«یک اتفاق مسخره» اثری است از فیودور داستایوفسکی (نویسندهی اهل روسیه، از ۱۸۲۱ تا ۱۸۸۱) که در سال ۱۸۶۲ منتشر شده است. این داستان به روایت ماجرای اشرافزادهای میپردازد که سعی میکند خود را فروتن و متواضع نشان دهد.
دربارهی یک اتفاق مسخره
یک اتفاق مسخره یا یک داستان کثیف داستان کوتاه طنزآمیزیست نوشته فیودور داستایوفسکی. مضمون داستان تفاوت فاحشیست که میان تصور انسان از خود و آنچه در عمل از خود بروز میدهد وجود دارد. داستان در دوره بروز تحولات اجتماعی در روسیه، در زمان حکمرانی الکساندر دوم میگذرد.
یک اتفاق مسخره در سال ۱۸۶۲ منتشر شد. این آخرین داستانی بود که داستایوفسکی به تأثیر از نخستین استادش، گوگول، نوشت. داستان دربارهی صاحبمنصبی که به مراسم عروسی یکی از زیردستانش میرود تا همه بفهمند چه انسان فروتنی است و شعارهایی که در باب انسانیت سر میدهد توخالی نیست. اما آنچه در این ضیافت رقم میخورد بهکل چیز دیگری است.
«فیودور داستایوفسکی» در داستان کتاب «یک اتفاق مسخره» حسهای متناقض «ایوان ایلیچ» را نشان میدهد. این فرد در موقعیتی حس برتری طلبیاش را سرکوب میکند در حالی که در قسمتهایی از داستان با صحبت کردن دربارهی اصلاحات تمایل به نشان دادن خودش دارد.
او بهدنبال محبوبیت و توجهطلبی بیشتر از سوی بقیه یک ابله خودشیفته متصور میشود. «داستایوفسکی» استاد نشان دادن روحیات درونی انسان است و تبحرش در این زمینه را میتوان در این اثر هم بهوضوح دید. اگر بخواهیم آثار این نویسنده را به دورهی متفاوت تقسیم کنیم این کتاب جزو دورهی اول آثار او است.
یک اتفاق مسخره همتراز شاهکارهایی چون «شنل» و «بلوار نفسکی» است و آنها که «همزاد» داستایوفسکی و «یادداشتهای یک دیوانه»ی گوگول را خوانده و پسندیدهاند این کتاب کوچک را نیز دلپذیر خواهند یافت.
کتاب یک اتفاق مسخره در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۶ با بیش از ۳۵۰۰ رای و ۴۵۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از شهلا طهماسبی (تحت عنوان یک داستان نفرتانگیز)، مجید عقیلی (با عنوان یک اتفاق نحس)، همایون حنیفه مقدم (تحت عنوان یک داستان کثیف) و میترا ناظریان به بازار عرضه شده است.
داستان یک اتفاق مسخره
«ایوان ایلیچ پرالینسکی» ژنرالیست اشرافی و جاهطلب. داستان از جایی شروع میشود که او با دوستی به بادهگساری مشغول است و از لزوم مهربانی و شفقت با فرودستان داد سخن میدهد. بعداز ترک مجلس، به طور اتفاقی متوجه میشود در خانه کارمند فقیرش «پسل دونیموف» عروسی برپاست. ایوان ایلیچ فرصت را مغتنم میشمرد تا تئوریاش را در عمل آزمایش کند.
او وارد مهمانی میشود و مشغول نوشیدن و معاشرت با آدمهایی میشود که از طبقه او نیستند. دیری نمیگذرد که معلوم میشود حرفهایش در طرفداری از طبقه فرودست همه باد هوا بوده و او در حقیقت این جماعت را لایق دوستی با خود نمیداند. اتفاقاتی که در این شب میافتد به او میفهماند که ادعاهای نوعدوستانهاش مشتی توهمات خودفریبانه بود.
او پس از شب عروسی، افسرده و شرمسار، خود را در خانه حبس میکند چون میترسد اتفاقات جشن عروسی به گوش همه دوستان و همکارانش رسیده باشد. وقتی بالاخره بعد از هشت روز به اداره برمیگردد با اتفاقات عجیبی مواجه میشود.
بخشهایی از یک اتفاق مسخره
وقتی تصاویر مختلف از پیش چشمش می گذشت، قلبش از جا کنده می شد. درباره ی او چه می گفتند؟ چه فکری می کردند؟ با چه رویی می خواست پا به اداره اش بگذارد، وقتی می دانست تا یک سال دیگر هم چه پچپچه ها پشت سرش خواهند کرد، چه بسا تا ده سال دیگر، چه بسا تا پایان عمرش. حکایت او را مثل لطیفه ای نسل به نسل نقل می کردند. بی تردید خود را مقصر می دانست. هیچ توجیهی برای اعمالش پیدا نمی کرد و از آن ها شرمسار بود.
………………….
با این همه، من همچنان بر عقیده ی خود راسخم و همه جا فریاد می زنم که انسانیت می تواند به اصطلاح سنگ بنای اصلاحات قریب الوقوع باشد و اساسا در راه نوسازی و تجدید همه چیز به ما کمک می کند… آری، رفتار انسانی با زیردستان، از مستخدم دولت گرفته تا منشی، از منشی گرفته تا خدمتکار، از خدمتکار گرفته تا موژیک. چرا؟ دلیل نمی خواهد. اصلا بیایید مقایسه ای کنیم: رفتار من انسانی است، پس مرا دوست دارند، دوستم دارند، بنابراین به من اعتماد می کنند، احساس اعتماد می کنند، پس ایمان دارند، پس عشق می ورزند.
………………
رقص واقعا شادی بود، خاصه این که همه با ساده دلی می رقصیدند، صرفا برای اینکه شاد باشند و حتی شیطنت کنند. رقصندگان ماهر انگشت شمار بودند، اما رقصندگان ناشی هم چنان محکم پای می کوبیدند که می شد آن ها را با رقصندگان ماهر اشتباه گرفت.
اگر به کتاب یک اتفاق مسخره علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین آثار فیودور داستایوفسکی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسندهی چیرهدست و مشهور اهل روسیه آشنا شوید.
5 دی 1402
یک اتفاق مسخره
«یک اتفاق مسخره» اثری است از فیودور داستایوفسکی (نویسندهی اهل روسیه، از ۱۸۲۱ تا ۱۸۸۱) که در سال ۱۸۶۲ منتشر شده است. این داستان به روایت ماجرای اشرافزادهای میپردازد که سعی میکند خود را فروتن و متواضع نشان دهد.
دربارهی یک اتفاق مسخره
یک اتفاق مسخره یا یک داستان کثیف داستان کوتاه طنزآمیزیست نوشته فیودور داستایوفسکی. مضمون داستان تفاوت فاحشیست که میان تصور انسان از خود و آنچه در عمل از خود بروز میدهد وجود دارد. داستان در دوره بروز تحولات اجتماعی در روسیه، در زمان حکمرانی الکساندر دوم میگذرد.
یک اتفاق مسخره در سال ۱۸۶۲ منتشر شد. این آخرین داستانی بود که داستایوفسکی به تأثیر از نخستین استادش، گوگول، نوشت. داستان دربارهی صاحبمنصبی که به مراسم عروسی یکی از زیردستانش میرود تا همه بفهمند چه انسان فروتنی است و شعارهایی که در باب انسانیت سر میدهد توخالی نیست. اما آنچه در این ضیافت رقم میخورد بهکل چیز دیگری است.
«فیودور داستایوفسکی» در داستان کتاب «یک اتفاق مسخره» حسهای متناقض «ایوان ایلیچ» را نشان میدهد. این فرد در موقعیتی حس برتری طلبیاش را سرکوب میکند در حالی که در قسمتهایی از داستان با صحبت کردن دربارهی اصلاحات تمایل به نشان دادن خودش دارد.
او بهدنبال محبوبیت و توجهطلبی بیشتر از سوی بقیه یک ابله خودشیفته متصور میشود. «داستایوفسکی» استاد نشان دادن روحیات درونی انسان است و تبحرش در این زمینه را میتوان در این اثر هم بهوضوح دید. اگر بخواهیم آثار این نویسنده را به دورهی متفاوت تقسیم کنیم این کتاب جزو دورهی اول آثار او است.
یک اتفاق مسخره همتراز شاهکارهایی چون «شنل» و «بلوار نفسکی» است و آنها که «همزاد» داستایوفسکی و «یادداشتهای یک دیوانه»ی گوگول را خوانده و پسندیدهاند این کتاب کوچک را نیز دلپذیر خواهند یافت.
کتاب یک اتفاق مسخره در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۶ با بیش از ۳۵۰۰ رای و ۴۵۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از شهلا طهماسبی (تحت عنوان یک داستان نفرتانگیز)، مجید عقیلی (با عنوان یک اتفاق نحس)، همایون حنیفه مقدم (تحت عنوان یک داستان کثیف) و میترا ناظریان به بازار عرضه شده است.
داستان یک اتفاق مسخره
«ایوان ایلیچ پرالینسکی» ژنرالیست اشرافی و جاهطلب. داستان از جایی شروع میشود که او با دوستی به بادهگساری مشغول است و از لزوم مهربانی و شفقت با فرودستان داد سخن میدهد. بعداز ترک مجلس، به طور اتفاقی متوجه میشود در خانه کارمند فقیرش «پسل دونیموف» عروسی برپاست. ایوان ایلیچ فرصت را مغتنم میشمرد تا تئوریاش را در عمل آزمایش کند.
او وارد مهمانی میشود و مشغول نوشیدن و معاشرت با آدمهایی میشود که از طبقه او نیستند. دیری نمیگذرد که معلوم میشود حرفهایش در طرفداری از طبقه فرودست همه باد هوا بوده و او در حقیقت این جماعت را لایق دوستی با خود نمیداند. اتفاقاتی که در این شب میافتد به او میفهماند که ادعاهای نوعدوستانهاش مشتی توهمات خودفریبانه بود.
او پس از شب عروسی، افسرده و شرمسار، خود را در خانه حبس میکند چون میترسد اتفاقات جشن عروسی به گوش همه دوستان و همکارانش رسیده باشد. وقتی بالاخره بعد از هشت روز به اداره برمیگردد با اتفاقات عجیبی مواجه میشود.
بخشهایی از یک اتفاق مسخره
وقتی تصاویر مختلف از پیش چشمش می گذشت، قلبش از جا کنده می شد. درباره ی او چه می گفتند؟ چه فکری می کردند؟ با چه رویی می خواست پا به اداره اش بگذارد، وقتی می دانست تا یک سال دیگر هم چه پچپچه ها پشت سرش خواهند کرد، چه بسا تا ده سال دیگر، چه بسا تا پایان عمرش. حکایت او را مثل لطیفه ای نسل به نسل نقل می کردند. بی تردید خود را مقصر می دانست. هیچ توجیهی برای اعمالش پیدا نمی کرد و از آن ها شرمسار بود.
………………….
با این همه، من همچنان بر عقیده ی خود راسخم و همه جا فریاد می زنم که انسانیت می تواند به اصطلاح سنگ بنای اصلاحات قریب الوقوع باشد و اساسا در راه نوسازی و تجدید همه چیز به ما کمک می کند… آری، رفتار انسانی با زیردستان، از مستخدم دولت گرفته تا منشی، از منشی گرفته تا خدمتکار، از خدمتکار گرفته تا موژیک. چرا؟ دلیل نمی خواهد. اصلا بیایید مقایسه ای کنیم: رفتار من انسانی است، پس مرا دوست دارند، دوستم دارند، بنابراین به من اعتماد می کنند، احساس اعتماد می کنند، پس ایمان دارند، پس عشق می ورزند.
………………
رقص واقعا شادی بود، خاصه این که همه با ساده دلی می رقصیدند، صرفا برای اینکه شاد باشند و حتی شیطنت کنند. رقصندگان ماهر انگشت شمار بودند، اما رقصندگان ناشی هم چنان محکم پای می کوبیدند که می شد آن ها را با رقصندگان ماهر اشتباه گرفت.
اگر به کتاب یک اتفاق مسخره علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین آثار فیودور داستایوفسکی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسندهی چیرهدست و مشهور اهل روسیه آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان کوتاه، داستان کوتاه خارجی، طنز
۰ برچسبها: ادبیات جهان، فیودور داستایوفسکی، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب