«سه داستان» اثری است از گوستاو فلوبر (نویسندهی فرانسوی، از ۱۸۲۱ تا ۱۸۸۰) که در سال ۱۸۷۷ منتشر شده است. این کتاب مجموعهای از سه روایت کوتاه است که با نگاهی انسانی، اسطورهای و تاریخی به موضوعاتی چون فداکاری، ایمان، رنج و معنویت در زندگی بشر میپردازد.
دربارهی سه داستان
کتاب سه داستان نوشته گوستاو فلوبر، یکی از آثار دیرهنگام این نویسنده برجسته فرانسوی است که در سالهای پایانی عمرش نوشته شد و در سال ۱۸۷۷ منتشر گردید. این کتاب شامل سه داستان کوتاه با عنوانهای «یک قلب ساده»، «شهیدان» و «هرودیا» است. اگرچه این داستانها به ظاهر از هم مستقلاند، اما فلوبر آنها را با هوشمندی در کنار یکدیگر قرار داده تا تصویری پیچیده از ایمان، رنج، و فداکاری انسانی ارائه دهد.
نخستین داستان با عنوان «یک قلب ساده»، روایت زندگی زن خدمتکاری به نام فلسیته است که با سادهدلی و وفاداریاش به دیگران، نمادی از فداکاری و عشق بیچشمداشت میشود. این داستان در ظاهر ساده و بیحادثه است، اما عمقی عاطفی دارد که خواننده را به تأمل وامیدارد. فلوبر در این روایت، از زبان و سبک ناتورالیستی برای بازنمایی زندگی روزمره استفاده میکند و همزمان به روحانیترین لحظات انسانی اشاره میکند.
در «شهیدان» یا «قدیسان ژولیان»، فلوبر به اسطورهها و جهان قدیم پناه میبرد. داستان با لحنی شاعرانه و تمثیلی، سرگذشت ژولیان را بازگو میکند که در مسیر ایمان و رستگاری، دچار خطاهایی بزرگ میشود و برای جبران آنها، دست به فداکاریهایی دردناک میزند. این داستان آکنده از نمادگرایی و عناصر مذهبی است و بازتابی از جستوجوی روح بشر برای پاکی و بخشایش.
سومین داستان، «هرودیا»، از دل تاریخ یهود و دوران روم میآید. در این داستان، فلوبر ماجرای قتل یحیی تعمیددهنده به فرمان هرود آنتیپاس را روایت میکند و در کنار آن، نمایی از فساد دربار، جاهطلبیهای سیاسی و وسوسههای جنسی را به تصویر میکشد. این داستان، از نظر ساختار و زبان، به داستانی تاریخی-تراژیک نزدیک میشود و شکلی پیچیدهتر از دو داستان قبلی دارد.
در هر سه داستان، عناصر مشترکی دیده میشود: حضور زنانی وفادار و رنجکشیده، مفاهیم قربانی شدن، ایمان و تقدیر. فلوبر در این مجموعه، نوعی تأمل فلسفی و اخلاقی بر زندگی انسان ارائه میدهد که ورای زمان و مکان خاصی است. او با نگاهی ژرف به روان آدمی، داستانهایی خلق میکند که هم از نظر ادبی و هم از نظر معنایی، از غنای ویژهای برخوردارند.
فلوبر در این کتاب، به سبک و زبانی میپردازد که در آثار دیگرش نیز دیده میشود: نثری دقیق، وسواسی در واژهگزینی، و نگاهی بیطرف اما عمیق به سوژه. او در «سه داستان» نشان میدهد که چگونه میتوان با زبانی موجز اما غنی، به ژرفترین لایههای معنایی و احساسی دست یافت. هر داستان، با اینکه کوتاه است، اما ساختاری حسابشده و پرداختی هنرمندانه دارد.
کتاب سه داستان همچنین بازتابی از دغدغههای شخصی فلوبر در اواخر عمرش است. او که بهدنبال حقیقتی درونگرایانه و معنوی بود، در این داستانها شکلی از زیستن درون ایمان، فداکاری و زیبایی پنهان در رنج را ترسیم میکند. نوعی عرفان غیرمذهبی در فضای اثر جاری است؛ عرفانی که بر پایه تجربه انسانی، رنج، و وفاداری بنا شده است.
نکته جالب توجه آن است که در «یک قلب ساده» نوعی کمدی تلخ دیده میشود. فلسیته با پرنده طوطیاش که در پایان بهمثابه روحالقدس در ذهنش ظاهر میشود، مخاطب را میان طنز و اندوه سرگردان میسازد. این تعادل ظریف میان سبک روایی خشک فلوبر و محتوای احساسی داستان، یکی از نقاط قوت مجموعه است.
در «شهیدان»، روایتپردازی به سمت اسطوره و کهنالگو پیش میرود و لحن داستان شبیه متونی مقدس میشود. نوعی شباهت به زندگی قدیسان در ادبیات مسیحی وجود دارد، اما با نگاه فلوبر، این قدیس انسانیتر و شکنندهتر است. او همانقدر که مقدس است، زمینی و گناهکار نیز هست.
داستان «هرودیا» بازتابی از علاقه فلوبر به تاریخ، شرقشناسی و ساختارهای قدرت است. او در این داستان، با دقتی خیرهکننده فضا، لباس، چهره و حرکات شخصیتها را توصیف میکند و داستانی خلق میکند که هم به لحاظ تصویری و هم از نظر روایت تاریخی، مجذوبکننده است. روایت همزمان چند شخصیت با دیدگاههای مختلف، به داستان عمق و چندلایگی میدهد.
مجموعه سه داستان از جمله آثار کلاسیک ادبیات فرانسه است که بهرغم کوتاهی، تأثیری عمیق دارد. هر داستان، لایههای مختلفی از معنا در خود دارد و با هر بار خواندن، وجه تازهای از آن نمایان میشود. این کتاب نهفقط برای علاقهمندان به فلوبر، بلکه برای هر دوستدار ادبیات جدی، تجربهای ارزشمند است.
با آنکه سه داستان در انتهای زندگی فلوبر نوشته شده، اما از نظر فنی و هنری، یکی از کاملترین آثار او به شمار میآید. در این کتاب، میتوان پختگی زبان، اندیشه و ساختار روایی فلوبر را دید که حاصل سالها تجربه نویسندگی و زندگی است. او در این اثر، بهجای داوری یا تعلیم، صرفاً روایت میکند و همین خویشتنداری، اثر را جاودانه کرده است.
کتاب سه داستان در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۶۲ با بیش از ۷۴۰۰ رای و ۵۶۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از میرجلالالدین کزازی به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستانهای سه داستان
۱. یک قلب ساده: این داستان سرگذشت زنی خدمتکار به نام فلِسیته است که زندگیاش را وقف دیگران کرده و با سادهدلی، مهربانی و وفاداری بیچشمداشت در خانهای روستایی خدمت میکند. او در زندگی خود، با مجموعهای از فقدانها و داغهای بزرگ روبهرو میشود: معشوقش رهایش میکند، فرزندان صاحبخانه میمیرند، خواهرزادهاش از دنیا میرود، و در نهایت تنها مونسش، یک طوطی به نام لولو، جان میسپارد.
فلوبر با نگاهی انسانی و بدون قضاوت، زندگی این زن بیادعا را روایت میکند؛ زنی که در پایان عمر، پرندهاش را بهعنوان تجلی روحالقدس میبیند و با چشمی پر از اشتیاق به آسمان مینگرد. داستان در عین سادگی، نمایانگر مفهوم معنویت در دل زندگی روزمره و رنجهای انسانی است، و شخصیت فلسیته به الگویی از پاکی درونی و عشق بیمزد و منت تبدیل میشود.
۲. شهیدان: در این داستان که حالتی اسطورهای و تمثیلی دارد، فلوبر زندگی ژولیان را روایت میکند که از کودکی نشانههایی از خشونت و آیندهای شوم در او دیده میشود. او در جوانی به شکار علاقهمند میشود و بیرحمانه جان حیوانات را میگیرد، تا آنکه نفرین یکی از آنها باعث میشود که بهطور ناخواسته والدین خود را بکشد. این جنایت، ژولیان را به سفری طولانی از توبه و جستوجوی رستگاری میکشاند.
ژولیان سالها در گمنامی و رنج زندگی میکند تا اینکه روزی مردی فقیر و جذامی را در خانهاش پناه میدهد، بیخبر از آنکه این عمل، پایان راه توبه و آغاز تطهیر روح اوست. در لحظهای نمادین، او خود را قربانی میکند تا آن مرد را نجات دهد و در نتیجه، به مقام قدیسی میرسد. این داستان، بازتابی از فداکاری، وجدان انسانی، و مسیر پرفراز و نشیب آمرزش در دل اسطوره و دین است.
۳. هرودیا: این داستان روایتی تاریخی از قتل یحیی تعمیددهنده بهدستور هرود آنتیپاس، حاکم یهودیه است. فلوبر فضای پرتنش دربار را ترسیم میکند؛ جایی که جاهطلبیهای سیاسی، رقابتهای دینی و تمایلات شخصی درهمتنیدهاند. هرودیا، همسر سابق برادر هرود، زنی قدرتطلب و بیرحم است که در دشمنی با یحیی، دخترش سالومه را وامیدارد تا با رقصی فریبنده، سر این پیامبر را مطالبه کند.
در پس این روایت، فلوبر چهرهای تاریک از فساد قدرت، خیانت، و سقوط معنویت در برابر نفسانیت ارائه میدهد. او در کنار پرداخت دقیق صحنهها و توصیفهای تصویری، لایههایی از نقد تاریخی و روانشناسی شخصیت را نیز میگنجاند. «هرودیا» داستانی است درباره لحظهای تراژیک در تاریخ که در آن حقیقت قربانی مطامع دنیوی میشود.
بخشهایی از سه داستان
فلِسیته چهل سال تمام در خانهی مادام اوباره خدمت کرد. او بیهیچ شکایتی کار میکرد، همیشه ساکت، همیشه حاضر، همیشه بینیاز. گاه با خود زمزمه میکرد یا زیر لب دعا میخواند. دلش با تمام کودکان خانواده بود، اما آنچه بیش از هر چیز دوست میداشت، طوطیاش، لولو، بود که رنگهای درخشانی داشت و هر بار که فِلسیته به او نگاه میکرد، لبخند میزد.
وقتی لولو مرد، او را با دستان خود در حیاط دفن کرد، و چند شاخه گل بر قبرش گذاشت. اما غم دوری پرنده، مثل زخمی کهنه در دلش باقی ماند. بعدها، در لحظات واپسین عمرش، تصویر لولو را با نور آسمانی در برابر چشمانش دید و آن را بهسان روحالقدس دریافت. و در آن لحظهی آخر، در دل سکوت شب، لبخندی زد که چون پرواز پرندهای آرام، به آسمان رفت.
…………………
ژولیان در کودکیاش، بیش از هر چیز عاشق شکار بود. او با شور و شتاب از خانه بیرون میدوید، کمان یا نیزه در دست، و تا غروب به هیچ چیزی جز یافتن شکار نمیاندیشید. پرندگان، روباهها، آهوها؛ همه قربانی لذت او از گرفتن جان موجودات زنده بودند. یک روز، هنگامی که گوزنی در حال مرگ با چشمانی پر از درد به او نگاه کرد، صدایی غریب در گوشش نجوا کرد: «تو پدر و مادرت را خواهی کشت…»
پس از سالها سفر و توبه، و پس از آن جنایت هولناک، ژولیان در کنار رودخانهای در گوشهای دورافتاده زندگی میکرد. شب سردی بود که مردی فقیر، لرزان و زخمی به در خانهاش آمد. ژولیان، بیآنکه بداند، او را با گرمای تن خود گرم کرد و غذایش را به او داد. و آن مرد، که در واقع فرستادهی الهی بود، با لبخندی مهربان ناپدید شد. ژولیان، در آرامشی ژرف، احساس کرد گناهانش بخشوده شدهاند.
……………….
ماه کامل بود و آسمان، پر از ستارگان. در قصر هرود، میهمانی بزرگی برپا بود. موسیقی مینواخت، جامها پر و خالی میشد، و زنان با لباسهایی پر زرق و برق میرقصیدند. اما نگاه هرود گاهگاه به زندانی میافتاد که در دخمهای زیر قصر، یحیی تعمیددهنده را در خود حبس کرده بود؛ مردی که با کلامش مردم را تکان میداد و حکومت را تهدید میکرد.
هرودیا، خشمگین از نفوذ این مرد مقدس و از آنکه او جرأت کرده بود ازدواجش را گناه بخواند، تصمیم به نابودیاش گرفته بود. او دختر زیبایش، سالومه، را فراخواند. آن شب، سالومه با رقصی وسوسهانگیز، نگاهها را گرفت و هرود را مجذوب کرد. و هنگامی که هرود گفت: «هرچه بخواهی به تو میدهم»، پاسخ او تنها یک جمله بود: «سر یحیی را میخواهم، در سینیای از نقره.»
اگر به کتاب سه داستان علاقه دارید، بخش معرفی آثار گوستاو فلوبر در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده نیز آشنا میسازد.
6 اردیبهشت 1404
سه داستان
«سه داستان» اثری است از گوستاو فلوبر (نویسندهی فرانسوی، از ۱۸۲۱ تا ۱۸۸۰) که در سال ۱۸۷۷ منتشر شده است. این کتاب مجموعهای از سه روایت کوتاه است که با نگاهی انسانی، اسطورهای و تاریخی به موضوعاتی چون فداکاری، ایمان، رنج و معنویت در زندگی بشر میپردازد.
دربارهی سه داستان
کتاب سه داستان نوشته گوستاو فلوبر، یکی از آثار دیرهنگام این نویسنده برجسته فرانسوی است که در سالهای پایانی عمرش نوشته شد و در سال ۱۸۷۷ منتشر گردید. این کتاب شامل سه داستان کوتاه با عنوانهای «یک قلب ساده»، «شهیدان» و «هرودیا» است. اگرچه این داستانها به ظاهر از هم مستقلاند، اما فلوبر آنها را با هوشمندی در کنار یکدیگر قرار داده تا تصویری پیچیده از ایمان، رنج، و فداکاری انسانی ارائه دهد.
نخستین داستان با عنوان «یک قلب ساده»، روایت زندگی زن خدمتکاری به نام فلسیته است که با سادهدلی و وفاداریاش به دیگران، نمادی از فداکاری و عشق بیچشمداشت میشود. این داستان در ظاهر ساده و بیحادثه است، اما عمقی عاطفی دارد که خواننده را به تأمل وامیدارد. فلوبر در این روایت، از زبان و سبک ناتورالیستی برای بازنمایی زندگی روزمره استفاده میکند و همزمان به روحانیترین لحظات انسانی اشاره میکند.
در «شهیدان» یا «قدیسان ژولیان»، فلوبر به اسطورهها و جهان قدیم پناه میبرد. داستان با لحنی شاعرانه و تمثیلی، سرگذشت ژولیان را بازگو میکند که در مسیر ایمان و رستگاری، دچار خطاهایی بزرگ میشود و برای جبران آنها، دست به فداکاریهایی دردناک میزند. این داستان آکنده از نمادگرایی و عناصر مذهبی است و بازتابی از جستوجوی روح بشر برای پاکی و بخشایش.
سومین داستان، «هرودیا»، از دل تاریخ یهود و دوران روم میآید. در این داستان، فلوبر ماجرای قتل یحیی تعمیددهنده به فرمان هرود آنتیپاس را روایت میکند و در کنار آن، نمایی از فساد دربار، جاهطلبیهای سیاسی و وسوسههای جنسی را به تصویر میکشد. این داستان، از نظر ساختار و زبان، به داستانی تاریخی-تراژیک نزدیک میشود و شکلی پیچیدهتر از دو داستان قبلی دارد.
در هر سه داستان، عناصر مشترکی دیده میشود: حضور زنانی وفادار و رنجکشیده، مفاهیم قربانی شدن، ایمان و تقدیر. فلوبر در این مجموعه، نوعی تأمل فلسفی و اخلاقی بر زندگی انسان ارائه میدهد که ورای زمان و مکان خاصی است. او با نگاهی ژرف به روان آدمی، داستانهایی خلق میکند که هم از نظر ادبی و هم از نظر معنایی، از غنای ویژهای برخوردارند.
فلوبر در این کتاب، به سبک و زبانی میپردازد که در آثار دیگرش نیز دیده میشود: نثری دقیق، وسواسی در واژهگزینی، و نگاهی بیطرف اما عمیق به سوژه. او در «سه داستان» نشان میدهد که چگونه میتوان با زبانی موجز اما غنی، به ژرفترین لایههای معنایی و احساسی دست یافت. هر داستان، با اینکه کوتاه است، اما ساختاری حسابشده و پرداختی هنرمندانه دارد.
کتاب سه داستان همچنین بازتابی از دغدغههای شخصی فلوبر در اواخر عمرش است. او که بهدنبال حقیقتی درونگرایانه و معنوی بود، در این داستانها شکلی از زیستن درون ایمان، فداکاری و زیبایی پنهان در رنج را ترسیم میکند. نوعی عرفان غیرمذهبی در فضای اثر جاری است؛ عرفانی که بر پایه تجربه انسانی، رنج، و وفاداری بنا شده است.
نکته جالب توجه آن است که در «یک قلب ساده» نوعی کمدی تلخ دیده میشود. فلسیته با پرنده طوطیاش که در پایان بهمثابه روحالقدس در ذهنش ظاهر میشود، مخاطب را میان طنز و اندوه سرگردان میسازد. این تعادل ظریف میان سبک روایی خشک فلوبر و محتوای احساسی داستان، یکی از نقاط قوت مجموعه است.
در «شهیدان»، روایتپردازی به سمت اسطوره و کهنالگو پیش میرود و لحن داستان شبیه متونی مقدس میشود. نوعی شباهت به زندگی قدیسان در ادبیات مسیحی وجود دارد، اما با نگاه فلوبر، این قدیس انسانیتر و شکنندهتر است. او همانقدر که مقدس است، زمینی و گناهکار نیز هست.
داستان «هرودیا» بازتابی از علاقه فلوبر به تاریخ، شرقشناسی و ساختارهای قدرت است. او در این داستان، با دقتی خیرهکننده فضا، لباس، چهره و حرکات شخصیتها را توصیف میکند و داستانی خلق میکند که هم به لحاظ تصویری و هم از نظر روایت تاریخی، مجذوبکننده است. روایت همزمان چند شخصیت با دیدگاههای مختلف، به داستان عمق و چندلایگی میدهد.
مجموعه سه داستان از جمله آثار کلاسیک ادبیات فرانسه است که بهرغم کوتاهی، تأثیری عمیق دارد. هر داستان، لایههای مختلفی از معنا در خود دارد و با هر بار خواندن، وجه تازهای از آن نمایان میشود. این کتاب نهفقط برای علاقهمندان به فلوبر، بلکه برای هر دوستدار ادبیات جدی، تجربهای ارزشمند است.
با آنکه سه داستان در انتهای زندگی فلوبر نوشته شده، اما از نظر فنی و هنری، یکی از کاملترین آثار او به شمار میآید. در این کتاب، میتوان پختگی زبان، اندیشه و ساختار روایی فلوبر را دید که حاصل سالها تجربه نویسندگی و زندگی است. او در این اثر، بهجای داوری یا تعلیم، صرفاً روایت میکند و همین خویشتنداری، اثر را جاودانه کرده است.
کتاب سه داستان در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۶۲ با بیش از ۷۴۰۰ رای و ۵۶۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از میرجلالالدین کزازی به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستانهای سه داستان
۱. یک قلب ساده: این داستان سرگذشت زنی خدمتکار به نام فلِسیته است که زندگیاش را وقف دیگران کرده و با سادهدلی، مهربانی و وفاداری بیچشمداشت در خانهای روستایی خدمت میکند. او در زندگی خود، با مجموعهای از فقدانها و داغهای بزرگ روبهرو میشود: معشوقش رهایش میکند، فرزندان صاحبخانه میمیرند، خواهرزادهاش از دنیا میرود، و در نهایت تنها مونسش، یک طوطی به نام لولو، جان میسپارد.
فلوبر با نگاهی انسانی و بدون قضاوت، زندگی این زن بیادعا را روایت میکند؛ زنی که در پایان عمر، پرندهاش را بهعنوان تجلی روحالقدس میبیند و با چشمی پر از اشتیاق به آسمان مینگرد. داستان در عین سادگی، نمایانگر مفهوم معنویت در دل زندگی روزمره و رنجهای انسانی است، و شخصیت فلسیته به الگویی از پاکی درونی و عشق بیمزد و منت تبدیل میشود.
۲. شهیدان: در این داستان که حالتی اسطورهای و تمثیلی دارد، فلوبر زندگی ژولیان را روایت میکند که از کودکی نشانههایی از خشونت و آیندهای شوم در او دیده میشود. او در جوانی به شکار علاقهمند میشود و بیرحمانه جان حیوانات را میگیرد، تا آنکه نفرین یکی از آنها باعث میشود که بهطور ناخواسته والدین خود را بکشد. این جنایت، ژولیان را به سفری طولانی از توبه و جستوجوی رستگاری میکشاند.
ژولیان سالها در گمنامی و رنج زندگی میکند تا اینکه روزی مردی فقیر و جذامی را در خانهاش پناه میدهد، بیخبر از آنکه این عمل، پایان راه توبه و آغاز تطهیر روح اوست. در لحظهای نمادین، او خود را قربانی میکند تا آن مرد را نجات دهد و در نتیجه، به مقام قدیسی میرسد. این داستان، بازتابی از فداکاری، وجدان انسانی، و مسیر پرفراز و نشیب آمرزش در دل اسطوره و دین است.
۳. هرودیا: این داستان روایتی تاریخی از قتل یحیی تعمیددهنده بهدستور هرود آنتیپاس، حاکم یهودیه است. فلوبر فضای پرتنش دربار را ترسیم میکند؛ جایی که جاهطلبیهای سیاسی، رقابتهای دینی و تمایلات شخصی درهمتنیدهاند. هرودیا، همسر سابق برادر هرود، زنی قدرتطلب و بیرحم است که در دشمنی با یحیی، دخترش سالومه را وامیدارد تا با رقصی فریبنده، سر این پیامبر را مطالبه کند.
در پس این روایت، فلوبر چهرهای تاریک از فساد قدرت، خیانت، و سقوط معنویت در برابر نفسانیت ارائه میدهد. او در کنار پرداخت دقیق صحنهها و توصیفهای تصویری، لایههایی از نقد تاریخی و روانشناسی شخصیت را نیز میگنجاند. «هرودیا» داستانی است درباره لحظهای تراژیک در تاریخ که در آن حقیقت قربانی مطامع دنیوی میشود.
بخشهایی از سه داستان
فلِسیته چهل سال تمام در خانهی مادام اوباره خدمت کرد. او بیهیچ شکایتی کار میکرد، همیشه ساکت، همیشه حاضر، همیشه بینیاز. گاه با خود زمزمه میکرد یا زیر لب دعا میخواند. دلش با تمام کودکان خانواده بود، اما آنچه بیش از هر چیز دوست میداشت، طوطیاش، لولو، بود که رنگهای درخشانی داشت و هر بار که فِلسیته به او نگاه میکرد، لبخند میزد.
وقتی لولو مرد، او را با دستان خود در حیاط دفن کرد، و چند شاخه گل بر قبرش گذاشت. اما غم دوری پرنده، مثل زخمی کهنه در دلش باقی ماند. بعدها، در لحظات واپسین عمرش، تصویر لولو را با نور آسمانی در برابر چشمانش دید و آن را بهسان روحالقدس دریافت. و در آن لحظهی آخر، در دل سکوت شب، لبخندی زد که چون پرواز پرندهای آرام، به آسمان رفت.
…………………
ژولیان در کودکیاش، بیش از هر چیز عاشق شکار بود. او با شور و شتاب از خانه بیرون میدوید، کمان یا نیزه در دست، و تا غروب به هیچ چیزی جز یافتن شکار نمیاندیشید. پرندگان، روباهها، آهوها؛ همه قربانی لذت او از گرفتن جان موجودات زنده بودند. یک روز، هنگامی که گوزنی در حال مرگ با چشمانی پر از درد به او نگاه کرد، صدایی غریب در گوشش نجوا کرد: «تو پدر و مادرت را خواهی کشت…»
پس از سالها سفر و توبه، و پس از آن جنایت هولناک، ژولیان در کنار رودخانهای در گوشهای دورافتاده زندگی میکرد. شب سردی بود که مردی فقیر، لرزان و زخمی به در خانهاش آمد. ژولیان، بیآنکه بداند، او را با گرمای تن خود گرم کرد و غذایش را به او داد. و آن مرد، که در واقع فرستادهی الهی بود، با لبخندی مهربان ناپدید شد. ژولیان، در آرامشی ژرف، احساس کرد گناهانش بخشوده شدهاند.
……………….
ماه کامل بود و آسمان، پر از ستارگان. در قصر هرود، میهمانی بزرگی برپا بود. موسیقی مینواخت، جامها پر و خالی میشد، و زنان با لباسهایی پر زرق و برق میرقصیدند. اما نگاه هرود گاهگاه به زندانی میافتاد که در دخمهای زیر قصر، یحیی تعمیددهنده را در خود حبس کرده بود؛ مردی که با کلامش مردم را تکان میداد و حکومت را تهدید میکرد.
هرودیا، خشمگین از نفوذ این مرد مقدس و از آنکه او جرأت کرده بود ازدواجش را گناه بخواند، تصمیم به نابودیاش گرفته بود. او دختر زیبایش، سالومه، را فراخواند. آن شب، سالومه با رقصی وسوسهانگیز، نگاهها را گرفت و هرود را مجذوب کرد. و هنگامی که هرود گفت: «هرچه بخواهی به تو میدهم»، پاسخ او تنها یک جمله بود: «سر یحیی را میخواهم، در سینیای از نقره.»
اگر به کتاب سه داستان علاقه دارید، بخش معرفی آثار گوستاو فلوبر در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده نیز آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان تاریخی، داستان کوتاه، داستان کوتاه خارجی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، گوستاو فلوبر، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب