«مرد و پسر» اثری است از تونی پارسونز (نویسندهی اهل انگلیس، متولد ۱۹۵۳) که در سال ۱۹۹۹ منتشر شده است. این رمان دربارهی مردی است که پس از فروپاشی زندگی خانوادگیاش، باید مسئولیت پدریِ تنها بودن را بپذیرد و در مسیر بازسازی خود، معنای واقعی عشق، مسئولیت و بلوغ را کشف کند.
دربارهی مرد و پسر
رمان مرد و پسر (Man and Boy) نوشتهی تونی پارسونز، اثری است که با زبانی ساده و صمیمی، عمیقترین لایههای احساسات انسانی را میکاود. این کتاب در سال ۱۹۹۹ منتشر شد و بهسرعت در قلب خوانندگان جای گرفت، چرا که دربارهی موضوعاتی صحبت میکند که اغلب نادیده گرفته میشوند: شکست، پدری، مسئولیت، و توانِ دوباره برخاستن پس از سقوط. پارسونز با مهارتی خاص داستانی روایت میکند که هم در جزئیات صادقانه است و هم در کلیت، جهانی.
شخصیت اصلی داستان، هری سیلور، مردی است که در آستانهی چهلسالگی، زندگیاش را موفق میپندارد: شغلی ثابت، همسری وفادار، خانهای مرتب و پسری کوچک. اما با یک تصمیم اشتباه، این نظم ظاهری فرو میپاشد و هری ناگهان خود را در نقش پدری تنها و بیتجربه میبیند. داستان با لحنی ملایم اما کوبنده، ما را وارد جهان درونی مردی میکند که باید نه تنها با دنیای بیرونی، که با ترسها و ناکامیهای خودش نیز بجنگد.
نویسنده در این کتاب تصویری متفاوت از مردان ارائه میدهد. مردانی که برخلاف کلیشهها، میتوانند احساساتی، آسیبپذیر و پر از تردید باشند. این تصویرپردازی تازه و انسانی باعث میشود خواننده با شخصیت اصلی احساس همدلی کند، حتی زمانی که با اشتباهاتش مواجه میشود.
آنچه مرد و پسر را از بسیاری از رمانهای خانوادگی متمایز میسازد، صراحتش در بیان بحرانهای عاطفی است. تونی پارسونز با نگاهی دقیق و بیپرده به زندگی مردان امروزی، روایت میکند که چگونه گاهی سقوط، مقدمهای برای رشد است. او نه قهرمان خلق میکند، نه ضدقهرمان؛ بلکه انسانهایی واقعی میسازد که در برابر مسئولیتهای پیشبینینشده، راهی جز تغییر ندارند.
مضمون پدری در این رمان جایگاهی ویژه دارد. برخلاف بسیاری از آثار که مادران محور ارتباطات خانوادگیاند، در مرد و پسر این پدر است که باید راه خود را به دل فرزندش باز کند. نویسنده از خلال رابطهی میان هری و پسربچهاش، پات، نشان میدهد که عشق پدرانه چگونه میتواند از نو زاده شود و ریشه بگیرد، حتی در دل ویرانی.
پارسونز در کنار روایت بحران فردی، به بحرانهای اجتماعی هم نظر دارد. او در قالب زندگی هری، به وضعیت مردان در جوامع مدرن میپردازد؛ مردانی که نقشهای سنتی خود را از دست دادهاند و هنوز به درک نقشهای جدید نرسیدهاند. رمان نهتنها داستان فردی هری، بلکه آینهای از سردرگمی نسلهای جدید است.
زبان داستان، ساده و صمیمی است، اما این سادگی، سطحی نیست. در پس جملههای کوتاه و بیتکلف، لایههایی از درد، پشیمانی، امید و دگرگونی نهفته است. تونی پارسونز در نوشتار خود از طنز ملایم و لحظات احساسی بهره میگیرد تا توازن خوبی میان سبک و محتوا برقرار کند.
کتاب در عین اینکه شخصی و احساسی است، از نظر ساختار نیز بهخوبی شکل گرفته. روایت خطی و پیشروندهی آن باعث میشود خواننده بهراحتی با داستان همراه شود و بدون آشفتگی در زمان یا مکان، سیر تحول شخصیتها را دنبال کند. این انسجام ساختاری باعث شده تا مرد و پسر اثری قابلدسترس، ولی در عین حال تأثیرگذار باشد.
یکی از نقاط قوت کتاب، توجه به جزئیات زندگی روزمره است. غذا پختن، مدرسه رفتن، خرید، شستن لباسها؛ همهی این کارهای عادی، در بستر داستان به اموری حیاتی بدل میشوند که شخصیت اصلی باید با آنها کنار بیاید. از دل همین سادگی، رمان به معناهای بزرگتری چون مسئولیت، عشق، و گذشت میرسد.
پارسونز با استفاده از تجربیات شخصیاش بهعنوان یک پدر تنها، موفق میشود لحنی واقعی و ملموس در روایت خلق کند. این نزدیکی نویسنده به تجربهی شخصیت اصلی، به داستان عمق و باورپذیری میبخشد. همین صداقت است که باعث شده خوانندگان زیادی در سراسر دنیا، با این کتاب ارتباطی نزدیک برقرار کنند.
مرد و پسر تنها یک داستان دربارهی پدری و پسری نیست؛ بلکه داستانی است دربارهی انسان بودن در جهانی که همیشه مطابق انتظار پیش نمیرود. هری، با تمام ضعفها و خطاهایش، نمادی است از انسان مدرنی که با درد شکست، امکان دگرگونی را پیدا میکند. این کتاب به ما یادآوری میکند که گاه از دل ویرانی، معنا زاده میشود.
در نهایت، میتوان گفت که مرد و پسر کتابی است که با قلب مینویسد و به قلب مینشیند. این اثر تونی پارسونز، تجربهای انسانی و جهانشمول از شکست و بازسازی است، و از آن دسته کتابهاییست که پس از خواندنش، نگاهی دیگر به مفاهیم عشق، خانواده و مسئولیت خواهیم داشت.
رمان مرد و پسر در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۵۸ با بیش از ۱۷۰۰۰ رای و ۸۵۰ نقد و نظر است.
خلاصهی داستان مرد و پسر
هری سیلور، مردی سیوچند ساله، در آغاز داستان زندگی ظاهراً موفقی دارد. او یک برنامهساز تلویزیونی است، همسری مهربان به نام جینا دارد و پدری است برای پسر پنجسالهاش، پَت. اما این آرامش و ثبات، خیلی زود در هم میریزد. هری، که در خلأ عاطفی و غرور مردانهاش گم شده، شبی با دختری دیگر رابطه برقرار میکند و فردای آن شب، همه چیز از هم فرو میپاشد. جینا از خانه میرود و زندگی خانوادگی هری به نقطهی پایان میرسد.
با رفتن جینا، هری باید مسئولیت کامل مراقبت از پَت را به عهده بگیرد. در ابتدا او تصور میکند میتواند همچنان زندگی قبلیاش را حفظ کند: شغلش را نگه دارد، پسرش را بزرگ کند و شاید حتی روابط عاطفی جدیدی هم تجربه کند. اما خیلی زود درمییابد که پدر بودن برای یک کودک، بهویژه بدون حضور مادر، کاری تماموقت است. فشار روانی، آشفتگی در خانه، و بیتجربگی در برابر وظایف والدین، هری را به بنبست میکشاند.
شغلش را از دست میدهد و با مشکلات مالی مواجه میشود. دوستانش، که زمانی در مهمانیهای شبانه همراهش بودند، یکییکی ناپدید میشوند. هری درمییابد که جامعه چندان برای پدران تنها دلسوز نیست و بار مسئولیت همواره بر دوش مادران گذاشته شده است. این تجربیات تلخ، او را وادار میکند تا نهتنها برای فرزندش، بلکه برای بازتعریف خودش بهعنوان مرد، تلاش کند.
در این میان، رابطهی پدر و پسر عمق میگیرد. در ابتدا، پَت از دوری مادر رنج میبرد و با پدرش بیگانه است، اما بهتدریج میان آنها پیوندی عاطفی شکل میگیرد. لحظههای سادهای مانند شام پختن، بازی کردن یا حمام کردن کودک، به تجلیگاههای عشق بیقید و شرط تبدیل میشوند. هری در دل این تجربه، به بلوغی میرسد که پیش از این هرگز نشناخته بود.
در میانهی داستان، پدر سالخوردهی هری بیمار میشود و این فرصت تازهای به او میدهد تا رابطهی خودش با پدرش را بازبینی کند. این تقابل نسلها، پدری که جنگیده و رنج کشیده و پسری که در دنیای مدرن بهسختی با خودش کنار میآید، به بُعدی عمیقتر در روایت میافزاید. هری درمییابد که بسیاری از ضعفهایش، ریشه در خامی و گسست او از ارزشهای گذشته دارد.
در ادامه، جینا تصمیم میگیرد همراه پَت به ژاپن برود، جایی که کار جدیدی یافته است. این تصمیم هری را در برابر یکی از سختترین انتخابهای زندگیاش میگذارد: آیا باید اجازه دهد پسرش دور شود، یا باید برای حق حضانت بجنگد؟ او درمییابد که عشق واقعی به معنای مالکیت نیست، بلکه گاه به معنای رها کردن است.
هری، پس از تلاطمهای بسیار، آرامآرام زندگی تازهای برای خود میسازد. نه شغلی درخشان دارد، نه رابطهای رؤیایی؛ اما انسانی متفاوت شده: پدری مسئول، مردی آگاهتر، و انسانی متواضعتر. او با زنی به نام کالین آشنا میشود که تجربهی مشابهی از جدایی و مادری دارد، و امیدی تازه در دلش جوانه میزند.
پایان داستان، گرهگشایانه اما واقعگرایانه است. هری نمیتواند همه چیز را برگرداند، اما راهی یافته برای ادامه دادن. او یاد گرفته چگونه پدر باشد، چگونه ببازد و چگونه برخیزد. داستان مرد و پسر، نه پایان خوش هالیوودی دارد و نه تراژدی مطلق، بلکه روایتی انسانی است از راهی که تنها از دل تجربهی زیسته عبور میکند.
بخشهایی از مرد و پسر
هیچکس به تو یاد نمیدهد چطور پدر باشی. هیچکلاسی وجود ندارد. هیچ کتاب درسیای نیست. یک روز صبح بیدار میشوی و میفهمی که مسئول زندگیِ کوچکی هستی که به تو وابسته است. و همهچیز از همان لحظه شروع میشود. با ترس. با عشق. با شک.
…………………
پَت از من پرسید: «بابا، مامان کجاست؟»
من نمیدانستم چطور باید به پسرم بگویم که مامانش دیگر با ما زندگی نمیکند. که من خراب کردهام. که ما دیگر یک خانوادهی کامل نیستیم. فقط دستش را گرفتم و گفتم: «مامان فعلاً رفته یهجایی دور، ولی هنوز خیلی دوستت داره.»
نمیدانم حرفم را باور کرد یا نه. اما همان شب، پتو را تا زیر چانهاش بالا کشید و گفت: «تو هنوز بابای منی، درسته؟»
و من گفتم: «تا همیشه.»
…………………..
پدربودن یعنی ایستادن پشت درِ حمام، وقتی بچهات با گریه میگوید: «خودم بلدم لباس بپوشم!» و تو میدانی که فقط پنج سالش است و شاید هنوز بلد نباشد. اما باید به او فرصت بدهی. یعنی تماشای افتادنش، و باز هم بلند شدنش. یعنی درس گرفتن از خودت، برای او.
……………..
من آدم بدی نبودم. فقط فکر میکردم همیشه فرصت هست. برای گفتن، برای جبران، برای عشق ورزیدن. اما حالا که همه چیز از دست رفته بود، میفهمیدم که زمان، مهربان نیست. زمان میگذرد. و تو یا رشد میکنی، یا جا میمانی.
………………..
خانه ساکت بود. پَت خوابیده بود. تلویزیون خاموش بود. و من، تنها روی کاناپه نشسته بودم. پدر بودن، بیش از آنکه به مهارت نیاز داشته باشد، به شجاعت نیاز دارد. شجاعتِ ادامه دادن، وقتی دلیلی برای ادامه دادن نمیبینی.
اگر به کتاب مرد و پسر علاقه دارید، بخش معرفی برترین داستانهای معاصر در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا میسازد.
10 مرداد 1404
مرد و پسر
«مرد و پسر» اثری است از تونی پارسونز (نویسندهی اهل انگلیس، متولد ۱۹۵۳) که در سال ۱۹۹۹ منتشر شده است. این رمان دربارهی مردی است که پس از فروپاشی زندگی خانوادگیاش، باید مسئولیت پدریِ تنها بودن را بپذیرد و در مسیر بازسازی خود، معنای واقعی عشق، مسئولیت و بلوغ را کشف کند.
دربارهی مرد و پسر
رمان مرد و پسر (Man and Boy) نوشتهی تونی پارسونز، اثری است که با زبانی ساده و صمیمی، عمیقترین لایههای احساسات انسانی را میکاود. این کتاب در سال ۱۹۹۹ منتشر شد و بهسرعت در قلب خوانندگان جای گرفت، چرا که دربارهی موضوعاتی صحبت میکند که اغلب نادیده گرفته میشوند: شکست، پدری، مسئولیت، و توانِ دوباره برخاستن پس از سقوط. پارسونز با مهارتی خاص داستانی روایت میکند که هم در جزئیات صادقانه است و هم در کلیت، جهانی.
شخصیت اصلی داستان، هری سیلور، مردی است که در آستانهی چهلسالگی، زندگیاش را موفق میپندارد: شغلی ثابت، همسری وفادار، خانهای مرتب و پسری کوچک. اما با یک تصمیم اشتباه، این نظم ظاهری فرو میپاشد و هری ناگهان خود را در نقش پدری تنها و بیتجربه میبیند. داستان با لحنی ملایم اما کوبنده، ما را وارد جهان درونی مردی میکند که باید نه تنها با دنیای بیرونی، که با ترسها و ناکامیهای خودش نیز بجنگد.
نویسنده در این کتاب تصویری متفاوت از مردان ارائه میدهد. مردانی که برخلاف کلیشهها، میتوانند احساساتی، آسیبپذیر و پر از تردید باشند. این تصویرپردازی تازه و انسانی باعث میشود خواننده با شخصیت اصلی احساس همدلی کند، حتی زمانی که با اشتباهاتش مواجه میشود.
آنچه مرد و پسر را از بسیاری از رمانهای خانوادگی متمایز میسازد، صراحتش در بیان بحرانهای عاطفی است. تونی پارسونز با نگاهی دقیق و بیپرده به زندگی مردان امروزی، روایت میکند که چگونه گاهی سقوط، مقدمهای برای رشد است. او نه قهرمان خلق میکند، نه ضدقهرمان؛ بلکه انسانهایی واقعی میسازد که در برابر مسئولیتهای پیشبینینشده، راهی جز تغییر ندارند.
مضمون پدری در این رمان جایگاهی ویژه دارد. برخلاف بسیاری از آثار که مادران محور ارتباطات خانوادگیاند، در مرد و پسر این پدر است که باید راه خود را به دل فرزندش باز کند. نویسنده از خلال رابطهی میان هری و پسربچهاش، پات، نشان میدهد که عشق پدرانه چگونه میتواند از نو زاده شود و ریشه بگیرد، حتی در دل ویرانی.
پارسونز در کنار روایت بحران فردی، به بحرانهای اجتماعی هم نظر دارد. او در قالب زندگی هری، به وضعیت مردان در جوامع مدرن میپردازد؛ مردانی که نقشهای سنتی خود را از دست دادهاند و هنوز به درک نقشهای جدید نرسیدهاند. رمان نهتنها داستان فردی هری، بلکه آینهای از سردرگمی نسلهای جدید است.
زبان داستان، ساده و صمیمی است، اما این سادگی، سطحی نیست. در پس جملههای کوتاه و بیتکلف، لایههایی از درد، پشیمانی، امید و دگرگونی نهفته است. تونی پارسونز در نوشتار خود از طنز ملایم و لحظات احساسی بهره میگیرد تا توازن خوبی میان سبک و محتوا برقرار کند.
کتاب در عین اینکه شخصی و احساسی است، از نظر ساختار نیز بهخوبی شکل گرفته. روایت خطی و پیشروندهی آن باعث میشود خواننده بهراحتی با داستان همراه شود و بدون آشفتگی در زمان یا مکان، سیر تحول شخصیتها را دنبال کند. این انسجام ساختاری باعث شده تا مرد و پسر اثری قابلدسترس، ولی در عین حال تأثیرگذار باشد.
یکی از نقاط قوت کتاب، توجه به جزئیات زندگی روزمره است. غذا پختن، مدرسه رفتن، خرید، شستن لباسها؛ همهی این کارهای عادی، در بستر داستان به اموری حیاتی بدل میشوند که شخصیت اصلی باید با آنها کنار بیاید. از دل همین سادگی، رمان به معناهای بزرگتری چون مسئولیت، عشق، و گذشت میرسد.
پارسونز با استفاده از تجربیات شخصیاش بهعنوان یک پدر تنها، موفق میشود لحنی واقعی و ملموس در روایت خلق کند. این نزدیکی نویسنده به تجربهی شخصیت اصلی، به داستان عمق و باورپذیری میبخشد. همین صداقت است که باعث شده خوانندگان زیادی در سراسر دنیا، با این کتاب ارتباطی نزدیک برقرار کنند.
مرد و پسر تنها یک داستان دربارهی پدری و پسری نیست؛ بلکه داستانی است دربارهی انسان بودن در جهانی که همیشه مطابق انتظار پیش نمیرود. هری، با تمام ضعفها و خطاهایش، نمادی است از انسان مدرنی که با درد شکست، امکان دگرگونی را پیدا میکند. این کتاب به ما یادآوری میکند که گاه از دل ویرانی، معنا زاده میشود.
در نهایت، میتوان گفت که مرد و پسر کتابی است که با قلب مینویسد و به قلب مینشیند. این اثر تونی پارسونز، تجربهای انسانی و جهانشمول از شکست و بازسازی است، و از آن دسته کتابهاییست که پس از خواندنش، نگاهی دیگر به مفاهیم عشق، خانواده و مسئولیت خواهیم داشت.
رمان مرد و پسر در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۵۸ با بیش از ۱۷۰۰۰ رای و ۸۵۰ نقد و نظر است.
خلاصهی داستان مرد و پسر
هری سیلور، مردی سیوچند ساله، در آغاز داستان زندگی ظاهراً موفقی دارد. او یک برنامهساز تلویزیونی است، همسری مهربان به نام جینا دارد و پدری است برای پسر پنجسالهاش، پَت. اما این آرامش و ثبات، خیلی زود در هم میریزد. هری، که در خلأ عاطفی و غرور مردانهاش گم شده، شبی با دختری دیگر رابطه برقرار میکند و فردای آن شب، همه چیز از هم فرو میپاشد. جینا از خانه میرود و زندگی خانوادگی هری به نقطهی پایان میرسد.
با رفتن جینا، هری باید مسئولیت کامل مراقبت از پَت را به عهده بگیرد. در ابتدا او تصور میکند میتواند همچنان زندگی قبلیاش را حفظ کند: شغلش را نگه دارد، پسرش را بزرگ کند و شاید حتی روابط عاطفی جدیدی هم تجربه کند. اما خیلی زود درمییابد که پدر بودن برای یک کودک، بهویژه بدون حضور مادر، کاری تماموقت است. فشار روانی، آشفتگی در خانه، و بیتجربگی در برابر وظایف والدین، هری را به بنبست میکشاند.
شغلش را از دست میدهد و با مشکلات مالی مواجه میشود. دوستانش، که زمانی در مهمانیهای شبانه همراهش بودند، یکییکی ناپدید میشوند. هری درمییابد که جامعه چندان برای پدران تنها دلسوز نیست و بار مسئولیت همواره بر دوش مادران گذاشته شده است. این تجربیات تلخ، او را وادار میکند تا نهتنها برای فرزندش، بلکه برای بازتعریف خودش بهعنوان مرد، تلاش کند.
در این میان، رابطهی پدر و پسر عمق میگیرد. در ابتدا، پَت از دوری مادر رنج میبرد و با پدرش بیگانه است، اما بهتدریج میان آنها پیوندی عاطفی شکل میگیرد. لحظههای سادهای مانند شام پختن، بازی کردن یا حمام کردن کودک، به تجلیگاههای عشق بیقید و شرط تبدیل میشوند. هری در دل این تجربه، به بلوغی میرسد که پیش از این هرگز نشناخته بود.
در میانهی داستان، پدر سالخوردهی هری بیمار میشود و این فرصت تازهای به او میدهد تا رابطهی خودش با پدرش را بازبینی کند. این تقابل نسلها، پدری که جنگیده و رنج کشیده و پسری که در دنیای مدرن بهسختی با خودش کنار میآید، به بُعدی عمیقتر در روایت میافزاید. هری درمییابد که بسیاری از ضعفهایش، ریشه در خامی و گسست او از ارزشهای گذشته دارد.
در ادامه، جینا تصمیم میگیرد همراه پَت به ژاپن برود، جایی که کار جدیدی یافته است. این تصمیم هری را در برابر یکی از سختترین انتخابهای زندگیاش میگذارد: آیا باید اجازه دهد پسرش دور شود، یا باید برای حق حضانت بجنگد؟ او درمییابد که عشق واقعی به معنای مالکیت نیست، بلکه گاه به معنای رها کردن است.
هری، پس از تلاطمهای بسیار، آرامآرام زندگی تازهای برای خود میسازد. نه شغلی درخشان دارد، نه رابطهای رؤیایی؛ اما انسانی متفاوت شده: پدری مسئول، مردی آگاهتر، و انسانی متواضعتر. او با زنی به نام کالین آشنا میشود که تجربهی مشابهی از جدایی و مادری دارد، و امیدی تازه در دلش جوانه میزند.
پایان داستان، گرهگشایانه اما واقعگرایانه است. هری نمیتواند همه چیز را برگرداند، اما راهی یافته برای ادامه دادن. او یاد گرفته چگونه پدر باشد، چگونه ببازد و چگونه برخیزد. داستان مرد و پسر، نه پایان خوش هالیوودی دارد و نه تراژدی مطلق، بلکه روایتی انسانی است از راهی که تنها از دل تجربهی زیسته عبور میکند.
بخشهایی از مرد و پسر
هیچکس به تو یاد نمیدهد چطور پدر باشی. هیچکلاسی وجود ندارد. هیچ کتاب درسیای نیست. یک روز صبح بیدار میشوی و میفهمی که مسئول زندگیِ کوچکی هستی که به تو وابسته است. و همهچیز از همان لحظه شروع میشود. با ترس. با عشق. با شک.
…………………
پَت از من پرسید: «بابا، مامان کجاست؟»
من نمیدانستم چطور باید به پسرم بگویم که مامانش دیگر با ما زندگی نمیکند. که من خراب کردهام. که ما دیگر یک خانوادهی کامل نیستیم. فقط دستش را گرفتم و گفتم: «مامان فعلاً رفته یهجایی دور، ولی هنوز خیلی دوستت داره.»
نمیدانم حرفم را باور کرد یا نه. اما همان شب، پتو را تا زیر چانهاش بالا کشید و گفت: «تو هنوز بابای منی، درسته؟»
و من گفتم: «تا همیشه.»
…………………..
پدربودن یعنی ایستادن پشت درِ حمام، وقتی بچهات با گریه میگوید: «خودم بلدم لباس بپوشم!» و تو میدانی که فقط پنج سالش است و شاید هنوز بلد نباشد. اما باید به او فرصت بدهی. یعنی تماشای افتادنش، و باز هم بلند شدنش. یعنی درس گرفتن از خودت، برای او.
……………..
من آدم بدی نبودم. فقط فکر میکردم همیشه فرصت هست. برای گفتن، برای جبران، برای عشق ورزیدن. اما حالا که همه چیز از دست رفته بود، میفهمیدم که زمان، مهربان نیست. زمان میگذرد. و تو یا رشد میکنی، یا جا میمانی.
………………..
خانه ساکت بود. پَت خوابیده بود. تلویزیون خاموش بود. و من، تنها روی کاناپه نشسته بودم. پدر بودن، بیش از آنکه به مهارت نیاز داشته باشد، به شجاعت نیاز دارد. شجاعتِ ادامه دادن، وقتی دلیلی برای ادامه دادن نمیبینی.
اگر به کتاب مرد و پسر علاقه دارید، بخش معرفی برترین داستانهای معاصر در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان خارجی، داستان معاصر، رمان، عاشقانه
۰ برچسبها: ادبیات انگلیس، ادبیات جهان، تونی پارسونز، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب