«قلادهی سرخ» اثری است از ژان کریستف روفن (نویسندهی فرانسوی، متولد ۱۹۵۲) که در سال ۲۰۱۴ منتشر شده است. این رمان داستان سرباز قهرمانی است که پس از جنگ جهانی اول بهخاطر اعتراض به بیعدالتیها زندانی میشود، و افسر نظامی مأمور رسیدگی به پروندهاش درمییابد که پشت این رفتار، حقیقتی عمیق درباره جنگ، وفاداری و انسانیت نهفته است.
دربارهی قلادهی سرخ
ژان کریستف روفن در قلادهی سرخ با نگاهی انسانی و موشکافانه به دوران پس از جنگ جهانی اول مینگرد؛ دورانی که در آن قهرمانان جنگی، نه با افتخار، که گاه با بیمهری و بیعدالتی مواجه میشوند. او در این رمان کوتاه و تاثیرگذار، تقابل میان وفاداری و خیانت، وظیفه و انسانیت، و غرور و استیصال را در قالب داستانی ساده اما چندلایه روایت میکند.
داستان در تابستانی سوزان در سال ۱۹۱۹، در شهری کوچک در منطقه بری فرانسه میگذرد. قهرمان جنگیای در یک پادگان متروکه زندانی شده و سگی ولگرد، شب و روز، بیوقفه پشت در سلولش پارس میکند. همزمان، زنی جوان و باهوش در روستایی دور، مشغول کار روی زمین است، در انتظار خبری از کسی که زندگیاش به او گره خورده است.
در این میان، افسری نظامی که از جنگ زخمهای اخلاقی عمیقی برداشته، مأمور رسیدگی به این پرونده میشود؛ پروندهای که در ظاهر ساده است اما به تدریج لایههایی از تنش، عشق، ناامیدی و حقیقت را پیش روی او میگذارد. سه شخصیت اصلی داستان، هر یک نمایندهی بخشی از تجربهی جمعی فرانسویان پس از جنگاند.
در مرکز روایت، سگی قرار دارد که نهفقط پیونددهندهی داستان، بلکه نماد وفاداری، رنج و صداقت بیقید و شرط است. این سگ، که روزگاری همراه قهرمان در میدان نبرد بوده، اکنون با پارس مداومش به شکلی نمادین، دادخواهی میکند؛ هم برای خودش و هم برای نسلی که در آتش جنگ سوخت.
روفن با ظرافتی مثالزدنی، سکوتها، نگاهها و کنشهای کوچک را بدل به ابزارهایی برای روایت روانشناختی میکند. او بدون نیاز به توصیفهای اغراقآمیز، موفق میشود تنش و التهاب پس از جنگ را در فضای آرام و محدود یک پادگان و چند شخصیت ترسیم کند.
رمان اگرچه کوتاه است، اما ضرباهنگی آرام و حسابشده دارد. شخصیتها بهتدریج برای خواننده جان میگیرند و گذشتهشان از خلال گفتگوها، خاطرات و برداشتهای افسر تحقیق آشکار میشود. روفن در این اثر با مهارتی تحسینبرانگیز، از کمترین فضا و کمترین ابزار، بیشترین تاثیر را میگیرد.
مسئلهی عدالت یکی از موضوعات محوری قلادهی سرخ است. نویسنده ما را با این سوال مواجه میکند که آیا وفاداری در برابر نظامی که با بیعدالتی پاسخ میدهد، ارزشی دارد؟ قهرمان داستان بهنوعی از جامعهای که او را به میدان نبرد فرستاده بود، پاسخی تلخ دریافت میکند.
رابطهی میان زن و مرد در رمان نیز با نگاهی پیچیده و چندوجهی ترسیم شده است. زن داستان، نه صرفاً معشوقه یا همراه، بلکه فردی مستقل، دانا و تصمیمگیرنده است که مسئولیت زندگی را به دوش میکشد. نقش او در فهم شخصیت اصلی و انگیزههایش، کلیدی است.
افسر تحقیق که ظاهراً وظیفهای خشک و بیروح دارد، بهتدریج درگیر ارزشهایی میشود که گمان میکرد پس از جنگ از دست داده است. این مواجهه با حقیقت، در نهایت نوعی رستگاری درونی برای او به ارمغان میآورد؛ گویی این پرونده، آزمونی اخلاقی برای او نیز بوده است.
زبان داستان ساده و شفاف است اما در زیر این سادگی، بار احساسی و فلسفی سنگینی نهفته است. نویسنده با نگاهی انسانی و بیطرف، هم به قربانیان جنگ میپردازد و هم به آنانی که ناچار به قضاوت دربارهشان هستند. در این میان، خواننده درگیر سوالهایی بنیادین دربارهی معنای قهرمانی، عدالت، و وظیفه میشود.
قلادهی سرخ نه صرفاً روایت یک ماجرای جنایی یا رمانی درباره جنگ است، بلکه اثری است دربارهی انسان، خاطره، رنج، و تلاش برای یافتن معنا در دنیایی که پس از جنگ، همهچیز در آن در حال بازتعریف است. این کتاب، با ایجاز و عمقش، یکی از تاثیرگذارترین آثار ادبی معاصر فرانسه در حوزهی بازتاب جنگ جهانی اول به شمار میرود.
کتاب قلادهی سرخ در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۶۹ با بیش از ۲۲۰۰ رای و ۲۸۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از ابوالفضل اللهدادی، انوشه برزنونی و شبنم میرزایی (تحت عنوان قلادهی قرمز) به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان قلادهی سرخ
در سال ۱۹۱۹، اندکی پس از پایان جنگ جهانی اول، یک سرباز سابق و قهرمان جنگ به نام ژاک موریل در یک پادگان متروکه در شهری کوچک در منطقه بری فرانسه زندانی است. او که در گذشته با شجاعت در جبهه جنگیده، اکنون به اتهامی نامشخص در بازداشت بهسر میبرد. پشت در سلولش، سگی ژولیده بیوقفه شب و روز پارس میکند؛ سگی که روزی همراه وفادار او در میدان نبرد بوده است.
برای رسیدگی به این پرونده، کاپیتان لانتلک، افسری از دادگاه نظامی، به شهر میآید. او که خود از تجربههای دردناک جنگ و تصمیمگیریهای غیراخلاقی ارتش آزردهخاطر شده، حالا مأموریت دارد تا حقیقت این ماجرا را دریابد. اما این پرونده برای او تنها یک کار اداری نیست؛ فرصتی است برای روبهرو شدن با تردیدهای اخلاقی و انسانیاش.
در جریان بازجویی، کاپیتان درمییابد که موریل در جنگ بهخاطر شجاعتهایش مدال گرفته و تحسین شده، اما با پایان جنگ و بازگشت به زادگاهش، با واقعیتی تلخ روبهرو شده است: بیتفاوتی جامعه، ریاکاری مقامات، و گسست عمیق میان وعدههای ملیگرایانه و آنچه واقعاً نصیب سربازان شده.
ماجرا زمانی پیچیدهتر میشود که مشخص میشود موریل نامههایی به مقامات عالیرتبه نوشته و در آنها اتهامات و انتقاداتی تند مطرح کرده است. همین نامههاست که سبب بازداشت او شده. اما چه چیزی او را واداشته که دست به چنین کاری بزند؟ چه چیزی در دل این قهرمان فروپاشیده پنهان است؟
کاپیتان در خلال تحقیق، از زنی به نام والنتین میشنود؛ زنی تحصیلکرده و باهوش که رابطهی نزدیکی با موریل داشته. او اکنون تنها در روستایی زندگی میکند و از دور پیگیر سرنوشت موریل است. نقش این زن، که نه صرفاً معشوقه بلکه همراهی فکری برای موریل بوده، بهتدریج در داستان روشنتر میشود.
در نهایت، کاپیتان درمییابد که پشت رفتارهای بهظاهر غیرمنطقی موریل، نوعی اعتراض به بیعدالتی اجتماعی و دروغهای سیاسی نهفته است. سگ، که بیوقفه پارس میکند، نمادی است از آن اعتراض خاموش، از وفاداری بیچشمداشت، و از فریادی که کسی نمیخواهد بشنود.
تصمیمگیری دربارهی سرنوشت موریل به عهدهی کاپیتان گذاشته میشود: آیا او را مجازات کند یا آزاد؟ در حالی که قانون از او انتظار برخوردی سخت دارد، وجدانش چیز دیگری میگوید. این تصمیم نهتنها سرنوشت یک سرباز، بلکه مسیر زندگی خود کاپیتان را نیز تعیین خواهد کرد.
رمان با پایانبندیای آرام اما تأثیرگذار، خواننده را با سوالهایی عمیق دربارهی معنای قهرمانی، عدالت، حقیقت، و ارزشهایی مانند وفاداری و صداقت رها میکند. قلادهی سرخ نهفقط روایت یک ماجرای پس از جنگ است، بلکه تصویری انسانی از پیامدهای درونی و بیرونی جنگ و شکنندگی مرز میان افتخار و سقوط را به تصویر میکشد.
بخشهایی از قلادهی سرخ
لانتیه وقتی وارد سرسرای هتل شد او را دیده بود و والانتین دوباره خواسته بود با قاضی صحبت کند. هرچند اینبار مصاحبهی کوتاهی نبود. میخواست اعتراف کند و با جسارت آدمهای خجالتی، چندان هم پنهان نمیکرد که امید دارد به صرف شام دعوت شود. قاضی کلاً به حرفهایی که مردم خواهند زد اعتنایی نمیکرد و ظاهراً والانتین هم همینطور بود.
او را به رستوران برد، همانجایی که مشاور حقوقی را ملاقات کرده بود. سالن اینبار کاملاً خالی بود. والانتین تلاش میکرد بیاعتنا بهنظر برسد، اما چشمانش برق میزد. پارچۀ سفید و نرم دستمال سفرهاش را مثل موهای نرم یک حیوان نوازش میکرد.
ـ عادت ندارم با کسی که لباس فرم میپوشد درددل کنم. باید پرسوجو کرده باشید. میدانید از کجا آمدهام.
والانتین نصف بطری بوردو را در یک ربع ساعت نوشیده بود. لانتیه اصلاً نمیخواست که او فکر کند میخواهد مستش کند. اما والانتین میدانست چهکار میکند. هرقدر هم عجیب بهنظر میرسید هنوز به خودش مسلط بود، شاید حتی بیشتر از موقعی که چیزی ننوشیده بود.
ـ وقتی دیدمش تازه از مزرعهاش پا بیرون گذاشته بود.
بیتردید، فرد موردنظر مورلاک بود. لانتیه باکمالمیل دوست داشت از این موضوع بگذرد. دلش میخواست تنها باشد و این ماجرا را فراموش کند. اما چه میشد کرد، هنوز تمامش نکرده بود. بهتر بود تا انتها پیش برود و به چیزهایی که والانتین میخواست بگوید گوش بدهد.
ـ از چهچیزی خوشم آمد؟ چرا توجهم به او جلب شد؟
قاضی چیزی نپرسیده بود. با اینجور تصورات بود که میفهمید والانتین کمی مست است. درواقع او داشت با خودش حرف میزد.
ـ خب، مثل آدمهای روستایی نبود. آدمهایی هستند که همینجوری بیرون از طبقهی اجتماعی خودشان زندگی میکنند. اطمینانبخش است، اینطور فکر نمیکنید؟ دربارۀ مبارزۀ طبقاتی زیاد شنیده بودم. کل دورهی کودکیام پدرم فقط در همین باره حرف میزد. این طرز تفکر را پذیرفتم. واقعیت است، نمیشود انکارش کرد.
ـ اما وقتی او مُرد و من به اینجا، به روستا آمدم با خودم گفتم فقط این نیست. انسانها هم هستند. سرگذشتشان باعث میشود طبقهی اجتماعیشان عوض شود، مثلاً خودم. بعد هم افرادی هستند که بهنظر میرسد خودشان بهنوعی بیرون از همهی این مسائل زندگی کنند.
………………
در ابتدا تنها وطنش برای او اهمیت داشت، نیز تمام آرمانهای بزرگ همراه با آن: شرافت، خانواده، سنت. فکر میکرد آدمها و منافع شخصی حقیرشان باید به این آرمانها گردن نهند. اما بعد در سنگرها با همین آدمها همنشین شده و گاه جانب آنها را گرفته بود. حتی یکی دو بار هم از خودش پرسیده بود آیا رنجهای این آدمها محترمتر از آرمانهایی نیست که به نامشان چنین رنجهایی برآنها روا داشته میشود؟
اگر به کتاب قلادهی سرخ علاقه دارید، بخش معرفی برترین رمانهای تاریخی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا میکند.
20 فروردین 1404
قلادهی سرخ
«قلادهی سرخ» اثری است از ژان کریستف روفن (نویسندهی فرانسوی، متولد ۱۹۵۲) که در سال ۲۰۱۴ منتشر شده است. این رمان داستان سرباز قهرمانی است که پس از جنگ جهانی اول بهخاطر اعتراض به بیعدالتیها زندانی میشود، و افسر نظامی مأمور رسیدگی به پروندهاش درمییابد که پشت این رفتار، حقیقتی عمیق درباره جنگ، وفاداری و انسانیت نهفته است.
دربارهی قلادهی سرخ
ژان کریستف روفن در قلادهی سرخ با نگاهی انسانی و موشکافانه به دوران پس از جنگ جهانی اول مینگرد؛ دورانی که در آن قهرمانان جنگی، نه با افتخار، که گاه با بیمهری و بیعدالتی مواجه میشوند. او در این رمان کوتاه و تاثیرگذار، تقابل میان وفاداری و خیانت، وظیفه و انسانیت، و غرور و استیصال را در قالب داستانی ساده اما چندلایه روایت میکند.
داستان در تابستانی سوزان در سال ۱۹۱۹، در شهری کوچک در منطقه بری فرانسه میگذرد. قهرمان جنگیای در یک پادگان متروکه زندانی شده و سگی ولگرد، شب و روز، بیوقفه پشت در سلولش پارس میکند. همزمان، زنی جوان و باهوش در روستایی دور، مشغول کار روی زمین است، در انتظار خبری از کسی که زندگیاش به او گره خورده است.
در این میان، افسری نظامی که از جنگ زخمهای اخلاقی عمیقی برداشته، مأمور رسیدگی به این پرونده میشود؛ پروندهای که در ظاهر ساده است اما به تدریج لایههایی از تنش، عشق، ناامیدی و حقیقت را پیش روی او میگذارد. سه شخصیت اصلی داستان، هر یک نمایندهی بخشی از تجربهی جمعی فرانسویان پس از جنگاند.
در مرکز روایت، سگی قرار دارد که نهفقط پیونددهندهی داستان، بلکه نماد وفاداری، رنج و صداقت بیقید و شرط است. این سگ، که روزگاری همراه قهرمان در میدان نبرد بوده، اکنون با پارس مداومش به شکلی نمادین، دادخواهی میکند؛ هم برای خودش و هم برای نسلی که در آتش جنگ سوخت.
روفن با ظرافتی مثالزدنی، سکوتها، نگاهها و کنشهای کوچک را بدل به ابزارهایی برای روایت روانشناختی میکند. او بدون نیاز به توصیفهای اغراقآمیز، موفق میشود تنش و التهاب پس از جنگ را در فضای آرام و محدود یک پادگان و چند شخصیت ترسیم کند.
رمان اگرچه کوتاه است، اما ضرباهنگی آرام و حسابشده دارد. شخصیتها بهتدریج برای خواننده جان میگیرند و گذشتهشان از خلال گفتگوها، خاطرات و برداشتهای افسر تحقیق آشکار میشود. روفن در این اثر با مهارتی تحسینبرانگیز، از کمترین فضا و کمترین ابزار، بیشترین تاثیر را میگیرد.
مسئلهی عدالت یکی از موضوعات محوری قلادهی سرخ است. نویسنده ما را با این سوال مواجه میکند که آیا وفاداری در برابر نظامی که با بیعدالتی پاسخ میدهد، ارزشی دارد؟ قهرمان داستان بهنوعی از جامعهای که او را به میدان نبرد فرستاده بود، پاسخی تلخ دریافت میکند.
رابطهی میان زن و مرد در رمان نیز با نگاهی پیچیده و چندوجهی ترسیم شده است. زن داستان، نه صرفاً معشوقه یا همراه، بلکه فردی مستقل، دانا و تصمیمگیرنده است که مسئولیت زندگی را به دوش میکشد. نقش او در فهم شخصیت اصلی و انگیزههایش، کلیدی است.
افسر تحقیق که ظاهراً وظیفهای خشک و بیروح دارد، بهتدریج درگیر ارزشهایی میشود که گمان میکرد پس از جنگ از دست داده است. این مواجهه با حقیقت، در نهایت نوعی رستگاری درونی برای او به ارمغان میآورد؛ گویی این پرونده، آزمونی اخلاقی برای او نیز بوده است.
زبان داستان ساده و شفاف است اما در زیر این سادگی، بار احساسی و فلسفی سنگینی نهفته است. نویسنده با نگاهی انسانی و بیطرف، هم به قربانیان جنگ میپردازد و هم به آنانی که ناچار به قضاوت دربارهشان هستند. در این میان، خواننده درگیر سوالهایی بنیادین دربارهی معنای قهرمانی، عدالت، و وظیفه میشود.
قلادهی سرخ نه صرفاً روایت یک ماجرای جنایی یا رمانی درباره جنگ است، بلکه اثری است دربارهی انسان، خاطره، رنج، و تلاش برای یافتن معنا در دنیایی که پس از جنگ، همهچیز در آن در حال بازتعریف است. این کتاب، با ایجاز و عمقش، یکی از تاثیرگذارترین آثار ادبی معاصر فرانسه در حوزهی بازتاب جنگ جهانی اول به شمار میرود.
کتاب قلادهی سرخ در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۶۹ با بیش از ۲۲۰۰ رای و ۲۸۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از ابوالفضل اللهدادی، انوشه برزنونی و شبنم میرزایی (تحت عنوان قلادهی قرمز) به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان قلادهی سرخ
در سال ۱۹۱۹، اندکی پس از پایان جنگ جهانی اول، یک سرباز سابق و قهرمان جنگ به نام ژاک موریل در یک پادگان متروکه در شهری کوچک در منطقه بری فرانسه زندانی است. او که در گذشته با شجاعت در جبهه جنگیده، اکنون به اتهامی نامشخص در بازداشت بهسر میبرد. پشت در سلولش، سگی ژولیده بیوقفه شب و روز پارس میکند؛ سگی که روزی همراه وفادار او در میدان نبرد بوده است.
برای رسیدگی به این پرونده، کاپیتان لانتلک، افسری از دادگاه نظامی، به شهر میآید. او که خود از تجربههای دردناک جنگ و تصمیمگیریهای غیراخلاقی ارتش آزردهخاطر شده، حالا مأموریت دارد تا حقیقت این ماجرا را دریابد. اما این پرونده برای او تنها یک کار اداری نیست؛ فرصتی است برای روبهرو شدن با تردیدهای اخلاقی و انسانیاش.
در جریان بازجویی، کاپیتان درمییابد که موریل در جنگ بهخاطر شجاعتهایش مدال گرفته و تحسین شده، اما با پایان جنگ و بازگشت به زادگاهش، با واقعیتی تلخ روبهرو شده است: بیتفاوتی جامعه، ریاکاری مقامات، و گسست عمیق میان وعدههای ملیگرایانه و آنچه واقعاً نصیب سربازان شده.
ماجرا زمانی پیچیدهتر میشود که مشخص میشود موریل نامههایی به مقامات عالیرتبه نوشته و در آنها اتهامات و انتقاداتی تند مطرح کرده است. همین نامههاست که سبب بازداشت او شده. اما چه چیزی او را واداشته که دست به چنین کاری بزند؟ چه چیزی در دل این قهرمان فروپاشیده پنهان است؟
کاپیتان در خلال تحقیق، از زنی به نام والنتین میشنود؛ زنی تحصیلکرده و باهوش که رابطهی نزدیکی با موریل داشته. او اکنون تنها در روستایی زندگی میکند و از دور پیگیر سرنوشت موریل است. نقش این زن، که نه صرفاً معشوقه بلکه همراهی فکری برای موریل بوده، بهتدریج در داستان روشنتر میشود.
در نهایت، کاپیتان درمییابد که پشت رفتارهای بهظاهر غیرمنطقی موریل، نوعی اعتراض به بیعدالتی اجتماعی و دروغهای سیاسی نهفته است. سگ، که بیوقفه پارس میکند، نمادی است از آن اعتراض خاموش، از وفاداری بیچشمداشت، و از فریادی که کسی نمیخواهد بشنود.
تصمیمگیری دربارهی سرنوشت موریل به عهدهی کاپیتان گذاشته میشود: آیا او را مجازات کند یا آزاد؟ در حالی که قانون از او انتظار برخوردی سخت دارد، وجدانش چیز دیگری میگوید. این تصمیم نهتنها سرنوشت یک سرباز، بلکه مسیر زندگی خود کاپیتان را نیز تعیین خواهد کرد.
رمان با پایانبندیای آرام اما تأثیرگذار، خواننده را با سوالهایی عمیق دربارهی معنای قهرمانی، عدالت، حقیقت، و ارزشهایی مانند وفاداری و صداقت رها میکند. قلادهی سرخ نهفقط روایت یک ماجرای پس از جنگ است، بلکه تصویری انسانی از پیامدهای درونی و بیرونی جنگ و شکنندگی مرز میان افتخار و سقوط را به تصویر میکشد.
بخشهایی از قلادهی سرخ
لانتیه وقتی وارد سرسرای هتل شد او را دیده بود و والانتین دوباره خواسته بود با قاضی صحبت کند. هرچند اینبار مصاحبهی کوتاهی نبود. میخواست اعتراف کند و با جسارت آدمهای خجالتی، چندان هم پنهان نمیکرد که امید دارد به صرف شام دعوت شود. قاضی کلاً به حرفهایی که مردم خواهند زد اعتنایی نمیکرد و ظاهراً والانتین هم همینطور بود.
او را به رستوران برد، همانجایی که مشاور حقوقی را ملاقات کرده بود. سالن اینبار کاملاً خالی بود. والانتین تلاش میکرد بیاعتنا بهنظر برسد، اما چشمانش برق میزد. پارچۀ سفید و نرم دستمال سفرهاش را مثل موهای نرم یک حیوان نوازش میکرد.
ـ عادت ندارم با کسی که لباس فرم میپوشد درددل کنم. باید پرسوجو کرده باشید. میدانید از کجا آمدهام.
والانتین نصف بطری بوردو را در یک ربع ساعت نوشیده بود. لانتیه اصلاً نمیخواست که او فکر کند میخواهد مستش کند. اما والانتین میدانست چهکار میکند. هرقدر هم عجیب بهنظر میرسید هنوز به خودش مسلط بود، شاید حتی بیشتر از موقعی که چیزی ننوشیده بود.
ـ وقتی دیدمش تازه از مزرعهاش پا بیرون گذاشته بود.
بیتردید، فرد موردنظر مورلاک بود. لانتیه باکمالمیل دوست داشت از این موضوع بگذرد. دلش میخواست تنها باشد و این ماجرا را فراموش کند. اما چه میشد کرد، هنوز تمامش نکرده بود. بهتر بود تا انتها پیش برود و به چیزهایی که والانتین میخواست بگوید گوش بدهد.
ـ از چهچیزی خوشم آمد؟ چرا توجهم به او جلب شد؟
قاضی چیزی نپرسیده بود. با اینجور تصورات بود که میفهمید والانتین کمی مست است. درواقع او داشت با خودش حرف میزد.
ـ خب، مثل آدمهای روستایی نبود. آدمهایی هستند که همینجوری بیرون از طبقهی اجتماعی خودشان زندگی میکنند. اطمینانبخش است، اینطور فکر نمیکنید؟ دربارۀ مبارزۀ طبقاتی زیاد شنیده بودم. کل دورهی کودکیام پدرم فقط در همین باره حرف میزد. این طرز تفکر را پذیرفتم. واقعیت است، نمیشود انکارش کرد.
ـ اما وقتی او مُرد و من به اینجا، به روستا آمدم با خودم گفتم فقط این نیست. انسانها هم هستند. سرگذشتشان باعث میشود طبقهی اجتماعیشان عوض شود، مثلاً خودم. بعد هم افرادی هستند که بهنظر میرسد خودشان بهنوعی بیرون از همهی این مسائل زندگی کنند.
………………
در ابتدا تنها وطنش برای او اهمیت داشت، نیز تمام آرمانهای بزرگ همراه با آن: شرافت، خانواده، سنت. فکر میکرد آدمها و منافع شخصی حقیرشان باید به این آرمانها گردن نهند. اما بعد در سنگرها با همین آدمها همنشین شده و گاه جانب آنها را گرفته بود. حتی یکی دو بار هم از خودش پرسیده بود آیا رنجهای این آدمها محترمتر از آرمانهایی نیست که به نامشان چنین رنجهایی برآنها روا داشته میشود؟
اگر به کتاب قلادهی سرخ علاقه دارید، بخش معرفی برترین رمانهای تاریخی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا میکند.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان، روانشناسی، معمایی/رازآلود
۰ برچسبها: ادبیات جهان، ژان کریستف روفن، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب