«دختری به نام نل» با نام اصلی «دکان کهنهفروشی» اثری است از چارلز دیکنز (نویسندهی انگلیسی، از ۱۸۱۲ تا ۱۸۷۰) که در سال ۱۸۴۰ منتشر شده است. این رمان داستان زندگی دختری معصوم و مهربان به نام نل و پدربزرگش است که بر اثر فقر، طمع دیگران و سختیهای جامعه به سفری پررنج و سرانجامی تراژیک کشانده میشوند.
دربارهی دختری به نام نل
رمان دکان کهنهفروشی (The Old Curiosity Shop) که در فارسی با عنوان دختری به نام نل شناخته میشود، از آثار برجسته چارلز دیکنز است که نخستینبار در سال ۱۸۴۰ به صورت پاورقی در مجله منتشر شد و پس از آن به شکل کتاب درآمد. این اثر یکی از نمونههای کلاسیک سبک دیکنز به شمار میرود که ترکیبی از احساسات عمیق انسانی، نقد اجتماعی و روایت داستانی پرکشش را در خود جای داده است.
دیکنز در این رمان، مانند بسیاری از آثار دیگرش، توانایی کمنظیر خود را در آفرینش شخصیتهایی زنده و بهیادماندنی نشان میدهد. شخصیت محوری داستان، نل ترنت، دختری معصوم و مهربان است که در کنار پدربزرگ خود زندگی میکند و درگیر ماجراهایی تلخ و پر از رنج میشود.
کتاب از همان آغاز با فضایی احساسی و اندوهبار همراه است. دیکنز با نگاهی رقیق و انسانی، سرنوشت نل را در دل جامعهای پرآشوب و نابرابر روایت میکند. او با قلمی توأم با همدلی و انتقاد، تضاد میان بیگناهی کودکان و سنگدلی دنیای بزرگسالان را برجسته میسازد.
انتشار این رمان در زمان خود بازتاب گستردهای داشت و حتی گزارش شده است که بسیاری از خوانندگان در انگلستان و آمریکا بیصبرانه منتظر پایان ماجرا بودند تا از سرنوشت نل باخبر شوند. این استقبال نشان از قدرت داستانگویی دیکنز و نفوذ عاطفی عمیق او بر ذهن خوانندگان دارد.
درونمایه اصلی داستان، همانند بسیاری از آثار دیکنز، حول محور عدالت اجتماعی، فقر، و مظلومیت میچرخد. با این تفاوت که در اینجا احساسات و تراژدی شخصی نل به کانون روایت بدل میشود. این موضوع باعث شده تا رمان بیش از آنکه انتقادی صرف از ساختار اجتماعی باشد، روایتی احساسی و انسانی از رنج و ازخودگذشتگی جلوه کند.
نثر دیکنز در این رمان سرشار از توصیفهای دقیق و تصاویر شاعرانه است. او صحنهها و مکانها را با جزئیاتی زنده ترسیم میکند، به گونهای که خواننده خود را در دل خیابانها، مغازهها و مناظر توصیفشده احساس میکند. همین ویژگی، فضای داستان را ملموس و پرکشش ساخته است.
یکی از نقاط قوت اثر، پرداختن به تضاد شخصیتهاست. از یک سو نل به عنوان نماد پاکی و بیگناهی قرار دارد، و از سوی دیگر شخصیتهای شرور و طمعکار حضور دارند که مسیر زندگی او را پر از دشواری میکنند. این تقابل، بستر اصلی درام و کشش داستان را شکل میدهد.
مرگ نل، که نقطه اوج و تراژیک داستان است، از همان زمان انتشار تاکنون موضوع بحثهای بسیاری بوده است. برخی آن را نمادین و تکاندهنده دانستهاند و برخی نیز آن را بیش از حد احساساتی قلمداد کردهاند. با این حال، بدون تردید این پایان، اثری ماندگار در حافظه ادبیات جهان بر جای گذاشته است.
دختری به نام نل نمونهای روشن از علاقه دیکنز به نمایش رنج کودکان در برابر بیعدالتیهای جامعه است. او با این داستان، همدردی عمومی را برانگیخت و توجه مخاطبان را به بیپناهی و آسیبپذیری کودکان در جهان واقعی جلب کرد.
از منظر سبکشناسی، این اثر یکی از رمانهای اولیه دیکنز است که نشاندهنده شکلگیری تدریجی مهارتهای او در روایتپردازی و خلق داستانهای چندلایه محسوب میشود. در عین حال، این رمان از لحاظ قدرت برانگیختن احساسات، یکی از قویترین آثار او به شمار میرود.
تأثیر این رمان به مرزهای ادبیات محدود نماند؛ نل و سرنوشت او الهامبخش آثار هنری، نقاشیها، نمایشها و حتی اشاراتی در فرهنگ عامه شد. این گستردگی نشان میدهد که دیکنز توانسته داستانی جهانی خلق کند که ورای مرزها و زمانها معنا داشته باشد.
امروزه دکان کهنهفروشی یا دختری به نام نل همچنان جایگاه ویژهای در میان آثار کلاسیک دارد. این رمان نه تنها بهعنوان یک داستان احساسی و تأثیرگذار، بلکه بهعنوان سندی از دغدغههای اجتماعی و انسانی قرن نوزدهم باقی مانده است. مطالعه آن، فرصتی برای آشنایی با دنیای دیکنز و فهم عمیقتری از ارزشهای انسانی در دل تاریکیهای اجتماع است.
رمان دکان کهنهفروشی یا دختری به نام نل در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۹ با بیش از ۲۳۴۰۰ رای و ۱۸۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از حمیدرضا آتشبرآب (با عنوان دختری به نام نل) و سالومه مهوشان (تحت عنوان دکان کهنهفروشی) به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان دختری به نام نل
رمان دختری به نام نل یا دکان کهنهفروشی با معرفی نل ترنت، دختری جوان، مهربان و پاکدل آغاز میشود. او در مغازهای قدیمی به نام «دکان کهنهفروشی» همراه با پدربزرگش زندگی میکند. این مغازه پر از اشیای کهنه و عجیب است که حال و هوای مرموزی به داستان میبخشد. نل که مادر و پدری ندارد، بهنوعی همه زندگی و امید پدربزرگش به شمار میرود.
پدربزرگ نل، اگرچه مردی مهربان است، اما دچار وسواسی خطرناک نسبت به بازیهای شرطبندی شده و باور دارد که با بردن در این بازیها میتواند آیندهای بهتر برای نوهاش فراهم کند. این اعتیاد مالی، او را در معرض سوءاستفادهی شخصیتهای فرصتطلبی مانند دنیل کوئلپ، رباخوار خشن و بیرحم، قرار میدهد. کوئلپ با بهرهبرداری از ضعف پیرمرد، کمکم کنترل زندگی و مغازه را در دست میگیرد.
نل که متوجه خطر روزافزون این وابستگی میشود، تلاش میکند پدربزرگ را از دام بیرون بکشد. اما پیرمرد آنچنان در وسواس خود غرق است که راه گریزی نمیبیند. همین موضوع باعث میشود که زندگی هر دو در سراشیبی تندی از فقر و بیخانمانی بیفتد. در نهایت، نل و پدربزرگ مجبور میشوند مغازه و خانه خود را ترک کرده و آواره سفر شوند.
سفر نل و پدربزرگ، بخشی از جذابترین و در عین حال غمانگیزترین قسمتهای رمان را شکل میدهد. آنها از شهری به شهر دیگر میروند، با افراد مختلفی روبهرو میشوند و در میان این ماجراها، هم مهربانی انسانها را تجربه میکنند و هم قساوت و بیتفاوتی جامعه را. دیکنز در این بخش با مهارت، تصویر زندهای از زندگی مردم عادی و تضادهای اجتماعی انگلستان قرن نوزدهم ترسیم میکند.
در مقابل این روایت، داستان شخصیتهای دیگر نیز دنبال میشود که هر کدام بهنوعی با سرنوشت نل گره خوردهاند. کوئلپ با طمع و شرارت خود نقش اصلی را در نابودی زندگی نل ایفا میکند، در حالی که دیگران مانند دیک سوئیول یا دوستان نل، جلوههای متفاوتی از خیر و شر انسانی را نمایندگی میکنند.
در ادامهی سفر، نل به مرور ضعیفتر میشود. او که جسمی نحیف دارد، زیر بار رنجها و سختیها تاب نمیآورد. با وجود اینکه در طول مسیر با انسانهای خوبی نیز آشنا میشود که موقتاً به آنها پناه میدهند، اما سرنوشت تلخ او اجتنابناپذیر به نظر میرسد.
پدربزرگ که در عذاب وجدان غرق شده، بیش از پیش به نوهاش وابسته میشود و نمیتواند ضعف و بیماری او را تحمل کند. نل اما با روحی آرام و تسلیمشده، بار سنگین این رنج را به دوش میکشد. دیکنز با نثری پر از عاطفه، لحظات پایانی زندگی او را با شکوهی شاعرانه توصیف میکند.
سرانجام، نل در اوج معصومیت و بیپناهی جان میسپارد. مرگ او از تراژیکترین و تکاندهندهترین صحنههای رمان است که تأثیری عمیق بر خوانندگان زمان خود گذاشت. پدربزرگ نیز پس از او به سرعت فرو میریزد و در غم و اندوه نوهاش باقی میماند.
این پایان تلخ، نقطهای برای اندیشیدن در باب شکنندگی زندگی، آسیبپذیری کودکان و بیرحمی جامعه است. دیکنز از سرگذشت نل نه تنها یک روایت احساسی، بلکه بیانیهای اجتماعی میسازد که در آن همدلی با کودکان و نقد ساختارهای ناعادلانه به وضوح دیده میشود.
به این ترتیب، دختری به نام نل هم داستانی تراژیک و عاطفی است و هم تصویری زنده از جامعهای پر از تبعیض و نابرابری. خواننده با مرور سفر نل و پدربزرگش، هم با زیباییهای انسانیت آشنا میشود و هم با تاریکیهای حرص و طمع.
این رمان بهعنوان یکی از آثار جاودانه دیکنز، همچنان یادآور این نکته است که بیگناهی و مهربانی، هرچند در برابر سختیهای زندگی شکستپذیر باشند، اما میتوانند قلب انسانها را تسخیر کرده و تا همیشه در حافظه جمعی باقی بمانند.
بخشهایی از دختری به نام نل
صبح روزی که از خانه رفتند، تا وقتی هنوز توی شهر بودند و از خیابانهای خلوت میگذشتند، نِل تا کسی را میدید که از دور میآمد طرفشان، تنش از ترس و امید میلرزید و چشم تیز میکرد که شاید شباهتی بین آن عابر و کیتِ شریفِ خودشان پیدا کند. البته با وجود اینکه اگر همدیگر را میدیدند دست کیت را میگرفت و بهخاطر چیزهایی که شب آخر گفتهبود تشکر میکرد، وقتی میدید کسی که به طرفشان میآمده غریبه است، نفس راحتی میکشید.
فقط این نبود که از برخورد پدربزرگش با پسرک و اینکه مبادا پیرمرد بدحال بشود، بترسد، خودش هم طاقت نداشت با آشنایان، آن هم کیت که آنقدر وفادار و یکرنگ بود، خداحافظی کند. همینی که مجبور شدهبود از اشیا و چیزهای بیزبانی که غم و شادیاش برایشان فرقی نداشت، دل بِکَنَد برایش سنگین بود، چه برسد به خداحافظی از تنها دوستش، آن هم در آستانۀ چنین سفر دشواری، که حتماً باعث میشد قلبش از جا دربیاید.
واقعاً چهطور است که اگر لحظۀ آخر همدیگر را نبینیم راحتتر جدا میشویم و با وجود اینکه در عمل، توان دلکندن و رفتن را داریم، نمیتوانیم در کلام بدرود بگوییم؟ شب پیش از یک سفر طولانی یا یک غیبت چندساله را تصور کنید!
دوستانی که خیلی به هم وابستهاند با همان نگاه همیشگی از هم جدا میشوند، مثل همیشه دست میدهند و قرار میگذارند روز بعد دیدار کنند، اما خوب میدانند که دیداری در کار نیست و دارند نقش بازی میکنند تا مجبور نشوند درد خداحافظگفتن را به جان بخرند. آیا ترس از احتمالات و تحمل آنها باید از تحمل خودِ واقعیت سختتر باشد؟ ما از دوستان درحالِموتمان دوری نمیکنیم؛ خداحافظی نکردن حتی با یکی از آنها، هرچند که در نهایت محبت و مهربانی جدا شدهباشیم، اغلب تا آخر عمر کاممان را تلخ میکند.
نور صبحگاهی شهر را شاد کردهبود. جاهایی که در طول شب زشت و ناامن بهنظر میرسید، حالا انگار داشت لبخند میزد. پرتوهای درخشان خورشید روی پنجرهها میرقصیدند، از لابهلای پردهها و کرکرههای چوبی خودشان را به چشم آنهایی که هنوز خواب بودند، میرساندند و به رؤیاهاشان نور میپاشیدند و سر در عقب سایههای شب میگذاشتند.
در اتاقهای گرم هر خانه، پرندههایی که در تاریکی بودند ـ اهل خانه شبها روی قفسشان را میانداختند ـ به دلشان افتاد صبح شده و شروع کردند به تقلا و خودشان را به دیوار قفس کوچکشان کوبیدن. موشها با آن چشمهای براقشان به لانۀ کوچکشان برگشتند و باکمرویی تنگِ دل هم آرام گرفتند. گربۀ ملوس خانگی طعمههاش را فراموش کرده، نشستهبود و در نوری که از سوراخ کلید و شکاف دیوار میآمد تو، تندتند پلک میزد؛ دلش برای دزدکی بیرونزدن و خوابیدن در آفتاب لک زدهبود.
اگر به کتاب دختری به نام نل علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار چارلز دیکنز در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده نیز آشنا میسازد.
25 شهریور 1404
دختری به نام نل
«دختری به نام نل» با نام اصلی «دکان کهنهفروشی» اثری است از چارلز دیکنز (نویسندهی انگلیسی، از ۱۸۱۲ تا ۱۸۷۰) که در سال ۱۸۴۰ منتشر شده است. این رمان داستان زندگی دختری معصوم و مهربان به نام نل و پدربزرگش است که بر اثر فقر، طمع دیگران و سختیهای جامعه به سفری پررنج و سرانجامی تراژیک کشانده میشوند.
دربارهی دختری به نام نل
رمان دکان کهنهفروشی (The Old Curiosity Shop) که در فارسی با عنوان دختری به نام نل شناخته میشود، از آثار برجسته چارلز دیکنز است که نخستینبار در سال ۱۸۴۰ به صورت پاورقی در مجله منتشر شد و پس از آن به شکل کتاب درآمد. این اثر یکی از نمونههای کلاسیک سبک دیکنز به شمار میرود که ترکیبی از احساسات عمیق انسانی، نقد اجتماعی و روایت داستانی پرکشش را در خود جای داده است.
دیکنز در این رمان، مانند بسیاری از آثار دیگرش، توانایی کمنظیر خود را در آفرینش شخصیتهایی زنده و بهیادماندنی نشان میدهد. شخصیت محوری داستان، نل ترنت، دختری معصوم و مهربان است که در کنار پدربزرگ خود زندگی میکند و درگیر ماجراهایی تلخ و پر از رنج میشود.
کتاب از همان آغاز با فضایی احساسی و اندوهبار همراه است. دیکنز با نگاهی رقیق و انسانی، سرنوشت نل را در دل جامعهای پرآشوب و نابرابر روایت میکند. او با قلمی توأم با همدلی و انتقاد، تضاد میان بیگناهی کودکان و سنگدلی دنیای بزرگسالان را برجسته میسازد.
انتشار این رمان در زمان خود بازتاب گستردهای داشت و حتی گزارش شده است که بسیاری از خوانندگان در انگلستان و آمریکا بیصبرانه منتظر پایان ماجرا بودند تا از سرنوشت نل باخبر شوند. این استقبال نشان از قدرت داستانگویی دیکنز و نفوذ عاطفی عمیق او بر ذهن خوانندگان دارد.
درونمایه اصلی داستان، همانند بسیاری از آثار دیکنز، حول محور عدالت اجتماعی، فقر، و مظلومیت میچرخد. با این تفاوت که در اینجا احساسات و تراژدی شخصی نل به کانون روایت بدل میشود. این موضوع باعث شده تا رمان بیش از آنکه انتقادی صرف از ساختار اجتماعی باشد، روایتی احساسی و انسانی از رنج و ازخودگذشتگی جلوه کند.
نثر دیکنز در این رمان سرشار از توصیفهای دقیق و تصاویر شاعرانه است. او صحنهها و مکانها را با جزئیاتی زنده ترسیم میکند، به گونهای که خواننده خود را در دل خیابانها، مغازهها و مناظر توصیفشده احساس میکند. همین ویژگی، فضای داستان را ملموس و پرکشش ساخته است.
یکی از نقاط قوت اثر، پرداختن به تضاد شخصیتهاست. از یک سو نل به عنوان نماد پاکی و بیگناهی قرار دارد، و از سوی دیگر شخصیتهای شرور و طمعکار حضور دارند که مسیر زندگی او را پر از دشواری میکنند. این تقابل، بستر اصلی درام و کشش داستان را شکل میدهد.
مرگ نل، که نقطه اوج و تراژیک داستان است، از همان زمان انتشار تاکنون موضوع بحثهای بسیاری بوده است. برخی آن را نمادین و تکاندهنده دانستهاند و برخی نیز آن را بیش از حد احساساتی قلمداد کردهاند. با این حال، بدون تردید این پایان، اثری ماندگار در حافظه ادبیات جهان بر جای گذاشته است.
دختری به نام نل نمونهای روشن از علاقه دیکنز به نمایش رنج کودکان در برابر بیعدالتیهای جامعه است. او با این داستان، همدردی عمومی را برانگیخت و توجه مخاطبان را به بیپناهی و آسیبپذیری کودکان در جهان واقعی جلب کرد.
از منظر سبکشناسی، این اثر یکی از رمانهای اولیه دیکنز است که نشاندهنده شکلگیری تدریجی مهارتهای او در روایتپردازی و خلق داستانهای چندلایه محسوب میشود. در عین حال، این رمان از لحاظ قدرت برانگیختن احساسات، یکی از قویترین آثار او به شمار میرود.
تأثیر این رمان به مرزهای ادبیات محدود نماند؛ نل و سرنوشت او الهامبخش آثار هنری، نقاشیها، نمایشها و حتی اشاراتی در فرهنگ عامه شد. این گستردگی نشان میدهد که دیکنز توانسته داستانی جهانی خلق کند که ورای مرزها و زمانها معنا داشته باشد.
امروزه دکان کهنهفروشی یا دختری به نام نل همچنان جایگاه ویژهای در میان آثار کلاسیک دارد. این رمان نه تنها بهعنوان یک داستان احساسی و تأثیرگذار، بلکه بهعنوان سندی از دغدغههای اجتماعی و انسانی قرن نوزدهم باقی مانده است. مطالعه آن، فرصتی برای آشنایی با دنیای دیکنز و فهم عمیقتری از ارزشهای انسانی در دل تاریکیهای اجتماع است.
رمان دکان کهنهفروشی یا دختری به نام نل در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۹ با بیش از ۲۳۴۰۰ رای و ۱۸۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از حمیدرضا آتشبرآب (با عنوان دختری به نام نل) و سالومه مهوشان (تحت عنوان دکان کهنهفروشی) به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان دختری به نام نل
رمان دختری به نام نل یا دکان کهنهفروشی با معرفی نل ترنت، دختری جوان، مهربان و پاکدل آغاز میشود. او در مغازهای قدیمی به نام «دکان کهنهفروشی» همراه با پدربزرگش زندگی میکند. این مغازه پر از اشیای کهنه و عجیب است که حال و هوای مرموزی به داستان میبخشد. نل که مادر و پدری ندارد، بهنوعی همه زندگی و امید پدربزرگش به شمار میرود.
پدربزرگ نل، اگرچه مردی مهربان است، اما دچار وسواسی خطرناک نسبت به بازیهای شرطبندی شده و باور دارد که با بردن در این بازیها میتواند آیندهای بهتر برای نوهاش فراهم کند. این اعتیاد مالی، او را در معرض سوءاستفادهی شخصیتهای فرصتطلبی مانند دنیل کوئلپ، رباخوار خشن و بیرحم، قرار میدهد. کوئلپ با بهرهبرداری از ضعف پیرمرد، کمکم کنترل زندگی و مغازه را در دست میگیرد.
نل که متوجه خطر روزافزون این وابستگی میشود، تلاش میکند پدربزرگ را از دام بیرون بکشد. اما پیرمرد آنچنان در وسواس خود غرق است که راه گریزی نمیبیند. همین موضوع باعث میشود که زندگی هر دو در سراشیبی تندی از فقر و بیخانمانی بیفتد. در نهایت، نل و پدربزرگ مجبور میشوند مغازه و خانه خود را ترک کرده و آواره سفر شوند.
سفر نل و پدربزرگ، بخشی از جذابترین و در عین حال غمانگیزترین قسمتهای رمان را شکل میدهد. آنها از شهری به شهر دیگر میروند، با افراد مختلفی روبهرو میشوند و در میان این ماجراها، هم مهربانی انسانها را تجربه میکنند و هم قساوت و بیتفاوتی جامعه را. دیکنز در این بخش با مهارت، تصویر زندهای از زندگی مردم عادی و تضادهای اجتماعی انگلستان قرن نوزدهم ترسیم میکند.
در مقابل این روایت، داستان شخصیتهای دیگر نیز دنبال میشود که هر کدام بهنوعی با سرنوشت نل گره خوردهاند. کوئلپ با طمع و شرارت خود نقش اصلی را در نابودی زندگی نل ایفا میکند، در حالی که دیگران مانند دیک سوئیول یا دوستان نل، جلوههای متفاوتی از خیر و شر انسانی را نمایندگی میکنند.
در ادامهی سفر، نل به مرور ضعیفتر میشود. او که جسمی نحیف دارد، زیر بار رنجها و سختیها تاب نمیآورد. با وجود اینکه در طول مسیر با انسانهای خوبی نیز آشنا میشود که موقتاً به آنها پناه میدهند، اما سرنوشت تلخ او اجتنابناپذیر به نظر میرسد.
پدربزرگ که در عذاب وجدان غرق شده، بیش از پیش به نوهاش وابسته میشود و نمیتواند ضعف و بیماری او را تحمل کند. نل اما با روحی آرام و تسلیمشده، بار سنگین این رنج را به دوش میکشد. دیکنز با نثری پر از عاطفه، لحظات پایانی زندگی او را با شکوهی شاعرانه توصیف میکند.
سرانجام، نل در اوج معصومیت و بیپناهی جان میسپارد. مرگ او از تراژیکترین و تکاندهندهترین صحنههای رمان است که تأثیری عمیق بر خوانندگان زمان خود گذاشت. پدربزرگ نیز پس از او به سرعت فرو میریزد و در غم و اندوه نوهاش باقی میماند.
این پایان تلخ، نقطهای برای اندیشیدن در باب شکنندگی زندگی، آسیبپذیری کودکان و بیرحمی جامعه است. دیکنز از سرگذشت نل نه تنها یک روایت احساسی، بلکه بیانیهای اجتماعی میسازد که در آن همدلی با کودکان و نقد ساختارهای ناعادلانه به وضوح دیده میشود.
به این ترتیب، دختری به نام نل هم داستانی تراژیک و عاطفی است و هم تصویری زنده از جامعهای پر از تبعیض و نابرابری. خواننده با مرور سفر نل و پدربزرگش، هم با زیباییهای انسانیت آشنا میشود و هم با تاریکیهای حرص و طمع.
این رمان بهعنوان یکی از آثار جاودانه دیکنز، همچنان یادآور این نکته است که بیگناهی و مهربانی، هرچند در برابر سختیهای زندگی شکستپذیر باشند، اما میتوانند قلب انسانها را تسخیر کرده و تا همیشه در حافظه جمعی باقی بمانند.
بخشهایی از دختری به نام نل
صبح روزی که از خانه رفتند، تا وقتی هنوز توی شهر بودند و از خیابانهای خلوت میگذشتند، نِل تا کسی را میدید که از دور میآمد طرفشان، تنش از ترس و امید میلرزید و چشم تیز میکرد که شاید شباهتی بین آن عابر و کیتِ شریفِ خودشان پیدا کند. البته با وجود اینکه اگر همدیگر را میدیدند دست کیت را میگرفت و بهخاطر چیزهایی که شب آخر گفتهبود تشکر میکرد، وقتی میدید کسی که به طرفشان میآمده غریبه است، نفس راحتی میکشید.
فقط این نبود که از برخورد پدربزرگش با پسرک و اینکه مبادا پیرمرد بدحال بشود، بترسد، خودش هم طاقت نداشت با آشنایان، آن هم کیت که آنقدر وفادار و یکرنگ بود، خداحافظی کند. همینی که مجبور شدهبود از اشیا و چیزهای بیزبانی که غم و شادیاش برایشان فرقی نداشت، دل بِکَنَد برایش سنگین بود، چه برسد به خداحافظی از تنها دوستش، آن هم در آستانۀ چنین سفر دشواری، که حتماً باعث میشد قلبش از جا دربیاید.
واقعاً چهطور است که اگر لحظۀ آخر همدیگر را نبینیم راحتتر جدا میشویم و با وجود اینکه در عمل، توان دلکندن و رفتن را داریم، نمیتوانیم در کلام بدرود بگوییم؟ شب پیش از یک سفر طولانی یا یک غیبت چندساله را تصور کنید!
دوستانی که خیلی به هم وابستهاند با همان نگاه همیشگی از هم جدا میشوند، مثل همیشه دست میدهند و قرار میگذارند روز بعد دیدار کنند، اما خوب میدانند که دیداری در کار نیست و دارند نقش بازی میکنند تا مجبور نشوند درد خداحافظگفتن را به جان بخرند. آیا ترس از احتمالات و تحمل آنها باید از تحمل خودِ واقعیت سختتر باشد؟ ما از دوستان درحالِموتمان دوری نمیکنیم؛ خداحافظی نکردن حتی با یکی از آنها، هرچند که در نهایت محبت و مهربانی جدا شدهباشیم، اغلب تا آخر عمر کاممان را تلخ میکند.
نور صبحگاهی شهر را شاد کردهبود. جاهایی که در طول شب زشت و ناامن بهنظر میرسید، حالا انگار داشت لبخند میزد. پرتوهای درخشان خورشید روی پنجرهها میرقصیدند، از لابهلای پردهها و کرکرههای چوبی خودشان را به چشم آنهایی که هنوز خواب بودند، میرساندند و به رؤیاهاشان نور میپاشیدند و سر در عقب سایههای شب میگذاشتند.
در اتاقهای گرم هر خانه، پرندههایی که در تاریکی بودند ـ اهل خانه شبها روی قفسشان را میانداختند ـ به دلشان افتاد صبح شده و شروع کردند به تقلا و خودشان را به دیوار قفس کوچکشان کوبیدن. موشها با آن چشمهای براقشان به لانۀ کوچکشان برگشتند و باکمرویی تنگِ دل هم آرام گرفتند. گربۀ ملوس خانگی طعمههاش را فراموش کرده، نشستهبود و در نوری که از سوراخ کلید و شکاف دیوار میآمد تو، تندتند پلک میزد؛ دلش برای دزدکی بیرونزدن و خوابیدن در آفتاب لک زدهبود.
اگر به کتاب دختری به نام نل علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار چارلز دیکنز در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده نیز آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان
۰ برچسبها: ادبیات انگلیس، ادبیات جهان، چارلز دیکنز، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب