«کلاغها شوم نیستند» اثری است از علی خاکزادی (نویسنده، متولد ۱۳۵۴) که در سال ۱۴۰۱منتشر شده است. این رمان کوتاه داستانی علمی–تخیلی و آخرالزمانی است درباره توقف چرخش زمین، تاریکی بیپایان، و تلاش یک مرد دارای دختری مبتلا به اتیسم برای یافتن معنا و مسئولیت در جهانی فروپاشیده.
دربارهی کلاغها شوم نیستند
کتاب کلاغها شوم نیستند نوشتهی علی خاکزادی اثری است که در بستر داستانی رازآلود و آخرالزمانی، خواننده را به سفری در مرز میان واقعیت و توهم میبرد. این رمان با فضایی پرتنش آغاز میشود؛ جایی که شخصیت اصلی در جهانی تاریک و بیخورشید گرفتار شده و با پرسشهای بنیادین درباره هستی، مسئولیت، و سرنوشت دست به گریبان است. نویسنده از همان صفحات نخست، جهانی متفاوت میسازد که هم آشنا و هم بیگانه به نظر میرسد و مخاطب را وادار میکند با او در کشف رازها و مواجهه با بحرانها همراه شود.
این کتاب تنها یک روایت داستانی ساده نیست، بلکه روایتی است از بحرانهای درونی انسان معاصر. شخصیتهای آن، درگیر اضطرابها، ترسها و تردیدهایی هستند که ما نیز در زندگی روزمره تجربه میکنیم. تاریکی ممتدی که خورشید را از آسمان گرفته است، استعارهای از ناامنیها و بیثباتیهایی است که انسان امروز با آنها روبهرو است. علی خاکزادی در این اثر تلاش میکند نشان دهد که چگونه یک اتفاق غیرمنتظره میتواند همه معادلات زندگی را بر هم بزند.
نثر کتاب روان و پرکشش است و نویسنده با استفاده از جزئیات دقیق، فضای وهمآلودی خلق میکند که ذهن خواننده را تا پایان درگیر نگه میدارد. توصیفهای پرجزئیات از شهر، خانهها، خیابانها و آسمان تاریک، بستر مناسبی برای ایجاد حس تعلیق و دلهره فراهم میآورند. این روایت بهگونهای طراحی شده که گاه مخاطب فراموش میکند در حال خواندن داستان است و خود را در دل ماجراها میبیند.
در این رمان، تقابل میان انسان و طبیعت شکلی نو به خود گرفته است. دیگر سخن از طوفانها و زلزلهها نیست، بلکه با توقف چرخش زمین و نتابیدن خورشید مواجهایم؛ پدیدهای که از مرزهای دانش و منطق عبور کرده و انسان را در برابر ناتوانیهای بنیادین خود قرار میدهد. نویسنده با طرح این موقعیت غیرعادی، بستر مناسبی برای واکاوی روان آدمی و واکنشهای متفاوت او به بحران فراهم میآورد.
شخصیت اصلی، نورمن، نمادی از انسانی است که میان مسئولیتها و ترسها گیر افتاده است. او باید در دل جهانی دگرگونشده راهی برای معنا یافتن بیابد، اما گذشته پرچالش، روابط پرتنش خانوادگی و اضطرابهای شخصیاش او را شکنندهتر میکنند. در کنار او، پیرمردی حضور دارد که با سادهدلی و تعهد به کلاغها، نقش نمادی امید و استمرار تعهد انسانی را ایفا میکند.
یکی از نکات مهم این کتاب، توجه ویژه آن به مفهوم «تعهد» است. خاکزادی نشان میدهد که چگونه تعهد انسان به خود، خانواده یا حتی موجودات بیزبانی مانند کلاغها میتواند راهی برای حفظ معنا در جهانی پوچ و فروپاشیده باشد. این درونمایه، ریشهای فلسفی دارد و خواننده را به اندیشیدن درباره مسئولیتهای فردی و اجتماعیاش وامیدارد.
در بخشهای مختلف رمان، رسانهها و شبکههای خبری نیز نقش برجستهای دارند؛ آنها بازتابی از آشفتگی جهانی و تلاش بشر برای یافتن توضیحی علمی یا سیاسی برای این پدیدهاند. اما این تلاشها اغلب ناکام میمانند و بیشتر بر اضطراب جمعی میافزایند. همین امر فضایی واقعگرایانه به داستان میبخشد و نشان میدهد که چگونه جهان مدرن نیز در برابر ناشناختهها ناتوان است.
کلاغها در این اثر تنها پرندگانی معمولی نیستند؛ آنها بار معنایی نمادین دارند. در فرهنگ عامه اغلب کلاغها را شوم میپندارند، اما نویسنده با عنوان کتاب و نقش محوری این پرندگان، قصد دارد این پیشداوری را زیر سؤال ببرد. کلاغها به نشانهای از استقامت، استمرار زندگی و پیوند انسان با طبیعت بدل میشوند.
این رمان همزمان هم داستانی هیجانانگیز و پرتعلیق است و هم اثری تأملبرانگیز با لایههای فلسفی و اجتماعی. خواننده با هر صفحه بیش از پیش درگیر بحران میشود و همواره در انتظار است ببیند آیا این تاریکی پایانی خواهد داشت یا نه. این تعلیق تا پایان کتاب حفظ میشود و قدرت نویسنده در نگه داشتن ذهن خواننده را به خوبی نشان میدهد.
کلاغها شوم نیستند در عین پرداختن به موضوعی جهانی و بزرگ، در لایههای درونی خود روایتی از خانواده، عشق، جدایی و مسئولیتپذیری نیز ارائه میدهد. همین ترکیب چندلایه باعث میشود که هم خواننده عام و هم مخاطب جدیتر ادبیات بتواند از آن بهره ببرد و تفسیری شخصی از داستان داشته باشد.
از نظر ساختار، کتاب با ریتمی حسابشده پیش میرود؛ آغاز پرابهام و رازآلود، میانه پر از گرههای داستانی و تعلیق، و پایانی که همچنان خواننده را به فکر فرو میبرد. خاکزادی در این رمان موفق شده میان روایت داستانی جذاب و طرح پرسشهای فلسفی تعادل برقرار کند.
در مجموع، این کتاب اثری است که با نگاهی متفاوت به جهان، روایتگر بحرانهای فردی و جمعی انسان امروز است. علی خاکزادی با انتخاب عنوانی که بر خلاف باور عمومی حرکت میکند، مخاطب را از همان ابتدا به چالش میکشد و با روایتی پرکشش و اندیشهبرانگیز، او را تا پایان درگیر نگه میدارد.
خلاصهی داستان کلاغها شوم نیستند
رمان کلاغها شوم نیستند داستانی است که با فضایی رازآلود و آخرالزمانی آغاز میشود. شخصیت اصلی، نورمن، در یک صبح عجیب بیدار میشود و متوجه میشود که با وجود زنگ ساعت و نشانههای صبحگاهی، آسمان همچنان تاریک است و خورشید طلوع نکرده است. این رخداد عجیب او را درگیر تردید، هراس و سردرگمی میکند. بهتدریج، او درمییابد که این یک مشکل شخصی یا محلی نیست، بلکه زمین به شکلی ناشناخته از چرخش بازایستاده و نظم طبیعی جهان برهم خورده است.
نورمن در این فضای تیره و پراضطراب، با پیرمردی تنها و عجیب روبهرو میشود که هر روز صبح به پارک میرود تا کلاغها را غذا دهد. پیرمرد با تأکید بر تعهدی که به کلاغها دارد، نمادی از استمرار مسئولیت و امید در شرایط نابسامان میشود. در مقابل، نورمن خود را انسانی پر از تردید و ترس میبیند که میان وظایف شغلی، خانوادگی و ترسهای وجودی گیر افتاده است.
یکی از ابعاد مهم داستان، کشمکشهای خانوادگی نورمن با همسرش جولیاست. آنها سالهاست درگیر اختلافاند و دخترشان باربارا که به اختلال طیف اتیسم دچار است، یکی از کانونهای اصلی این اختلافات به شمار میرود. جولیا بارها نورمن را متهم میکند که نسبت به باربارا مسئولیتپذیر نیست و به او توجه کافی نشان نمیدهد. همین مسئله شکافی عمیق میان آنها ایجاد کرده و حتی به جداییشان منجر شده است.
در خلال بحران جهانی توقف چرخش زمین، باربارا و شرایط ویژهاش نماد مسئولیت سنگین نورمن در زندگی میشود. بیماری اتیسم باربارا در داستان تنها یک جزئیات بیولوژیکی نیست، بلکه بهعنوان نمادی از شکنندگی و در عین حال نیاز به مراقبت مداوم در دل جهانی متزلزل به تصویر کشیده میشود. این وضعیت، بار روانی مضاعفی بر دوش نورمن میگذارد و او را وادار میکند میان فرار از مسئولیت یا پذیرش آن انتخاب کند.
همزمان با آشفتگی خانوادگی، جامعه نیز در بحران فرو میرود. ترافیکهای سنگین، هجوم مردم به سمت ایالتهایی که هنوز خورشید در آنها پیداست، شایعات و اخبار متناقض، و از کار افتادن نظم عمومی، همگی فضایی آخرالزمانی میآفرینند. رسانهها مدام خبرهای ضد و نقیض منتشر میکنند و انسانها بیشتر و بیشتر در ترس و بیاعتمادی غرق میشوند.
نویسنده در لایههای مختلف داستان، تقابل میان مسئولیت فردی و جمعی را میکاود. نورمن در حالی که هنوز درگیر اختلافات خانوادگی و مسئولیتپذیری نسبت به دخترش است، باید تصمیم بگیرد در برابر بحران جهانی چه واکنشی نشان دهد. آیا او فردی است که همچون پیرمرد، حتی در تاریکی مطلق به تعهدش پایبند میماند، یا انسانی است که زیر فشار شرایط و ترسها، از وظایفش میگریزد؟
کلاغها در این میان نمادی مهماند. برخلاف تصور رایج که آنها را شوم میپندارند، در داستان به نشانهای از استقامت و ادامهی حیات بدل میشوند. پیرمردی که خود را موظف به غذا دادن به کلاغها میداند، یادآور این نکته است که حتی در شرایطی که جهان فرو میپاشد، زندگی باید ادامه یابد و امید را میتوان در سادهترین تعهدات حفظ کرد.
در پایان، داستان بیش از آنکه پاسخی روشن به راز توقف زمین بدهد، خواننده را با پرسشهایی بنیادین رها میکند: انسان در برابر بحرانهای ناشناخته چه واکنشی نشان میدهد؟ مسئولیت در برابر خانواده، فرزندان بیمار و جامعه تا کجا معنا دارد؟ و آیا امید، همانند پرواز کلاغها در آسمان تاریک، میتواند چراغی برای عبور از شب بیپایان باشد؟
بخشهایی از کلاغها شوم نیستند
پرسید خود از شدیدی شرمندگی احساس کرد. چرا چندین سال مدام به جولیا فشار آورده تا باربارا را به مرکز نگهداری کودکان دارای اتیسم بسپارند؟ آیا باربارا را دوست ندارد؟! ته دلش را دست کشید تا ببیند که آیا او را دوست دارد یا نه؟! چه سؤال احمقانهای! او حاضر بود میخی به پایش برود، اما خاری به دست دخترش نرود. صداقت و پاکی معصومانهای که در چهره باربارا بود، از خالصترین و زلالترین آبهای جهان هم زلالتر بود.
……………………
واقعیت این است که همه در شرکت میدانند که من پدر شدهام، اما هیچ کس نمیداند که دختر من دارای اختلال اتیسم شدید است… دخترم هر روز مشکلاتی برای ما به وجود میآورد که وقت من را میگرفت. دلیل تأخیرهای من این بود، وگرنه من آدم مسئولیتنشناس نیستم.
………………………
نورمن یادش نمیآمد که بعد از تولد باربارا حتی یک بار از ته دل خندیده باشد… روانشناس مرکز نگهداری میگفت برای اینکه زندگی شما به حالت اولیه برگردد، شادی در خانهتان جوانه بزند، بهتر است باربارا در مرکز نگهداری شود… اما جولیا زیر بار نرفت. او باربارا را برداشت و با خود به خانه پدرش رفت.
………………………..
وقت آن بود که باربارا را که به او نیاز داشت، پدرانه در آغوش بگیرد و تا آخر عمر چتر حمایتش را از سر او برندارد. دیگر برای او هیچ کس و هیچ چیز مهم نبود و فقط به بودن با باربارا فکر میکرد.
اگر به کتاب کلاغها شوم نیستند علاقه دارید، بخش معرفی برترین کتابهای روانشناسی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار مشابه نیز آشنا میکند.
21 شهریور 1404
کلاغها شوم نیستند
«کلاغها شوم نیستند» اثری است از علی خاکزادی (نویسنده، متولد ۱۳۵۴) که در سال ۱۴۰۱منتشر شده است. این رمان کوتاه داستانی علمی–تخیلی و آخرالزمانی است درباره توقف چرخش زمین، تاریکی بیپایان، و تلاش یک مرد دارای دختری مبتلا به اتیسم برای یافتن معنا و مسئولیت در جهانی فروپاشیده.
دربارهی کلاغها شوم نیستند
کتاب کلاغها شوم نیستند نوشتهی علی خاکزادی اثری است که در بستر داستانی رازآلود و آخرالزمانی، خواننده را به سفری در مرز میان واقعیت و توهم میبرد. این رمان با فضایی پرتنش آغاز میشود؛ جایی که شخصیت اصلی در جهانی تاریک و بیخورشید گرفتار شده و با پرسشهای بنیادین درباره هستی، مسئولیت، و سرنوشت دست به گریبان است. نویسنده از همان صفحات نخست، جهانی متفاوت میسازد که هم آشنا و هم بیگانه به نظر میرسد و مخاطب را وادار میکند با او در کشف رازها و مواجهه با بحرانها همراه شود.
این کتاب تنها یک روایت داستانی ساده نیست، بلکه روایتی است از بحرانهای درونی انسان معاصر. شخصیتهای آن، درگیر اضطرابها، ترسها و تردیدهایی هستند که ما نیز در زندگی روزمره تجربه میکنیم. تاریکی ممتدی که خورشید را از آسمان گرفته است، استعارهای از ناامنیها و بیثباتیهایی است که انسان امروز با آنها روبهرو است. علی خاکزادی در این اثر تلاش میکند نشان دهد که چگونه یک اتفاق غیرمنتظره میتواند همه معادلات زندگی را بر هم بزند.
نثر کتاب روان و پرکشش است و نویسنده با استفاده از جزئیات دقیق، فضای وهمآلودی خلق میکند که ذهن خواننده را تا پایان درگیر نگه میدارد. توصیفهای پرجزئیات از شهر، خانهها، خیابانها و آسمان تاریک، بستر مناسبی برای ایجاد حس تعلیق و دلهره فراهم میآورند. این روایت بهگونهای طراحی شده که گاه مخاطب فراموش میکند در حال خواندن داستان است و خود را در دل ماجراها میبیند.
در این رمان، تقابل میان انسان و طبیعت شکلی نو به خود گرفته است. دیگر سخن از طوفانها و زلزلهها نیست، بلکه با توقف چرخش زمین و نتابیدن خورشید مواجهایم؛ پدیدهای که از مرزهای دانش و منطق عبور کرده و انسان را در برابر ناتوانیهای بنیادین خود قرار میدهد. نویسنده با طرح این موقعیت غیرعادی، بستر مناسبی برای واکاوی روان آدمی و واکنشهای متفاوت او به بحران فراهم میآورد.
شخصیت اصلی، نورمن، نمادی از انسانی است که میان مسئولیتها و ترسها گیر افتاده است. او باید در دل جهانی دگرگونشده راهی برای معنا یافتن بیابد، اما گذشته پرچالش، روابط پرتنش خانوادگی و اضطرابهای شخصیاش او را شکنندهتر میکنند. در کنار او، پیرمردی حضور دارد که با سادهدلی و تعهد به کلاغها، نقش نمادی امید و استمرار تعهد انسانی را ایفا میکند.
یکی از نکات مهم این کتاب، توجه ویژه آن به مفهوم «تعهد» است. خاکزادی نشان میدهد که چگونه تعهد انسان به خود، خانواده یا حتی موجودات بیزبانی مانند کلاغها میتواند راهی برای حفظ معنا در جهانی پوچ و فروپاشیده باشد. این درونمایه، ریشهای فلسفی دارد و خواننده را به اندیشیدن درباره مسئولیتهای فردی و اجتماعیاش وامیدارد.
در بخشهای مختلف رمان، رسانهها و شبکههای خبری نیز نقش برجستهای دارند؛ آنها بازتابی از آشفتگی جهانی و تلاش بشر برای یافتن توضیحی علمی یا سیاسی برای این پدیدهاند. اما این تلاشها اغلب ناکام میمانند و بیشتر بر اضطراب جمعی میافزایند. همین امر فضایی واقعگرایانه به داستان میبخشد و نشان میدهد که چگونه جهان مدرن نیز در برابر ناشناختهها ناتوان است.
کلاغها در این اثر تنها پرندگانی معمولی نیستند؛ آنها بار معنایی نمادین دارند. در فرهنگ عامه اغلب کلاغها را شوم میپندارند، اما نویسنده با عنوان کتاب و نقش محوری این پرندگان، قصد دارد این پیشداوری را زیر سؤال ببرد. کلاغها به نشانهای از استقامت، استمرار زندگی و پیوند انسان با طبیعت بدل میشوند.
این رمان همزمان هم داستانی هیجانانگیز و پرتعلیق است و هم اثری تأملبرانگیز با لایههای فلسفی و اجتماعی. خواننده با هر صفحه بیش از پیش درگیر بحران میشود و همواره در انتظار است ببیند آیا این تاریکی پایانی خواهد داشت یا نه. این تعلیق تا پایان کتاب حفظ میشود و قدرت نویسنده در نگه داشتن ذهن خواننده را به خوبی نشان میدهد.
کلاغها شوم نیستند در عین پرداختن به موضوعی جهانی و بزرگ، در لایههای درونی خود روایتی از خانواده، عشق، جدایی و مسئولیتپذیری نیز ارائه میدهد. همین ترکیب چندلایه باعث میشود که هم خواننده عام و هم مخاطب جدیتر ادبیات بتواند از آن بهره ببرد و تفسیری شخصی از داستان داشته باشد.
از نظر ساختار، کتاب با ریتمی حسابشده پیش میرود؛ آغاز پرابهام و رازآلود، میانه پر از گرههای داستانی و تعلیق، و پایانی که همچنان خواننده را به فکر فرو میبرد. خاکزادی در این رمان موفق شده میان روایت داستانی جذاب و طرح پرسشهای فلسفی تعادل برقرار کند.
در مجموع، این کتاب اثری است که با نگاهی متفاوت به جهان، روایتگر بحرانهای فردی و جمعی انسان امروز است. علی خاکزادی با انتخاب عنوانی که بر خلاف باور عمومی حرکت میکند، مخاطب را از همان ابتدا به چالش میکشد و با روایتی پرکشش و اندیشهبرانگیز، او را تا پایان درگیر نگه میدارد.
خلاصهی داستان کلاغها شوم نیستند
رمان کلاغها شوم نیستند داستانی است که با فضایی رازآلود و آخرالزمانی آغاز میشود. شخصیت اصلی، نورمن، در یک صبح عجیب بیدار میشود و متوجه میشود که با وجود زنگ ساعت و نشانههای صبحگاهی، آسمان همچنان تاریک است و خورشید طلوع نکرده است. این رخداد عجیب او را درگیر تردید، هراس و سردرگمی میکند. بهتدریج، او درمییابد که این یک مشکل شخصی یا محلی نیست، بلکه زمین به شکلی ناشناخته از چرخش بازایستاده و نظم طبیعی جهان برهم خورده است.
نورمن در این فضای تیره و پراضطراب، با پیرمردی تنها و عجیب روبهرو میشود که هر روز صبح به پارک میرود تا کلاغها را غذا دهد. پیرمرد با تأکید بر تعهدی که به کلاغها دارد، نمادی از استمرار مسئولیت و امید در شرایط نابسامان میشود. در مقابل، نورمن خود را انسانی پر از تردید و ترس میبیند که میان وظایف شغلی، خانوادگی و ترسهای وجودی گیر افتاده است.
یکی از ابعاد مهم داستان، کشمکشهای خانوادگی نورمن با همسرش جولیاست. آنها سالهاست درگیر اختلافاند و دخترشان باربارا که به اختلال طیف اتیسم دچار است، یکی از کانونهای اصلی این اختلافات به شمار میرود. جولیا بارها نورمن را متهم میکند که نسبت به باربارا مسئولیتپذیر نیست و به او توجه کافی نشان نمیدهد. همین مسئله شکافی عمیق میان آنها ایجاد کرده و حتی به جداییشان منجر شده است.
در خلال بحران جهانی توقف چرخش زمین، باربارا و شرایط ویژهاش نماد مسئولیت سنگین نورمن در زندگی میشود. بیماری اتیسم باربارا در داستان تنها یک جزئیات بیولوژیکی نیست، بلکه بهعنوان نمادی از شکنندگی و در عین حال نیاز به مراقبت مداوم در دل جهانی متزلزل به تصویر کشیده میشود. این وضعیت، بار روانی مضاعفی بر دوش نورمن میگذارد و او را وادار میکند میان فرار از مسئولیت یا پذیرش آن انتخاب کند.
همزمان با آشفتگی خانوادگی، جامعه نیز در بحران فرو میرود. ترافیکهای سنگین، هجوم مردم به سمت ایالتهایی که هنوز خورشید در آنها پیداست، شایعات و اخبار متناقض، و از کار افتادن نظم عمومی، همگی فضایی آخرالزمانی میآفرینند. رسانهها مدام خبرهای ضد و نقیض منتشر میکنند و انسانها بیشتر و بیشتر در ترس و بیاعتمادی غرق میشوند.
نویسنده در لایههای مختلف داستان، تقابل میان مسئولیت فردی و جمعی را میکاود. نورمن در حالی که هنوز درگیر اختلافات خانوادگی و مسئولیتپذیری نسبت به دخترش است، باید تصمیم بگیرد در برابر بحران جهانی چه واکنشی نشان دهد. آیا او فردی است که همچون پیرمرد، حتی در تاریکی مطلق به تعهدش پایبند میماند، یا انسانی است که زیر فشار شرایط و ترسها، از وظایفش میگریزد؟
کلاغها در این میان نمادی مهماند. برخلاف تصور رایج که آنها را شوم میپندارند، در داستان به نشانهای از استقامت و ادامهی حیات بدل میشوند. پیرمردی که خود را موظف به غذا دادن به کلاغها میداند، یادآور این نکته است که حتی در شرایطی که جهان فرو میپاشد، زندگی باید ادامه یابد و امید را میتوان در سادهترین تعهدات حفظ کرد.
در پایان، داستان بیش از آنکه پاسخی روشن به راز توقف زمین بدهد، خواننده را با پرسشهایی بنیادین رها میکند: انسان در برابر بحرانهای ناشناخته چه واکنشی نشان میدهد؟ مسئولیت در برابر خانواده، فرزندان بیمار و جامعه تا کجا معنا دارد؟ و آیا امید، همانند پرواز کلاغها در آسمان تاریک، میتواند چراغی برای عبور از شب بیپایان باشد؟
بخشهایی از کلاغها شوم نیستند
پرسید خود از شدیدی شرمندگی احساس کرد. چرا چندین سال مدام به جولیا فشار آورده تا باربارا را به مرکز نگهداری کودکان دارای اتیسم بسپارند؟ آیا باربارا را دوست ندارد؟! ته دلش را دست کشید تا ببیند که آیا او را دوست دارد یا نه؟! چه سؤال احمقانهای! او حاضر بود میخی به پایش برود، اما خاری به دست دخترش نرود. صداقت و پاکی معصومانهای که در چهره باربارا بود، از خالصترین و زلالترین آبهای جهان هم زلالتر بود.
……………………
واقعیت این است که همه در شرکت میدانند که من پدر شدهام، اما هیچ کس نمیداند که دختر من دارای اختلال اتیسم شدید است… دخترم هر روز مشکلاتی برای ما به وجود میآورد که وقت من را میگرفت. دلیل تأخیرهای من این بود، وگرنه من آدم مسئولیتنشناس نیستم.
………………………
نورمن یادش نمیآمد که بعد از تولد باربارا حتی یک بار از ته دل خندیده باشد… روانشناس مرکز نگهداری میگفت برای اینکه زندگی شما به حالت اولیه برگردد، شادی در خانهتان جوانه بزند، بهتر است باربارا در مرکز نگهداری شود… اما جولیا زیر بار نرفت. او باربارا را برداشت و با خود به خانه پدرش رفت.
………………………..
وقت آن بود که باربارا را که به او نیاز داشت، پدرانه در آغوش بگیرد و تا آخر عمر چتر حمایتش را از سر او برندارد. دیگر برای او هیچ کس و هیچ چیز مهم نبود و فقط به بودن با باربارا فکر میکرد.
اگر به کتاب کلاغها شوم نیستند علاقه دارید، بخش معرفی برترین کتابهای روانشناسی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار مشابه نیز آشنا میکند.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات ایران، تخیلی، داستان ایرانی، رمان، روانشناسی، علمی
۰ برچسبها: ادبیات ایران، علی خاکزادی، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب