میعاد با راما

«میعاد با راما» اثری است از آرتور سی. کلارک (نویسنده‌ی بریتانیایی، از ۱۹۱۷ تا ۲۰۰۸) که در سال ۱۹۷۳ منتشر شده است. این کتاب به روایت داستانی علمی تخیلی می‌پردازد که در قرن بیست و دوم رخ می‌دهد.

درباره‌ی میعاد با راما

میعاد با راما اثر آرتور سی کلارک اثری مهم در ژانر علمی تخیلی است که اولین بار در سال ۱۹۷۳ منتشر شد. این رمان که برنده جوایز معتبر هوگو و سحابی شد، به دلیل توجه دقیق به جزئیات علمی متمایز است. و اکتشاف عمیق حیات فرازمینی. کلارک که به دلیل توانایی خود در ادغام دقت علمی با داستان سرایی تخیلی مشهور است، روایتی جذاب ایجاد می‌کند که به ناشناخته ها می پردازد و خوانندگان را وادار می کند که جایگاه بشریت در کیهان را زیر سوال ببرند.

داستان در سال ۲۱۳۱ اتفاق می افتد، زمانی که بشریت دامنه خود را در سراسر منظومه شمسی گسترش داده است. سفرهای فضایی به امری عادی تبدیل شده است و مستعمرات در ماه، مریخ و سایر اجرام آسمانی در حال رشد هستند. این رمان با کشف یک شیء استوانه‌ای عظیم شروع می‌شود که بعدها «راما» نام گرفت و وارد منظومه شمسی شد. خط سیر غیرعادی و شکل استوانه ای راما که در ابتدا با یک سیارک اشتباه گرفته شد، منشا مصنوعی را نشان می دهد. این کشف موجی از کنجکاوی و دلهره را در میان دانشمندان و دولت ها برانگیخت.

این شی به نام خدای هندو، راما نامگذاری شده است، که مطابق با قراردادی است که اجرام آسمانی تازه کشف شده را به نام چهره های اساطیری نامگذاری می کنند. همانطور که راما به درون منظومه شمسی نزدیک می شود، سیاره های متحد، ائتلافی که اکتشافات فضایی را اداره می کند، سفینه فضایی اندیور را به فرماندهی فرمانده بیل نورتون برای تحقیق اعزام می کند. این ماموریت مملو از فوریت است، زیرا سرعت و مسیر راما نشان می‌دهد که یک بار بازدیدکننده است و پنجره‌ای باریک برای اکتشاف ارائه می‌دهد.

همانطور که اندیور به راما نزدیک می شود، خدمه تحت تأثیر اندازه و دقت بسیار زیاد آن قرار می گیرند. این سازه استوانه ای پنجاه کیلومتر طول و بیست کیلومتر قطر دارد و سطحی صاف و بی خاصیت دارد. فقدان نقاط ورودی قابل مشاهده یا ویژگی های خارجی به معمای منشأ و هدف آن می افزاید. اولین چالش خدمه یافتن راهی برای درون این مصنوع عظیم است.

با کشف یک قفل هوای سه گانه، خدمه به فضای داخلی راما دسترسی پیدا می کنند و فضایی وسیع و توخالی را آشکار می کنند. سطح داخلی به سه بخش طولی تقسیم می شود که یک نیمکره در نور دائمی و دیگری در تاریکی غرق می شود. محور مرکزی دارای یک دریای استوانه‌ای است که به درستی «دریای استوانه‌ای» نامیده می‌شود و مجموعه‌ای از ساختارهای مرموز. محیط راما به طرز وحشتناکی شبیه زمین است، با هوای قابل تنفس، گرانش مصنوعی و دمایی که برای زندگی انسان مفید است.

هنگامی که خدمه به کاوش بیشتر می پردازند، با انواع پدیده های جذاب و اغلب گیج کننده مواجه می شوند. به نظر می رسد که ساختارهای درون راما هیچ هدف قابل تشخیصی را دنبال نمی کنند و فقدان هر گونه شکل زندگی این راز را تشدید می کند. این معماری هم بیگانه و هم به طرز عجیبی آشناست، که نشان دهنده تمدنی پیچیده با درک عمیق از مهندسی و فیزیک است. کاوش خدمه با یک حس ترس و وحشت در هنگام حرکت در ناشناخته ها مشخص می شود.

یکی از جذاب‌ترین جنبه‌های «میعاد با راما»، کاوش آن در موضوع اولین تماس است. برخلاف بسیاری از روایت‌های علمی تخیلی که برخوردهای خصمانه یا خیرخواهانه با بیگانگان را به تصویر می‌کشند، تصویر کلارک از راما مبهم و مبهم است. این رمان سوالات عمیقی را در مورد ماهیت هوش و پتانسیل برقراری ارتباط بین اشکال مختلف زندگی مطرح می کند. سکوت و بی‌تفاوتی راما نسبت به حضور انسان، خدمه و در نتیجه خواننده را مجبور می‌کند تا با محدودیت‌های درک انسان روبرو شود.

این معما عمیق تر می شود زیرا خدمه یک سری مکانیسم ها و سیستم های پیچیده را در راما کشف می کنند که به نظر می رسد مستقل عمل می کنند. این سیستم‌ها درجه بالایی از اتوماسیون را نشان می‌دهند و سؤالاتی در مورد نیات سازندگان و هدف فضاپیما ایجاد می‌کنند. فقدان هر گونه تهدید فوری از سوی راما، با وجود فناوری پیشرفته آن، احساس ناراحتی را ایجاد می کند. خدمه باید با این احتمال دست و پنجه نرم کنند که با تمدنی بسیار پیشرفته تر از تمدن خود سر و کار دارند.

خدمه در طول اکتشاف خود با چالش ها و خطرات فنی متعددی روبرو هستند. غیرقابل پیش بینی بودن محیط راما و منابع محدود اندیور آنها را مجبور به تصمیم گیری دشوار می کند. توجه دقیق کلارک به جزئیات فنی سفر و اکتشاف فضایی، لایه ای از واقع گرایی را به روایت اضافه می کند. این رمان نبوغ و انعطاف‌پذیری روح انسان را در برابر ناشناخته‌ها برجسته می‌کند.

با پیشروی داستان، تنش ها هم در بین خدمه و هم در میان مقامات مستقر در زمین که ماموریت را نظارت می کنند افزایش می یابد. ترس از اینکه راما ممکن است تهدیدی برای بشریت باشد افزایش می یابد و منجر به درخواست برای حمله پیشگیرانه برای از بین بردن شیء می شود. این تضاد بر کاوش رمان از ترس انسان و غریزه محافظت در برابر ناشناخته ها تأکید می کند. تصویر ظریف کلارک از این پویایی ها به روایت عمق می بخشد و پیچیدگی پاسخ های انسان به ناشناخته ها را منعکس می کند.

در آخرین اقدام، زمانی که راما به نزدیک‌ترین نقطه خود به خورشید نزدیک می‌شود، خدمه باید با این واقعیت روبرو شوند که زمان آنها رو به پایان است. معمای هدف راما حل نشده باقی مانده است و حس شگفتی و سرخوردگی خدمه قابل لمس است. کلارک بسیاری از سوالات را بی پاسخ می گذارد و خوانندگان را دعوت می کند تا در مورد ماهیت تمدن بیگانه ای که راما را ایجاد کرده و دلایل آنها برای ارسال آن به منظومه شمسی حدس بزنند.

«میعاد با راما» تلفیقی استادانه از داستان علمی تخیلی و تحقیق فلسفی است. دیدگاه کلارک از رویارویی مرموز و الهام‌بخش با یک مصنوع بیگانه، خوانندگان را به چالش می‌کشد تا به وسعت جهان و جایگاه بشر در آن توجه کنند. پایان باز رمان و امتناع کلارک از ارائه پاسخ های آسان آن را به اثری قابل تامل و ماندگار در قانون علمی تخیلی تبدیل کرده است.

کتاب میعاد با راما در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۲ با بیش از ۱۶۸ هزار رای و ۶۰۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌هایی از نوید فرخی و رضا فاضل به بازار عرضه شده است.

داستان میعاد با راما

یک سیارک در سال ۲۰۷۷ به ایتالیا برخورد کرد و باعث ایجاد سیستم فضایی برای ردیابی اجرام بالقوه خطرناک در فضا شد. در سال ۲۱۳۱، گارد فضایی یک جرم بین ستاره‌ای را که وارد منظومه شمسی می‌شود، شناسایی کرد و آن را ۳۱/۴۳۹ نامید و سپس آن را راما به نام خدای هندو نامید.

یک کاوشگر فضایی نشان می دهد که راما یک استوانه کاملاً صاف به طول ۵۰ کیلومتر (۳۱ مایل) و قطر ۲۰ کیلومتر (۱۲ مایل) است که ثابت می کند که توسط شکل های حیات بیگانه هوشمند طراحی شده است.

اندیور برای مطالعه راما فرستاده می شود، زیرا تنها کشتی به اندازه کافی نزدیک است که می تواند این کار را انجام دهد. خدمه از طریق یک سیستم ایمنی متشکل از قفل های هوای سه گانه حرکت می کنند و از یکی از سه پلکان یکسان پایین می آیند. در داخل راما، آنها دو دشت را کشف می کنند که در امتداد محیط داخلی امتداد دارند، که توسط یک آب یخ زده تقسیم می شوند که آنها را دریای استوانه ای می نامند.

آنها چندین خوشه از ساختارهای هندسی به اندازه شهر را شناسایی می کنند که آنها را به نام شهرهای بزرگ روی زمین نامگذاری می کنند. سیارات متحد پیشرفت خود را از نزدیک دنبال می کنند و دانشمندان برای تشکیل کمیته راما گرد هم می آیند که نظریه ها را بررسی می کند و به فرمانده نورتون مشاوره می دهد.

همانطور که راما به خورشید نزدیکتر می شود، دریای استوانه ای آب می شود، تغییر دما باعث طوفان می شود و سه نور عظیم در هر دشت فعال می شوند تا جهان را روشن کنند. بوریس رودریگو، خدمه ای که به فرقه ای از مسیحیت الهام گرفته شده از فضا پایبند است، پیشنهاد می کند که راما یک کشتی نوح جدید است که مسیر خود را برای شروع به چرخش به دور خورشید تغییر می دهد.

خدمه در سراسر دریای استوانه ای روی یک قایق شناور می شوند تا به جزیره ای برسند که آن را نیویورک نامیده اند و نمونه ای از آب وجود میکروارگانیسم ها را آشکار می کند. سازه های نیویورک در الگوهای سه تایی قرار گرفته اند و هدف آنها بدون هیچ گونه بازشوی غیرقابل شناسایی است.

خدمه جیمی پاک به نورتون نزدیک می شود تا اعتراف کند که یک دوچرخه آسمان را به کشتی آنها قاچاق کرده است و پیشنهاد می کند که آن را بالای یک صخره پرواز دهد تا به دشت جنوبی برسد. او به انتهای دیگر راما پرواز می کند، که توسط یک سنبله بزرگ که توسط خوشه های کوچکتر احاطه شده است، تعریف می شود.

پاک متوجه می‌شود که یک میدان الکتریکی در اطراف میخ‌ها ایجاد می‌شود و یک ضربه مغزی منتشر می‌کند که دوچرخه آسمان او را از هوا خارج می‌کند و آن را از بین می‌برد و او را در دشت جنوبی سرگردان می‌کند. هنگامی که او پس از سقوط بهبود می یابد، موجودی خرچنگ مانند از راه می رسد تا دوچرخه آسمان را از هم جدا کند و قطعات آن را از بین ببرد. پاک قادر به تشخیص بیولوژیکی یا روباتیک بودن این موجود نیست.

پاک در حالی که منتظر نجات است، زمین های تکه تکه شده دشت جنوبی را بررسی می کند. او یک گل بیگانه پیدا می کند که آن را می گیرد. یک خدمه نجات به قایق می‌رسند و پاک از صخره به دریای استوانه‌ای می‌پرد تا بتوانند او را سوار کنند.

یک زمین لرزه باعث ایجاد موج جزر و مدی می شود، اما جراح فرمانده لورا ارنست آنها را به مکان امن هدایت می کند. آن‌ها می‌بینند که موجودی شبیه ستاره‌ماهی نابود شده از دریا بیرون می‌آید و موجودات کوسه‌مانندی از راه می‌رسند تا آن را از هم جدا کنند.

پس از بازگشت به اردوگاه خود، موجودی عنکبوت مانند با سه چشم و سه پا تمام تجهیزات آنها را تجزیه و تحلیل می کند. تعداد بیشتری می رسند و یکی از سکوی بالاتر به سمت نابودی می افتد.

ارنست از فرصت استفاده می کند و این موجود را تشریح می کند و متوجه می شود که هم بیولوژیکی و هم رباتیک است، بنابراین آنها به این نتیجه می رسند که این موجودات توسط رامان ها طراحی شده اند و شروع به معرفی آنها به عنوان بیوت می کنند. دولت مرکوری تصمیم می گیرد که راما خیلی خطرناک است و به سمت آن یک سلاح هسته ای شلیک می کند. رودریگو موشک را رهگیری می کند، بر روی آن می رود و آن را خلع سلاح می کند.

خدمه برای تخلیه آماده می شوند زیرا راما خیلی به خورشید نزدیک می شود. برای سفر نهایی خود، آنها از شهری با لیزر دیدن می کنند و سوراخی را در کناره یک سازه ایجاد می کنند. آن‌ها مجموعه‌ای از هولوگرام‌ها را پیدا می‌کنند که جزئیاتی در مورد مصنوعات مختلف رامان، از جمله لباسی که برای یک انسان‌نمای سه پا طراحی شده است، ارائه می‌کند.

با رفتن آنها، بیوت ها به دریا بازمی گردند تا از هم جدا شوند و چراغ ها شروع به کم شدن می کنند. خدمه سوار اندیور می شوند و راما را ترک می کنند. راما تغییر مسیر می دهد تا مستقیماً به سمت خورشید حرکت کند و برای جمع آوری انرژی در کنار آن حرکت می کند.

سپس یک درایو فضایی را فعال می کند تا خود را از منظومه شمسی به سمت ابر ماژلانی بزرگ به حرکت درآورد. پس از خروج راما، یکی از اعضای کمیته راما معتقد است که رامان ها همه چیز را سه نفره انجام می دهند.

بخش‌هایی از میعاد با راما

استوانه بزرگ در فضا قرار داشت و به آرامی، حتی با شکوه، حول محور طولانی خود می چرخید. قطر آن حدود ده کیلومتر و طول آن پنجاه کیلومتر بود و هیچ نشانه قابل مشاهده ای از هیچ سیستم پیشرانه یا چیزی شبیه به محفظه خدمه وجود نداشت. سطح آن بیش از حد تاریک و بی خاصیت بود که هیچ سرنخی در مورد منشاء یا هدف جسم به دست نمی داد.

از موادی مایل به خاکستری ساخته شده بود که بافتی کمی خالدار داشت اما هیچ علامت مشخصی نداشت. و با این حال، لحظه ای که به اندازه کافی به آن نزدیک شدند تا آن را به درستی ببینند، متوجه شدند که این طرح به طرز ماهرانه ای غیرانسانی است.

نسبت های آن از تکنولوژی و مفاهیم بیگانه سخن می گوید، از ذهن هایی که کاملاً شبیه ذهن خودشان نیست. سطح راما فقط توسط خورشید دور به طور ضعیف روشن می شد، اما هر از گاهی، در حالی که به آرامی می چرخید، جرقه هایی از نور درخشان ظاهر می شد. این درخشش‌ها، به روشنی ستاره‌ها، ساختارهای فلزی درخشانی را نشان دادند – برخی منحنی، برخی زاویه‌دار – که ظاهراً به بدنه بیرونی متصل بودند.

اما هیچ سرنخی از عملکرد آنها وجود نداشت و همچنین نمی‌توان ماهیت دقیق ماده‌ای که از آن ساخته شده‌اند را از بیرون مشخص کرد. حتی پس از یک بررسی کامل بصری، آنها فقط می‌توانستند حدس بزنند که چه چیزی زیر آن سطح مرموز قرار دارد، و چه نوع موجوداتی، در صورت وجود، این پوسته عظیم و خالی را ساخته‌اند.

…………………………

پیش از آنها، که تا افق امتداد دارد، وسعت عظیمی از آب قرار داشت. آنها می دانستند که در حال آمدن است، اما واقعیت هنوز آنها را تحت تأثیر قرار می دهد. این دریای مرکزی بود که تمام فضای داخلی راما را به دو نیم می کرد. این یک صفحه کاملاً آرام و تاریک از آب بود که سکون آن تنها توسط موج های گاه و بیگاه ناشی از برخی اختلالات نادیده شکسته می شد.

پهنای دریا بیست کیلومتر بود، شکافی که در سراسر جهان استوانه‌ای مانند کمربند غول‌پیکر کشیده شده بود. مقیاس خالص آن تقریباً برای ذهن انسان غیرقابل درک بود، همانطور که برای محیط های محدود زمین و حتی فضاهای باز ماه استفاده می شد.

دریا با دو صخره عظیم از سنگ و فلز که به صورت خطوط صاف و ناگسستنی بالا می‌آمدند، در همسایگی بالا قرار داشت و پوسته استوانه‌ای راما را تشکیل می‌داد. خیلی بالاتر، آنها می‌توانستند سه جزیره را ببینند که در فضا آویزان شده‌اند، بی‌حرکت و اسرارآمیز، که سایه‌های ضعیفی بر روی آب پایین می‌اندازند.

سکوت عمیقی بود که تنها با زمزمه آرام وسایلشان و صدای ملایم و به سختی قابل درک تنفس خودشان شکسته بود. صحنه ای با چنان زیبایی وهم انگیز و غیرمعمولی بود که برای مدتی طولانی هیچ کس صحبت نکرد. آنها به سادگی آنجا ایستادند، غرق در مقیاس عظیم آنچه کشف کرده بودند، و می دانستند که آنها اولین انسان هایی بودند که تا به حال به این دریای بیگانه در دنیای بیگانه نگاه کردند.

…………………….

شهر مانند یک پازل پیچیده و سه بعدی در برابر آنها گسترده شده است. این مکان عجیب، زیبا و کاملاً بیگانه بود، مملو از سازه هایی که هیچ شباهتی به هیچ چیز ساخته شده توسط انسان نداشت. ساختمان‌ها از نظر شکل و اندازه متفاوت بودند، برخی مانند ابلیسک‌های عظیم به آسمان بلند می‌شدند، برخی دیگر چمباتمه زده بودند و مانند قارچ‌های عظیم پراکنده بودند.

بسیاری از آنها توسط شبکه‌ای از پل‌ها و مسیرهای پیاده‌روی به هم متصل شده بودند که از هوای بالای زمین عبور می‌کردند و شبکه‌ای درهم از مسیرها را تشکیل می‌دادند که به نظر می‌رسید گرانش و منطق را به چالش می‌کشیدند. مصالحی که شهر از آن ساخته شد به اندازه اشکال آن متنوع بود، از سطوح براق و فلزی که در نور مصنوعی می‌درخشیدند تا بافت‌های خشن و سنگ‌مانندی که از نظر پیچیدگی تقریباً ارگانیک به نظر می‌رسیدند.

اینجا و آنجا، فضاهای باز بزرگ، توده متراکم ساختمان‌ها را در هم می‌شکند و مناطق سبزی را نمایان می‌کند که ممکن است پارک یا باغ باشد، اگرچه هیچ پوشش گیاهی قابل تشخیصی برای چشم انسان دیده نمی‌شود. تمام شهر در نور ملایم و پراکنده‌ای غرق شده بود که به نظر می‌رسید از دیوارهای دنیای استوانه‌ای سرچشمه می‌گیرد و هیچ سایه‌ای نمی‌فرستد و به همه چیز درخششی ضعیف و اثیری می‌بخشید.

همانطور که آنها در شهر حرکت می کردند، حس رمز و راز و شگفتی عمیق تر می شد، زیرا به هر کجا که نگاه می کردند، شواهدی از یک فناوری پیشرفته و پیچیده را مشاهده کردند، اما هیچ نشانه ای از زندگی وجود نداشت. گویی این شهر مدت ها پیش متروک شده بود، ساکنان آن ناپدید شدند و تنها گواهی خاموش از دستاوردهای باورنکردنی خود را پشت سر گذاشتند.

 

اگر به کتاب میعاد با راما علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی برترین رمان‌های علمی – تخیلی در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونه‌های مشابه نیز آشنا شوید.