28 مرداد 1401
بازی تاج و تخت
«بازی تاج و تخت» نام کتابی است به قلم جرج آر.آر. مارتین (نویسندهی آمریکایی، متولد ۱۹۴۸) که در سال ۱۹۹۶ منتشر شده است. این کتاب اولین کتاب از سری ترانهی یخ و آتش است.
دربارهی بازی تاج و تخت
بازی تاج و تخت نخستین کتاب از مجموعه رمان فانتزی حماسی ترانهی یخ و آتش، اثر نویسنده آمریکایی جرج آر. آر. مارتین است. این کتاب برای نخستین بار در ۶ اوت ۱۹۹۶ منتشر شد. این رمان در سال ۱۹۹۷ برنده جایزه لوکاس شد و همچنین در سال ۱۹۹۸ نامزد دریافت جایزه نبولا و در سال ۱۹۹۷ نامزد دریافت جایزه جهان فانتزی نیز شد.
رمان کوتاه خون و اژدها، برگرفته از بخش دنریس تارگریان کتاب بازی تاج و تخت نیز برنده بهترین رمان کوتاه در جایزه هوگو شد. در ژانویه ۲۰۱۱ این رمان توسط نیویورک تایمز به عنوان رمانی پر فروش معرفی شد و در ژوئیه همان سال به رتبه نخست این فهرست رسید.
رمان بازی تاج و تخت از دیدگاه شیوه روایت داستانهای مختلفی را روایت میکند که از جمله آنها خطوط داستانی سرزمین وستروس، دیوار شمالی و خط داستانی تارگریان میباشد.
باید اشاره کرد، ترانهی یخ و آتش مجموعهای ۷ جلدی است که تاکنون ۵ جلد آن منتشر شده است و دو جلد دیگر آن در آینده منتشر خواهد شد و نویسنده در حال حاضر مشغول نوشتن جلدهای پایانی کتاب است.
کتاب بازی تاج و تخت در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۴۴ با بیش از ۲.۲۶ میلیون رای و ۵۸ هزار نقد و نظر است. از این حیث، این کتاب در ردهی کتابهای دارای بالاترین امتیاز در این وبسایت قرار دارد.
همچنین باید اشاره کرد که بر اساس این کتاب، سریال تلویزیونی پرطرفداری نیز به نام بازی تاج و تخت ساخته شده است.
در ایران نیز مترجمان مختلفی نسبت به ترجمهی کتاب بازی تاج و تخت اقدام کردهاند که از این جمله میتوان به رویا خادمالرضا، رکسانا شیرزادی و قریشی اشاره کرد.
جوایز بازی تاج و تخت
جوایزی که کتاب بازی تاج و تخت به خود اختصاص داده است، عبارتند از:
- جایزه لوکاس– بهترین رمان (فانتزی) (برنده) – (۱۹۹۷)
- جایزه جهانی فانتزی– بهترین رمان (نامزد) – (۱۹۹۷)
- جایزه هوگو– بهترین رمان کوتاه برای خون و اژدها (برنده) – (۱۹۹۷)
- جایزه نبولا– بهترین رمان (نامزد) – (۱۹۹۷)
- جایزه اگنوتوس– بهترین رمان (خارجی) (برنده) – (۲۰۰۳)
داستان بازی تاج و تخت
کتاب بازی تاج و تخت به صورت همزمان ۳ داستان را روایت میکند.
در قلمرو پادشاهی
در ابتدای داستان، ادارد استارک (ند)، لرد وینترفل به نمایندگی از هفت پادشاهی یک سرباز فراری از نایت واچ (نگهبانی شب) را در حضور پسرانش محکوم و اعدام میکند. در راه بازگشت به وینترفل پسران ادارد شش توله گرگ را مییابند که به نشان از پنج فرزند و یک فرزند نامشروع او تصمیم به نگهداری از آنان میکنند.
در ادامه با مرگ لرد جان آرین مشاور سابق پادشاه، پادشاه رابرت براتیون برای ملاقات با ادارد به وینترفل میآید. به دلیل اعتمادی که پادشاه به عنوان یک دوست و متحد قدیمی به ادارد دارد از او میخواهد تا عنوان مشاور پادشاه را بپذیرد. ادارد بر خلاف میلش این پیشنهاد را میپذیرد و در همان زمان زن او بانو کاتلین استارک از او میخواهد در مورد مرگ مشاور سابق، جان آرین تحقیق کند.
خواهر کاتلین که بیوه جان آرین میباشد در نامهای مخفیانه به او اطلاع میدهد که شوهرش بر اثر توطئهای سیاسی و به دست زن پادشاه، ملکه سرسی و خانواده قدرتمند او (خاندان لنیسترها) مسموم و کشته شدهاست.
پیش از آنکه استارکها برای رفتن به سرزمین پادشاهی به سمت جنوب حرکت کنند، پسر جوان ادارد، بران استارک شاهد رابطه ملکه سرسی و برادرش جیمی لنیستر میشود و به همین دلیل جیمی برای حفظ این راز او را از بالای برج به پایین پرتاب میکند. بران بر خلاف احتمال زنده میماند ولی به کما میرود.
در زمان بهبودی او یک قاتل برای کشتن او تلاش میکند که با تلاش مادرش کاتلین و گرگش که قاتل را میکشد او زنده میماند. کتلین در مییابد که شوهرش در سرزمین پادشاهی با خطر روبرو است. او به صورت ناشناس با کشتی برای هشدار به سوی شوهرش سفر میکند و در این مدت پسر بزرگش راب استارک را به عنوان جانشین و لرد وینترفل جایگزین میکند.
کمی پس از رفتن کاتلین، بران از کما بیرون میآید در حالی که فلج شده و هیچ خاطرهای از سقوطش از برج ندارد. او نام گرگش را سامر انتخاب میکند. او در وینترفل به همراه برادر بزرگش راب و برادر کوچکش ریکون میماند.
در دیوار شمالی
دیوار شمالی جائیست که قلعه سیاه در آن قرار دارد و قلعه توسط «نگهبانان شب» یا کلاغها نگهبانی میشود. آن طرف قلعه سرزمین یخزدهٔ وحشیهاست. در ادامه داستان جان استارک فرزند نامشروع «ند استارک» در شمال دیوار توسط وحشیها اسیر میشود. مردمان آزاد او را به پیش منس ریدر و ارتش او میبرد. جان متوجه میشود که وحشیها ارتشی بیش از صدهزار نفر دارد و میخواهد به دیوار حمله کند. جان تسلیم منس ریدر میشود و با دختری وحشی رابطه برقرار میکند که این بر خلاف قسمی است که خورده بود.
مدتی بعد نگهبانان شب متوجه میشود که وحشیها شاید دیوار را تهدید کند اما وایت واکرها کل هفت اقلیم را تهدید میکند. وایت واکرها موجوداتی قدرتمند هستند که ارتشی بزرگ هم دارند. اطلاعات زیادی دربارهٔ آنها وجود ندارد ولی سَـم دوستِ جان یکی از آنها را کشتهاست.
در شرق
دوتراکی ها افراد بسیار قدرتمند که با اسبهایشان کل شرق باعث ایجان وحشت شدهاند با داشتن یک کال (فردی که از همه در گروه قدرتمندتر است و شاه آنها است).
کال دروگو آخرین کال زنده و قدرتمند بود که برادر دنریس تارگریان برای همدستی با کال خواهرش را برای ازدواج با کال مجبور میکند رابطه این دو نفر بهبود مییابد و برادر دنریس پریشان از این شرایط زیرا قصد او از این ازدواج این بود که کال با ارتش قدرتمند خود به وستروس لشکرکشی کند تا او به حق پدریاش برسد همزمان با عروسی دنریس با دروگو فردی به نام سر جورا مونت از وستروس که به عنوان جاسوس برای خدمت به دنریس آمدهاست ۳ تخم اژدها برای تبریک عروسی دنریس به او هدیه میکند.
بعد از باردار شدن دنریس در شهر دوتراک دنریس و کال دروگو پیمان برای حمله به وستروس میبندند و همزمان با این واقعه برادر دنریس به داخل مجلس می آید «در دوتراک حمل صلاح ممنوع است» چون برادر دنریس شمشیر میکشد باعث خشمه دوتراکیها میشود و کال دروگو با ذوب کردن کمربند طلایی خود و ریختن او بر سر برادر دنریس باعث مرگ او میشود.
بخشی از بازی تاج و تخت
سر ویمر رویس لبخند زنان پرسید:«از مرگ میترسی، گرد؟»
گرد در دام نیفتاد. او سالخورده بود، پنجاه سالی داشت و پادشاهیهای زیادی دیده بود. گفت: «مرگ، مرگه دیگه، ما کاری به کارش نداریم.»
رویس به آرامی پرسید: « حالا واقعا مردهان؟ مدرک هم داریم؟»
گرد گفت :«ویل اونارو دیده. اگه اون میگه مردهان، من یکی باور میکنم.»
ویل به خوبی میدانست دیر یا زود پایش را به میان خواهند کشید، فقط آرزو میکرد کاش این دیرتر اتفاق میافتاد. او خودش را وارد ماجرا کرد و گفت: «مادرم گفته بود مردهها آواز نمیخونن!»
رویس پاسخ داد: «پرستار منم همین رو گفته بود، ویل هیچ وقت حرفهایی رو که از یک زن شنیدی، باور نکن. از مرگ هم میشه خیلی چیزها یاد گرفت.» آهنگ صدایش در فضای گرگ و میش جنگل پیچید.
گرد به جلو اشاره کرد و گفت: « راه درازی در پیش داریم، هشت یا شایدم نه روز، و تازه شبم داره از راه میرسه.»
سر ویمر رویس با بی میلی نگاهی به آسمان انداخت:« هر روز همین موقعها هوا تاریک میشه. نکنه از تاریکی میترسی، گرد؟»
ویل انقباض عضلات اطراف دهان گرد را دید و همین طور خشمی که در چشمانش که زیر سایهی کلاه مخصوص ردایش پنهان شده بود. دوید. گرد چهل سال تمام را در واچ نایت گذرانده بود، دیر مردها و پسرها، و در این سالها به نور زیاد خو نکرده بود. با این حال موضوع چیزی بیش از اینها بود. ویل چیز دیگری هم در پیرمرد حس میکرد. شاید همه مزهاش را چشیده باشند؛ یک فشار عصبی که به طرز خطرناکی به وحشت نزدیک بود.
برای آشنایی با سایر آثار مطرح جهانی همانند بازی تاج و تخت، بخش معرفی برترین کتابهای ادبیات جهان را در وبسایت هر روز یک کتاب مشاهده کنید. همچنین در بخش معرفی داستانهای تخیلی میتوانید نمونههای دیگری از این آثار را ببینید.
بهترین کتابی است که خوندم. پر از هیجان.
عالیییییی
حتی اگر سریالش را دیده اید حتما کتابش را هم بخوانید.