سال ۲۰۲۳ منتشر شده است. این رمان به روایت داستان مادر چهار فرزند میپردازد که سعی دارد در میان یک آشوب خانوادهاش را نجات دهد.
دربارهی آواز پیامبر
رمان آواز پیامبر در ژانر ادبیات ویرانشهری توسط نویسنده ایرلندی پل لینچ نوشته و توسط انتشارات وانوُرلد در سال ۲۰۲۳ منتشر شد. این اثر داستان مبارزات خانواده اسنتک را به تصویر میکشد. در داستان، ایلیش اسنتک، مادر چهار فرزند، در حالی که جمهوری ایرلند به سوی تمامیتخواهی پیش میرود، سعی میکند خانوادهاش را نجات دهد.
این رمان برندهی جایزه بوکر ۲۰۲۳ شد و پرفروشترین کتاب سال ۲۰۲۳ در ایرلند بود. الهامبخش اصلی نویسنده برای این اثر، بحران جنگ داخلی سوریه و بحران پناهندگان آن بوده است. وی همچنین از آثار هرمان هسه، نویسنده آلمانی، به عنوان الهامبخش برای نوشتن این رمان یاد کرده است.
«آواز پیامبر» نوشته پل لینچ رمانی ویرانشهری (دیستوپیایی) است که در ایرلندی در آینده نزدیک است که در آستانه جنگ داخلی قرار دارد. داستان در فضایی از بی ثباتی سیاسی و از هم گسیختگی اجتماعی غوطه ور است و تصویری تلخ از جامعه ای در محاصره نیروهای خودکامه ترسیم می کند.
این رمان درباره آیلیش استک، زیست شناس و مادر چهار فرزند است که با دستگیری شوهرش لری توسط پلیس مخفی، زندگی اش به هم می ریزد. این رویداد آغاز مبارزه او برای حفظ امنیت خانواده اش در میان هرج و مرج رو به افزایش است.
ایرلند در «آواز پیامبر» کشوری است که تحت فشار شدید سیاسی است، جایی که قدرت دولتی به سمت یک رژیم توتالیتر تغییر کرده است. این روایت تأثیر این تغییر را بر شهروندان عادی، به ویژه آنهایی که جرأت مخالفت با نظم جدید را دارند، بررسی میکند.
موضوع اصلی رمان غم و اندوه و بقا است. سفر آیلیش یکی از فقدان های عمیق شخصی است در حالی که با فروپاشی گسترده تر جامعه دست و پنجه نرم می کند. لینچ به عواقب عاطفی و روانی زندگی تحت تهدید و عدم اطمینان دائمی می پردازد.
منتقدان «آواز پیامبر» را با آثار کلاسیک دیستوپایی مانند «۱۹۸۴» جورج اورول و «سرگذشت ندیمه» مارگارت اتوود مقایسه کردهاند. با این حال، کار لینچ به دلیل رویکرد متافیزیکی منحصربهفردش که بیشتر بر جنبههای وجودی زندگی در دنیای دیستوپیایی تمرکز دارد، مورد توجه قرار گرفته است.
نثر لینچ هم تغزلی و هم تند است و تصویری واضح از دنیایی در لبه فاجعه ایجاد می کند. نوشتههای او تنش و ترسی را که در واقعیت ایلیش وجود دارد را به تصویر میکشد و خواننده را وادار به احساس فوریت و ناامیدی از وضعیت او میکند.
آیلیش شخصیتی عمیقا پیچیده است که با انعطاف پذیری و آسیب پذیری به تصویر کشیده شده است. تکامل او در طول رمان – از زنی که تلاش میکند تا عادی بودن را حفظ کند تا کسی که باید با حقایق خشن درباره بقا روبرو شود – هسته عاطفی داستان را تشکیل میدهد.
این رمان تاکید قابل توجهی بر پویایی خانواده دارد. تعاملات آیلیش با فرزندانش و تلاشهای او برای محافظت از آنها در برابر آشفتگیهای اطراف، خطرات شخصی دخیل در مبارزه او با رژیم ستمگر را برجسته میکند.
لینچ از نمادها و تصاویر غنی برای تقویت روایت استفاده می کند. منظره دیستوپیایی به عنوان پسزمینهای برای کشف مضامین از دست دادن، امید و سرپیچی عمل میکند. عناصری مانند شهر در حال زوال و نظارت همه جانبه بر فضای ظالمانه تأکید می کند.
«آواز پیامبر» به دلیل روایت عمیق و عمق احساسی اش مورد تحسین منتقدان قرار گرفته است. این جایزه برنده جایزه بوکر شد و شهرت لینچ را به عنوان یک داستان نویس چیره دست که قادر به ترکیب تفسیرهای سیاسی شدید با داستان های عمیقا شخصی است، مستحکم کرد.
برخلاف بسیاری از دیستوپیاهای سیاسی، «آواز پیامبر» بعد متافیزیکی را در خود جای داده است. کاوش غم و اندوه لینچ فراتر از امور شخصی است و ماهیت هستی و شرایط انسانی را در مواقع سختی شدید زیر سوال می برد.
«آواز پیامبر» افزوده ای قدرتمند به ژانر دیستوپیایی است که از دریچه متافیزیکی و احساسی خود چشم اندازی تازه ارائه می دهد. رمان پل لینچ یادآور شکنندگی دموکراسی و روحیه پایدار انسانی در برابر ظلم و ستم است. ارتباط و طنین آن با مسائل معاصر آن را به یک اثر ادبی مهم برای خوانندگان و منتقدان تبدیل کرده است.
کتاب آواز پیامبر در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۳ با بیش از ۳۱ هزار رای و ۴۷۰۰ نقد و نظر است. این کتاب تا کنون در ایران ترجمه و عرضه نشده است.
داستان آواز پیامبر
«آواز پیامبر» در ایرلندی در آینده نزدیک اتفاق میافتد، جایی که ناآرامیهای سیاسی باعث ایجاد یک رژیم استبدادی شده است. رمان با دستگیری لری استک، یک کارگر سندیکایی، توسط پلیس مخفی آغاز میشود و همسرش آیلیش را وادار میکند تا هرج و مرج بعدی را هدایت کند.
آیلیش، زیستشناس و مادر چهار فرزند، در تلاش برای محافظت از خانوادهاش، خود را تنها میبیند و به طور فزایندهای پارانوئید مییابد. چنگال دولت تنگ تر می شود و فضایی از ترس و عدم اطمینان ایجاد می شود و نظارت و ظلم به واقعیت های روزمره تبدیل می شود.
با بدتر شدن اوضاع سیاسی، دوبلین به یک منطقه جنگی تبدیل می شود. روال روزانه ایلیش مختل می شود و نیازهای اولیه کمیاب می شود. محیطی که زمانی آشنا و امن بود، تبدیل به خصمانه میشود و منعکسکننده فروپاشی نظم اجتماعی است.
آیلیش مجبور می شود در موضع مقاومت قرار بگیرد. او دست به اقدامات کوچک سرکشی میزند که نماد مبارزه او برای استقلال و عزت است. مبارزات او موضوع گسترده تری تاب آوری فردی در برابر یک رژیم مقتدر را برجسته می کند.
در طول این آشفتگی، رابطه ایلیش با فرزندانش تکامل می یابد. او باید غریزه را برای محافظت از آنها در برابر آسیب و لزوم آماده سازی آنها برای بقا متعادل کند. دیدگاه های کودکان و مکانیسم های مقابله ای آن ها به روایت عمق می بخشد.
این رمان عمیقاً به وضعیت روانی ایلیش می پردازد و موضوعات غم، ترس و امید را بررسی می کند. آشفتگی درونی و لحظات تأمل او بینشی از هزینه های انسانی زندگی در یک رژیم ستمگر را فراهم می کند.
داستان زمانی به اوج خود می رسد که آیلیش تلاشی ناامیدکننده برای آزادی می کند. سفر او هم یک فرار فیزیکی و هم جستجوی استعاری برای معنا و امنیت در دنیایی است که هر دو دست نیافتنی به نظر می رسند. این قطعنامه بر مضامین رمان یعنی انعطاف پذیری، امید و روح تسلیم ناپذیر انسانی تاکید می کند.
بخشهایی از آواز پیامبر
شب فرا رسیده است و او صدای در زدن را نشنیده است، پشت پنجره ایستاده و به باغ نگاه می کند. چگونه تاریکی بدون صدا درختان گیلاس را جمع می کند. آخرین برگ ها را جمع می کند و برگ ها در برابر تاریکی مقاومت نمی کنند بلکه تاریکی را به زمزمه می پذیرند.
حالا خسته، روزی که تقریبا پشت سرش است، تمام کارهایی که هنوز باید قبل از خواب انجام شود و بچه ها در اتاق نشیمن مستقر شوند، این احساس استراحت برای لحظه ای کنار شیشه. تماشای تاریک شدن باغ و آرزوی یکی شدن با این تاریکی، قدم گذاشتن به بیرون و دراز کشیدن با آن، دراز کشیدن با برگ های ریخته شده و اجازه دادن به گذر شب، تا بیدار شدن با سپیده دم و طلوع دوباره با آمدن صبح .
اما در زدن او می شنود که آن را به فکر می اندازد، صدای تند و اصراری رپ، هر ضربه آنقدر کاملاً از کوبنده برخوردار بود که شروع به اخم کردن می کند. سپس بیلی نیز در شیشه ای آشپزخانه را می زند، او را صدا می زند، مامان، بدون اینکه چشمانش را از روی صفحه بردارد به راهرو اشاره می کند. آیلیش می بیند که بدنش در حالی که بچه در آغوش دارد به سمت سالن در حال حرکت است، در ورودی را باز می کند و دو مرد در تاریکی تقریباً بدون چهره جلوی شیشه ایوان ایستاده اند.
چراغ ایوان را روشن میکند و مردها در یک لحظه از نحوه ایستادنشان شناخته میشوند، هوای سرد شب که در پاسیو را باز میکند به نظر میرسد، خلوت حومه شهر، باران تقریباً ناگفته در خیابان سنت لارنس میبارد. روی ماشین سیاهی که جلوی خانه پارک شده بود. به نظر می رسد که مردان احساس شب را حمل می کنند.
او از درون احساس محافظتی خود آنها را تماشا می کند، مرد جوان سمت چپ می پرسد که آیا شوهرش خانه است و چیزی در نگاه او به او وجود دارد، چشمان دور و در عین حال موشکافانه ای که به نظر می رسد او در تلاش است. چیزی را در او چنگ بزند او در یک پلک زدن به دنبال بالا و پایین خیابان رفته است، با دیدن یک واکر تنها با سگی زیر چتر، بیدها که به باران سر میزنند، و ضربههای یک صفحه تلویزیون بزرگ در خانه زاجاک روبروی خیابان.
وقتی پلیس به در خانه شما زنگ میزند، او خودش را چک میکند، تقریباً میخندد. بن شروع به چرخیدن در آغوش او می کند و لباس شخصی بزرگتر سمت راست او در حال تماشای کودک است، به نظر می رسد که صورتش نرم شده است و بنابراین خودش را خطاب به او می کند. او می داند که او هم یک پدر است، چنین چیزهایی همیشه شناخته شده است، که هموطن دیگر بسیار جوان است، بیش از حد منظم و سخت است، او شروع به صحبت می کند که متوجه تزلزل ناگهانی صدایش می شود.
او به زودی به خانه می آید، تا یک ساعت دیگر، آیا می خواهید به او حلقه بدهم؟ نه، لازم نیست، خانم استک، وقتی او به خانه می آید، می توانید به او بگویید که در اولین فرصت با ما تماس بگیرد، این کارت من است. لطفا من را ایلیش صدا کنید، آیا این چیزی است که می توانم به شما کمک کنم؟ نه، می ترسم نه، خانم استک، این موضوع مربوط به شوهر شماست.
لباس شخصی بزرگتر کاملاً به کودک لبخند می زند و برای لحظه ای چین و چروک های دهان را تماشا می کند، این چهره ای است که با وقار بیرون آمده است، چهره ای اشتباه برای کار است. جای نگرانی نیست، خانم استک. چرا باید نگران باشم، گاردا؟ بله، در واقع، خانم استک، ما نمیخواهیم بیش از این وقت شما را بگیریم و آیا امروز عصر به اندازه کافی مرطوب نیستیم و تماس میگیریم، خشک کردن خود در کنار بخاری در ماشین کار سختی است.
او در پاسیو را میلغزاند و کارت را در دست میگیرد، دو مرد را تماشا میکند که به ماشین برگشتند، ماشین را تماشا میکنند که در خیابان بالا میرود، برای تقاطع ترمز میکند و چراغهای عقبش شدت میگیرد و نگاه دو چشمی را که برق میزند، میگیرد. او یک بار دیگر به خیابان نگاه می کند و در سکوت عصرگاهی، گرمای سالن در حالی که به داخل قدم می گذارد و در ورودی را می بندد، می ایستد و کارت را بررسی می کند و می بیند که نفس خود را حبس کرده است.
این حس حالا که چیزی وارد خانه شده، میخواهد بچه را زمین بگذارد، میخواهد بایستد و فکر کند، ببیند چطور با آن دو مرد ایستاده و به میل خودش وارد راهرو شد، چیزی بیشکل و در عین حال احساس. وقتی از اتاق نشیمن از کنار بچهها عبور میکند، میتواند احساس کند که در کنارش اسکلت میرود، مولی کنترل از راه دور را روی سر بیلی گرفته است، دستهایش در هوا تکان میخورند، او با نگاهی خواهشآمیز به سمت او میچرخد.
مامان، به او بگو نمایش من را دوباره اجرا کند. ایلیش در آشپزخانه را می بندد و کودک را در راک می گذارد، شروع به پاک کردن لپ تاپ و دفترچه خاطراتش از روی میز می کند اما می ایستد و چشمانش را می بندد. این حسی که وارد خانه شد به دنبالش آمده است. او به تلفنش نگاه می کند و آن را برمی دارد، دستش مردد است، برای لری پیامی می فرستد، دوباره خودش را کنار پنجره می بیند که بیرون را تماشا می کند. باغ تاریکی که اکنون آرزوی آن نیست، زیرا چیزی از آن تاریکی وارد خانه شده است.
اگر به کتاب آواز پیامبر علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین داستانهای تخیلی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار مشابه نیز آشنا شوید.
2 خرداد 1403
آواز پیامبر
«آواز پیامبر» اثری است از پل لینچ (نویسندهی ایرلندی، متولد ۱۹۷۷) که در سال ۲۰۲۳ منتشر شده است. این رمان به روایت داستان مادر چهار فرزند میپردازد که سعی دارد در میان یک آشوب خانوادهاش را نجات دهد.
دربارهی آواز پیامبر
رمان آواز پیامبر در ژانر ادبیات ویرانشهری توسط نویسنده ایرلندی پل لینچ نوشته و توسط انتشارات وانوُرلد در سال ۲۰۲۳ منتشر شد. این اثر داستان مبارزات خانواده اسنتک را به تصویر میکشد. در داستان، ایلیش اسنتک، مادر چهار فرزند، در حالی که جمهوری ایرلند به سوی تمامیتخواهی پیش میرود، سعی میکند خانوادهاش را نجات دهد.
این رمان برندهی جایزه بوکر ۲۰۲۳ شد و پرفروشترین کتاب سال ۲۰۲۳ در ایرلند بود. الهامبخش اصلی نویسنده برای این اثر، بحران جنگ داخلی سوریه و بحران پناهندگان آن بوده است. وی همچنین از آثار هرمان هسه، نویسنده آلمانی، به عنوان الهامبخش برای نوشتن این رمان یاد کرده است.
«آواز پیامبر» نوشته پل لینچ رمانی ویرانشهری (دیستوپیایی) است که در ایرلندی در آینده نزدیک است که در آستانه جنگ داخلی قرار دارد. داستان در فضایی از بی ثباتی سیاسی و از هم گسیختگی اجتماعی غوطه ور است و تصویری تلخ از جامعه ای در محاصره نیروهای خودکامه ترسیم می کند.
این رمان درباره آیلیش استک، زیست شناس و مادر چهار فرزند است که با دستگیری شوهرش لری توسط پلیس مخفی، زندگی اش به هم می ریزد. این رویداد آغاز مبارزه او برای حفظ امنیت خانواده اش در میان هرج و مرج رو به افزایش است.
ایرلند در «آواز پیامبر» کشوری است که تحت فشار شدید سیاسی است، جایی که قدرت دولتی به سمت یک رژیم توتالیتر تغییر کرده است. این روایت تأثیر این تغییر را بر شهروندان عادی، به ویژه آنهایی که جرأت مخالفت با نظم جدید را دارند، بررسی میکند.
موضوع اصلی رمان غم و اندوه و بقا است. سفر آیلیش یکی از فقدان های عمیق شخصی است در حالی که با فروپاشی گسترده تر جامعه دست و پنجه نرم می کند. لینچ به عواقب عاطفی و روانی زندگی تحت تهدید و عدم اطمینان دائمی می پردازد.
منتقدان «آواز پیامبر» را با آثار کلاسیک دیستوپایی مانند «۱۹۸۴» جورج اورول و «سرگذشت ندیمه» مارگارت اتوود مقایسه کردهاند. با این حال، کار لینچ به دلیل رویکرد متافیزیکی منحصربهفردش که بیشتر بر جنبههای وجودی زندگی در دنیای دیستوپیایی تمرکز دارد، مورد توجه قرار گرفته است.
نثر لینچ هم تغزلی و هم تند است و تصویری واضح از دنیایی در لبه فاجعه ایجاد می کند. نوشتههای او تنش و ترسی را که در واقعیت ایلیش وجود دارد را به تصویر میکشد و خواننده را وادار به احساس فوریت و ناامیدی از وضعیت او میکند.
آیلیش شخصیتی عمیقا پیچیده است که با انعطاف پذیری و آسیب پذیری به تصویر کشیده شده است. تکامل او در طول رمان – از زنی که تلاش میکند تا عادی بودن را حفظ کند تا کسی که باید با حقایق خشن درباره بقا روبرو شود – هسته عاطفی داستان را تشکیل میدهد.
این رمان تاکید قابل توجهی بر پویایی خانواده دارد. تعاملات آیلیش با فرزندانش و تلاشهای او برای محافظت از آنها در برابر آشفتگیهای اطراف، خطرات شخصی دخیل در مبارزه او با رژیم ستمگر را برجسته میکند.
لینچ از نمادها و تصاویر غنی برای تقویت روایت استفاده می کند. منظره دیستوپیایی به عنوان پسزمینهای برای کشف مضامین از دست دادن، امید و سرپیچی عمل میکند. عناصری مانند شهر در حال زوال و نظارت همه جانبه بر فضای ظالمانه تأکید می کند.
«آواز پیامبر» به دلیل روایت عمیق و عمق احساسی اش مورد تحسین منتقدان قرار گرفته است. این جایزه برنده جایزه بوکر شد و شهرت لینچ را به عنوان یک داستان نویس چیره دست که قادر به ترکیب تفسیرهای سیاسی شدید با داستان های عمیقا شخصی است، مستحکم کرد.
برخلاف بسیاری از دیستوپیاهای سیاسی، «آواز پیامبر» بعد متافیزیکی را در خود جای داده است. کاوش غم و اندوه لینچ فراتر از امور شخصی است و ماهیت هستی و شرایط انسانی را در مواقع سختی شدید زیر سوال می برد.
«آواز پیامبر» افزوده ای قدرتمند به ژانر دیستوپیایی است که از دریچه متافیزیکی و احساسی خود چشم اندازی تازه ارائه می دهد. رمان پل لینچ یادآور شکنندگی دموکراسی و روحیه پایدار انسانی در برابر ظلم و ستم است. ارتباط و طنین آن با مسائل معاصر آن را به یک اثر ادبی مهم برای خوانندگان و منتقدان تبدیل کرده است.
کتاب آواز پیامبر در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۳ با بیش از ۳۱ هزار رای و ۴۷۰۰ نقد و نظر است. این کتاب تا کنون در ایران ترجمه و عرضه نشده است.
داستان آواز پیامبر
«آواز پیامبر» در ایرلندی در آینده نزدیک اتفاق میافتد، جایی که ناآرامیهای سیاسی باعث ایجاد یک رژیم استبدادی شده است. رمان با دستگیری لری استک، یک کارگر سندیکایی، توسط پلیس مخفی آغاز میشود و همسرش آیلیش را وادار میکند تا هرج و مرج بعدی را هدایت کند.
آیلیش، زیستشناس و مادر چهار فرزند، در تلاش برای محافظت از خانوادهاش، خود را تنها میبیند و به طور فزایندهای پارانوئید مییابد. چنگال دولت تنگ تر می شود و فضایی از ترس و عدم اطمینان ایجاد می شود و نظارت و ظلم به واقعیت های روزمره تبدیل می شود.
با بدتر شدن اوضاع سیاسی، دوبلین به یک منطقه جنگی تبدیل می شود. روال روزانه ایلیش مختل می شود و نیازهای اولیه کمیاب می شود. محیطی که زمانی آشنا و امن بود، تبدیل به خصمانه میشود و منعکسکننده فروپاشی نظم اجتماعی است.
آیلیش مجبور می شود در موضع مقاومت قرار بگیرد. او دست به اقدامات کوچک سرکشی میزند که نماد مبارزه او برای استقلال و عزت است. مبارزات او موضوع گسترده تری تاب آوری فردی در برابر یک رژیم مقتدر را برجسته می کند.
در طول این آشفتگی، رابطه ایلیش با فرزندانش تکامل می یابد. او باید غریزه را برای محافظت از آنها در برابر آسیب و لزوم آماده سازی آنها برای بقا متعادل کند. دیدگاه های کودکان و مکانیسم های مقابله ای آن ها به روایت عمق می بخشد.
این رمان عمیقاً به وضعیت روانی ایلیش می پردازد و موضوعات غم، ترس و امید را بررسی می کند. آشفتگی درونی و لحظات تأمل او بینشی از هزینه های انسانی زندگی در یک رژیم ستمگر را فراهم می کند.
داستان زمانی به اوج خود می رسد که آیلیش تلاشی ناامیدکننده برای آزادی می کند. سفر او هم یک فرار فیزیکی و هم جستجوی استعاری برای معنا و امنیت در دنیایی است که هر دو دست نیافتنی به نظر می رسند. این قطعنامه بر مضامین رمان یعنی انعطاف پذیری، امید و روح تسلیم ناپذیر انسانی تاکید می کند.
بخشهایی از آواز پیامبر
شب فرا رسیده است و او صدای در زدن را نشنیده است، پشت پنجره ایستاده و به باغ نگاه می کند. چگونه تاریکی بدون صدا درختان گیلاس را جمع می کند. آخرین برگ ها را جمع می کند و برگ ها در برابر تاریکی مقاومت نمی کنند بلکه تاریکی را به زمزمه می پذیرند.
حالا خسته، روزی که تقریبا پشت سرش است، تمام کارهایی که هنوز باید قبل از خواب انجام شود و بچه ها در اتاق نشیمن مستقر شوند، این احساس استراحت برای لحظه ای کنار شیشه. تماشای تاریک شدن باغ و آرزوی یکی شدن با این تاریکی، قدم گذاشتن به بیرون و دراز کشیدن با آن، دراز کشیدن با برگ های ریخته شده و اجازه دادن به گذر شب، تا بیدار شدن با سپیده دم و طلوع دوباره با آمدن صبح .
اما در زدن او می شنود که آن را به فکر می اندازد، صدای تند و اصراری رپ، هر ضربه آنقدر کاملاً از کوبنده برخوردار بود که شروع به اخم کردن می کند. سپس بیلی نیز در شیشه ای آشپزخانه را می زند، او را صدا می زند، مامان، بدون اینکه چشمانش را از روی صفحه بردارد به راهرو اشاره می کند. آیلیش می بیند که بدنش در حالی که بچه در آغوش دارد به سمت سالن در حال حرکت است، در ورودی را باز می کند و دو مرد در تاریکی تقریباً بدون چهره جلوی شیشه ایوان ایستاده اند.
چراغ ایوان را روشن میکند و مردها در یک لحظه از نحوه ایستادنشان شناخته میشوند، هوای سرد شب که در پاسیو را باز میکند به نظر میرسد، خلوت حومه شهر، باران تقریباً ناگفته در خیابان سنت لارنس میبارد. روی ماشین سیاهی که جلوی خانه پارک شده بود. به نظر می رسد که مردان احساس شب را حمل می کنند.
او از درون احساس محافظتی خود آنها را تماشا می کند، مرد جوان سمت چپ می پرسد که آیا شوهرش خانه است و چیزی در نگاه او به او وجود دارد، چشمان دور و در عین حال موشکافانه ای که به نظر می رسد او در تلاش است. چیزی را در او چنگ بزند او در یک پلک زدن به دنبال بالا و پایین خیابان رفته است، با دیدن یک واکر تنها با سگی زیر چتر، بیدها که به باران سر میزنند، و ضربههای یک صفحه تلویزیون بزرگ در خانه زاجاک روبروی خیابان.
وقتی پلیس به در خانه شما زنگ میزند، او خودش را چک میکند، تقریباً میخندد. بن شروع به چرخیدن در آغوش او می کند و لباس شخصی بزرگتر سمت راست او در حال تماشای کودک است، به نظر می رسد که صورتش نرم شده است و بنابراین خودش را خطاب به او می کند. او می داند که او هم یک پدر است، چنین چیزهایی همیشه شناخته شده است، که هموطن دیگر بسیار جوان است، بیش از حد منظم و سخت است، او شروع به صحبت می کند که متوجه تزلزل ناگهانی صدایش می شود.
او به زودی به خانه می آید، تا یک ساعت دیگر، آیا می خواهید به او حلقه بدهم؟ نه، لازم نیست، خانم استک، وقتی او به خانه می آید، می توانید به او بگویید که در اولین فرصت با ما تماس بگیرد، این کارت من است. لطفا من را ایلیش صدا کنید، آیا این چیزی است که می توانم به شما کمک کنم؟ نه، می ترسم نه، خانم استک، این موضوع مربوط به شوهر شماست.
لباس شخصی بزرگتر کاملاً به کودک لبخند می زند و برای لحظه ای چین و چروک های دهان را تماشا می کند، این چهره ای است که با وقار بیرون آمده است، چهره ای اشتباه برای کار است. جای نگرانی نیست، خانم استک. چرا باید نگران باشم، گاردا؟ بله، در واقع، خانم استک، ما نمیخواهیم بیش از این وقت شما را بگیریم و آیا امروز عصر به اندازه کافی مرطوب نیستیم و تماس میگیریم، خشک کردن خود در کنار بخاری در ماشین کار سختی است.
او در پاسیو را میلغزاند و کارت را در دست میگیرد، دو مرد را تماشا میکند که به ماشین برگشتند، ماشین را تماشا میکنند که در خیابان بالا میرود، برای تقاطع ترمز میکند و چراغهای عقبش شدت میگیرد و نگاه دو چشمی را که برق میزند، میگیرد. او یک بار دیگر به خیابان نگاه می کند و در سکوت عصرگاهی، گرمای سالن در حالی که به داخل قدم می گذارد و در ورودی را می بندد، می ایستد و کارت را بررسی می کند و می بیند که نفس خود را حبس کرده است.
این حس حالا که چیزی وارد خانه شده، میخواهد بچه را زمین بگذارد، میخواهد بایستد و فکر کند، ببیند چطور با آن دو مرد ایستاده و به میل خودش وارد راهرو شد، چیزی بیشکل و در عین حال احساس. وقتی از اتاق نشیمن از کنار بچهها عبور میکند، میتواند احساس کند که در کنارش اسکلت میرود، مولی کنترل از راه دور را روی سر بیلی گرفته است، دستهایش در هوا تکان میخورند، او با نگاهی خواهشآمیز به سمت او میچرخد.
مامان، به او بگو نمایش من را دوباره اجرا کند. ایلیش در آشپزخانه را می بندد و کودک را در راک می گذارد، شروع به پاک کردن لپ تاپ و دفترچه خاطراتش از روی میز می کند اما می ایستد و چشمانش را می بندد. این حسی که وارد خانه شد به دنبالش آمده است. او به تلفنش نگاه می کند و آن را برمی دارد، دستش مردد است، برای لری پیامی می فرستد، دوباره خودش را کنار پنجره می بیند که بیرون را تماشا می کند. باغ تاریکی که اکنون آرزوی آن نیست، زیرا چیزی از آن تاریکی وارد خانه شده است.
اگر به کتاب آواز پیامبر علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین داستانهای تخیلی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار مشابه نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، تخیلی، داستان خارجی، رمان، علمی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، پل لینچ، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب