«سوگ مادر» اثری است از شاهرخ مسکوب (نویسنده و مترجم زادهی بابل، از ۱۳۰۴ تا ۱۳۸۴) که در سال ۱۳۸۶ به کوشش حسن کامشاد منتشر شده است. این کتاب روایت یادداشتها و دلنوشتههای شاهرخ مسکوب در سوگ و داغ از دست دادن مادر است که عمیقترین احساسات انسانی او را بازتاب میدهد.
دربارهی سوگ مادر
کتاب سوگ مادر نوشته شاهرخ مسکوب اثری استثنایی در ادبیات معاصر ایران است که نه برای انتشار عمومی، بلکه در خلوت نویسنده و در میان درد و اندوه از دست دادن مادر شکل گرفته است. این یادداشتها، که بعدها توسط حسن کامشاد گردآوری و نشر نی منتشر کرد، بیپیرایهترین احساسات انسانی را در لحظاتی به تصویر میکشند که کلمات کمتر توان بازگوییشان را دارند. همین بیواسطگی و صمیمیت، به کتاب حالتی منحصر به فرد داده است.
در این اثر، مسکوب در جستجوی تسکینی برای اندوهی است که به ناگاه بر زندگیاش سایه افکنده. او در مرگ مادر نه تنها فقدان فردی عزیز، بلکه گویی فرو ریختن بخشی از وجود خویش را تجربه میکند. این نوشتهها سندی از نبردی درونیاند میان خاطره و غیبت، میان امید به آرامش و سنگینی غم.
مسکوب که همواره در آثارش به جهان اساطیر و شاهنامه پناه میبرد، در این کتاب بیش از هر چیز به مادر بهعنوان مأمنی برای زیستن و تابآوردن دشواریهای حیات روی میآورد. مادر در زندگی او نیرویی بود که او را در سالهای زندان و تبعید استوار نگاه داشت، و اکنون در غیابش نیز همچنان در اندیشه و جان او حضور دارد.
یادداشتهای سوگ مادر از سال ۱۳۴۲ آغاز میشوند و تا سالهای پایانی زندگی مسکوب ادامه دارند. او در این نوشتهها بارها به مادر نامه مینویسد، با او سخن میگوید و حتی در خواب و خیال حضور او را حس میکند. این گفتوگوی مداوم میان نویسنده و مادر درگذشته، نشان از عمق دلبستگی و شکافی دارد که هیچ زمان پر نمیشود.
آنچه این اثر را از یک دفترچه شخصی فراتر میبرد، قلم صیقلخورده و نثر ادبی مسکوب است. او اندوه شخصی خود را با زبانی شاعرانه روایت میکند؛ زبانی که گرچه از دل سوگ برآمده، اما توانایی لمس روح هر خوانندهای را دارد. تصاویر و ترکیباتی که او به کار میگیرد، درد را در قالبی زیبا و ماندگار به تصویر میکشد.
کتاب تنها شرح غم نیست، بلکه نوعی مواجهه فلسفی با مرگ نیز در آن جریان دارد. مسکوب از دل تجربه شخصیاش به پرسشهای بنیادینی درباره مرگ، خدا، معنا و ماندگاری انسان میرسد. او گاه خشمگین و گاه تسلیم، با مرگ نه بهعنوان یک پایان، بلکه بهعنوان بخشی از چرخه زندگی روبهرو میشود.
در بسیاری از یادداشتها، نویسنده خود را گیاهی میبیند که ریشههایش در خاک مادر فرو رفته است. این تصویر تکرارشونده، استعارهای از پیوند ناگسستنی مادر و فرزند است؛ پیوندی که حتی مرگ نیز توان بریدن آن را ندارد. مادر در نگاه مسکوب نه تنها زنی مهربان، بلکه منبع هستی و سرچشمه حیات است.
آنچه کتاب را برای خواننده امروزی ارزشمند میکند، صداقت و بیپرده بودن کلمات است. مسکوب این یادداشتها را بدون قصد انتشار نوشته و همین باعث شده است که عواطفی ناب و خالص در سطرها جاری باشد. هیچ نشانی از تکلف یا آرایش ادبی عمدی در متن دیده نمیشود، و همین امر بر تأثیرگذاری آن میافزاید.
این اثر را میتوان گونهای دفتر سوگواری دانست؛ دفترچهای که نویسنده در هر برگ آن بخشی از بار اندوه خود را بر زمین میگذارد تا بتواند لحظهای سبکتر زیستن را تجربه کند. او خود میداند که این بار تا ابد با او خواهد بود، اما نوشتن راهی برای همراهی با این درد است.
در کنار بعد شخصی، سوگ مادر نشاندهنده چهرهای انسانیتر و آسیبپذیرتر از شاهرخ مسکوب است؛ پژوهشگری که بیشتر او را با نوشتههای استوار و جدی در باب شاهنامه میشناسیم. در این کتاب اما او بیهیچ نقاب و فاصلهای، عریانترین بخش روح خود را پیش چشم میگذارد.
بخش مهمی از اثر نیز به خاطرات روزهای بیماری و واپسین لحظات زندگی مادر اختصاص دارد. مسکوب با جزئیاتی دردناک، این روزها را روایت میکند و به یاد میسپارد؛ گویی نوشتن برای او تنها راه حفظ کردن این لحظات و نیز کاستن از سنگینیشان بوده است. در میان این سطرها، خواننده با تجربهای انسانی و جهانشمول روبهرو میشود.
در نهایت، سوگ مادر بیش از هر چیز کتابی است درباره عشق، فقدان و جستجوی معنا در دل مصیبت. این یادداشتها نشان میدهند که چگونه میتوان اندوه فردی را به تجربهای جمعی و اثرگذار تبدیل کرد. مسکوب در روایت فقدان مادر، از مرزهای شخصی فراتر میرود و به هر انسانی که روزی عزیزش را از دست داده، دست دوستی میدهد.
کتاب سوگ مادر در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۵ با بیش از ۵۸۰ رای و ۱۴۰ نقد و نظر است.
خلاصهی محتوای سوگ مادر
کتاب سوگ مادر یادداشتهای شخصی شاهرخ مسکوب در سالهای پس از مرگ مادرش است؛ یادداشتهایی که میان سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۶۹ نوشته شده و با تاریخ روز و ماه ثبت گردیدهاند. این نوشتهها بازتابی از عمیقترین اندوه یک فرزند در فقدان مادر است؛ اندوهی که نه تنها در لحظه مرگ، بلکه در تمامی سالهای بعد همچنان با او همراه میماند. مسکوب با قلمی صمیمی و بیپیرایه از غم، تنهایی و خلأیی سخن میگوید که پس از رفتن مادر سراسر وجودش را فرا گرفته است.
در این یادداشتها بارها شاهد گفتوگوی نویسنده با مادر درگذشتهاش هستیم. او برایش نامه مینویسد، در خواب حضورش را میبیند و حتی در لحظاتی احساس میکند که هنوز مراقبش است. این ارتباط ناپیدا میان فرزند و مادر، نشان میدهد که برای مسکوب، مرگ پایان رابطه نیست، بلکه آغاز گونهای دیگر از پیوند روحی است. در عین حال، او خشم و اعتراض خود را نیز پنهان نمیکند و گاه با خدا به جدال میپردازد که چرا چنین رنجی بر او روا داشته است.
بخشهایی از کتاب به شرح بیماری مادر، روزهای بستری در بیمارستان و لحظههای واپسین زندگی او اختصاص دارد. مسکوب با دقت و درد، جزئیات این روزها را ثبت کرده و تصویر شفافی از رنجهای مادر و درماندگی خود ارائه میدهد. این روایتها نه تنها بار احساسی شدیدی دارند، بلکه سندی تاریخی از تجربهای انسانیاند؛ تجربهای که بسیاری از خوانندگان با آن همذاتپنداری میکنند.
در کنار اندوه شخصی، نویسنده به پرسشهای فلسفی درباره مرگ، جاودانگی و معنای زندگی نیز میپردازد. او که پیشتر در شاهنامه به دنبال بیمرگی و قهرمانان جاویدان میگشت، این بار در زندگی واقعیاش با فناپذیری انسان روبهرو میشود. مسکوب میکوشد در دل این فقدان، معنایی تازه برای بودن بیابد؛ معنایی که گاه در یاد و خاطره مادر تجلی مییابد و گاه در پذیرش این حقیقت که انسان با رنج و مرگ تعریف میشود.
تصویری که او از مادرش ترسیم میکند، نه فقط مادری مهربان، بلکه نیرویی حیاتی است که زندگی او بر آن استوار بوده است. مسکوب بارها تأکید میکند که مادرش شالوده شخصیت و پایداری او بوده و حتی در زندان و سالهای تبعید، یاد او عامل استقامتش شده است. در غیاب او، گویی ستون اصلی وجودش فرو میریزد، اما همین فقدان، سرچشمه نوشتن و بازاندیشی او نیز میشود.
در مجموع، سوگ مادر فراتر از یک دفترچه شخصی، سفری است در دل سوگ، تنهایی و پرسشهای وجودی. مسکوب با صداقتی بینظیر اندوه خود را مکتوب کرده و همین صداقت است که اثر را به تجربهای جهانشمول بدل میسازد. این کتاب نشان میدهد که چگونه میتوان از دل درد فردی، روایتی ماندگار و اثرگذار برای همگان آفرید؛ روایتی که غم را به کلمات میسپارد تا تحملپذیرتر شود.
بخشهایی از سوگ مادر
من در تن مادرم زندگی کردم و اکنون او در اندیشهام زندگی میکند. دیگر بر زمین نیستم، خودِ زمینم و به یاری آن دانهای که مرگ در من پنهانش کرده است باید بکوشم تا بارور باشم.
………………………
برای مادرم نامه مینوشتم: نگران سلامتیات هستم… انگار او هنوز زنده است و دوری از او برایم سخت. خیال میکنم از خودم جدا شدهام. گاهی حس میکنم مرده است، گاهی خیال میکنم هنوز زنده است، اما در هر دو حال او را میپرستم.
……………………
وقتی خبر مرگش را شنیدم، انگار تمام وجودم تهی شد. سالها به دنبال بیمرگی در شاهنامه و اسطورهها گشتم، اما مادر پیش از آن رفت که بفهمم چگونه میتوان نمرد، بیآنکه زنده بود. حالا تنها چیزی که مانده، این است که او زمین و آسمان من بود.
………………………
دیگر بار طعم زهرآگین مرگ را چشیدم. مرگ در باطن زندگی است؛ از همان لحظهای که به دنیا میآییم، پیشواز آن میرویم. اما وقتی به سراغ آدمی میآید، همه چیز را دگرگون میکند. گویی تمام سی و نه سال زندگیم با خاک مادر یکی شد.
……………………..
نوشتن برای من یک جور عبادت است، احتیاج به حضور قلب دارد. در این یادداشتها فقط میخواستم کمی سبکتر شوم، مثل درختی که پس از باران سنگین دوباره سر برمیکشد.
………………….
دلم غمگین است. دم صبح پدرم را بعد از مدتی به خواب دیدم. من و مامان و او زیر کرسی نشسته بودیم. در این بیست و دو سال که مرده هر وقت که او را در خواب میدیدم احساس میکردم که انگار از دنیای دیگری است، هیچ کدام حرفی با هم نمیزدیم. بیشتر من نگاهش میکردم. نگاه او محو و نامشخص بود و نمیشد دانست به کجا مینگرد.
مثل این بود که از سفر دوری بیخبر و بیآنکه منتظرش باشیم بازگشته است و چیزهایی برای گفتن دارد که نمیگوید. همیشه از دیدن او افسرده بودم و احساس شومی داشتم که این دیدار گذراست اما هرگز برایم آشکار نبود که مردهای را به خواب میبینم. این بار برخلاف همیشه صحبت میکرد. داشت داستان مرگ پدربزرگش را میگفت.
حرفهایش را هیچ به خاطر ندارم و با شخص من هم گفتگو نمیکرد. همینطور داشت میگفت. من از سخنانش ناراحت شده بودم و اشک توی چشمهایم جمع شده بود. چون مامان هم کنارم نشسته بود و میترسیدم که حالش بد شود مرتب از زیر کرسی پایم را به پای پدرم میزدم به این امید که متوجه من شود و اشارهای کنم تا دیگر از مرگ حرفی نزند اما او متوجه نمیشد و من بیشتر سختم میشد. دیگر طاقتم تمام شده بود.
هایهای گریه میکردم، از آن گریهها که آدم را سبک و سپس آرام میکند. گریهکنان بیدار شدم.
اگر به کتاب سوگ مادر علاقه دارید، بخش معرفی برترین زندگینامهها در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثارمشابه نیز آشنا میکند.
24 شهریور 1404
سوگ مادر
«سوگ مادر» اثری است از شاهرخ مسکوب (نویسنده و مترجم زادهی بابل، از ۱۳۰۴ تا ۱۳۸۴) که در سال ۱۳۸۶ به کوشش حسن کامشاد منتشر شده است. این کتاب روایت یادداشتها و دلنوشتههای شاهرخ مسکوب در سوگ و داغ از دست دادن مادر است که عمیقترین احساسات انسانی او را بازتاب میدهد.
دربارهی سوگ مادر
کتاب سوگ مادر نوشته شاهرخ مسکوب اثری استثنایی در ادبیات معاصر ایران است که نه برای انتشار عمومی، بلکه در خلوت نویسنده و در میان درد و اندوه از دست دادن مادر شکل گرفته است. این یادداشتها، که بعدها توسط حسن کامشاد گردآوری و نشر نی منتشر کرد، بیپیرایهترین احساسات انسانی را در لحظاتی به تصویر میکشند که کلمات کمتر توان بازگوییشان را دارند. همین بیواسطگی و صمیمیت، به کتاب حالتی منحصر به فرد داده است.
در این اثر، مسکوب در جستجوی تسکینی برای اندوهی است که به ناگاه بر زندگیاش سایه افکنده. او در مرگ مادر نه تنها فقدان فردی عزیز، بلکه گویی فرو ریختن بخشی از وجود خویش را تجربه میکند. این نوشتهها سندی از نبردی درونیاند میان خاطره و غیبت، میان امید به آرامش و سنگینی غم.
مسکوب که همواره در آثارش به جهان اساطیر و شاهنامه پناه میبرد، در این کتاب بیش از هر چیز به مادر بهعنوان مأمنی برای زیستن و تابآوردن دشواریهای حیات روی میآورد. مادر در زندگی او نیرویی بود که او را در سالهای زندان و تبعید استوار نگاه داشت، و اکنون در غیابش نیز همچنان در اندیشه و جان او حضور دارد.
یادداشتهای سوگ مادر از سال ۱۳۴۲ آغاز میشوند و تا سالهای پایانی زندگی مسکوب ادامه دارند. او در این نوشتهها بارها به مادر نامه مینویسد، با او سخن میگوید و حتی در خواب و خیال حضور او را حس میکند. این گفتوگوی مداوم میان نویسنده و مادر درگذشته، نشان از عمق دلبستگی و شکافی دارد که هیچ زمان پر نمیشود.
آنچه این اثر را از یک دفترچه شخصی فراتر میبرد، قلم صیقلخورده و نثر ادبی مسکوب است. او اندوه شخصی خود را با زبانی شاعرانه روایت میکند؛ زبانی که گرچه از دل سوگ برآمده، اما توانایی لمس روح هر خوانندهای را دارد. تصاویر و ترکیباتی که او به کار میگیرد، درد را در قالبی زیبا و ماندگار به تصویر میکشد.
کتاب تنها شرح غم نیست، بلکه نوعی مواجهه فلسفی با مرگ نیز در آن جریان دارد. مسکوب از دل تجربه شخصیاش به پرسشهای بنیادینی درباره مرگ، خدا، معنا و ماندگاری انسان میرسد. او گاه خشمگین و گاه تسلیم، با مرگ نه بهعنوان یک پایان، بلکه بهعنوان بخشی از چرخه زندگی روبهرو میشود.
در بسیاری از یادداشتها، نویسنده خود را گیاهی میبیند که ریشههایش در خاک مادر فرو رفته است. این تصویر تکرارشونده، استعارهای از پیوند ناگسستنی مادر و فرزند است؛ پیوندی که حتی مرگ نیز توان بریدن آن را ندارد. مادر در نگاه مسکوب نه تنها زنی مهربان، بلکه منبع هستی و سرچشمه حیات است.
آنچه کتاب را برای خواننده امروزی ارزشمند میکند، صداقت و بیپرده بودن کلمات است. مسکوب این یادداشتها را بدون قصد انتشار نوشته و همین باعث شده است که عواطفی ناب و خالص در سطرها جاری باشد. هیچ نشانی از تکلف یا آرایش ادبی عمدی در متن دیده نمیشود، و همین امر بر تأثیرگذاری آن میافزاید.
این اثر را میتوان گونهای دفتر سوگواری دانست؛ دفترچهای که نویسنده در هر برگ آن بخشی از بار اندوه خود را بر زمین میگذارد تا بتواند لحظهای سبکتر زیستن را تجربه کند. او خود میداند که این بار تا ابد با او خواهد بود، اما نوشتن راهی برای همراهی با این درد است.
در کنار بعد شخصی، سوگ مادر نشاندهنده چهرهای انسانیتر و آسیبپذیرتر از شاهرخ مسکوب است؛ پژوهشگری که بیشتر او را با نوشتههای استوار و جدی در باب شاهنامه میشناسیم. در این کتاب اما او بیهیچ نقاب و فاصلهای، عریانترین بخش روح خود را پیش چشم میگذارد.
بخش مهمی از اثر نیز به خاطرات روزهای بیماری و واپسین لحظات زندگی مادر اختصاص دارد. مسکوب با جزئیاتی دردناک، این روزها را روایت میکند و به یاد میسپارد؛ گویی نوشتن برای او تنها راه حفظ کردن این لحظات و نیز کاستن از سنگینیشان بوده است. در میان این سطرها، خواننده با تجربهای انسانی و جهانشمول روبهرو میشود.
در نهایت، سوگ مادر بیش از هر چیز کتابی است درباره عشق، فقدان و جستجوی معنا در دل مصیبت. این یادداشتها نشان میدهند که چگونه میتوان اندوه فردی را به تجربهای جمعی و اثرگذار تبدیل کرد. مسکوب در روایت فقدان مادر، از مرزهای شخصی فراتر میرود و به هر انسانی که روزی عزیزش را از دست داده، دست دوستی میدهد.
کتاب سوگ مادر در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۵ با بیش از ۵۸۰ رای و ۱۴۰ نقد و نظر است.
خلاصهی محتوای سوگ مادر
کتاب سوگ مادر یادداشتهای شخصی شاهرخ مسکوب در سالهای پس از مرگ مادرش است؛ یادداشتهایی که میان سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۶۹ نوشته شده و با تاریخ روز و ماه ثبت گردیدهاند. این نوشتهها بازتابی از عمیقترین اندوه یک فرزند در فقدان مادر است؛ اندوهی که نه تنها در لحظه مرگ، بلکه در تمامی سالهای بعد همچنان با او همراه میماند. مسکوب با قلمی صمیمی و بیپیرایه از غم، تنهایی و خلأیی سخن میگوید که پس از رفتن مادر سراسر وجودش را فرا گرفته است.
در این یادداشتها بارها شاهد گفتوگوی نویسنده با مادر درگذشتهاش هستیم. او برایش نامه مینویسد، در خواب حضورش را میبیند و حتی در لحظاتی احساس میکند که هنوز مراقبش است. این ارتباط ناپیدا میان فرزند و مادر، نشان میدهد که برای مسکوب، مرگ پایان رابطه نیست، بلکه آغاز گونهای دیگر از پیوند روحی است. در عین حال، او خشم و اعتراض خود را نیز پنهان نمیکند و گاه با خدا به جدال میپردازد که چرا چنین رنجی بر او روا داشته است.
بخشهایی از کتاب به شرح بیماری مادر، روزهای بستری در بیمارستان و لحظههای واپسین زندگی او اختصاص دارد. مسکوب با دقت و درد، جزئیات این روزها را ثبت کرده و تصویر شفافی از رنجهای مادر و درماندگی خود ارائه میدهد. این روایتها نه تنها بار احساسی شدیدی دارند، بلکه سندی تاریخی از تجربهای انسانیاند؛ تجربهای که بسیاری از خوانندگان با آن همذاتپنداری میکنند.
در کنار اندوه شخصی، نویسنده به پرسشهای فلسفی درباره مرگ، جاودانگی و معنای زندگی نیز میپردازد. او که پیشتر در شاهنامه به دنبال بیمرگی و قهرمانان جاویدان میگشت، این بار در زندگی واقعیاش با فناپذیری انسان روبهرو میشود. مسکوب میکوشد در دل این فقدان، معنایی تازه برای بودن بیابد؛ معنایی که گاه در یاد و خاطره مادر تجلی مییابد و گاه در پذیرش این حقیقت که انسان با رنج و مرگ تعریف میشود.
تصویری که او از مادرش ترسیم میکند، نه فقط مادری مهربان، بلکه نیرویی حیاتی است که زندگی او بر آن استوار بوده است. مسکوب بارها تأکید میکند که مادرش شالوده شخصیت و پایداری او بوده و حتی در زندان و سالهای تبعید، یاد او عامل استقامتش شده است. در غیاب او، گویی ستون اصلی وجودش فرو میریزد، اما همین فقدان، سرچشمه نوشتن و بازاندیشی او نیز میشود.
در مجموع، سوگ مادر فراتر از یک دفترچه شخصی، سفری است در دل سوگ، تنهایی و پرسشهای وجودی. مسکوب با صداقتی بینظیر اندوه خود را مکتوب کرده و همین صداقت است که اثر را به تجربهای جهانشمول بدل میسازد. این کتاب نشان میدهد که چگونه میتوان از دل درد فردی، روایتی ماندگار و اثرگذار برای همگان آفرید؛ روایتی که غم را به کلمات میسپارد تا تحملپذیرتر شود.
بخشهایی از سوگ مادر
من در تن مادرم زندگی کردم و اکنون او در اندیشهام زندگی میکند. دیگر بر زمین نیستم، خودِ زمینم و به یاری آن دانهای که مرگ در من پنهانش کرده است باید بکوشم تا بارور باشم.
………………………
برای مادرم نامه مینوشتم: نگران سلامتیات هستم… انگار او هنوز زنده است و دوری از او برایم سخت. خیال میکنم از خودم جدا شدهام. گاهی حس میکنم مرده است، گاهی خیال میکنم هنوز زنده است، اما در هر دو حال او را میپرستم.
……………………
وقتی خبر مرگش را شنیدم، انگار تمام وجودم تهی شد. سالها به دنبال بیمرگی در شاهنامه و اسطورهها گشتم، اما مادر پیش از آن رفت که بفهمم چگونه میتوان نمرد، بیآنکه زنده بود. حالا تنها چیزی که مانده، این است که او زمین و آسمان من بود.
………………………
دیگر بار طعم زهرآگین مرگ را چشیدم. مرگ در باطن زندگی است؛ از همان لحظهای که به دنیا میآییم، پیشواز آن میرویم. اما وقتی به سراغ آدمی میآید، همه چیز را دگرگون میکند. گویی تمام سی و نه سال زندگیم با خاک مادر یکی شد.
……………………..
نوشتن برای من یک جور عبادت است، احتیاج به حضور قلب دارد. در این یادداشتها فقط میخواستم کمی سبکتر شوم، مثل درختی که پس از باران سنگین دوباره سر برمیکشد.
………………….
دلم غمگین است. دم صبح پدرم را بعد از مدتی به خواب دیدم. من و مامان و او زیر کرسی نشسته بودیم. در این بیست و دو سال که مرده هر وقت که او را در خواب میدیدم احساس میکردم که انگار از دنیای دیگری است، هیچ کدام حرفی با هم نمیزدیم. بیشتر من نگاهش میکردم. نگاه او محو و نامشخص بود و نمیشد دانست به کجا مینگرد.
مثل این بود که از سفر دوری بیخبر و بیآنکه منتظرش باشیم بازگشته است و چیزهایی برای گفتن دارد که نمیگوید. همیشه از دیدن او افسرده بودم و احساس شومی داشتم که این دیدار گذراست اما هرگز برایم آشکار نبود که مردهای را به خواب میبینم. این بار برخلاف همیشه صحبت میکرد. داشت داستان مرگ پدربزرگش را میگفت.
حرفهایش را هیچ به خاطر ندارم و با شخص من هم گفتگو نمیکرد. همینطور داشت میگفت. من از سخنانش ناراحت شده بودم و اشک توی چشمهایم جمع شده بود. چون مامان هم کنارم نشسته بود و میترسیدم که حالش بد شود مرتب از زیر کرسی پایم را به پای پدرم میزدم به این امید که متوجه من شود و اشارهای کنم تا دیگر از مرگ حرفی نزند اما او متوجه نمیشد و من بیشتر سختم میشد. دیگر طاقتم تمام شده بود.
هایهای گریه میکردم، از آن گریهها که آدم را سبک و سپس آرام میکند. گریهکنان بیدار شدم.
اگر به کتاب سوگ مادر علاقه دارید، بخش معرفی برترین زندگینامهها در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثارمشابه نیز آشنا میکند.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات ایران، زندگینامه
۰ برچسبها: ادبیات ایران، شاهرخ مسکوب، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب