«خواب زمستانی» اثری است از گلی ترقی (نویسندهی زادهی تهران، متولد ۱۳۱۸) که در سال ۱۳۵۴ منتشر شده است. این رمان داستانی تأملبرانگیز دربارهی تنهایی، گذر زمان، خاطرات دوستیهای گذشته و رویارویی انسان با پیری و مرگ است.
دربارهی خواب زمستانی
رمان خواب زمستانی نوشته گلی ترقی، تجربهای ادبی است که خواننده را به ژرفای خاطرات، پیری، تنهایی و گذر بیرحم زمان میبرد. این اثر بلند که از ده فصل تشکیل شده، زندگی پیرمردی را روایت میکند که در واپسین سالهای عمر، تنها و در انتظار دیداری تازه، در اتاقی خاموش نشسته و به گذشتهای پُر از خاطره رجوع میکند. روایت او نه فقط مرور لحظههای سپریشده بلکه بازتابی از گمگشتگی انسان مدرن در میان مناسباتی است که زمانی گرم و انسانی بودند.
داستان در تهران دهههای میانی قرن گذشته میگذرد؛ شهری که همزمان با پیر شدن قهرمان داستان، خود نیز تغییر یافته و دگرگون شده است. آنچه در این شهر باقی مانده، فقط پژواکی از دوستیهای قدیمی است که حالا جای خود را به سکوت و سرمایی درونی دادهاند. فضای داستان، سرشار از سکوت، زمستان و حس انجماد تدریجی است؛ گویی همهچیز یخ زده و زمان ایستاده است.
پیرمرد به عهدی فکر میکند که با دوستان دوران مدرسهاش بسته بود؛ عهدی برای باهم ماندن تا پایان عمر. اما اکنون، نه از آن رفقا خبری هست و نه از صمیمیتی که زمانی نیروی محرک زندگیاش بود. در هر فصل از رمان، گوشهای از زندگی یکی از این دوستان بازگو میشود؛ کسانی که هر یک به سرنوشتی تلخ یا غمبار دچار شدهاند. این تدریج در روایت، ما را در کنار شخصیت اصلی، وادار به تماشای تکهتکه شدن خاطرات میکند.
نثر گلی ترقی، همانقدر که شاعرانه است، بهدقت تراش خورده و حسابشده نیز هست. واژهها بهگونهای انتخاب شدهاند که بیش از معنا، حس را منتقل میکنند؛ حسی از دلتنگی، از جا ماندن، از پیری و گذر عمر. زبان در این اثر، ابزاری صرفاً بیطرف نیست؛ بلکه خود شخصیت مستقلی دارد که همپای راوی، خاطرات را احضار میکند و فضا را میسازد.
فضاسازیهای زبانی در خواب زمستانی عمیقاً در خدمت مضموناند. وقتی راوی از دریا، برف یا صداهای گنگ و مبهم اتاقش حرف میزند، ما نه فقط تصویر میبینیم، بلکه وضعیت روانی او را درک میکنیم. طبیعت در این اثر، صرفاً زمینهساز اتفاقات نیست بلکه در همآمیخته با احساسات شخصیتها، خود به نوعی زبان روایت بدل شده است. پرندههایی که جیغ میکشند، بادهایی که زمزمه میکنند، و دریایی که بیتفاوت است، همه نشانههایی از دلآشفتگی و تنهایی راویاند.
یکی از ویژگیهای برجسته این رمان، ترکیب بیواسطهی خاطره و خیال است. زمان در این داستان خطی نیست؛ گذشته و حال درهمتنیدهاند و مرز میان واقعیت و ذهنیت، کمرنگ شده است. این روایت ذهنی، خواننده را به درون ضمیر راوی میبرد و تجربهای مشترک از سالخوردگی و مواجهه با مرگ را پدید میآورد.
تعلیقهای داستانی در فصلهایی چون روایت آقای جلیلی، بر جذابیت رمان افزودهاند. گلی ترقی با حفظ رمز و راز تا واپسین لحظات هر فصل، خواننده را درگیر میکند و سپس با گشایش ناگهانی یک گره، او را بیدرنگ به فصل بعد سوق میدهد. این گرهگشاییها نه فقط بر پایه روایت، بلکه به کمک زبان و انتخاب هوشمندانهی زاویه دید انجام میشوند.
در بسیاری از لحظات داستان، راوی با خودش سخن میگوید. این گفتوگوهای درونی، راهی برای شناخت بهتر شخصیت و درک اضطرابها و حسرتهای اوست. هیچگاه از زبان راوی، حرفی مستقیم یا نتیجهگیری صریح نمیشنویم؛ بلکه معنای هر جمله، در لایههای زیرین واژهها پنهان است و خواننده باید خود، آن را از دل متن بیرون بکشد.
طنز تلخ و درونیِ ترقی نیز از ویژگیهای دیگر اثر است. لحظاتی در داستان وجود دارند که راوی، در اوج یأس، با نگاهی ظریف به پوچی یا بیهودگی بعضی از کارها لبخند تلخی به لب خواننده مینشاند. این طنز پنهان، نه تنها اثر را از سقوط به ورطهی یأس کامل بازمیدارد، بلکه به آن عمقی تازه میبخشد.
مرز میان زندگی و مرگ در خواب زمستانی مدام به چالش کشیده میشود. راوی، در هر لحظه، هم در گذشته زندگی میکند و هم به استقبال مرگ میرود. مرگ در این اثر، چهرهای ترسناک یا ناگهانی ندارد؛ بلکه حضوری تدریجی و آشنا دارد، مثل دوستی که سالهاست انتظارش را میکشی. همین مواجههی آرام با پایان، نوعی تأمل فلسفی در بطن اثر پدید میآورد.
گلی ترقی در این رمان، تصویری انسانی، صادقانه و عمیق از پیری و تنهایی ترسیم میکند. خواب زمستانی داستان یک شب است، اما آنقدر پُرمایه و عاطفی است که میتوان آن را داستانی از یک عمر دانست. هر لحظه از این شب، حاوی خاطرهای، تأملی یا افسوسی است که همه ما در روزی نهچندان دور با آن مواجه خواهیم شد.
پایانبندی کتاب، نه بسته میشود و نه پاسخ همهچیز را میدهد. بلکه افق تازهای میگشاید و ما را با پرسشهایی رها میکند که باید در دل شبهای خودمان، برایشان پاسخی بیابیم. این پایان باز، نشانهای از بلوغ رمان و احترامی است که نویسنده برای ذهن و تجربهی خواننده قائل است.
رمان خواب زمستانی در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۱۷ با بیش از ۸۴۶ رای و ۹۷ نقد و نظر است.
خلاصهی داستان خواب زمستانی
«خواب زمستانی» روایت زندگی پیرمردیست که در پیری و تنهایی، به خاطرات گذشتهاش پناه میبرد. او سالها پیش، در دوران مدرسه با گروهی از دوستانش پیمانی بسته بود تا تا پایان عمر در کنار هم بمانند، اما اکنون از آن عهد چیزی جز خاطرهای دور باقی نمانده است. هر روز تنها در اتاق خود مینشیند، در حالی که صدای باد و جویدن موشها همراهان وفادار روزهای سکوت او شدهاند.
داستان در ده فصل روایت میشود و هر فصل به زندگی و سرگذشت یکی از دوستان قدیمی او اختصاص دارد. از میان این دوستان، هر یک به راهی رفتهاند، برخی مردهاند، بعضی دچار جنون یا بیماری شدهاند و برخی نیز به دلیل شرایط زمانه و تحولات اجتماعی از همپاشیدهاند. راوی در مرور زندگی آنان، هم به خاطرات مشترک گذشته رجوع میکند و هم به سرنوشتهای غمانگیز و گاه دردناک آنها.
لحن روایت بیشتر ذهنی و درونی است و نویسنده با استفاده از شیوهی جریان سیال ذهن، خواننده را به اعماق روح و اندیشههای راوی میبرد. در خلال این خاطرات، عشقهای ناکام، شکستهای شخصی، مرگ، پیری و دلتنگی حضور پررنگی دارند. در میان شخصیتها، چهرههایی چون آقای حیدری و خانم شیرین، بازتابی از امید و شکست، و همراهی و جداییاند که یادشان هنوز برای راوی زنده است.
نویسنده با نثری شفاف و تصویری، موفق میشود صحنههایی از زندگی روزمره و همچنین لحظات اوج احساسی شخصیتها را به گونهای زنده و باورپذیر بازسازی کند. استفاده از طبیعت و عناصر محیطی مثل باد، برف، دریا و صداهای اطراف، حال و هوای راوی را بازتاب میدهد و فضای اثر را شاعرانه و پرحس میسازد.
در دل روایتها، به تدریج روشن میشود که راوی خود نیز با واقعیت تلخ پیری و نزدیک شدن به مرگ روبهروست. او بارها به آیندهای مبهم اشاره میکند، از رفتنها میگوید، و حتی با خیالات خود در باب دیدار ناگهانی کسی، خود را امیدوار نگاه میدارد. اما واقعیت آن است که روزهایش به تنهایی میگذرد و فصلها بیصدا و بیهیاهو یکی پس از دیگری میگذرند.
در پایان داستان، با وجود آنکه اتفاقی بزرگ یا حادثهای پرشور رخ نمیدهد، خواننده با درکی عمیقتر از زندگی، دوستی، گذر زمان، و تنهایی روبهرو میشود. «خواب زمستانی» بیش از آنکه داستانی درباره رویدادها باشد، تجربهای احساسی و درونیست درباره ناپایداری زندگی و نیاز انسان به حضور دیگری؛ حضوری که شاید هرگز محقق نشود.
بخشهایی از خواب زمستانی
وقتی طلاق گرفت و رفت دوستش داشتم. رفتنش مصیبت بود. همان ضایعه ای بود که همیشه ته دلم انتظارش را می کشیدم و می دانستم که بالاخره یک روز غافلگیرم می کند. رفقا گفتند «مهم نیست. از سر شروع کن. یه زن دیگه بگیر، یه کار دیگه بکن».
گفتند «تقصیر خودت بود. چرا گذاشتی بره.» دلش بچه می خواست. می فهمیدم. غصه داشت. گفت «خیال نکن پیش تو خوشبخت نیستم. ولی چه کنم؟ دست خودم نیست. به میل و اختیار خودم نیست. چاره ای ندارم.»
اسباب هایش را جمع کرد. گریه می کرد. می فهمیدم. می دانستم. نگاهش را می شناختم. همین نگاه توی چشم های آقای حیدری بود، آن روز که داشت می مرد، آن آخرین لحظه که برگشت و نگاهم کرد. حضور مرگ را حس کرده بود، حضور آن ظلمت غریب، آن حفره مکنده که برای بلعیدنش دهان گشوده بود. گفتم «منیژه جان چه خوب بود اگر نمی رفتی.»
……………….
عزیزی یک روز پرسید: می خوای از سر شروع کنی؟ دیدم نه، واقعا نه. از سر شروع کنم که چه شود؟ که چه کار کنم؟ مگر این که بدانم راه دیگری هم هست، که می دونم نیست. اقلا برای من نیست. اگر هزار بار دیگر شروع کنم باز به همین جا می رسم. آدمیزاد فراموشکاره. وقتی درد داره، قیل و داد می کنه، داد می کشه و بعد یادش میره.
درد که همیشه درد نمی مونه. یا درمون می شه یا آدم بهش انس می گیره. آدم یه خرده می ده یه خرده می گیره. یه کم موافقه یه کم مخالف. یه خرده هست یه خرده نیست. زندگی یه جور معامله است. چه غریب است انتظار چیزی را نکشیدن، هیچ چیز. دنیا خالی خالی شده، از مکان، از زمان، از من .
اگر به کتاب خواب زمستانی علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار گلی ترقی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده نیز آشنا میسازد.
7 خرداد 1404
خواب زمستانی
«خواب زمستانی» اثری است از گلی ترقی (نویسندهی زادهی تهران، متولد ۱۳۱۸) که در سال ۱۳۵۴ منتشر شده است. این رمان داستانی تأملبرانگیز دربارهی تنهایی، گذر زمان، خاطرات دوستیهای گذشته و رویارویی انسان با پیری و مرگ است.
دربارهی خواب زمستانی
رمان خواب زمستانی نوشته گلی ترقی، تجربهای ادبی است که خواننده را به ژرفای خاطرات، پیری، تنهایی و گذر بیرحم زمان میبرد. این اثر بلند که از ده فصل تشکیل شده، زندگی پیرمردی را روایت میکند که در واپسین سالهای عمر، تنها و در انتظار دیداری تازه، در اتاقی خاموش نشسته و به گذشتهای پُر از خاطره رجوع میکند. روایت او نه فقط مرور لحظههای سپریشده بلکه بازتابی از گمگشتگی انسان مدرن در میان مناسباتی است که زمانی گرم و انسانی بودند.
داستان در تهران دهههای میانی قرن گذشته میگذرد؛ شهری که همزمان با پیر شدن قهرمان داستان، خود نیز تغییر یافته و دگرگون شده است. آنچه در این شهر باقی مانده، فقط پژواکی از دوستیهای قدیمی است که حالا جای خود را به سکوت و سرمایی درونی دادهاند. فضای داستان، سرشار از سکوت، زمستان و حس انجماد تدریجی است؛ گویی همهچیز یخ زده و زمان ایستاده است.
پیرمرد به عهدی فکر میکند که با دوستان دوران مدرسهاش بسته بود؛ عهدی برای باهم ماندن تا پایان عمر. اما اکنون، نه از آن رفقا خبری هست و نه از صمیمیتی که زمانی نیروی محرک زندگیاش بود. در هر فصل از رمان، گوشهای از زندگی یکی از این دوستان بازگو میشود؛ کسانی که هر یک به سرنوشتی تلخ یا غمبار دچار شدهاند. این تدریج در روایت، ما را در کنار شخصیت اصلی، وادار به تماشای تکهتکه شدن خاطرات میکند.
نثر گلی ترقی، همانقدر که شاعرانه است، بهدقت تراش خورده و حسابشده نیز هست. واژهها بهگونهای انتخاب شدهاند که بیش از معنا، حس را منتقل میکنند؛ حسی از دلتنگی، از جا ماندن، از پیری و گذر عمر. زبان در این اثر، ابزاری صرفاً بیطرف نیست؛ بلکه خود شخصیت مستقلی دارد که همپای راوی، خاطرات را احضار میکند و فضا را میسازد.
فضاسازیهای زبانی در خواب زمستانی عمیقاً در خدمت مضموناند. وقتی راوی از دریا، برف یا صداهای گنگ و مبهم اتاقش حرف میزند، ما نه فقط تصویر میبینیم، بلکه وضعیت روانی او را درک میکنیم. طبیعت در این اثر، صرفاً زمینهساز اتفاقات نیست بلکه در همآمیخته با احساسات شخصیتها، خود به نوعی زبان روایت بدل شده است. پرندههایی که جیغ میکشند، بادهایی که زمزمه میکنند، و دریایی که بیتفاوت است، همه نشانههایی از دلآشفتگی و تنهایی راویاند.
یکی از ویژگیهای برجسته این رمان، ترکیب بیواسطهی خاطره و خیال است. زمان در این داستان خطی نیست؛ گذشته و حال درهمتنیدهاند و مرز میان واقعیت و ذهنیت، کمرنگ شده است. این روایت ذهنی، خواننده را به درون ضمیر راوی میبرد و تجربهای مشترک از سالخوردگی و مواجهه با مرگ را پدید میآورد.
تعلیقهای داستانی در فصلهایی چون روایت آقای جلیلی، بر جذابیت رمان افزودهاند. گلی ترقی با حفظ رمز و راز تا واپسین لحظات هر فصل، خواننده را درگیر میکند و سپس با گشایش ناگهانی یک گره، او را بیدرنگ به فصل بعد سوق میدهد. این گرهگشاییها نه فقط بر پایه روایت، بلکه به کمک زبان و انتخاب هوشمندانهی زاویه دید انجام میشوند.
در بسیاری از لحظات داستان، راوی با خودش سخن میگوید. این گفتوگوهای درونی، راهی برای شناخت بهتر شخصیت و درک اضطرابها و حسرتهای اوست. هیچگاه از زبان راوی، حرفی مستقیم یا نتیجهگیری صریح نمیشنویم؛ بلکه معنای هر جمله، در لایههای زیرین واژهها پنهان است و خواننده باید خود، آن را از دل متن بیرون بکشد.
طنز تلخ و درونیِ ترقی نیز از ویژگیهای دیگر اثر است. لحظاتی در داستان وجود دارند که راوی، در اوج یأس، با نگاهی ظریف به پوچی یا بیهودگی بعضی از کارها لبخند تلخی به لب خواننده مینشاند. این طنز پنهان، نه تنها اثر را از سقوط به ورطهی یأس کامل بازمیدارد، بلکه به آن عمقی تازه میبخشد.
مرز میان زندگی و مرگ در خواب زمستانی مدام به چالش کشیده میشود. راوی، در هر لحظه، هم در گذشته زندگی میکند و هم به استقبال مرگ میرود. مرگ در این اثر، چهرهای ترسناک یا ناگهانی ندارد؛ بلکه حضوری تدریجی و آشنا دارد، مثل دوستی که سالهاست انتظارش را میکشی. همین مواجههی آرام با پایان، نوعی تأمل فلسفی در بطن اثر پدید میآورد.
گلی ترقی در این رمان، تصویری انسانی، صادقانه و عمیق از پیری و تنهایی ترسیم میکند. خواب زمستانی داستان یک شب است، اما آنقدر پُرمایه و عاطفی است که میتوان آن را داستانی از یک عمر دانست. هر لحظه از این شب، حاوی خاطرهای، تأملی یا افسوسی است که همه ما در روزی نهچندان دور با آن مواجه خواهیم شد.
پایانبندی کتاب، نه بسته میشود و نه پاسخ همهچیز را میدهد. بلکه افق تازهای میگشاید و ما را با پرسشهایی رها میکند که باید در دل شبهای خودمان، برایشان پاسخی بیابیم. این پایان باز، نشانهای از بلوغ رمان و احترامی است که نویسنده برای ذهن و تجربهی خواننده قائل است.
رمان خواب زمستانی در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۱۷ با بیش از ۸۴۶ رای و ۹۷ نقد و نظر است.
خلاصهی داستان خواب زمستانی
«خواب زمستانی» روایت زندگی پیرمردیست که در پیری و تنهایی، به خاطرات گذشتهاش پناه میبرد. او سالها پیش، در دوران مدرسه با گروهی از دوستانش پیمانی بسته بود تا تا پایان عمر در کنار هم بمانند، اما اکنون از آن عهد چیزی جز خاطرهای دور باقی نمانده است. هر روز تنها در اتاق خود مینشیند، در حالی که صدای باد و جویدن موشها همراهان وفادار روزهای سکوت او شدهاند.
داستان در ده فصل روایت میشود و هر فصل به زندگی و سرگذشت یکی از دوستان قدیمی او اختصاص دارد. از میان این دوستان، هر یک به راهی رفتهاند، برخی مردهاند، بعضی دچار جنون یا بیماری شدهاند و برخی نیز به دلیل شرایط زمانه و تحولات اجتماعی از همپاشیدهاند. راوی در مرور زندگی آنان، هم به خاطرات مشترک گذشته رجوع میکند و هم به سرنوشتهای غمانگیز و گاه دردناک آنها.
لحن روایت بیشتر ذهنی و درونی است و نویسنده با استفاده از شیوهی جریان سیال ذهن، خواننده را به اعماق روح و اندیشههای راوی میبرد. در خلال این خاطرات، عشقهای ناکام، شکستهای شخصی، مرگ، پیری و دلتنگی حضور پررنگی دارند. در میان شخصیتها، چهرههایی چون آقای حیدری و خانم شیرین، بازتابی از امید و شکست، و همراهی و جداییاند که یادشان هنوز برای راوی زنده است.
نویسنده با نثری شفاف و تصویری، موفق میشود صحنههایی از زندگی روزمره و همچنین لحظات اوج احساسی شخصیتها را به گونهای زنده و باورپذیر بازسازی کند. استفاده از طبیعت و عناصر محیطی مثل باد، برف، دریا و صداهای اطراف، حال و هوای راوی را بازتاب میدهد و فضای اثر را شاعرانه و پرحس میسازد.
در دل روایتها، به تدریج روشن میشود که راوی خود نیز با واقعیت تلخ پیری و نزدیک شدن به مرگ روبهروست. او بارها به آیندهای مبهم اشاره میکند، از رفتنها میگوید، و حتی با خیالات خود در باب دیدار ناگهانی کسی، خود را امیدوار نگاه میدارد. اما واقعیت آن است که روزهایش به تنهایی میگذرد و فصلها بیصدا و بیهیاهو یکی پس از دیگری میگذرند.
در پایان داستان، با وجود آنکه اتفاقی بزرگ یا حادثهای پرشور رخ نمیدهد، خواننده با درکی عمیقتر از زندگی، دوستی، گذر زمان، و تنهایی روبهرو میشود. «خواب زمستانی» بیش از آنکه داستانی درباره رویدادها باشد، تجربهای احساسی و درونیست درباره ناپایداری زندگی و نیاز انسان به حضور دیگری؛ حضوری که شاید هرگز محقق نشود.
بخشهایی از خواب زمستانی
وقتی طلاق گرفت و رفت دوستش داشتم. رفتنش مصیبت بود. همان ضایعه ای بود که همیشه ته دلم انتظارش را می کشیدم و می دانستم که بالاخره یک روز غافلگیرم می کند. رفقا گفتند «مهم نیست. از سر شروع کن. یه زن دیگه بگیر، یه کار دیگه بکن».
گفتند «تقصیر خودت بود. چرا گذاشتی بره.» دلش بچه می خواست. می فهمیدم. غصه داشت. گفت «خیال نکن پیش تو خوشبخت نیستم. ولی چه کنم؟ دست خودم نیست. به میل و اختیار خودم نیست. چاره ای ندارم.»
اسباب هایش را جمع کرد. گریه می کرد. می فهمیدم. می دانستم. نگاهش را می شناختم. همین نگاه توی چشم های آقای حیدری بود، آن روز که داشت می مرد، آن آخرین لحظه که برگشت و نگاهم کرد. حضور مرگ را حس کرده بود، حضور آن ظلمت غریب، آن حفره مکنده که برای بلعیدنش دهان گشوده بود. گفتم «منیژه جان چه خوب بود اگر نمی رفتی.»
……………….
عزیزی یک روز پرسید: می خوای از سر شروع کنی؟ دیدم نه، واقعا نه. از سر شروع کنم که چه شود؟ که چه کار کنم؟ مگر این که بدانم راه دیگری هم هست، که می دونم نیست. اقلا برای من نیست. اگر هزار بار دیگر شروع کنم باز به همین جا می رسم. آدمیزاد فراموشکاره. وقتی درد داره، قیل و داد می کنه، داد می کشه و بعد یادش میره.
درد که همیشه درد نمی مونه. یا درمون می شه یا آدم بهش انس می گیره. آدم یه خرده می ده یه خرده می گیره. یه کم موافقه یه کم مخالف. یه خرده هست یه خرده نیست. زندگی یه جور معامله است. چه غریب است انتظار چیزی را نکشیدن، هیچ چیز. دنیا خالی خالی شده، از مکان، از زمان، از من .
اگر به کتاب خواب زمستانی علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار گلی ترقی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده نیز آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات ایران، داستان ایرانی، رمان، روانشناسی
۰ برچسبها: ادبیات ایران، گلی ترقی، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب