«نارسیس و گلدموند» اثری است از هرمان هسه (نویسندهی آلمانی – انگلیسی برندهی جایزهی نوبل، از ۱۸۷۷ تا ۱۹۶۲) که در سال ۱۹۳۰ منتشر شده است. این رمان داستان دو دوست با روحیات متضاد است که در جستجوی معنای زندگی، یکی از مسیر عقل و دیگری از مسیر احساس، سفرهای متفاوتی را تجربه میکنند و نمایانگر دو بُعد مکمل انسان هستند.
دربارهی نارسیس و گلدموند
کتاب نارسیس و گلدموند اثر ماندگار هرمان هسه، نویسندهی آلمانی- سوئیسی و برندهی جایزه نوبل، یکی از آثار بیبدیل در ادبیات جهانی است که در آن به کاوشی عمیق در فلسفه، معنای زندگی، و شناخت نفس پرداخته شده است. هسه در این اثر داستانی، دو مسیر متضاد و درعینحال مکمل زندگی را در قالب دو شخصیت نارسیس و گلدموند به تصویر میکشد. این دو شخصیت نمایندهی دو بعد متفاوت از وجود انسان هستند؛ یکی عقلانی و دیگری حسی، که در عین جدایی، به طریقی عجیب و غیرقابلتوصیف به هم وابستهاند.
نارسیس، که راهبی آرام و متفکر است، نمایندهی عقل و نظم است. او در صومعهای به زندگی معنوی خود میپردازد و با مطالعه و تحقیق در امور معنوی، آرامش و تعادل را در ذهن و قلب خود ایجاد میکند. در مقابل، گلدموند شخصیتی پرشور و هنرمند است که نمیتواند خود را به قیود و محدودیتهای زندگی رهبانی محدود کند و به دنبال تجربههای نو و هیجانانگیز میگردد. هسه از طریق این دو شخصیت متضاد، نوعی درگیری ذاتی در انسان را به نمایش میگذارد؛ درگیری میان عقل و احساس، بین راهب و هنرمند، که هر دو در وجود انسان جا دارند.
در نخستین برخورد، نارسیس و گلدموند به ظاهر نقطه اشتراک زیادی ندارند و زندگیهای متفاوتی را دنبال میکنند. نارسیس که در صومعه آموزش دیده است، وظیفه و رسالت خود را در مسیر معنویت و انضباط میبیند. در مقابل، گلدموند که به دنبال کشف زیباییهای دنیوی و تجربیات عمیق حسی است، به زودی درمییابد که راه او با نارسیس تفاوت زیادی دارد. با اینحال، دوستی عمیقی میان آنها شکل میگیرد که در طول داستان، هسته اصلی کشمکشها و تحولات شخصیتیشان میشود.
هسه با به تصویر کشیدن سفر گلدموند در جستجوی معنای زندگی، نشان میدهد که چگونه فردی میتواند به دنبال شکوفایی روحی و کشف زیباییهای هنر و طبیعت باشد. گلدموند در این سفر با عشق، مرگ، رنج و لذت روبهرو میشود و هر تجربه او را یک گام به سمت خودشناسی و عمق وجودش هدایت میکند. هر چند در ظاهر، گلدموند در مسیر خود از قواعد اخلاقی و مذهبی دور میشود، اما در حقیقت او به دنبال کشف ذات حقیقی خویش است و در این مسیر به درک ژرفتری از معنای زندگی میرسد.
نارسیس و گلدموند اثری است که خواننده را به تأمل در باب مفاهیم متعالی فلسفی و روانشناختی فرا میخواند. هسه از طریق نارسیس و گلدموند به دو راه متفاوت برای رسیدن به معنای زندگی اشاره میکند و این پرسش را پیش میکشد که آیا حقیقت تنها در انضباط و معنویت یافت میشود یا در عشق، هنر و آزادی نیز میتوان آن را جستجو کرد. تقابل میان این دو دیدگاه، تردیدها و باورهای انسان را در برابر سرنوشت و انتخابهای زندگی به چالش میکشد.
نویسنده در این اثر با استفاده از نثری شاعرانه و زیبا، تعابیر فلسفی و روانشناختی را به شکلی هنرمندانه بیان کرده است. او با خلق دنیایی عمیق و در عین حال ساده، خواننده را به سفری دعوت میکند که از مرزهای واقعیت فراتر میرود و به بطن رؤیاها و آرزوها نفوذ میکند. نارسیس و گلدموند به شکلی جذاب، دنیای عارفانه و حسی را به هم پیوند میدهد و نشان میدهد که هرکدام از این دو بعد، برای دستیابی به کمال و درک عمیقتر از هستی ضروری هستند.
یکی از مفاهیم مهمی که در این کتاب به آن پرداخته شده، مفهوم وحدت و تضاد است. هسه نشان میدهد که چگونه دو نیروی متضاد میتوانند به وحدتی معنادار دست یابند و چگونه شخصیتهای مختلف میتوانند مکمل یکدیگر باشند. نارسیس و گلدموند با وجود تفاوتهای بسیار، نماینده دو نیمهی روح انساناند که هرکدام به شکلی خاص به دنبال حقیقت هستند.
شخصیتپردازی هنرمندانه و دقیق هسه، باعث شده تا نارسیس و گلدموند به یکی از عمیقترین داستانهای ادبیات مدرن تبدیل شود. هر دو شخصیت با چنان دقت و جزئیات توصیف شدهاند که خواننده میتواند به راحتی با آنها همذاتپنداری کند و تجربیات، افکار و احساسات آنها را به عنوان بخشی از زندگی خود تجربه نماید.
توصیف دقیق و شاعرانه هسه از طبیعت، احساسات و هنر، فضایی سرشار از زیبایی و دلهرهآور برای خواننده ایجاد میکند. او با بهرهگیری از نثر نمادین و مفاهیم عمیق، به بیانی از زیباییشناسی هنری و فلسفی دست مییابد که هر لحظه از خواندن کتاب را به تجربهای معنوی تبدیل میکند. هسه توانسته است ترکیبی دلنشین از فلسفه، روانشناسی و هنر خلق کند که خواننده را درگیر لایههای معنایی عمیق آن میکند.
نارسیس و گلدموند اثری است که تأملات فلسفی و روانشناختی آن، همچنان برای خوانندگان معاصر طنینانداز است. این کتاب به سؤالات اساسی انسان دربارهی ماهیت وجود، حقیقت، عشق و هنر پاسخهایی الهامبخش میدهد و خواننده را به فکر وادار میکند که مسیر درست زندگی چیست و چگونه میتوان به معنای عمیقتری از هستی دست یافت.
در نهایت، این رمان به نوعی تجلی داستان زندگی خود هرمان هسه است که همواره میان زندگی معنوی و هنری در نوسان بوده است. هسه با نگارش این اثر به دنبال پاسخ به پرسشهایی بنیادین بوده که در تمام عمرش ذهن او را درگیر کرده بود. نارسیس و گلدموند نتیجهی تفکراتی است که او از تجربهی زندگی و جستجوی حقیقتهای هستی برگزیده است و آن را به میراثی ماندگار برای خوانندگان سراسر جهان تبدیل کرده است.
رمان نارسیس و گلدموند در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۲۲ با بیش از ۶۵۸۰۰ رای و ۳۴۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از محمد بقایی، مهدی لطیفی، وحید منوچهری واحد و سروش حبیبی به بازار عرضه شده است.
داستان نارسیس و گلدموند
نارسیس و گلدموند داستان دو شخصیت متضاد را روایت میکند که هر کدام نمایانگر جنبهای متفاوت از روح و طبیعت انسان هستند. نارسیس، یک راهب جوان، زندگی خود را به مطالعه، نظم، و مراقبه در صومعه اختصاص داده و به دنبال حقیقتی است که در سکوت و انضباط معنوی نهفته است. او شخصیتی منطقی و متفکر دارد و باور دارد که تنها از طریق تسلط بر نفس و کنترل احساسات میتوان به شناخت عمیق رسید. این زندگی ساده و معنوی نارسیس با ورود شخصیت گلدموند دچار تغییر میشود.
گلدموند، که از خانوادهای پرماجرا و عاطفی برخاسته است، به صومعه میآید و با نارسیس دوست میشود، اما روحیهی سرکش و هنرمندانهاش به زودی او را از این محیط محدود دور میکند. برخلاف نارسیس، گلدموند به دنبال لذتهای دنیوی و تجربههای حسی است و حس کنجکاویاش او را به سمت عشق، زیبایی، و هنر میکشاند. او نمیتواند به آرامش و انضباط صومعه پایبند بماند و تصمیم میگیرد که مسیر زندگی خود را در دنیای بیرون دنبال کند.
گلدموند سفری طولانی و ماجراجویانه را آغاز میکند، در حالی که به تجربههای جدید، از عشق و هوس گرفته تا اندوه و رنج، تن میدهد. او در مسیر خود عاشق میشود، هنر و طبیعت را تحسین میکند و به عنوان یک مجسمهساز استعداد خود را کشف میکند. در طی این سفرها، گلدموند همواره در جستجوی معنا و هدفی است که زندگی او را روشنتر سازد، و هر تجربهاش او را یک قدم به شناخت عمیقتری از خودش و زندگی نزدیکتر میکند.
در طول این داستان، نارسیس و گلدموند به عنوان دو قطب متضاد اما مکمل از طبیعت انسان به تصویر کشیده میشوند. نارسیس نمایندهی منطق و ذهن است، در حالی که گلدموند نماد احساس و هنر است. این دو شخصیت، با وجود اختلافات عمیق، هر کدام به نوعی دیگری را کامل میکنند و به پرسشهای اساسی دربارهی زندگی، هنر، و معنویت پاسخ میدهند. هسه از طریق این دو شخصیت تضادها و تکاملهای زندگی انسانی را کاوش میکند و نشان میدهد که چگونه تعادل میان این دو بعد میتواند به تکامل فردی منجر شود.
با گذشت زمان، گلدموند پس از سالها تجربههای پرماجرا و پرفرازونشیب به صومعه بازمیگردد و دوباره با نارسیس روبهرو میشود. در این بازگشت، او با تجربههای فراوانی که در زندگی خود کسب کرده است، نگاهی متفاوت و عمیقتر به زندگی و مرگ پیدا کرده و ارزشهای جدیدی را درک میکند. دیدار مجدد این دو دوست قدیمی به تأملی عمیق دربارهی مسیرهای مختلف زندگی و نتایج آنها تبدیل میشود.
نارسیس و گلدموند در این ملاقات پایانی به مرور و ارزیابی زندگی یکدیگر میپردازند و به این نتیجه میرسند که هر دو، با وجود تفاوتهایشان، چیزی ارزشمند از زندگی آموختهاند. نارسیس به گلدموند یادآوری میکند که چگونه زندگی او سرشار از تجربههای عمیق انسانی بوده، و گلدموند نیز از نارسیس برای ثبات و خردی که همیشه داشته است سپاسگزار است. این دوستی عمیق و پیوندی که میان آنها شکل گرفته، نشاندهندهی این حقیقت است که هیچکدام از این دو مسیر به تنهایی کافی نیست و هر فردی به تعادلی از هر دو نیاز دارد.
در نهایت، نارسیس و گلدموند به پایانی متفکرانه میرسد که در آن هر دو شخصیت به نوعی از شناخت و فهمی درونی دست پیدا میکنند. داستان این دو شخصیت به خواننده یادآوری میکند که زندگی در مسیرهای مختلفی جریان دارد و هر مسیری، چه از طریق عقل و چه از طریق احساس، به شناختی ارزشمند از معنای وجود و هستی منجر میشود.
بخشهایی از نارسیس و گلدموند
ما خورشید و ماه هستیم، دوست عزیز؛ دریاییم و خشکی. هدف ما، نه تبدیل شدن به هم، بلکه درک یکدیگر است؛ آموختن دیدن دیگری است و احترام گذاشتن به او برای چیزی که هست: هر کدام، نقطه ی مقابل و مکمل دیگری.
……………….
چون دنیا پر است از مرگ و ترس، دوباره و دوباره تلاش می کنم تا قلبم را تسلی بخشم و گل هایی را بردارم که در میانه ی جهنم شکوفا می شوند.
………………..
وقتی هنرمندان، تصاویری را خلق می کنند و متفکران، دنبال قوانین و ساخت افکار هستند، به خاطر این است که چیزی را از رقص بزرگ مرگ نجات دهند؛ تا کاری کنند که یک چیز، پایداری بیشتری از ما داشته باشد.
……………….
گلدموند گفت: میدانم که تو چه هستی و چه چیزی در من میبینی، اما نمیتوانم از تو پیروی کنم. شاید تو هم هرگز مرا نفهمی، چون من مثل تو نیستم. من به چیزی بزرگتر از قواعد و قوانینی که تو پیروی میکنی، نیاز دارم. چیزی که بتوانم با آن در جهان آزاد باشم و روحم را حس کنم.
نارسیس با صدایی آرام و متفکرانه پاسخ داد: من همواره میدانستم که تو به صومعه تعلق نداری و اینجا نمیمانی. اما هر انسانی راه خودش را دارد، و تو باید راه خودت را در میان جهان پیدا کنی، هرچند پرخطر و دردناک باشد. این همان چیزی است که تو را از من متفاوت میسازد.
گلدموند در سفرهایش با عشق، مرگ، شادی، و رنج روبهرو شد و هر کدام از این تجربهها، به او دیدگاه تازهای از زندگی بخشید. او بارها عاشق شد، بارها از دست داد و دوباره شروع کرد. در هر لحظه احساس میکرد که به قلب زندگی نزدیکتر شده است، حتی اگر بهنظر میرسید که باز هم در تنگنای بیپایانی گم شده است.
نارسیس گفت: گلدموند، تو همواره در جستجوی زیبایی و لذت بودی، و از این راه حقیقتهای زیادی در مورد زندگی آموختی که من هرگز تجربه نکردم. شاید در نهایت همین تفاوتهای ماست که باعث شده در زندگی هر دو به روش خودمان به شناخت برسیم. تو از من یاد گرفتی که بدون نظم نمیتوان دوام آورد، و من از تو یاد گرفتم که بدون عشق نمیتوان به کمال رسید.
اگر به کتاب نارسیس و گلدموند علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین آثار هرمان هسه در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
17 آبان 1403
نارسیس و گلدموند
«نارسیس و گلدموند» اثری است از هرمان هسه (نویسندهی آلمانی – انگلیسی برندهی جایزهی نوبل، از ۱۸۷۷ تا ۱۹۶۲) که در سال ۱۹۳۰ منتشر شده است. این رمان داستان دو دوست با روحیات متضاد است که در جستجوی معنای زندگی، یکی از مسیر عقل و دیگری از مسیر احساس، سفرهای متفاوتی را تجربه میکنند و نمایانگر دو بُعد مکمل انسان هستند.
دربارهی نارسیس و گلدموند
کتاب نارسیس و گلدموند اثر ماندگار هرمان هسه، نویسندهی آلمانی- سوئیسی و برندهی جایزه نوبل، یکی از آثار بیبدیل در ادبیات جهانی است که در آن به کاوشی عمیق در فلسفه، معنای زندگی، و شناخت نفس پرداخته شده است. هسه در این اثر داستانی، دو مسیر متضاد و درعینحال مکمل زندگی را در قالب دو شخصیت نارسیس و گلدموند به تصویر میکشد. این دو شخصیت نمایندهی دو بعد متفاوت از وجود انسان هستند؛ یکی عقلانی و دیگری حسی، که در عین جدایی، به طریقی عجیب و غیرقابلتوصیف به هم وابستهاند.
نارسیس، که راهبی آرام و متفکر است، نمایندهی عقل و نظم است. او در صومعهای به زندگی معنوی خود میپردازد و با مطالعه و تحقیق در امور معنوی، آرامش و تعادل را در ذهن و قلب خود ایجاد میکند. در مقابل، گلدموند شخصیتی پرشور و هنرمند است که نمیتواند خود را به قیود و محدودیتهای زندگی رهبانی محدود کند و به دنبال تجربههای نو و هیجانانگیز میگردد. هسه از طریق این دو شخصیت متضاد، نوعی درگیری ذاتی در انسان را به نمایش میگذارد؛ درگیری میان عقل و احساس، بین راهب و هنرمند، که هر دو در وجود انسان جا دارند.
در نخستین برخورد، نارسیس و گلدموند به ظاهر نقطه اشتراک زیادی ندارند و زندگیهای متفاوتی را دنبال میکنند. نارسیس که در صومعه آموزش دیده است، وظیفه و رسالت خود را در مسیر معنویت و انضباط میبیند. در مقابل، گلدموند که به دنبال کشف زیباییهای دنیوی و تجربیات عمیق حسی است، به زودی درمییابد که راه او با نارسیس تفاوت زیادی دارد. با اینحال، دوستی عمیقی میان آنها شکل میگیرد که در طول داستان، هسته اصلی کشمکشها و تحولات شخصیتیشان میشود.
هسه با به تصویر کشیدن سفر گلدموند در جستجوی معنای زندگی، نشان میدهد که چگونه فردی میتواند به دنبال شکوفایی روحی و کشف زیباییهای هنر و طبیعت باشد. گلدموند در این سفر با عشق، مرگ، رنج و لذت روبهرو میشود و هر تجربه او را یک گام به سمت خودشناسی و عمق وجودش هدایت میکند. هر چند در ظاهر، گلدموند در مسیر خود از قواعد اخلاقی و مذهبی دور میشود، اما در حقیقت او به دنبال کشف ذات حقیقی خویش است و در این مسیر به درک ژرفتری از معنای زندگی میرسد.
نارسیس و گلدموند اثری است که خواننده را به تأمل در باب مفاهیم متعالی فلسفی و روانشناختی فرا میخواند. هسه از طریق نارسیس و گلدموند به دو راه متفاوت برای رسیدن به معنای زندگی اشاره میکند و این پرسش را پیش میکشد که آیا حقیقت تنها در انضباط و معنویت یافت میشود یا در عشق، هنر و آزادی نیز میتوان آن را جستجو کرد. تقابل میان این دو دیدگاه، تردیدها و باورهای انسان را در برابر سرنوشت و انتخابهای زندگی به چالش میکشد.
نویسنده در این اثر با استفاده از نثری شاعرانه و زیبا، تعابیر فلسفی و روانشناختی را به شکلی هنرمندانه بیان کرده است. او با خلق دنیایی عمیق و در عین حال ساده، خواننده را به سفری دعوت میکند که از مرزهای واقعیت فراتر میرود و به بطن رؤیاها و آرزوها نفوذ میکند. نارسیس و گلدموند به شکلی جذاب، دنیای عارفانه و حسی را به هم پیوند میدهد و نشان میدهد که هرکدام از این دو بعد، برای دستیابی به کمال و درک عمیقتر از هستی ضروری هستند.
یکی از مفاهیم مهمی که در این کتاب به آن پرداخته شده، مفهوم وحدت و تضاد است. هسه نشان میدهد که چگونه دو نیروی متضاد میتوانند به وحدتی معنادار دست یابند و چگونه شخصیتهای مختلف میتوانند مکمل یکدیگر باشند. نارسیس و گلدموند با وجود تفاوتهای بسیار، نماینده دو نیمهی روح انساناند که هرکدام به شکلی خاص به دنبال حقیقت هستند.
شخصیتپردازی هنرمندانه و دقیق هسه، باعث شده تا نارسیس و گلدموند به یکی از عمیقترین داستانهای ادبیات مدرن تبدیل شود. هر دو شخصیت با چنان دقت و جزئیات توصیف شدهاند که خواننده میتواند به راحتی با آنها همذاتپنداری کند و تجربیات، افکار و احساسات آنها را به عنوان بخشی از زندگی خود تجربه نماید.
توصیف دقیق و شاعرانه هسه از طبیعت، احساسات و هنر، فضایی سرشار از زیبایی و دلهرهآور برای خواننده ایجاد میکند. او با بهرهگیری از نثر نمادین و مفاهیم عمیق، به بیانی از زیباییشناسی هنری و فلسفی دست مییابد که هر لحظه از خواندن کتاب را به تجربهای معنوی تبدیل میکند. هسه توانسته است ترکیبی دلنشین از فلسفه، روانشناسی و هنر خلق کند که خواننده را درگیر لایههای معنایی عمیق آن میکند.
نارسیس و گلدموند اثری است که تأملات فلسفی و روانشناختی آن، همچنان برای خوانندگان معاصر طنینانداز است. این کتاب به سؤالات اساسی انسان دربارهی ماهیت وجود، حقیقت، عشق و هنر پاسخهایی الهامبخش میدهد و خواننده را به فکر وادار میکند که مسیر درست زندگی چیست و چگونه میتوان به معنای عمیقتری از هستی دست یافت.
در نهایت، این رمان به نوعی تجلی داستان زندگی خود هرمان هسه است که همواره میان زندگی معنوی و هنری در نوسان بوده است. هسه با نگارش این اثر به دنبال پاسخ به پرسشهایی بنیادین بوده که در تمام عمرش ذهن او را درگیر کرده بود. نارسیس و گلدموند نتیجهی تفکراتی است که او از تجربهی زندگی و جستجوی حقیقتهای هستی برگزیده است و آن را به میراثی ماندگار برای خوانندگان سراسر جهان تبدیل کرده است.
رمان نارسیس و گلدموند در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۲۲ با بیش از ۶۵۸۰۰ رای و ۳۴۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از محمد بقایی، مهدی لطیفی، وحید منوچهری واحد و سروش حبیبی به بازار عرضه شده است.
داستان نارسیس و گلدموند
نارسیس و گلدموند داستان دو شخصیت متضاد را روایت میکند که هر کدام نمایانگر جنبهای متفاوت از روح و طبیعت انسان هستند. نارسیس، یک راهب جوان، زندگی خود را به مطالعه، نظم، و مراقبه در صومعه اختصاص داده و به دنبال حقیقتی است که در سکوت و انضباط معنوی نهفته است. او شخصیتی منطقی و متفکر دارد و باور دارد که تنها از طریق تسلط بر نفس و کنترل احساسات میتوان به شناخت عمیق رسید. این زندگی ساده و معنوی نارسیس با ورود شخصیت گلدموند دچار تغییر میشود.
گلدموند، که از خانوادهای پرماجرا و عاطفی برخاسته است، به صومعه میآید و با نارسیس دوست میشود، اما روحیهی سرکش و هنرمندانهاش به زودی او را از این محیط محدود دور میکند. برخلاف نارسیس، گلدموند به دنبال لذتهای دنیوی و تجربههای حسی است و حس کنجکاویاش او را به سمت عشق، زیبایی، و هنر میکشاند. او نمیتواند به آرامش و انضباط صومعه پایبند بماند و تصمیم میگیرد که مسیر زندگی خود را در دنیای بیرون دنبال کند.
گلدموند سفری طولانی و ماجراجویانه را آغاز میکند، در حالی که به تجربههای جدید، از عشق و هوس گرفته تا اندوه و رنج، تن میدهد. او در مسیر خود عاشق میشود، هنر و طبیعت را تحسین میکند و به عنوان یک مجسمهساز استعداد خود را کشف میکند. در طی این سفرها، گلدموند همواره در جستجوی معنا و هدفی است که زندگی او را روشنتر سازد، و هر تجربهاش او را یک قدم به شناخت عمیقتری از خودش و زندگی نزدیکتر میکند.
در طول این داستان، نارسیس و گلدموند به عنوان دو قطب متضاد اما مکمل از طبیعت انسان به تصویر کشیده میشوند. نارسیس نمایندهی منطق و ذهن است، در حالی که گلدموند نماد احساس و هنر است. این دو شخصیت، با وجود اختلافات عمیق، هر کدام به نوعی دیگری را کامل میکنند و به پرسشهای اساسی دربارهی زندگی، هنر، و معنویت پاسخ میدهند. هسه از طریق این دو شخصیت تضادها و تکاملهای زندگی انسانی را کاوش میکند و نشان میدهد که چگونه تعادل میان این دو بعد میتواند به تکامل فردی منجر شود.
با گذشت زمان، گلدموند پس از سالها تجربههای پرماجرا و پرفرازونشیب به صومعه بازمیگردد و دوباره با نارسیس روبهرو میشود. در این بازگشت، او با تجربههای فراوانی که در زندگی خود کسب کرده است، نگاهی متفاوت و عمیقتر به زندگی و مرگ پیدا کرده و ارزشهای جدیدی را درک میکند. دیدار مجدد این دو دوست قدیمی به تأملی عمیق دربارهی مسیرهای مختلف زندگی و نتایج آنها تبدیل میشود.
نارسیس و گلدموند در این ملاقات پایانی به مرور و ارزیابی زندگی یکدیگر میپردازند و به این نتیجه میرسند که هر دو، با وجود تفاوتهایشان، چیزی ارزشمند از زندگی آموختهاند. نارسیس به گلدموند یادآوری میکند که چگونه زندگی او سرشار از تجربههای عمیق انسانی بوده، و گلدموند نیز از نارسیس برای ثبات و خردی که همیشه داشته است سپاسگزار است. این دوستی عمیق و پیوندی که میان آنها شکل گرفته، نشاندهندهی این حقیقت است که هیچکدام از این دو مسیر به تنهایی کافی نیست و هر فردی به تعادلی از هر دو نیاز دارد.
در نهایت، نارسیس و گلدموند به پایانی متفکرانه میرسد که در آن هر دو شخصیت به نوعی از شناخت و فهمی درونی دست پیدا میکنند. داستان این دو شخصیت به خواننده یادآوری میکند که زندگی در مسیرهای مختلفی جریان دارد و هر مسیری، چه از طریق عقل و چه از طریق احساس، به شناختی ارزشمند از معنای وجود و هستی منجر میشود.
بخشهایی از نارسیس و گلدموند
ما خورشید و ماه هستیم، دوست عزیز؛ دریاییم و خشکی. هدف ما، نه تبدیل شدن به هم، بلکه درک یکدیگر است؛ آموختن دیدن دیگری است و احترام گذاشتن به او برای چیزی که هست: هر کدام، نقطه ی مقابل و مکمل دیگری.
……………….
چون دنیا پر است از مرگ و ترس، دوباره و دوباره تلاش می کنم تا قلبم را تسلی بخشم و گل هایی را بردارم که در میانه ی جهنم شکوفا می شوند.
………………..
وقتی هنرمندان، تصاویری را خلق می کنند و متفکران، دنبال قوانین و ساخت افکار هستند، به خاطر این است که چیزی را از رقص بزرگ مرگ نجات دهند؛ تا کاری کنند که یک چیز، پایداری بیشتری از ما داشته باشد.
……………….
گلدموند گفت: میدانم که تو چه هستی و چه چیزی در من میبینی، اما نمیتوانم از تو پیروی کنم. شاید تو هم هرگز مرا نفهمی، چون من مثل تو نیستم. من به چیزی بزرگتر از قواعد و قوانینی که تو پیروی میکنی، نیاز دارم. چیزی که بتوانم با آن در جهان آزاد باشم و روحم را حس کنم.
نارسیس با صدایی آرام و متفکرانه پاسخ داد: من همواره میدانستم که تو به صومعه تعلق نداری و اینجا نمیمانی. اما هر انسانی راه خودش را دارد، و تو باید راه خودت را در میان جهان پیدا کنی، هرچند پرخطر و دردناک باشد. این همان چیزی است که تو را از من متفاوت میسازد.
گلدموند در سفرهایش با عشق، مرگ، شادی، و رنج روبهرو شد و هر کدام از این تجربهها، به او دیدگاه تازهای از زندگی بخشید. او بارها عاشق شد، بارها از دست داد و دوباره شروع کرد. در هر لحظه احساس میکرد که به قلب زندگی نزدیکتر شده است، حتی اگر بهنظر میرسید که باز هم در تنگنای بیپایانی گم شده است.
نارسیس گفت: گلدموند، تو همواره در جستجوی زیبایی و لذت بودی، و از این راه حقیقتهای زیادی در مورد زندگی آموختی که من هرگز تجربه نکردم. شاید در نهایت همین تفاوتهای ماست که باعث شده در زندگی هر دو به روش خودمان به شناخت برسیم. تو از من یاد گرفتی که بدون نظم نمیتوان دوام آورد، و من از تو یاد گرفتم که بدون عشق نمیتوان به کمال رسید.
اگر به کتاب نارسیس و گلدموند علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین آثار هرمان هسه در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان، فلسفی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب، هرمان هسه