شعله‌ی مرموز ملکه لوآنا

«شعله‌ی مرموز ملکه لوآنا» اثری است از اومبرتو اکو (نویسنده‌ی ایتالیایی، از ۱۹۳۲ تا ۲۰۱۶) که در سال ۲۰۰۴ منتشر شده است. این رمان درباره‌ی جست‌وجوی مردی است که پس از فراموشی گذشته شخصی‌اش، در میان کتاب‌ها، تصاویر و خاطرات فرهنگی به دنبال بازسازی هویت و حافظه خود می‌گردد.

درباره‌ی شعله‌ی مرموز ملکه لوآنا

رمان شعله‌ی مرموز ملکه لوآنا نوشته اومبرتو اکو با نام اصلی The Mysterious Flame of Queen Loana یکی از آثار متأخر این نویسنده و متفکر بزرگ ایتالیایی است که در سال ۲۰۰۴ منتشر شد. اکو که بیشتر به‌خاطر رمان‌هایی چون نام گل سرخ و آونگ فوکو شناخته می‌شود، در این اثر رویکردی متفاوت را در پیش می‌گیرد و به کاوش در ذهن، حافظه، و هویت انسان می‌پردازد. برخلاف برخی آثار پیشین او که پر از ارجاعات فلسفی و تاریخی سنگین‌اند، این رمان گرچه همچنان غنی از ارجاعات فرهنگی است، اما روایتی صمیمی‌تر و شخصی‌تر را به نمایش می‌گذارد.

داستان حول محور شخصیت جیم یامبو می‌گردد، کتابفروشی میان‌سال که پس از یک سکته مغزی دچار فراموشی می‌شود. او حافظه رویدادی‌اش را از دست داده است؛ یعنی گذشته شخصی، خاطرات و ارتباطاتش با افراد نزدیکش محو شده‌اند، اما حافظه فرهنگی و عمومی‌اش، یعنی انبوهی از شعرها، رمان‌ها، موسیقی‌ها و تبلیغات دوران کودکی و جوانی، همچنان در ذهنش باقی مانده است. همین دوگانگی بستر روایت را شکل می‌دهد و فرصتی برای تأمل درباره نقش فرهنگ جمعی در هویت فردی فراهم می‌کند.

اکو در این رمان با ظرافت نشان می‌دهد که چگونه حافظه ما تنها محصول زندگی شخصی نیست، بلکه از دل انبوهی از تصاویر، داستان‌ها و صداهای جمعی شکل می‌گیرد. جیم یامبو، در جست‌وجوی خود برای بازیابی گذشته، به انبار قدیمی خانه خانوادگی‌اش پناه می‌برد؛ جایی که انباشته از کتاب‌ها، روزنامه‌ها، مجلات مصور، صفحات گرامافون و پوسترهای تبلیغاتی است. او در میان این اشیای فراموش‌شده به کندوکاو می‌پردازد تا گذشته‌اش را بازسازی کند، گذشته‌ای که اکنون بیشتر شبیه یک روایت ساخته‌وپرداخته ذهن است تا یک واقعیت قطعی.

یکی از ویژگی‌های جذاب این رمان حضور گسترده تصاویر است. در نسخه اصلی، صدها تصویر از کتاب‌های مصور، تبلیغات قدیمی، و پوسترهای دهه‌های گذشته در متن گنجانده شده‌اند. این تصاویر نه صرفاً تزئینات، بلکه بخشی از روایت هستند و حافظه فرهنگی شخصیت اصلی را به تصویر می‌کشند. در واقع، اکو با ترکیب متن و تصویر تجربه‌ای تازه برای خواننده می‌آفریند؛ تجربه‌ای که به او امکان می‌دهد مانند جیم یامبو، به ورق زدن خاطرات جمعی ایتالیا و اروپا در نیمه نخست قرن بیستم بپردازد.

رمان از این منظر فراتر از یک داستان شخصی می‌رود و تبدیل به بازخوانی حافظه تاریخی و فرهنگی یک نسل می‌شود. خواننده در خلال جست‌وجوی جیم یامبو با نشانه‌های فرهنگی دوران فاشیسم موسولینی، جنگ جهانی دوم، و نیز تبلیغات مصرف‌گرایانه دهه‌های بعدی روبه‌رو می‌شود. اکو با مهارت خاص خود نشان می‌دهد که چگونه خاطرات فردی و خاطرات جمعی درهم‌تنیده‌اند و گاه حتی نمی‌توان میان آن‌ها مرزی روشن کشید.

از سوی دیگر، این رمان به‌نوعی روایت فلسفی از ماهیت حافظه نیز هست. پرسش اصلی این است که ما بدون خاطرات شخصی چه کسی هستیم؟ آیا هویت ما بر پایه تجربیات فردی استوار است یا بر پایه دانشی که از فرهنگ عمومی اندوخته‌ایم؟ جیم یامبو در حالی که قادر نیست چهره همسرش را به یاد آورد، هنوز می‌تواند شعرهای کلاسیک و متن ترانه‌های قدیمی را زمزمه کند. این تناقض همان چیزی است که اکو با طنز و اندوه توأمان به نمایش می‌گذارد.

زبان و سبک روایت در شعله‌ی مرموز ملکه لوآنا آمیزه‌ای از بازی‌های فرمی و سادگی داستان‌گویی است. اکو در این کتاب نسبت به آثار سنگین‌ترش ساده‌تر می‌نویسد، اما همچنان روح بازیگوش و بینامتنی او در جای‌جای اثر حضور دارد. خواننده پیوسته میان داستانی شخصی و فرهنگی در رفت‌وآمد است و گاه احساس می‌کند که خود نیز بخشی از این حافظه جمعی است.

در عنوان کتاب، «ملکه لوآنا» به شخصیت یکی از مجلات مصور دوران کودکی یامبو اشاره دارد؛ قهرمانی کمیک که نمادی از خیال‌پردازی‌های نسلی خاص است. این شعله مرموز، استعاره‌ای از همان جرقه حافظه و آگاهی است که در دل فراموشی همچنان می‌درخشد. اکو با انتخاب چنین عنوانی، نشان می‌دهد که چگونه فرهنگ عامه، حتی در ساده‌ترین اشکالش، می‌تواند به بخشی از وجود ما بدل شود.

این رمان از نظر ساختار، با حضور تصاویر و ترکیب آن‌ها با متن، گونه‌ای مرزناپذیر میان ادبیات و کتاب تصویری می‌سازد. این امر باعث شده است که شعله‌ی مرموز ملکه لوآنا نه‌تنها از نظر محتوایی، بلکه از نظر فرمی نیز اثری منحصر به فرد باشد. بسیاری از منتقدان آن را تجربه‌ای تازه در کارنامه اکو دانسته‌اند، تجربه‌ای که جنبه‌های شخصی‌تر و نوستالژیک‌تری از او را آشکار می‌کند.

اکو در این کتاب، در واقع به پرسشی وجودی می‌پردازد: انسان بدون گذشته چه معنایی دارد؟ اگر حافظه فردی از میان برود، آیا می‌توان دوباره خود را از نو ساخت؟ پاسخ او چندان ساده نیست. جیم یامبو، در نهایت، بیش از آنکه گذشته‌اش را بیابد، درمی‌یابد که زندگی ترکیبی از خاطرات فردی و جمعی است و شاید چیزی به نام «هویت ناب و مستقل» وجود نداشته باشد.

از این رو، شعله‌ی مرموز ملکه لوآنا صرفاً یک رمان داستانی نیست؛ بلکه تأملی است بر ماهیت حافظه، هویت، و ارتباط انسان با فرهنگ. اثری است که با نوستالژی، فلسفه، و روایت شخصی درهم آمیخته شده و تجربه‌ای یگانه برای خواننده رقم می‌زند.

این کتاب برای کسانی که به دنبال خواندن اثری متفاوت از اومبرتو اکو هستند، تجربه‌ای ارزشمند است؛ هم از منظر ادبی و هم از نظر فلسفی. اکو در این رمان بیش از هر زمان دیگری به زندگی فردی و خاطرات نسلی می‌پردازد که خود نیز بخشی از آن بوده است و همین امر به کتاب حالتی خودزندگی‌نامه‌ای و در عین حال جهان‌شمول می‌دهد.

رمان شعله‌ی مرموز ملکه لوآنا دروب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۳۸ با بیش از ۱۲۶۰۰ رای و ۱۱۳۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌ای از فرزانه کریمی به بازار عرضه شده است.

خلاصه‌ی داستان شعله‌ی مرموز ملکه لوآنا

جیم یامبو، شخصیت اصلی رمان شعله‌ی مرموز ملکه لوآنا، یک کتابفروش میان‌سال در میلان است که پس از سکته مغزی حافظه‌اش را از دست می‌دهد. او دیگر چیزی از گذشته شخصی خود به یاد نمی‌آورد: چهره همسرش، روابط خانوادگی، دوستی‌ها و حتی خاطرات روزمره‌اش از ذهنش پاک شده است. اما در مقابل، حافظه فرهنگی‌اش همچنان دست‌نخورده باقی مانده است؛ او می‌تواند شعرها و متون کلاسیک را از بر بخواند، ترانه‌ها و تبلیغات قدیمی را به یاد آورد و وقایع تاریخی را با جزئیات نقل کند. همین تضاد عجیب او را در موقعیتی خاص قرار می‌دهد: انسانی بی‌گذشته شخصی، اما سرشار از گذشته فرهنگی.

برای یافتن خویشتن و بازسازی هویتش، یامبو به ویلای خانوادگی‌اش در روستایی کوچک پناه می‌برد. در آن خانه قدیمی، انبوهی از کتاب‌ها، مجلات مصور، پوسترها، روزنامه‌ها و صفحات موسیقی از دوران کودکی‌اش باقی مانده است. او شروع به کاوش در میان این اشیاء می‌کند، به این امید که خاطرات محو‌شده‌اش دوباره زنده شوند. هر کتاب و هر تصویر، مانند کلیدی است که دری به سوی گذشته‌ای احتمالی می‌گشاید، گذشته‌ای که حالا بیشتر شبیه پازلی از تکه‌های پراکنده به نظر می‌رسد.

در این میان، یامبو با خاطرات فرهنگی ایتالیا در نیمه نخست قرن بیستم نیز روبه‌رو می‌شود. او از طریق پوسترها و مجلات، به یاد دوران فاشیسم موسولینی و سال‌های جنگ جهانی دوم می‌افتد، هرچند این یادها بیشتر محصول فضای عمومی جامعه است تا تجربه‌های شخصی‌اش. او گاهی درمی‌یابد که حتی نمی‌تواند تمایزی میان آنچه واقعاً زیسته و آنچه تنها از طریق رسانه‌ها و کتاب‌ها شناخته، قائل شود.

یکی از مهم‌ترین عناصر جست‌وجوی یامبو، بازخوانی قهرمانان داستانی و کمیک‌هایی است که در کودکی‌اش خوانده بود. شخصیت‌هایی مانند «ملکه لوآنا» به نمادهایی از دنیای ذهنی او بدل می‌شوند. ملکه لوآنا، قهرمان یکی از مجلات مصور، برای او همان «شعله‌ی مرموز»ی است که حافظه را روشن می‌کند و بخشی از وجودش را که هنوز زنده است، نمایان می‌سازد.

با پیشروی در جست‌وجو، یامبو کم‌کم به قطعاتی از گذشته شخصی خود نزدیک می‌شود. او درمی‌یابد که در دوران کودکی شاهد حوادث تلخ جنگ بوده و تجربه‌های دردناک آن دوران بخشی از ناخودآگاهش را شکل داده است. با این حال، هیچ‌گاه نمی‌تواند مرز روشنی میان خاطرات واقعی و بازسازی‌های فرهنگی‌اش بیابد. گویی ذهن او به جای بازگرداندن گذشته‌ای عینی، تنها داستانی تازه از ترکیب این تکه‌ها می‌سازد.

رمان در ادامه نشان می‌دهد که تلاش یامبو برای بازگرداندن خاطرات شخصی، به‌نوعی جست‌وجوی هویت است. او با هر تصویر و هر کتاب، گام دیگری در مسیر بازشناسی خود برمی‌دارد، اما همچنان از یافتن گذشته ناب خود ناتوان می‌ماند. این ناتوانی نه‌تنها او، بلکه خواننده را نیز با پرسشی فلسفی روبه‌رو می‌کند: آیا گذشته ما واقعاً چیزی جز ترکیب خاطرات فردی و جمعی است؟

در بخش‌های پایانی، یامبو در یک حادثه دچار اغما می‌شود. این اغما فرصتی برای تجربه‌ای میان خواب و بیداری فراهم می‌کند؛ جایی که او به شکلی وهم‌آلود بار دیگر با صحنه‌ها و افراد گذشته‌اش روبه‌رو می‌شود. در این تجربه ذهنی، جرقه‌هایی از خاطرات شخصی او دوباره ظاهر می‌شوند، اما همچنان مرز میان خیال و واقعیت روشن نیست.

در نهایت، داستان پاسخی قطعی به پرسش‌های خود نمی‌دهد. یامبو شاید بخشی از گذشته‌اش را بازیابد، شاید هم نه؛ اما مهم‌تر از آن، او درمی‌یابد که زندگی انسانی بر پایه حافظه جمعی و فرهنگی به همان اندازه استوار است که بر خاطرات فردی. بدین ترتیب، جست‌وجوی او به نوعی بازاندیشی درباره ماهیت هویت و حافظه انسانی بدل می‌شود.

اگر بخواهیم خلاصه کنیم، شعله‌ی مرموز ملکه لوآنا داستان مردی است که گذشته شخصی‌اش را از دست داده و برای یافتن دوباره خود، به کتاب‌ها، تصاویر و فرهنگ جمعی پناه می‌برد؛ اما در این جست‌وجو درمی‌یابد که انسان، بیش از آنچه می‌اندیشد، ساخته و پرداخته خاطرات مشترک و نشانه‌های فرهنگی است.

بخش‌هایی از شعله‌ی مرموز ملکه لوآنا

حین نزدیک شدن به مکان‌هایی که دوران کودکی‌ام در آن گذشته بود، سر در نمی‌آوردم که چرا در بزرگسالی دوست نداشتم به سولارا بروم. سولارا چیزی بیشتر از یک دهکده‌ی بزرگ نبود که وقتی به بالایش می‌رسیدی، دامن خود را به‌نرمی بر روی تپه‌های کم‌ارتفاع و در حوضه‌ی رود در میان تاکستان‌ها گسترده بود. پس از عبور از چند پیچ، نیکولتا وارد یک جاده‌ی فرعی شد و حداقل دو کیلومتر در جاده‌ای خاکی پیش رفتیم که عرضش فقط به‌اندازه‌ی عبور دو ماشین بود و به یک دوراهی ختم می‌شد که دو چشم‌انداز متفاوت را در پیش چشم قرار می‌داد.

در سمت راست مونفراتو بود با تپه‌هایی کوتاه مزین به چندین ردیف درخت انگور که آرام‌آرام بر تعدادشان افزوده می‌شد، رنگ سبز درختان در مقابل آسمان صاف روزهای اول تابستان، در ساعتی که (می‌دانستم) دیو نیمروز خشمگین می‌شود. در طرف دیگر لانگه بود، شاخه‌های نورسته‌ی درختان زنجیروار یکی پس از دیگری بر روی پستی و بلندی‌های ناهمواری که هرکدامشان چشم‌اندازی چشمگیر با طیف رنگی متفاوت داشتند، جلوه می‌کرد و در دوردست‌ها به یک آبی مایل به خاکستری منتهی و از نظر ناپدید می‌شد.

 

اگر به کتاب شعله‌ی مرموز ملکه لوآنا علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار اومبرتو اکو در وب‌سایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده‌ی ایتالیایی نیز آشنا می‌کند.