«آنها به اسبها شلیک میکنند» اثری است از هوراس مککوی (نویسندهی آمریکایی، از ۱۸۹۷ تا ۱۹۹۵) که در سال ۱۹۳۵ منتشر شده است. این رمان داستانی تلخ و نمادین درباره ناامیدی، زوال انسانی، و بیرحمی رقابت برای بقا در دوران رکود بزرگ اقتصادی آمریکا است.
دربارهی آنها به اسبها شلیک میکنند
کتاب آنها به اسبها شلیک میکنند نوشته هوراس مککوی، یکی از برجستهترین آثار ادبیات آمریکای قرن بیستم است که در دهه ۱۹۳۰ منتشر شد. این رمان با پرداختن به واقعیتهای تلخ زندگی در دوران رکود بزرگ اقتصادی، داستانی دردناک و بیپرده از ناامیدی و زوال انسانی ارائه میدهد. مککوی با قلمی ساده اما عمیق، تصویری از جامعهای به مخاطب نشان میدهد که در آن، انسانها برای بقا به رقابتی بیرحمانه تن میدهند و ارزشهای اخلاقی و انسانی زیر پا گذاشته میشوند.
در قلب داستان، مسابقات رقص بیپایان قرار دارد؛ رویدادی که به ظاهر نوعی سرگرمی است، اما در واقع نمادی از شرایط خشن اجتماعی و اقتصادی آن دوران محسوب میشود. شخصیتهای اصلی داستان، رابرت و گلوریا، در این مسابقات شرکت میکنند به امید کسب جایزه نقدی، اما با گذشت زمان، مشخص میشود که این رقابت نه تنها راهی برای نجات نیست، بلکه بیشتر به سقوط و زوال آنها منجر میشود. این موضوع، انعکاسی از وضعیت جوانانی است که در جامعهای بحرانزده بدون امید و افق روشن زندگی میکنند.
یکی از جنبههای برجسته این کتاب، قدرت شخصیتپردازی آن است. مککوی با مهارتی ویژه، شخصیتهایی خلق کرده که نه تنها باورپذیر، بلکه نماینده تیپهای مختلف اجتماعی هستند. گلوریا، بهویژه، شخصیتی عمیق و تراژیک است که دیدگاههای تیرهاش نسبت به زندگی، مخاطب را وادار به تأمل میکند. مککوی از خلال این شخصیتها، به پرسشهای بنیادین درباره ارزش زندگی، عدالت اجتماعی، و نقش انسان در جهانی بیرحم میپردازد.
ساختار روایی کتاب نیز از نقاط قوت آن به شمار میرود. داستان به شکلی غیرخطی روایت میشود و بخشهایی از محاکمه رابرت با خاطرات او از مسابقات رقص ترکیب شدهاند. این تکنیک نه تنها بر تنش داستان میافزاید، بلکه لایههای عمیقتری از روان شخصیتها را آشکار میکند. همچنین، ریتم سریع و دیالوگهای موجز و تأثیرگذار کتاب، تجربهای سینمایی برای خواننده ایجاد میکند که بسیار جذاب است.
با این حال، برخی منتقدان بر این باورند که نگاه کتاب به مسائل اجتماعی ممکن است بیش از حد بدبینانه باشد. در حالی که مککوی بهخوبی موفق به نشان دادن تاریکیها و زشتیهای جامعه شده، برخی از خوانندگان ممکن است از نبود نقطهای از امید یا تغییر ناامید شوند. این نگاه به زندگی ممکن است در بعضی از مخاطبان حس یأس ایجاد کند، هرچند که این خود میتواند نشانهای از صداقت و واقعگرایی اثر باشد.
تمثیل مسابقه رقص به عنوان یک استعاره اجتماعی، یکی از عناصر ماندگار کتاب است. مککوی با ظرافت، این مسابقات را به نمادی از جامعهای تبدیل کرده که افراد را به رقابتهای بیپایان و بیهدف سوق میدهد. در این جامعه، ارزش انسانها تنها به میزان تحمل و پایداری آنها در برابر فشارها تقلیل یافته است. این نقد اجتماعی، یکی از نقاط قوت کتاب است که همچنان برای مخاطبان مدرن قابلتأمل است.
از نظر زبانی، سبک مککوی ساده، بیتکلف، و خالی از حشو و زواید است. این زبان در عین حال، قدرت عاطفی بالایی دارد و احساسات عمیقی را به خواننده منتقل میکند. مککوی از توصیفات طولانی و پیچیده پرهیز کرده و به جای آن، با کلمات محدود و انتخابی دقیق، فضایی ملموس و اثرگذار خلق کرده است.
یکی از نقاط ضعف احتمالی کتاب، محدودیتهای جغرافیایی و فرهنگی آن است. در حالی که پیامهای کتاب جهانی هستند، اما برخی از جزئیات داستان ممکن است برای مخاطبانی که با تاریخ یا فرهنگ آمریکای دهه ۱۹۳۰ آشنا نیستند، کمتر قابل درک باشد. این مسئله البته از تأثیر کلی اثر نمیکاهد، اما ممکن است برای درک کامل اثر به دانش زمینهای نیاز باشد.
اثر هوراس مککوی در زمان انتشار خود مورد استقبال گسترده قرار نگرفت، اما با گذشت زمان به یکی از آثار کلاسیک ادبیات مدرن تبدیل شد. این کتاب، بهویژه در میان مخاطبان اروپایی، محبوبیت زیادی پیدا کرد و حتی ژانر “رمان سیاه” را تا حدی تحت تأثیر قرار داد. نقد اجتماعی و روانشناختی کتاب همچنان مرتبط و تازه است و این ویژگی، به ماندگاری آن کمک کرده است.
در نهایت، آنها به اسبها شلیک میکنند را میتوان اثری توصیف کرد که نه تنها یک داستان جذاب و تأثیرگذار ارائه میدهد، بلکه به پرسشهای بنیادین درباره ماهیت انسان و جایگاه او در جهانی بحرانزده میپردازد. این کتاب، اثری است که خواننده را به چالش میکشد و تا مدتها پس از پایان مطالعه، در ذهن او باقی میماند.
رمان آنها به اسبها شلیک میکنند در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۶ با بیش از ۱۰۷۰۰ رای و ۱۱۲۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از محمدعلی سپانلو به بازار عرضه شده است.
داستان آنها به اسبها شلیک میکنند
آنها به اسبها شلیک میکنند داستان رابرت و گلوریا است، دو شخصیت اصلی که در دوران رکود بزرگ اقتصادی آمریکا برای فرار از فقر و یافتن فرصتی برای تغییر زندگی خود، در یک مسابقه رقص ماراتنی شرکت میکنند. این مسابقات که با وعده جایزه نقدی برگزار میشوند، شرکتکنندگان را مجبور به رقص مداوم برای روزها و هفتهها میکنند، در حالی که تنها استراحتهای کوتاهی در بین آنها مجاز است.
رابرت، مردی ساده و آرمانگرا، و گلوریا، زنی تلخ و ناامید از زندگی، به عنوان یک زوج رقابتی وارد مسابقه میشوند. هر چند رابرت ابتدا انگیزه و امید بیشتری دارد، اما بهتدریج تحت تأثیر ناامیدی گلوریا و بیرحمی مسابقه قرار میگیرد. گلوریا، که از زندگی و مشکلات آن به ستوه آمده، از همان ابتدا نشان میدهد که اعتقادی به آینده یا خوشبختی ندارد و تنها برای پر کردن خلأ زندگیاش به این مسابقه وارد شده است.
مسابقه بهتدریج به میدانی از زوال جسمی و روانی شرکتکنندگان تبدیل میشود. آنها در شرایطی سخت و غیرانسانی مجبورند برای جلب توجه تماشاگران و داوران، انرژی و توان خود را تا مرز نابودی خرج کنند. در همین حال، برگزارکنندگان مسابقه با هدف کسب درآمد بیشتر، از شرکتکنندگان بهرهبرداری میکنند و از تماشای سقوط آنها لذت میبرند.
رابرت و گلوریا با فشار جسمی و روانی مسابقه دستوپنجه نرم میکنند. در حالی که رابرت سعی میکند به گلوریا کمک کند تا روحیه خود را حفظ کند، گلوریا روزبهروز بیشتر به مرز فروپاشی نزدیک میشود. او به طور مداوم از پوچی زندگی و بیمعنایی ادامه آن صحبت میکند و به رابرت اعلام میکند که تنها راه رهایی از این وضعیت، پایان دادن به همه چیز است.
در نهایت، گلوریا که دیگر توان ادامه دادن را ندارد و از زندگی ناامید شده است، از رابرت میخواهد که او را بکشد. رابرت که ابتدا از این درخواست شوکه شده، پس از تلاش برای متقاعد کردن گلوریا به ادامه زندگی، در نهایت با او همراهی میکند و او را به ضرب گلوله میکشد. پس از این واقعه، رابرت بازداشت شده و در انتظار محاکمه قرار میگیرد.
داستان با روایتهای متناوب از محاکمه رابرت و خاطرات او از مسابقه پیش میرود. این ساختار، کشمکشهای درونی رابرت و دیدگاه او نسبت به آنچه رخ داده است را به تصویر میکشد. او با سردرگمی و یأس، به تصمیم خود برای کشتن گلوریا فکر میکند و بهنوعی میکوشد معنای این عمل را برای خود بیابد.
پایان داستان، تلخ و تأثیرگذار است و نشان میدهد که نه تنها گلوریا، بلکه رابرت نیز قربانی شرایط سخت زندگی و بیرحمی جامعهای شدهاند که در آن انسانها برای بقا مجبور به انجام اعمالی میشوند که از نظر اخلاقی و انسانی دردناک است.
بخشهایی از آنها به اسبها شلیک میکنند
چیز عجیب برای من این است که مردم این همه توجه به زندگی دارند، ولی اصلا توجه ای به مرگ ندارند. ممکن است شما به من بگویید که چرا بسیاری از این دانشمندان کله دار، این همه جان می کنند تا زندگی را طولانی تر کنند، به جای آن که وسایل مناسبی برای تمام کردنش درست کنند؟ مسلما تو این دنیا یک مشت آدم مثل من هستند که میل مردن دارند، اما شهامتش را ندارند.
………………
اگر فقط یک لحظه فکر کنم که این همه درد و رنج ارزشش را دارد، شاید تحملش کنم. اما وقتی میبینم هیچ پایانی وجود ندارد، نمیتوانم ادامه بدهم. این مسابقه هیچ وقت تمام نمیشود، رابرت. مثل زندگی است. همهاش میدوی، همهاش تلاش میکنی، اما در نهایت هیچ چیزی عوض نمیشود.
……………..
تماشاچیان ما را نگاه میکردند، میخندیدند و برایمان دست میزدند. برای آنها، این فقط یک سرگرمی بود، اما برای ما، بقا بود. آنها نمیدانستند هر قدمی که برمیداریم، چقدر برایمان دردناک است. آنها فقط پایان مسابقه و برنده شدن را میخواستند؛ کسی اهمیتی نمیداد که چه چیزی از دست میدهیم.
……………..
گلوریا گفت: میدانی چرا به اسبهای زخمی شلیک میکنند؟ چون دیگر فایدهای ندارند. زندگی هم همین است. وقتی دیگر چیزی برای دادن نداری، فقط باید تمامش کنی.
……………….
مردی که مسابقه را اداره میکرد، با لبخندی روی لب گفت: ادامه بدهید، شما عالی هستید! مردم عاشق شما شدهاند. اما ما درون خودمان میدانستیم که هر قدمی که برمیداریم، ما را به چیزی شبیه مرگ نزدیکتر میکند. مردم نمیدیدند، اما ما میدانستیم.
……………….
گلوریا پرسید: چرا ادامه میدهی، رابرت؟ چرا نمیتوانی همه چیز را همانطور که هست قبول کنی؟ ما قرار نیست برنده شویم. هیچکس واقعاً برنده نمیشود. فقط چند روز بیشتر زندگی میکنی و بعد همانطور میمیری.
اگر به کتاب آنها به اسبها شلیک میکنند علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین رمانهای جنایی و پلیسی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای مشابه نیز آشنا شوید.
21 دی 1403
آنها به اسبها شلیک میکنند
«آنها به اسبها شلیک میکنند» اثری است از هوراس مککوی (نویسندهی آمریکایی، از ۱۸۹۷ تا ۱۹۹۵) که در سال ۱۹۳۵ منتشر شده است. این رمان داستانی تلخ و نمادین درباره ناامیدی، زوال انسانی، و بیرحمی رقابت برای بقا در دوران رکود بزرگ اقتصادی آمریکا است.
دربارهی آنها به اسبها شلیک میکنند
کتاب آنها به اسبها شلیک میکنند نوشته هوراس مککوی، یکی از برجستهترین آثار ادبیات آمریکای قرن بیستم است که در دهه ۱۹۳۰ منتشر شد. این رمان با پرداختن به واقعیتهای تلخ زندگی در دوران رکود بزرگ اقتصادی، داستانی دردناک و بیپرده از ناامیدی و زوال انسانی ارائه میدهد. مککوی با قلمی ساده اما عمیق، تصویری از جامعهای به مخاطب نشان میدهد که در آن، انسانها برای بقا به رقابتی بیرحمانه تن میدهند و ارزشهای اخلاقی و انسانی زیر پا گذاشته میشوند.
در قلب داستان، مسابقات رقص بیپایان قرار دارد؛ رویدادی که به ظاهر نوعی سرگرمی است، اما در واقع نمادی از شرایط خشن اجتماعی و اقتصادی آن دوران محسوب میشود. شخصیتهای اصلی داستان، رابرت و گلوریا، در این مسابقات شرکت میکنند به امید کسب جایزه نقدی، اما با گذشت زمان، مشخص میشود که این رقابت نه تنها راهی برای نجات نیست، بلکه بیشتر به سقوط و زوال آنها منجر میشود. این موضوع، انعکاسی از وضعیت جوانانی است که در جامعهای بحرانزده بدون امید و افق روشن زندگی میکنند.
یکی از جنبههای برجسته این کتاب، قدرت شخصیتپردازی آن است. مککوی با مهارتی ویژه، شخصیتهایی خلق کرده که نه تنها باورپذیر، بلکه نماینده تیپهای مختلف اجتماعی هستند. گلوریا، بهویژه، شخصیتی عمیق و تراژیک است که دیدگاههای تیرهاش نسبت به زندگی، مخاطب را وادار به تأمل میکند. مککوی از خلال این شخصیتها، به پرسشهای بنیادین درباره ارزش زندگی، عدالت اجتماعی، و نقش انسان در جهانی بیرحم میپردازد.
ساختار روایی کتاب نیز از نقاط قوت آن به شمار میرود. داستان به شکلی غیرخطی روایت میشود و بخشهایی از محاکمه رابرت با خاطرات او از مسابقات رقص ترکیب شدهاند. این تکنیک نه تنها بر تنش داستان میافزاید، بلکه لایههای عمیقتری از روان شخصیتها را آشکار میکند. همچنین، ریتم سریع و دیالوگهای موجز و تأثیرگذار کتاب، تجربهای سینمایی برای خواننده ایجاد میکند که بسیار جذاب است.
با این حال، برخی منتقدان بر این باورند که نگاه کتاب به مسائل اجتماعی ممکن است بیش از حد بدبینانه باشد. در حالی که مککوی بهخوبی موفق به نشان دادن تاریکیها و زشتیهای جامعه شده، برخی از خوانندگان ممکن است از نبود نقطهای از امید یا تغییر ناامید شوند. این نگاه به زندگی ممکن است در بعضی از مخاطبان حس یأس ایجاد کند، هرچند که این خود میتواند نشانهای از صداقت و واقعگرایی اثر باشد.
تمثیل مسابقه رقص به عنوان یک استعاره اجتماعی، یکی از عناصر ماندگار کتاب است. مککوی با ظرافت، این مسابقات را به نمادی از جامعهای تبدیل کرده که افراد را به رقابتهای بیپایان و بیهدف سوق میدهد. در این جامعه، ارزش انسانها تنها به میزان تحمل و پایداری آنها در برابر فشارها تقلیل یافته است. این نقد اجتماعی، یکی از نقاط قوت کتاب است که همچنان برای مخاطبان مدرن قابلتأمل است.
از نظر زبانی، سبک مککوی ساده، بیتکلف، و خالی از حشو و زواید است. این زبان در عین حال، قدرت عاطفی بالایی دارد و احساسات عمیقی را به خواننده منتقل میکند. مککوی از توصیفات طولانی و پیچیده پرهیز کرده و به جای آن، با کلمات محدود و انتخابی دقیق، فضایی ملموس و اثرگذار خلق کرده است.
یکی از نقاط ضعف احتمالی کتاب، محدودیتهای جغرافیایی و فرهنگی آن است. در حالی که پیامهای کتاب جهانی هستند، اما برخی از جزئیات داستان ممکن است برای مخاطبانی که با تاریخ یا فرهنگ آمریکای دهه ۱۹۳۰ آشنا نیستند، کمتر قابل درک باشد. این مسئله البته از تأثیر کلی اثر نمیکاهد، اما ممکن است برای درک کامل اثر به دانش زمینهای نیاز باشد.
اثر هوراس مککوی در زمان انتشار خود مورد استقبال گسترده قرار نگرفت، اما با گذشت زمان به یکی از آثار کلاسیک ادبیات مدرن تبدیل شد. این کتاب، بهویژه در میان مخاطبان اروپایی، محبوبیت زیادی پیدا کرد و حتی ژانر “رمان سیاه” را تا حدی تحت تأثیر قرار داد. نقد اجتماعی و روانشناختی کتاب همچنان مرتبط و تازه است و این ویژگی، به ماندگاری آن کمک کرده است.
در نهایت، آنها به اسبها شلیک میکنند را میتوان اثری توصیف کرد که نه تنها یک داستان جذاب و تأثیرگذار ارائه میدهد، بلکه به پرسشهای بنیادین درباره ماهیت انسان و جایگاه او در جهانی بحرانزده میپردازد. این کتاب، اثری است که خواننده را به چالش میکشد و تا مدتها پس از پایان مطالعه، در ذهن او باقی میماند.
رمان آنها به اسبها شلیک میکنند در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۶ با بیش از ۱۰۷۰۰ رای و ۱۱۲۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از محمدعلی سپانلو به بازار عرضه شده است.
داستان آنها به اسبها شلیک میکنند
آنها به اسبها شلیک میکنند داستان رابرت و گلوریا است، دو شخصیت اصلی که در دوران رکود بزرگ اقتصادی آمریکا برای فرار از فقر و یافتن فرصتی برای تغییر زندگی خود، در یک مسابقه رقص ماراتنی شرکت میکنند. این مسابقات که با وعده جایزه نقدی برگزار میشوند، شرکتکنندگان را مجبور به رقص مداوم برای روزها و هفتهها میکنند، در حالی که تنها استراحتهای کوتاهی در بین آنها مجاز است.
رابرت، مردی ساده و آرمانگرا، و گلوریا، زنی تلخ و ناامید از زندگی، به عنوان یک زوج رقابتی وارد مسابقه میشوند. هر چند رابرت ابتدا انگیزه و امید بیشتری دارد، اما بهتدریج تحت تأثیر ناامیدی گلوریا و بیرحمی مسابقه قرار میگیرد. گلوریا، که از زندگی و مشکلات آن به ستوه آمده، از همان ابتدا نشان میدهد که اعتقادی به آینده یا خوشبختی ندارد و تنها برای پر کردن خلأ زندگیاش به این مسابقه وارد شده است.
مسابقه بهتدریج به میدانی از زوال جسمی و روانی شرکتکنندگان تبدیل میشود. آنها در شرایطی سخت و غیرانسانی مجبورند برای جلب توجه تماشاگران و داوران، انرژی و توان خود را تا مرز نابودی خرج کنند. در همین حال، برگزارکنندگان مسابقه با هدف کسب درآمد بیشتر، از شرکتکنندگان بهرهبرداری میکنند و از تماشای سقوط آنها لذت میبرند.
رابرت و گلوریا با فشار جسمی و روانی مسابقه دستوپنجه نرم میکنند. در حالی که رابرت سعی میکند به گلوریا کمک کند تا روحیه خود را حفظ کند، گلوریا روزبهروز بیشتر به مرز فروپاشی نزدیک میشود. او به طور مداوم از پوچی زندگی و بیمعنایی ادامه آن صحبت میکند و به رابرت اعلام میکند که تنها راه رهایی از این وضعیت، پایان دادن به همه چیز است.
در نهایت، گلوریا که دیگر توان ادامه دادن را ندارد و از زندگی ناامید شده است، از رابرت میخواهد که او را بکشد. رابرت که ابتدا از این درخواست شوکه شده، پس از تلاش برای متقاعد کردن گلوریا به ادامه زندگی، در نهایت با او همراهی میکند و او را به ضرب گلوله میکشد. پس از این واقعه، رابرت بازداشت شده و در انتظار محاکمه قرار میگیرد.
داستان با روایتهای متناوب از محاکمه رابرت و خاطرات او از مسابقه پیش میرود. این ساختار، کشمکشهای درونی رابرت و دیدگاه او نسبت به آنچه رخ داده است را به تصویر میکشد. او با سردرگمی و یأس، به تصمیم خود برای کشتن گلوریا فکر میکند و بهنوعی میکوشد معنای این عمل را برای خود بیابد.
پایان داستان، تلخ و تأثیرگذار است و نشان میدهد که نه تنها گلوریا، بلکه رابرت نیز قربانی شرایط سخت زندگی و بیرحمی جامعهای شدهاند که در آن انسانها برای بقا مجبور به انجام اعمالی میشوند که از نظر اخلاقی و انسانی دردناک است.
بخشهایی از آنها به اسبها شلیک میکنند
چیز عجیب برای من این است که مردم این همه توجه به زندگی دارند، ولی اصلا توجه ای به مرگ ندارند. ممکن است شما به من بگویید که چرا بسیاری از این دانشمندان کله دار، این همه جان می کنند تا زندگی را طولانی تر کنند، به جای آن که وسایل مناسبی برای تمام کردنش درست کنند؟ مسلما تو این دنیا یک مشت آدم مثل من هستند که میل مردن دارند، اما شهامتش را ندارند.
………………
اگر فقط یک لحظه فکر کنم که این همه درد و رنج ارزشش را دارد، شاید تحملش کنم. اما وقتی میبینم هیچ پایانی وجود ندارد، نمیتوانم ادامه بدهم. این مسابقه هیچ وقت تمام نمیشود، رابرت. مثل زندگی است. همهاش میدوی، همهاش تلاش میکنی، اما در نهایت هیچ چیزی عوض نمیشود.
……………..
تماشاچیان ما را نگاه میکردند، میخندیدند و برایمان دست میزدند. برای آنها، این فقط یک سرگرمی بود، اما برای ما، بقا بود. آنها نمیدانستند هر قدمی که برمیداریم، چقدر برایمان دردناک است. آنها فقط پایان مسابقه و برنده شدن را میخواستند؛ کسی اهمیتی نمیداد که چه چیزی از دست میدهیم.
……………..
گلوریا گفت: میدانی چرا به اسبهای زخمی شلیک میکنند؟ چون دیگر فایدهای ندارند. زندگی هم همین است. وقتی دیگر چیزی برای دادن نداری، فقط باید تمامش کنی.
……………….
مردی که مسابقه را اداره میکرد، با لبخندی روی لب گفت: ادامه بدهید، شما عالی هستید! مردم عاشق شما شدهاند. اما ما درون خودمان میدانستیم که هر قدمی که برمیداریم، ما را به چیزی شبیه مرگ نزدیکتر میکند. مردم نمیدیدند، اما ما میدانستیم.
……………….
گلوریا پرسید: چرا ادامه میدهی، رابرت؟ چرا نمیتوانی همه چیز را همانطور که هست قبول کنی؟ ما قرار نیست برنده شویم. هیچکس واقعاً برنده نمیشود. فقط چند روز بیشتر زندگی میکنی و بعد همانطور میمیری.
اگر به کتاب آنها به اسبها شلیک میکنند علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین رمانهای جنایی و پلیسی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای مشابه نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، جنایی و پلیسی، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان، روانشناسی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب، هوراس مککوی