«سکوت قبر» اثری است از آرنالدو ایندیرداسون (نویسندهی ایسلندی، متولد ۱۹۶۱) که در سال ۲۰۰۱ منتشر شده است. این کتاب رمانی جنایی است که با کشف یک جسد قدیمی، پرده از رازهای پنهان خشونت خانگی، تراژدیهای خانوادگی، و تأثیرات گذشته بر زندگی حال برمیدارد.
دربارهی سکوت قبر
کتاب سکوت قبر نوشته آرنالدو ایندیرداسون، یکی از برجستهترین آثار ادبیات جنایی معاصر است که توانسته مرزهای سنتی این ژانر را گسترش دهد. این اثر، داستانی پرتعلیق و عمیقاً انسانی را در فضایی تاریک و پر رمز و راز روایت میکند که خواننده را از ابتدا تا انتها مجذوب خود میسازد. ایندیرداسون با بهرهگیری از قلمی ساده اما تأثیرگذار، دنیای سرد و خشن ایسلند را به شکلی ملموس و زنده به تصویر میکشد.
در این کتاب، گذشته و حال با مهارتی مثالزدنی در هم تنیده شدهاند. ماجرای کشف یک جسد قدیمی در حومه ریکیاویک، پلیس را به تحقیق در مورد رازهای پنهان خانوادهای میکشاند که سالها پیش درگیر خشونت و درد شدهاند. در این میان، کارآگاه ارلندور، که خود با زخمها و تراژدیهای شخصیاش دست و پنجه نرم میکند، سعی دارد با کنار هم قرار دادن قطعات این معما، پرده از واقعیت بردارد.
ایندیرداسون در این رمان، علاوه بر ارائه یک داستان معمایی نفسگیر، به موضوعات اجتماعی و روانشناختی نیز میپردازد. او خشونت خانگی، تأثیرات عمیق تراژدی بر زندگی انسانها و مسائل هویتی را با دقت و حساسیت در دل داستان جای داده است. این موضوعات، سکوت قبر را به اثری فراتر از یک رمان جنایی تبدیل کرده و به آن عمق و پیچیدگی بیشتری بخشیدهاند.
یکی از ویژگیهای برجسته کتاب، پرداخت دقیق شخصیتهاست. ارلندور، بهعنوان قهرمانی ناامید اما مصمم، نه تنها یک کارآگاه ماهر، بلکه انسانی شکننده و آسیبدیده است. تلاش او برای مقابله با گذشتهاش، یکی از لایههای تأثیرگذار داستان را شکل میدهد. شخصیتهای فرعی نیز، با وجود حضور کوتاهشان، بهگونهای خلق شدهاند که زندگی و داستانهای خود را بهخوبی به مخاطب منتقل میکنند.
ایندیرداسون با فضاسازیهای کمنظیرش، حس سرمای ایسلند و بیرحمی طبیعت را به شکلی زنده و ملموس به تصویر میکشد. این فضای سرد و تاریک، کاملاً با تم داستان هماهنگ است و در هر لحظه حس تنش و تعلیق را در ذهن خواننده حفظ میکند. این رمان، نمونهای عالی از استفاده خلاقانه از محیط و جغرافیا برای تقویت احساسات داستان است.
سکوت قبر توانسته جوایز متعددی را در عرصه ادبیات جنایی کسب کند، از جمله جایزه معتبر گلاسکی برای بهترین رمان جنایی اسکاندیناوی. این موفقیتها نشاندهنده قدرت روایت و تأثیرگذاری ایندیرداسون است که توانسته داستانی محلی را به اثری جهانی تبدیل کند.
ترجمه این اثر به زبانهای مختلف، از جمله فارسی، به محبوبیت و دسترسی گسترده آن کمک کرده است. ترجمهها توانستهاند اصالت و لحن داستان را به خوبی حفظ کنند و خوانندگان را با دنیای پیچیده و تیرهوتار ایندیرداسون آشنا سازند.
داستان کتاب با ظرافت خاصی به جلو پیش میرود و خواننده را بهگونهای درگیر میکند که نمیتواند کتاب را زمین بگذارد. رازهای فاشنشده و معماهای پیچیده، همچنان حس کنجکاوی و هیجان را در هر صفحه افزایش میدهند. پایانبندی داستان نیز، با وجود پیشبینیناپذیریاش، به شکلی کاملاً قانعکننده و رضایتبخش ارائه شده است.
یکی از جنبههای دیگر این کتاب، توانایی ایندیرداسون در ارائه جزئیات زندگی روزمره و مشکلات انسانی است. او نشان میدهد که حتی در تاریکترین لحظات نیز، نور امید و امکان رستگاری وجود دارد. این پیامها، کتاب را از یک داستان جنایی صرف فراتر میبرد و به آن جنبهای فلسفی و انسانی میبخشد.
سکوت قبر همچنین، پلی میان گذشته و حال برقرار میکند. این اثر نشان میدهد که چگونه اعمال و تصمیمات گذشته میتوانند پیامدهای عمیق و غیرمنتظرهای در زندگی حال حاضر داشته باشند. این ارتباط بین دو زمان، یکی از تمهای محوری داستان است که با ظرافت و دقت کاوش شده است.
در مجموع، سکوت قبر کتابی است که نه تنها طرفداران ادبیات جنایی، بلکه هر کسی که به داستانهای انسانی و عمیق علاقهمند باشد، از آن لذت خواهد برد. این اثر، نمونهای درخشان از تلفیق هنر داستانگویی با موضوعات مهم اجتماعی و انسانی است.
اگر به دنبال کتابی هستید که هم شما را سرگرم کند و هم به تأمل وادارد، سکوت قبر انتخابی بینظیر خواهد بود. این رمان، گواهی است بر قدرت داستانسرایی ایندیرداسون و توانایی او در خلق آثاری که تا مدتها در ذهن و قلب خواننده باقی میمانند.
رمان سکوت قبر در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۶ با بیش از ۲۰۶۰۰ رای و ۱۵۵۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از زهرا زارعی و سارا یوسفی به بازار عرضه شده است.
داستان سکوت قبر
کتاب سکوت قبر داستانی پرتعلیق و چندلایه است که با کشف یک جسد ناشناخته در حومه ریکیاویک آغاز میشود. کارگران ساختمانی در حین حفر زمین برای احداث یک پروژه، به بقایای انسانی برمیخورند که به نظر میرسد سالها زیر خاک مدفون بوده است. این کشف پلیس را به تحقیق درباره هویت مقتول و ماجرای پشت این قتل مرموز وامیدارد.
کارآگاه ارلندور، به همراه تیم خود، رهبری این پرونده پیچیده را بر عهده میگیرد. در حین بررسیها، شواهد نشان میدهد که این جسد احتمالاً مربوط به چند دهه پیش است و قتل ممکن است در یکی از خانههای نزدیک محل کشف جسد رخ داده باشد. ارلندور برای پیشبرد تحقیقات، مجبور میشود به گذشته سفر کند و از خاطرات و داستانهای قدیمی ساکنان آن منطقه استفاده کند.
داستان بهصورت موازی در دو زمان روایت میشود: گذشتهای که وقایع آن منجر به این قتل شده است و زمان حال که تیم ارلندور سعی دارد معما را حل کند. در بخشهای مربوط به گذشته، مخاطب با خانوادهای آشنا میشود که درگیر خشونت خانگی و مشکلات عمیق خانوادگی هستند. مردی خشن و بیرحم به نام گریمار، همسر و فرزندانش را تحت سلطه خود دارد و این زندگی پر از ترس و رنج، زمینهساز وقایع ناگواری میشود.
در بخشهای مربوط به زمان حال، ارلندور نه تنها با چالشهای این پرونده پیچیده روبروست، بلکه با مشکلات شخصی خود نیز دست و پنجه نرم میکند. رابطه او با دخترش ایوا، که سالها به دلیل اعتیاد و اختلافات خانوادگی تیره شده بود، یکی از خطوط احساسی مهم داستان است. تلاش ارلندور برای کمک به ایوا و بازسازی رابطهشان، جنبه انسانی عمیقی به شخصیت او میبخشد.
با پیشرفت داستان، ارتباط میان وقایع گذشته و حال آشکارتر میشود. ارلندور و تیمش با مصاحبه با افراد سالخورده و جستجو در اسناد قدیمی، سرنخهایی درباره هویت جسد و انگیزه قتل پیدا میکنند. در نهایت، این تحقیقات پرده از رازهای پنهانی برمیدارد که سالها مدفون بودهاند و نشان میدهد چگونه خشونت و بیعدالتی میتوانند زندگی چندین نسل را تحت تأثیر قرار دهند.
پایان داستان با افشای هویت جسد و انگیزه قتل، به اوج هیجان و تعلیق خود میرسد. اما این پایان، همانقدر که رضایتبخش است، تلخی و تأملی عمیق را نیز در پی دارد. ایندیرداسون نشان میدهد که گاهی عدالت نمیتواند تمام زخمها را التیام بخشد و گذشته، هرگز کاملاً فراموش نمیشود.
در کنار خط اصلی داستان، نویسنده موضوعات مهمی مانند خشونت خانگی، تأثیرات روانی ترومای خانوادگی، و مسائل اجتماعی ایسلند را با ظرافت در روایت گنجانده است. این جنبهها، به داستان عمق و پیچیدگی بیشتری میبخشند و آن را از یک رمان جنایی صرف فراتر میبرند.
سکوت قبر در نهایت، داستانی است درباره رازهای دفنشده و تأثیرات پنهان گذشته بر زندگی حال. ایندیرداسون با خلق این اثر، نه تنها خوانندگان را با معمایی جذاب سرگرم میکند، بلکه آنها را به تأمل درباره جنبههای تاریک و روشن زندگی انسان وامیدارد.
بخشهایی از سکوت قبر
کی برای قتل روح، حکم صادر می کنه؟ می تونید این رو بهم بگید؟ چطوری می تونید یه مرد رو به خاطر قتل روح محکوم کنید؟
……………….
اولین تلاشش برای فرار محکوم به شکست شد. خودش را آماده نکرده بود و گزینه های موجود را نمی شناخت، نمی دانست کجا باید برود و ناگهان خودش را با دو بچه در سوز و سرما بدون سرپناه یافته بود. دست سیمون را گرفته بود و مایکلینا هم توی بغلش بود، اما نمی دانست کجا برود. تنها خواسته اش این بود که از آپارتمان دور شود.
………………
خم شد و خاک های دور و بر شیء را خراشید. عمیق تر حفر کرد. دستانش به لجن کشیده شده بود اما بالاخره سنگ ریزه ی مشابهی پیدا کرد، بعد سومی، چهارمی و پنجمی. زانو زد، خاک همه ی دور و برش را گرفته بود. شیء به تدریج ظاهر شد و ارلندور وارسی اش کرد. پنج استخوان انگشت و استخوان کف دست از زیر زمین کشف شده بود. آرام از جا برخاست.
………………
زمستانهای تپه طولانی بود و بیرحم.
مادر بچهها مشغول کاروبار خودش در گاوداری بود و پسرها هر روز صبح سوار اتوبوس مدرسه میشدند. جریمور به کارخانهی زغالسنگ برگشت. بعد از اینکه کلاهبرداریاش لو رفت، ارتش حاضر نبود شغل قدیمیاش را به او بدهد. آمادگاه بسته شد و پادگان یکجا به هالوگالاند منتقل شد.
فقط حصارها و پستهای نگهبانیشان ماندند و حیاط بتونی جلو پادگان. توپ هم از زاغهی مهمات جابهجا شد. مردم میگفتند پایان جنگ نزدیک است. آلمانها داشتند عقبنشینی میکردند و میگفتند ضدحملهی بزرگی در جبههی جنوب قریبالوقوع است.
جریمور در آن زمستان کمابیش به مادرشان بیاعتنایی میکرد. به زحمت یک کلمه حرف میزد، و هر وقت هم که لب از لب باز میکرد او را به باد فحش میگرفت. دیگر روی یک تخت نمیخوابیدند. مادر توی اتاق سیمون میخوابید، و جریمور هم از توماس میخواست پیشش بماند. همه بهجز توماس طی زمستان کمکم متوجه شدند که شکم مادرشان برآمده شده است.
مادرشان تا آنجا که میتوانست شرایطش را کماهمیت جلوه میداد. جریمور مرتب تهدیدش میکرد. میگفت نمیگذارد بچهاش را نگه دارد و وقتی دنیا آمد میکشدش. میگفت این بچه هم مثل مایکلینا عقبافتاده است و بهترین کار این است که فوری او را بکشد. آن زمستان خیلی به مادرشان حمله نکرد. سرش توی لاک خودش بود اما آرام دوروبرش پرسه میزد، مثل حیوانی درنده که آماده است برای طعمهاش خیز بردارد.
مادرشان سعی کرد دربارهی طلاق با جریمور حرف بزند، اما جریمور خندید. گاهی اوقات با خودش فکر میکرد بالاخره جریمور توبه میکند و تهدیدهایش توخالی است و وقتش که برسد عملیشان نمیکند و مثل پدرها با بچهاش رفتار میکند.
سرانجام مادرشان دست به اقدامات خطرناکی زد، نه اینکه بخواهد از جریمور انتقام بگیرد، هر چند دلایل کافی برای این کار داشت، برای حفاظت از خودش و بچهاش مجبور به تحمل بود.
مایکلینا در طول آن زمستان بیرحم تنش بین مادرش و جریمور را به شدت حس میکرد و نیز تغییراتی در سیمون میدید که نگرانکننده بود. او همیشه عاشق مادرش بود و آن زمستان هم از زمانی که از مدرسه برمیگشت به او میچسبید و خیلی سخت از او جدا میشد. از وقتی هم که جریمور از زندان آزاد شده بود عصبیتر شده بود.
تا آنجا که میتوانست از پدرش دوری میکرد و هر روزی که میگذشت بیشتر نگران مادرش میشد. مایکلینا گاهی اوقات میشنید که با خودش حرف میزند و هرازگاهی هم به نظر میرسید مخاطبش شخصی خیالی است. گاهی اوقات هم میشنید که میگفت باید از مادرش و بچهای که توی شکمش است محافظت کند. چهطور میتوانست از مادرش در برابر جریمور حفاظت کند. هیچکس دیگری در دسترس نبود و دِیو هم هرگز برنگشت.
سیمون تهدیدهای جریمور را جدی میگرفت. کاملاً مطمئن بود که اجازه نمیدهد بچه زنده بماند. بچه را با خودش به وسط کوه میبرد جانش را میگیرد و بدون او برمیگردد.
توماس مثل همیشه ساکت بود، اما مایکلینا متوجه تغییری در او شد. جریمور بعد از اینکه قدغن کرده بود مادرشان روی تخت دونفره بخوابد به توماس اجازه میداد شب را در اتاقش بگذراند. مایکلینا نمیدانست جریمور به توماس چه گفته است، اما طولی نکشید که توماس نگرشی کاملاً متفاوت در برابر مادرش برگزید.
دیگر کاری به مادرش نداشت و از سیمون هم که پیش از آن خیلی به هم نزدیک بودند فاصله گرفت. مادرشان سعی کرد با توماس صحبت کند، اما او همیشه از مادرش فرار میکرد. عصبانی، ساکت و درمانده بود.
اگر به کتاب سکوت قبر علاقه دارید، بخش معرفی برترین کتابهایی معمایی و جنایی در وبسایت هر روز یک کتاب شما را با سایر موارد مشابه آشنا میسازد.
1 دی 1403
سکوت قبر
«سکوت قبر» اثری است از آرنالدو ایندیرداسون (نویسندهی ایسلندی، متولد ۱۹۶۱) که در سال ۲۰۰۱ منتشر شده است. این کتاب رمانی جنایی است که با کشف یک جسد قدیمی، پرده از رازهای پنهان خشونت خانگی، تراژدیهای خانوادگی، و تأثیرات گذشته بر زندگی حال برمیدارد.
دربارهی سکوت قبر
کتاب سکوت قبر نوشته آرنالدو ایندیرداسون، یکی از برجستهترین آثار ادبیات جنایی معاصر است که توانسته مرزهای سنتی این ژانر را گسترش دهد. این اثر، داستانی پرتعلیق و عمیقاً انسانی را در فضایی تاریک و پر رمز و راز روایت میکند که خواننده را از ابتدا تا انتها مجذوب خود میسازد. ایندیرداسون با بهرهگیری از قلمی ساده اما تأثیرگذار، دنیای سرد و خشن ایسلند را به شکلی ملموس و زنده به تصویر میکشد.
در این کتاب، گذشته و حال با مهارتی مثالزدنی در هم تنیده شدهاند. ماجرای کشف یک جسد قدیمی در حومه ریکیاویک، پلیس را به تحقیق در مورد رازهای پنهان خانوادهای میکشاند که سالها پیش درگیر خشونت و درد شدهاند. در این میان، کارآگاه ارلندور، که خود با زخمها و تراژدیهای شخصیاش دست و پنجه نرم میکند، سعی دارد با کنار هم قرار دادن قطعات این معما، پرده از واقعیت بردارد.
ایندیرداسون در این رمان، علاوه بر ارائه یک داستان معمایی نفسگیر، به موضوعات اجتماعی و روانشناختی نیز میپردازد. او خشونت خانگی، تأثیرات عمیق تراژدی بر زندگی انسانها و مسائل هویتی را با دقت و حساسیت در دل داستان جای داده است. این موضوعات، سکوت قبر را به اثری فراتر از یک رمان جنایی تبدیل کرده و به آن عمق و پیچیدگی بیشتری بخشیدهاند.
یکی از ویژگیهای برجسته کتاب، پرداخت دقیق شخصیتهاست. ارلندور، بهعنوان قهرمانی ناامید اما مصمم، نه تنها یک کارآگاه ماهر، بلکه انسانی شکننده و آسیبدیده است. تلاش او برای مقابله با گذشتهاش، یکی از لایههای تأثیرگذار داستان را شکل میدهد. شخصیتهای فرعی نیز، با وجود حضور کوتاهشان، بهگونهای خلق شدهاند که زندگی و داستانهای خود را بهخوبی به مخاطب منتقل میکنند.
ایندیرداسون با فضاسازیهای کمنظیرش، حس سرمای ایسلند و بیرحمی طبیعت را به شکلی زنده و ملموس به تصویر میکشد. این فضای سرد و تاریک، کاملاً با تم داستان هماهنگ است و در هر لحظه حس تنش و تعلیق را در ذهن خواننده حفظ میکند. این رمان، نمونهای عالی از استفاده خلاقانه از محیط و جغرافیا برای تقویت احساسات داستان است.
سکوت قبر توانسته جوایز متعددی را در عرصه ادبیات جنایی کسب کند، از جمله جایزه معتبر گلاسکی برای بهترین رمان جنایی اسکاندیناوی. این موفقیتها نشاندهنده قدرت روایت و تأثیرگذاری ایندیرداسون است که توانسته داستانی محلی را به اثری جهانی تبدیل کند.
ترجمه این اثر به زبانهای مختلف، از جمله فارسی، به محبوبیت و دسترسی گسترده آن کمک کرده است. ترجمهها توانستهاند اصالت و لحن داستان را به خوبی حفظ کنند و خوانندگان را با دنیای پیچیده و تیرهوتار ایندیرداسون آشنا سازند.
داستان کتاب با ظرافت خاصی به جلو پیش میرود و خواننده را بهگونهای درگیر میکند که نمیتواند کتاب را زمین بگذارد. رازهای فاشنشده و معماهای پیچیده، همچنان حس کنجکاوی و هیجان را در هر صفحه افزایش میدهند. پایانبندی داستان نیز، با وجود پیشبینیناپذیریاش، به شکلی کاملاً قانعکننده و رضایتبخش ارائه شده است.
یکی از جنبههای دیگر این کتاب، توانایی ایندیرداسون در ارائه جزئیات زندگی روزمره و مشکلات انسانی است. او نشان میدهد که حتی در تاریکترین لحظات نیز، نور امید و امکان رستگاری وجود دارد. این پیامها، کتاب را از یک داستان جنایی صرف فراتر میبرد و به آن جنبهای فلسفی و انسانی میبخشد.
سکوت قبر همچنین، پلی میان گذشته و حال برقرار میکند. این اثر نشان میدهد که چگونه اعمال و تصمیمات گذشته میتوانند پیامدهای عمیق و غیرمنتظرهای در زندگی حال حاضر داشته باشند. این ارتباط بین دو زمان، یکی از تمهای محوری داستان است که با ظرافت و دقت کاوش شده است.
در مجموع، سکوت قبر کتابی است که نه تنها طرفداران ادبیات جنایی، بلکه هر کسی که به داستانهای انسانی و عمیق علاقهمند باشد، از آن لذت خواهد برد. این اثر، نمونهای درخشان از تلفیق هنر داستانگویی با موضوعات مهم اجتماعی و انسانی است.
اگر به دنبال کتابی هستید که هم شما را سرگرم کند و هم به تأمل وادارد، سکوت قبر انتخابی بینظیر خواهد بود. این رمان، گواهی است بر قدرت داستانسرایی ایندیرداسون و توانایی او در خلق آثاری که تا مدتها در ذهن و قلب خواننده باقی میمانند.
رمان سکوت قبر در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۶ با بیش از ۲۰۶۰۰ رای و ۱۵۵۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از زهرا زارعی و سارا یوسفی به بازار عرضه شده است.
داستان سکوت قبر
کتاب سکوت قبر داستانی پرتعلیق و چندلایه است که با کشف یک جسد ناشناخته در حومه ریکیاویک آغاز میشود. کارگران ساختمانی در حین حفر زمین برای احداث یک پروژه، به بقایای انسانی برمیخورند که به نظر میرسد سالها زیر خاک مدفون بوده است. این کشف پلیس را به تحقیق درباره هویت مقتول و ماجرای پشت این قتل مرموز وامیدارد.
کارآگاه ارلندور، به همراه تیم خود، رهبری این پرونده پیچیده را بر عهده میگیرد. در حین بررسیها، شواهد نشان میدهد که این جسد احتمالاً مربوط به چند دهه پیش است و قتل ممکن است در یکی از خانههای نزدیک محل کشف جسد رخ داده باشد. ارلندور برای پیشبرد تحقیقات، مجبور میشود به گذشته سفر کند و از خاطرات و داستانهای قدیمی ساکنان آن منطقه استفاده کند.
داستان بهصورت موازی در دو زمان روایت میشود: گذشتهای که وقایع آن منجر به این قتل شده است و زمان حال که تیم ارلندور سعی دارد معما را حل کند. در بخشهای مربوط به گذشته، مخاطب با خانوادهای آشنا میشود که درگیر خشونت خانگی و مشکلات عمیق خانوادگی هستند. مردی خشن و بیرحم به نام گریمار، همسر و فرزندانش را تحت سلطه خود دارد و این زندگی پر از ترس و رنج، زمینهساز وقایع ناگواری میشود.
در بخشهای مربوط به زمان حال، ارلندور نه تنها با چالشهای این پرونده پیچیده روبروست، بلکه با مشکلات شخصی خود نیز دست و پنجه نرم میکند. رابطه او با دخترش ایوا، که سالها به دلیل اعتیاد و اختلافات خانوادگی تیره شده بود، یکی از خطوط احساسی مهم داستان است. تلاش ارلندور برای کمک به ایوا و بازسازی رابطهشان، جنبه انسانی عمیقی به شخصیت او میبخشد.
با پیشرفت داستان، ارتباط میان وقایع گذشته و حال آشکارتر میشود. ارلندور و تیمش با مصاحبه با افراد سالخورده و جستجو در اسناد قدیمی، سرنخهایی درباره هویت جسد و انگیزه قتل پیدا میکنند. در نهایت، این تحقیقات پرده از رازهای پنهانی برمیدارد که سالها مدفون بودهاند و نشان میدهد چگونه خشونت و بیعدالتی میتوانند زندگی چندین نسل را تحت تأثیر قرار دهند.
پایان داستان با افشای هویت جسد و انگیزه قتل، به اوج هیجان و تعلیق خود میرسد. اما این پایان، همانقدر که رضایتبخش است، تلخی و تأملی عمیق را نیز در پی دارد. ایندیرداسون نشان میدهد که گاهی عدالت نمیتواند تمام زخمها را التیام بخشد و گذشته، هرگز کاملاً فراموش نمیشود.
در کنار خط اصلی داستان، نویسنده موضوعات مهمی مانند خشونت خانگی، تأثیرات روانی ترومای خانوادگی، و مسائل اجتماعی ایسلند را با ظرافت در روایت گنجانده است. این جنبهها، به داستان عمق و پیچیدگی بیشتری میبخشند و آن را از یک رمان جنایی صرف فراتر میبرند.
سکوت قبر در نهایت، داستانی است درباره رازهای دفنشده و تأثیرات پنهان گذشته بر زندگی حال. ایندیرداسون با خلق این اثر، نه تنها خوانندگان را با معمایی جذاب سرگرم میکند، بلکه آنها را به تأمل درباره جنبههای تاریک و روشن زندگی انسان وامیدارد.
بخشهایی از سکوت قبر
کی برای قتل روح، حکم صادر می کنه؟ می تونید این رو بهم بگید؟ چطوری می تونید یه مرد رو به خاطر قتل روح محکوم کنید؟
……………….
اولین تلاشش برای فرار محکوم به شکست شد. خودش را آماده نکرده بود و گزینه های موجود را نمی شناخت، نمی دانست کجا باید برود و ناگهان خودش را با دو بچه در سوز و سرما بدون سرپناه یافته بود. دست سیمون را گرفته بود و مایکلینا هم توی بغلش بود، اما نمی دانست کجا برود. تنها خواسته اش این بود که از آپارتمان دور شود.
………………
خم شد و خاک های دور و بر شیء را خراشید. عمیق تر حفر کرد. دستانش به لجن کشیده شده بود اما بالاخره سنگ ریزه ی مشابهی پیدا کرد، بعد سومی، چهارمی و پنجمی. زانو زد، خاک همه ی دور و برش را گرفته بود. شیء به تدریج ظاهر شد و ارلندور وارسی اش کرد. پنج استخوان انگشت و استخوان کف دست از زیر زمین کشف شده بود. آرام از جا برخاست.
………………
زمستانهای تپه طولانی بود و بیرحم.
مادر بچهها مشغول کاروبار خودش در گاوداری بود و پسرها هر روز صبح سوار اتوبوس مدرسه میشدند. جریمور به کارخانهی زغالسنگ برگشت. بعد از اینکه کلاهبرداریاش لو رفت، ارتش حاضر نبود شغل قدیمیاش را به او بدهد. آمادگاه بسته شد و پادگان یکجا به هالوگالاند منتقل شد.
فقط حصارها و پستهای نگهبانیشان ماندند و حیاط بتونی جلو پادگان. توپ هم از زاغهی مهمات جابهجا شد. مردم میگفتند پایان جنگ نزدیک است. آلمانها داشتند عقبنشینی میکردند و میگفتند ضدحملهی بزرگی در جبههی جنوب قریبالوقوع است.
جریمور در آن زمستان کمابیش به مادرشان بیاعتنایی میکرد. به زحمت یک کلمه حرف میزد، و هر وقت هم که لب از لب باز میکرد او را به باد فحش میگرفت. دیگر روی یک تخت نمیخوابیدند. مادر توی اتاق سیمون میخوابید، و جریمور هم از توماس میخواست پیشش بماند. همه بهجز توماس طی زمستان کمکم متوجه شدند که شکم مادرشان برآمده شده است.
مادرشان تا آنجا که میتوانست شرایطش را کماهمیت جلوه میداد. جریمور مرتب تهدیدش میکرد. میگفت نمیگذارد بچهاش را نگه دارد و وقتی دنیا آمد میکشدش. میگفت این بچه هم مثل مایکلینا عقبافتاده است و بهترین کار این است که فوری او را بکشد. آن زمستان خیلی به مادرشان حمله نکرد. سرش توی لاک خودش بود اما آرام دوروبرش پرسه میزد، مثل حیوانی درنده که آماده است برای طعمهاش خیز بردارد.
مادرشان سعی کرد دربارهی طلاق با جریمور حرف بزند، اما جریمور خندید. گاهی اوقات با خودش فکر میکرد بالاخره جریمور توبه میکند و تهدیدهایش توخالی است و وقتش که برسد عملیشان نمیکند و مثل پدرها با بچهاش رفتار میکند.
سرانجام مادرشان دست به اقدامات خطرناکی زد، نه اینکه بخواهد از جریمور انتقام بگیرد، هر چند دلایل کافی برای این کار داشت، برای حفاظت از خودش و بچهاش مجبور به تحمل بود.
مایکلینا در طول آن زمستان بیرحم تنش بین مادرش و جریمور را به شدت حس میکرد و نیز تغییراتی در سیمون میدید که نگرانکننده بود. او همیشه عاشق مادرش بود و آن زمستان هم از زمانی که از مدرسه برمیگشت به او میچسبید و خیلی سخت از او جدا میشد. از وقتی هم که جریمور از زندان آزاد شده بود عصبیتر شده بود.
تا آنجا که میتوانست از پدرش دوری میکرد و هر روزی که میگذشت بیشتر نگران مادرش میشد. مایکلینا گاهی اوقات میشنید که با خودش حرف میزند و هرازگاهی هم به نظر میرسید مخاطبش شخصی خیالی است. گاهی اوقات هم میشنید که میگفت باید از مادرش و بچهای که توی شکمش است محافظت کند. چهطور میتوانست از مادرش در برابر جریمور حفاظت کند. هیچکس دیگری در دسترس نبود و دِیو هم هرگز برنگشت.
سیمون تهدیدهای جریمور را جدی میگرفت. کاملاً مطمئن بود که اجازه نمیدهد بچه زنده بماند. بچه را با خودش به وسط کوه میبرد جانش را میگیرد و بدون او برمیگردد.
توماس مثل همیشه ساکت بود، اما مایکلینا متوجه تغییری در او شد. جریمور بعد از اینکه قدغن کرده بود مادرشان روی تخت دونفره بخوابد به توماس اجازه میداد شب را در اتاقش بگذراند. مایکلینا نمیدانست جریمور به توماس چه گفته است، اما طولی نکشید که توماس نگرشی کاملاً متفاوت در برابر مادرش برگزید.
دیگر کاری به مادرش نداشت و از سیمون هم که پیش از آن خیلی به هم نزدیک بودند فاصله گرفت. مادرشان سعی کرد با توماس صحبت کند، اما او همیشه از مادرش فرار میکرد. عصبانی، ساکت و درمانده بود.
اگر به کتاب سکوت قبر علاقه دارید، بخش معرفی برترین کتابهایی معمایی و جنایی در وبسایت هر روز یک کتاب شما را با سایر موارد مشابه آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، جنایی و پلیسی، داستان خارجی، رمان، معمایی/رازآلود
۰ برچسبها: آرنالدو ایندیرداسون، ادبیات جهان، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب