«بهرهی هوشی و ثروت ملتها» اثری است از ریچارد لین (نویسنده و روانشناسی انگلیسی، متولد ۱۹۳۰) و تاتو وانهانن (نویسنده و جامعهشناسی فنلاندی، از ۱۹۲۹ تا ۲۰۱۵) که در سال ۲۰۰۲ منتشر شده است. این کتاب دربارهی رابطهی میان میانگین بهرهی هوشی ملی و سطح توسعه و ثروت اقتصادی کشورهاست.
دربارهی بهرهی هوشی و ثروت ملتها
کتاب بهرهی هوشی و ثروت ملتها (IQ and the Wealth of Nations) نوشته ریچارد لین و تاتو وانهانن یکی از آثار بحثبرانگیز در حوزه روانشناسی، اقتصاد و علوم اجتماعی است که در سال ۲۰۰۲ منتشر شد. این کتاب تلاش میکند تا پیوندی میان سطح بهرهی هوشی مردم یک کشور و میزان توسعه اقتصادی آن برقرار کند و از این رهگذر به یکی از جنجالیترین مباحث میانرشتهای در آغاز هزاره سوم میپردازد. نویسندگان میکوشند نشان دهند که تفاوتهای اقتصادی میان کشورها را میتوان تا حد زیادی بر اساس میانگین بهرهی هوشی جمعیت آن کشورها توضیح داد.
نویسندگان کتاب استدلال میکنند که بهرهی هوشی یک متغیر بنیادی است که تأثیر مستقیم و غیرقابل انکاری بر پیشرفت اقتصادی دارد. آنان دادههای بسیاری را از کشورهای مختلف گردآوری کردهاند تا نشان دهند میانگین IQ ملی با شاخصهای توسعه اقتصادی، از جمله تولید ناخالص داخلی، همبستگی قوی دارد. این رویکرد، که ترکیبی از روانسنجی و اقتصاد است، راهی تازه برای تحلیل شکافهای توسعه در جهان عرضه میکند.
ریچارد لین و تاتو وانهانن با استفاده از دادههای گسترده، کوشیدهاند نقشهای جهانی از توزیع هوش میان ملتها ترسیم کنند. آنان در پژوهش خود از آزمونهای مختلف هوشی که در مناطق گوناگون اجرا شده استفاده کردهاند و سپس آن را با شاخصهای اقتصادی تطبیق دادهاند. نتیجهای که به دست آوردهاند، این است که کشورهای با میانگین IQ بالاتر معمولاً از سطح توسعه اقتصادی بالاتری برخوردارند.
یکی از جنبههای مهم کتاب، تلاش نویسندگان برای تبیین رابطه علی میان IQ و ثروت ملی است. آنان ادعا میکنند که بهرهی هوشی نه تنها با پیشرفت آموزشی و فناوری مرتبط است، بلکه بر کیفیت نهادها، کارآمدی سیاستگذاریها و حتی نوع ساختارهای اجتماعی نیز تأثیر میگذارد. بدین ترتیب، IQ از نظر آنها متغیری بنیادیتر از بسیاری شاخصهای مرسوم در علوم اقتصادی تلقی میشود.
کتاب به صورت نظاممند، دادهها و آمارهای کشورها را بررسی میکند و جداولی ارائه میدهد که میانگین IQ ملی و سطح درآمد سرانه هر کشور را در بر دارد. این دادهها برای خوانندگان بهویژه کسانی که علاقهمند به مقایسه بینالمللی هستند جذاب است. اما همین بخش از کتاب نیز یکی از اصلیترین نقاط آغازین مناقشهها و نقدها بوده است.
منتقدان این اثر معتقدند که نویسندگان در بسیاری موارد تفاوتهای فرهنگی، تاریخی، جغرافیایی و ساختاری کشورها را نادیده گرفتهاند. از نظر آنان، تقلیل پدیده پیچیدهای مانند توسعه به یک عامل روانسنجی سادهسازی بیش از اندازه است. همچنین انتقادهای شدیدی نسبت به روشهای اندازهگیری و برآوردهای آماری مطرح شده است که باعث شده اعتبار برخی نتایج کتاب زیر سؤال برود.
با وجود این نقدها، بهرهی هوشی و ثروت ملتها تأثیر گستردهای بر مباحث علمی گذاشت و موجی از پژوهشهای جدید را در پی داشت. بسیاری از محققان به بررسی دوباره دادههای ارائه شده پرداختند، برخی آن را تأیید کردند و برخی دیگر راههای جایگزینی برای توضیح تفاوتهای توسعه ارائه دادند. این خود نشاندهنده اهمیت کتاب در باز کردن باب گفتوگو میان حوزههای مختلف علوم انسانی و اجتماعی است.
کتاب لین و وانهانن همچنین پرسشهای اخلاقی و سیاسی مهمی را مطرح کرد. اگر بپذیریم که میانگین IQ ملی با سطح توسعه اقتصادی مرتبط است، آنگاه سیاستگذاریهای آموزشی، مهاجرتی و حتی کمکهای بینالمللی باید چه تغییراتی داشته باشند؟ چنین پرسشهایی کتاب را از یک پژوهش صرفاً دانشگاهی به متنی با پیامدهای اجتماعی گسترده بدل ساخته است.
یکی از نکات برجسته کتاب، پیوند دادن پژوهشهای روانشناختی با دادههای کلان اقتصادی است. در حالی که پیشتر بسیاری از مطالعات هوش در سطح فردی انجام میشد، این کتاب مقیاس را به سطح ملی ارتقا داده است. چنین کاری گرچه با چالشهای روششناختی فراوانی همراه است، اما نگاه تازهای به رابطه میان انسان و توسعه ارائه میدهد.
باید توجه داشت که لین و وانهانن در این اثر بیشتر به دنبال طرح یک چارچوب تحلیلی هستند تا ارائه پاسخ نهایی. آنان دادهها و استدلالهایی فراهم آوردهاند که میتواند مبنای پژوهشهای تکمیلی و نقدهای جدی باشد. از این رو، کتاب هم از نظر علمی و هم از نظر اجتماعی جایگاهی مهم در مباحث توسعه پیدا کرده است.
نشر کتاب در آغاز قرن بیستویکم، همزمان با گسترش جهانیشدن و افزایش توجه به مقایسههای بینالمللی، به آن بُعدی معاصر بخشید. در شرایطی که کشورها به دنبال یافتن راهکارهای جدید برای رشد اقتصادی بودند، ایده پیوند دادن بهرهی هوشی و ثروت ملی توجه بسیاری را جلب کرد.
در نهایت، بهرهی هوشی و ثروت ملتها کتابی است که چه با آن موافق باشیم و چه مخالف، نمیتوان نسبت به آن بیتفاوت بود. این اثر با طرح پرسشهای بنیادین درباره ماهیت توسعه، نقش تواناییهای شناختی، و تأثیر عوامل روانی بر اقتصاد جهانی، به یکی از آثار ماندگار و پرحاشیه در مرز میان روانشناسی و اقتصاد تبدیل شده است.
کتاب بهرهی هوشی و ثروت ملتها در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۶۰ است.
خلاصهی محتوای بهرهی هوشی و ثروت ملتها
کتاب بهرهی هوشی و ثروت ملتها با مرور کلی بر مفهوم بهرهی هوشی آغاز میشود. نویسندگان توضیح میدهند که IQ بهعنوان یک شاخص روانسنجی، قابلیت اندازهگیری تواناییهای شناختی انسان را دارد و آزمونهای هوش سالهاست در کشورهای مختلف اجرا شدهاند. آنان بر این باورند که میانگین IQ یک جامعه میتواند تصویری کلی از ظرفیت شناختی جمعیت آن کشور به دست دهد.
در گام بعد، نویسندگان دادههای گردآوریشده از آزمونهای هوش در کشورهای مختلف را معرفی میکنند. آنها با ترکیب نتایج آزمونهای معتبر و برآوردهای تکمیلی، جدولهایی فراهم کردهاند که میانگین IQ ملی را برای بیش از ۸۰ کشور نشان میدهد. این دادهها بهعنوان شالوده اصلی تحلیلهای بعدی کتاب عمل میکنند.
بخش مهمی از کتاب به بررسی رابطه میان میانگین IQ ملی و تولید ناخالص داخلی اختصاص دارد. نویسندگان نشان میدهند که کشورهای با IQ بالاتر معمولاً درآمد سرانه بیشتری دارند و نرخ رشد اقتصادی پایدارتری را تجربه میکنند. به اعتقاد آنان، هوش بالاتر در سطح جمعیت باعث بهبود کارایی نیروی کار، افزایش نوآوری و تقویت نهادهای اقتصادی میشود.
در فصلهای بعدی، نویسندگان سعی میکنند علیت این رابطه را توضیح دهند. آنان معتقدند که IQ بالاتر منجر به پیشرفتهای آموزشی و فناوری بهتر میشود و در نهایت توسعه اقتصادی را تسهیل میکند. به بیان دیگر، بهرهی هوشی نه فقط نتیجه شرایط اقتصادی، بلکه علت اصلی تفاوت در سطح توسعه میان کشورهاست.
کتاب همچنین به تفاوتهای قارهای و منطقهای میپردازد. نویسندگان نشان میدهند که کشورهای آسیای شرقی مانند ژاپن، کره جنوبی و چین دارای میانگین IQ بالاتری هستند و این امر با موفقیت اقتصادی آنها سازگار است. در مقابل، کشورهای آفریقایی در رتبههای پایینتر قرار گرفتهاند و این با سطح پایینتر توسعه اقتصادی آنها همخوانی دارد.
بخش دیگری از کتاب به بررسی نقدها و محدودیتهای دادهها اختصاص دارد. نویسندگان اذعان میکنند که در برخی کشورها دادههای کافی در دسترس نبوده و ناچار به استفاده از برآوردها یا آزمونهای غیرمستقیم شدهاند. همچنین به این نکته اشاره میکنند که عوامل فرهنگی و آموزشی میتوانند بر نتایج آزمونها اثر بگذارند، هرچند معتقدند این اثرات محدود است و نمیتواند الگوهای کلی را تغییر دهد.
در ادامه، نویسندگان به پیامدهای عملی یافتههای خود میپردازند. آنان پیشنهاد میکنند که سیاستگذاران باید به اهمیت سرمایه شناختی توجه بیشتری نشان دهند و سرمایهگذاری در آموزش، بهداشت و ارتقای تواناییهای شناختی را در اولویت قرار دهند. به باور آنها، تنها با چنین رویکردی کشورهای عقبمانده میتوانند شکاف توسعه را کاهش دهند.
کتاب در پایان تأکید میکند که هرچند بهرهی هوشی نقش مهمی در توسعه اقتصادی دارد، اما این تنها بخشی از معادله است. نهادهای سیاسی، فرهنگ، منابع طبیعی و عوامل تاریخی نیز همچنان مؤثرند. با این حال، نویسندگان استدلال میکنند که بدون درک نقش IQ نمیتوان تصویر کاملی از چرایی اختلافات اقتصادی میان کشورها ارائه داد.
بخشهایی از بهرهی هوشی و ثروت ملتها
دادههایی که در این کتاب ارائه میکنیم نشان میدهند که میانگین بهرهی هوشی ملتها با سطح توسعه اقتصادی آنها همبستگی بالایی دارد. کشورهایی که در آزمونهای هوش میانگین بالاتری داشتهاند، بهطور کلی توانستهاند نهادهای کارآمدتر ایجاد کنند، فناوریهای پیچیدهتر را به کار گیرند و درآمد سرانه بیشتری تولید نمایند.
……………….
ما بر این باوریم که بهرهی هوشی یک عامل علّی در توسعه است، نه صرفاً یک پیامد. جوامعی که از ظرفیت شناختی بالاتری برخوردارند، بهتر میتوانند ساختارهای اقتصادی پایدار ایجاد کنند و نوآوریهای علمی و فنی را به خدمت بگیرند. به همین دلیل است که IQ بهعنوان متغیری بنیادیتر از بسیاری از شاخصهای اقتصادی باید مورد توجه قرار گیرد.
…………………….
شکاف میان کشورهای فقیر و ثروتمند را نمیتوان تنها با ارجاع به منابع طبیعی، تاریخ استعمار یا سیاستهای اقتصادی توضیح داد. تفاوت در تواناییهای شناختی جمعیتها نیز نقشی اساسی دارد. این تواناییها تعیین میکنند که یک کشور تا چه اندازه میتواند از منابع خود استفاده کند و نهادهایی کارآمد برای آینده بنا سازد.
………………….
یکی از یافتههای برجسته ما، عملکرد بالای کشورهای آسیای شرقی است. این کشورها نه تنها میانگین IQ بالاتری دارند، بلکه توانستهاند از این ظرفیت برای رشد صنعتی، نوآوری تکنولوژیک و ارتقای آموزش استفاده کنند. به همین دلیل، آنها در دهههای اخیر به موتور محرک اقتصاد جهانی تبدیل شدهاند.
…………………..
ما میپذیریم که عوامل محیطی، بهویژه تغذیه و آموزش، میتوانند بر نتایج آزمونهای هوش تأثیر بگذارند. اما حتی با در نظر گرفتن این عوامل، تفاوتهای میانگین IQ ملی آنقدر چشمگیر و پایدار است که نمیتوان آن را تنها به شرایط محیطی نسبت داد. این تفاوتها واقعیتی بنیادین را درباره ظرفیتهای شناختی ملتها نشان میدهد.
اگر به کتاب بهرهی هوشی و ثروت ملتها علاقه دارید، بخش معرفی برترین کتابهای جامعهشناسی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار مشابه نیز آشنا میکند.
28 مرداد 1404
بهرهی هوشی و ثروت ملتها
«بهرهی هوشی و ثروت ملتها» اثری است از ریچارد لین (نویسنده و روانشناسی انگلیسی، متولد ۱۹۳۰) و تاتو وانهانن (نویسنده و جامعهشناسی فنلاندی، از ۱۹۲۹ تا ۲۰۱۵) که در سال ۲۰۰۲ منتشر شده است. این کتاب دربارهی رابطهی میان میانگین بهرهی هوشی ملی و سطح توسعه و ثروت اقتصادی کشورهاست.
دربارهی بهرهی هوشی و ثروت ملتها
کتاب بهرهی هوشی و ثروت ملتها (IQ and the Wealth of Nations) نوشته ریچارد لین و تاتو وانهانن یکی از آثار بحثبرانگیز در حوزه روانشناسی، اقتصاد و علوم اجتماعی است که در سال ۲۰۰۲ منتشر شد. این کتاب تلاش میکند تا پیوندی میان سطح بهرهی هوشی مردم یک کشور و میزان توسعه اقتصادی آن برقرار کند و از این رهگذر به یکی از جنجالیترین مباحث میانرشتهای در آغاز هزاره سوم میپردازد. نویسندگان میکوشند نشان دهند که تفاوتهای اقتصادی میان کشورها را میتوان تا حد زیادی بر اساس میانگین بهرهی هوشی جمعیت آن کشورها توضیح داد.
نویسندگان کتاب استدلال میکنند که بهرهی هوشی یک متغیر بنیادی است که تأثیر مستقیم و غیرقابل انکاری بر پیشرفت اقتصادی دارد. آنان دادههای بسیاری را از کشورهای مختلف گردآوری کردهاند تا نشان دهند میانگین IQ ملی با شاخصهای توسعه اقتصادی، از جمله تولید ناخالص داخلی، همبستگی قوی دارد. این رویکرد، که ترکیبی از روانسنجی و اقتصاد است، راهی تازه برای تحلیل شکافهای توسعه در جهان عرضه میکند.
ریچارد لین و تاتو وانهانن با استفاده از دادههای گسترده، کوشیدهاند نقشهای جهانی از توزیع هوش میان ملتها ترسیم کنند. آنان در پژوهش خود از آزمونهای مختلف هوشی که در مناطق گوناگون اجرا شده استفاده کردهاند و سپس آن را با شاخصهای اقتصادی تطبیق دادهاند. نتیجهای که به دست آوردهاند، این است که کشورهای با میانگین IQ بالاتر معمولاً از سطح توسعه اقتصادی بالاتری برخوردارند.
یکی از جنبههای مهم کتاب، تلاش نویسندگان برای تبیین رابطه علی میان IQ و ثروت ملی است. آنان ادعا میکنند که بهرهی هوشی نه تنها با پیشرفت آموزشی و فناوری مرتبط است، بلکه بر کیفیت نهادها، کارآمدی سیاستگذاریها و حتی نوع ساختارهای اجتماعی نیز تأثیر میگذارد. بدین ترتیب، IQ از نظر آنها متغیری بنیادیتر از بسیاری شاخصهای مرسوم در علوم اقتصادی تلقی میشود.
کتاب به صورت نظاممند، دادهها و آمارهای کشورها را بررسی میکند و جداولی ارائه میدهد که میانگین IQ ملی و سطح درآمد سرانه هر کشور را در بر دارد. این دادهها برای خوانندگان بهویژه کسانی که علاقهمند به مقایسه بینالمللی هستند جذاب است. اما همین بخش از کتاب نیز یکی از اصلیترین نقاط آغازین مناقشهها و نقدها بوده است.
منتقدان این اثر معتقدند که نویسندگان در بسیاری موارد تفاوتهای فرهنگی، تاریخی، جغرافیایی و ساختاری کشورها را نادیده گرفتهاند. از نظر آنان، تقلیل پدیده پیچیدهای مانند توسعه به یک عامل روانسنجی سادهسازی بیش از اندازه است. همچنین انتقادهای شدیدی نسبت به روشهای اندازهگیری و برآوردهای آماری مطرح شده است که باعث شده اعتبار برخی نتایج کتاب زیر سؤال برود.
با وجود این نقدها، بهرهی هوشی و ثروت ملتها تأثیر گستردهای بر مباحث علمی گذاشت و موجی از پژوهشهای جدید را در پی داشت. بسیاری از محققان به بررسی دوباره دادههای ارائه شده پرداختند، برخی آن را تأیید کردند و برخی دیگر راههای جایگزینی برای توضیح تفاوتهای توسعه ارائه دادند. این خود نشاندهنده اهمیت کتاب در باز کردن باب گفتوگو میان حوزههای مختلف علوم انسانی و اجتماعی است.
کتاب لین و وانهانن همچنین پرسشهای اخلاقی و سیاسی مهمی را مطرح کرد. اگر بپذیریم که میانگین IQ ملی با سطح توسعه اقتصادی مرتبط است، آنگاه سیاستگذاریهای آموزشی، مهاجرتی و حتی کمکهای بینالمللی باید چه تغییراتی داشته باشند؟ چنین پرسشهایی کتاب را از یک پژوهش صرفاً دانشگاهی به متنی با پیامدهای اجتماعی گسترده بدل ساخته است.
یکی از نکات برجسته کتاب، پیوند دادن پژوهشهای روانشناختی با دادههای کلان اقتصادی است. در حالی که پیشتر بسیاری از مطالعات هوش در سطح فردی انجام میشد، این کتاب مقیاس را به سطح ملی ارتقا داده است. چنین کاری گرچه با چالشهای روششناختی فراوانی همراه است، اما نگاه تازهای به رابطه میان انسان و توسعه ارائه میدهد.
باید توجه داشت که لین و وانهانن در این اثر بیشتر به دنبال طرح یک چارچوب تحلیلی هستند تا ارائه پاسخ نهایی. آنان دادهها و استدلالهایی فراهم آوردهاند که میتواند مبنای پژوهشهای تکمیلی و نقدهای جدی باشد. از این رو، کتاب هم از نظر علمی و هم از نظر اجتماعی جایگاهی مهم در مباحث توسعه پیدا کرده است.
نشر کتاب در آغاز قرن بیستویکم، همزمان با گسترش جهانیشدن و افزایش توجه به مقایسههای بینالمللی، به آن بُعدی معاصر بخشید. در شرایطی که کشورها به دنبال یافتن راهکارهای جدید برای رشد اقتصادی بودند، ایده پیوند دادن بهرهی هوشی و ثروت ملی توجه بسیاری را جلب کرد.
در نهایت، بهرهی هوشی و ثروت ملتها کتابی است که چه با آن موافق باشیم و چه مخالف، نمیتوان نسبت به آن بیتفاوت بود. این اثر با طرح پرسشهای بنیادین درباره ماهیت توسعه، نقش تواناییهای شناختی، و تأثیر عوامل روانی بر اقتصاد جهانی، به یکی از آثار ماندگار و پرحاشیه در مرز میان روانشناسی و اقتصاد تبدیل شده است.
کتاب بهرهی هوشی و ثروت ملتها در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۶۰ است.
خلاصهی محتوای بهرهی هوشی و ثروت ملتها
کتاب بهرهی هوشی و ثروت ملتها با مرور کلی بر مفهوم بهرهی هوشی آغاز میشود. نویسندگان توضیح میدهند که IQ بهعنوان یک شاخص روانسنجی، قابلیت اندازهگیری تواناییهای شناختی انسان را دارد و آزمونهای هوش سالهاست در کشورهای مختلف اجرا شدهاند. آنان بر این باورند که میانگین IQ یک جامعه میتواند تصویری کلی از ظرفیت شناختی جمعیت آن کشور به دست دهد.
در گام بعد، نویسندگان دادههای گردآوریشده از آزمونهای هوش در کشورهای مختلف را معرفی میکنند. آنها با ترکیب نتایج آزمونهای معتبر و برآوردهای تکمیلی، جدولهایی فراهم کردهاند که میانگین IQ ملی را برای بیش از ۸۰ کشور نشان میدهد. این دادهها بهعنوان شالوده اصلی تحلیلهای بعدی کتاب عمل میکنند.
بخش مهمی از کتاب به بررسی رابطه میان میانگین IQ ملی و تولید ناخالص داخلی اختصاص دارد. نویسندگان نشان میدهند که کشورهای با IQ بالاتر معمولاً درآمد سرانه بیشتری دارند و نرخ رشد اقتصادی پایدارتری را تجربه میکنند. به اعتقاد آنان، هوش بالاتر در سطح جمعیت باعث بهبود کارایی نیروی کار، افزایش نوآوری و تقویت نهادهای اقتصادی میشود.
در فصلهای بعدی، نویسندگان سعی میکنند علیت این رابطه را توضیح دهند. آنان معتقدند که IQ بالاتر منجر به پیشرفتهای آموزشی و فناوری بهتر میشود و در نهایت توسعه اقتصادی را تسهیل میکند. به بیان دیگر، بهرهی هوشی نه فقط نتیجه شرایط اقتصادی، بلکه علت اصلی تفاوت در سطح توسعه میان کشورهاست.
کتاب همچنین به تفاوتهای قارهای و منطقهای میپردازد. نویسندگان نشان میدهند که کشورهای آسیای شرقی مانند ژاپن، کره جنوبی و چین دارای میانگین IQ بالاتری هستند و این امر با موفقیت اقتصادی آنها سازگار است. در مقابل، کشورهای آفریقایی در رتبههای پایینتر قرار گرفتهاند و این با سطح پایینتر توسعه اقتصادی آنها همخوانی دارد.
بخش دیگری از کتاب به بررسی نقدها و محدودیتهای دادهها اختصاص دارد. نویسندگان اذعان میکنند که در برخی کشورها دادههای کافی در دسترس نبوده و ناچار به استفاده از برآوردها یا آزمونهای غیرمستقیم شدهاند. همچنین به این نکته اشاره میکنند که عوامل فرهنگی و آموزشی میتوانند بر نتایج آزمونها اثر بگذارند، هرچند معتقدند این اثرات محدود است و نمیتواند الگوهای کلی را تغییر دهد.
در ادامه، نویسندگان به پیامدهای عملی یافتههای خود میپردازند. آنان پیشنهاد میکنند که سیاستگذاران باید به اهمیت سرمایه شناختی توجه بیشتری نشان دهند و سرمایهگذاری در آموزش، بهداشت و ارتقای تواناییهای شناختی را در اولویت قرار دهند. به باور آنها، تنها با چنین رویکردی کشورهای عقبمانده میتوانند شکاف توسعه را کاهش دهند.
کتاب در پایان تأکید میکند که هرچند بهرهی هوشی نقش مهمی در توسعه اقتصادی دارد، اما این تنها بخشی از معادله است. نهادهای سیاسی، فرهنگ، منابع طبیعی و عوامل تاریخی نیز همچنان مؤثرند. با این حال، نویسندگان استدلال میکنند که بدون درک نقش IQ نمیتوان تصویر کاملی از چرایی اختلافات اقتصادی میان کشورها ارائه داد.
بخشهایی از بهرهی هوشی و ثروت ملتها
دادههایی که در این کتاب ارائه میکنیم نشان میدهند که میانگین بهرهی هوشی ملتها با سطح توسعه اقتصادی آنها همبستگی بالایی دارد. کشورهایی که در آزمونهای هوش میانگین بالاتری داشتهاند، بهطور کلی توانستهاند نهادهای کارآمدتر ایجاد کنند، فناوریهای پیچیدهتر را به کار گیرند و درآمد سرانه بیشتری تولید نمایند.
……………….
ما بر این باوریم که بهرهی هوشی یک عامل علّی در توسعه است، نه صرفاً یک پیامد. جوامعی که از ظرفیت شناختی بالاتری برخوردارند، بهتر میتوانند ساختارهای اقتصادی پایدار ایجاد کنند و نوآوریهای علمی و فنی را به خدمت بگیرند. به همین دلیل است که IQ بهعنوان متغیری بنیادیتر از بسیاری از شاخصهای اقتصادی باید مورد توجه قرار گیرد.
…………………….
شکاف میان کشورهای فقیر و ثروتمند را نمیتوان تنها با ارجاع به منابع طبیعی، تاریخ استعمار یا سیاستهای اقتصادی توضیح داد. تفاوت در تواناییهای شناختی جمعیتها نیز نقشی اساسی دارد. این تواناییها تعیین میکنند که یک کشور تا چه اندازه میتواند از منابع خود استفاده کند و نهادهایی کارآمد برای آینده بنا سازد.
………………….
یکی از یافتههای برجسته ما، عملکرد بالای کشورهای آسیای شرقی است. این کشورها نه تنها میانگین IQ بالاتری دارند، بلکه توانستهاند از این ظرفیت برای رشد صنعتی، نوآوری تکنولوژیک و ارتقای آموزش استفاده کنند. به همین دلیل، آنها در دهههای اخیر به موتور محرک اقتصاد جهانی تبدیل شدهاند.
…………………..
ما میپذیریم که عوامل محیطی، بهویژه تغذیه و آموزش، میتوانند بر نتایج آزمونهای هوش تأثیر بگذارند. اما حتی با در نظر گرفتن این عوامل، تفاوتهای میانگین IQ ملی آنقدر چشمگیر و پایدار است که نمیتوان آن را تنها به شرایط محیطی نسبت داد. این تفاوتها واقعیتی بنیادین را درباره ظرفیتهای شناختی ملتها نشان میدهد.
اگر به کتاب بهرهی هوشی و ثروت ملتها علاقه دارید، بخش معرفی برترین کتابهای جامعهشناسی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار مشابه نیز آشنا میکند.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، اقتصادی، جامعهشناسی، روانشناسی، سیاسی، علمی
۰ برچسبها: ادبیات انگلیس، ادبیات جهان، ادبیات فنلاند، تاتو وانهانن، ریچارد لین، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب