«دیار خوابگردی» اثری است از میا کوتو (نویسندهی اهل موزامبیک، متولد ۱۹۵۵) که در سال ۱۹۹۲ منتشر شده است. این رمان داستان پسربچهای یتیم و پیرمردی مرموز است که در دل جنگ داخلی موزامبیک، در جادهای بیانتها به جستوجوی گذشته و امید سفر میکنند. روایت با دفترچه خاطرات یک سرباز درهم میآمیزد و مرز میان واقعیت و خیال را در سرزمینی ویران به چالش میکشد.
دربارهی دیار خوابگردی
رمان «دیار خوابگردی» (Sleepwalking Land) نوشته میا کوتو، نویسنده برجسته موزامبیکی، یکی از شاخصترین آثار ادبیات معاصر آفریقاست که با ترکیبی از واقعیت تلخ جنگ و جادوی خیال، تجربهای منحصربهفرد برای خواننده میآفریند. این اثر که نخستین بار در سال ۱۹۹۲ منتشر شد، نه تنها جایزه ملی داستان موزامبیک را به دست آورد، بلکه از سوی منتقدان بهعنوان یکی از برجستهترین رمانهای آفریقایی قرن بیستم شناخته شد. میا کوتو با زبانی شاعرانه و سرشار از استعاره، جهانی خلق کرده که مرز میان بیداری و خواب، واقعیت و افسانه، و مرگ و زندگی در آن در هم میآمیزد.
زمینهی شکلگیری این رمان به دوران جنگ داخلی موزامبیک بازمیگردد؛ جنگی که سالها به طول انجامید و زندگی میلیونها نفر را دستخوش آشوب کرد. کوتو که خود خبرنگار و نویسندهای متعهد به مسائل اجتماعی کشورش است، با بهرهگیری از تجربههای مستقیم و غیرمستقیم این دوران، فضایی را ترسیم میکند که در آن ویرانی و ناامیدی در کنار امید و رؤیا همزیستی دارند. او بهجای ارائه گزارش خشک از جنگ، تصمیم میگیرد قصهای شاعرانه و انسانی روایت کند تا حقیقتی عمیقتر از خشونت عریان را آشکار سازد.
در «دیار خوابگردی»، شخصیتها اغلب در مرزی نامشخص میان واقعیت و خیال زندگی میکنند. این ویژگی که ریشه در سنت قصهگویی شفاهی آفریقا و سبک رئالیسم جادویی دارد، به کتاب حال و هوایی افسانهای میبخشد. در عین حال، میا کوتو بهخوبی میداند چگونه از این فضا برای بیان نقدهای اجتماعی و سیاسی بهره بگیرد، بیآنکه اثرش به شعاری یکبعدی بدل شود.
این کتاب روایتگر سفر دو شخصیت اصلی است؛ یک پسربچه یتیم و یک مرد سالخورده که در جستوجوی خانواده و ریشههایشان از دل سرزمین جنگزده عبور میکنند. مسیر آنها تنها یک سفر جغرافیایی نیست، بلکه سفری درونی و نمادین است که گذشته و حال، زندگی و مرگ، و واقعیت و خیال را در هم میتند. این سفر به خواننده فرصت میدهد تا با لایههای عمیق فرهنگ و روان جمعی مردم موزامبیک آشنا شود.
زبان روایت در «دیار خوابگردی» از برجستهترین ویژگیهای آن است. میا کوتو با جملههایی کوتاه، شاعرانه و مملو از تصویرسازی، جهانی میسازد که حتی خشونت و مرگ نیز در آن رنگی از زیبایی و اندوه دارد. این زبان شاعرانه باعث شده تا کتاب، حتی در ترجمه، حس و موسیقی خاص خود را حفظ کند و برای خوانندگانی که با ادبیات آفریقا کمتر آشنا هستند، دریچهای تازه بگشاید.
یکی از نقاط قوت اثر، نگاه انسانی نویسنده به شخصیتهاست. در این داستان، مرز میان قربانی و جلاد، نیک و بد، به روشنی مشخص نیست. هر کس داستان خود را دارد و گذشتهای که او را به موقعیت فعلی رسانده است. این رویکرد، خواننده را وادار میکند به جای قضاوت شتابزده، با هر شخصیت همدلی کند و پیچیدگی شرایط انسانی را درک نماید.
میا کوتو در این کتاب به شکلی هنرمندانه از نمادها و استعارهها بهره میگیرد. زمین و جاده، خواب و بیداری، مرگ و باززایی، همه در ساختار داستان معنای چندلایه پیدا میکنند. این نمادپردازی نهتنها ریشه در فرهنگ بومی موزامبیک دارد، بلکه مفهومی جهانشمول پیدا میکند و باعث میشود کتاب برای مخاطبان فرهنگهای مختلف نیز معنا داشته باشد.
«دیار خوابگردی» علاوه بر ارزش ادبی، سندی فرهنگی و تاریخی نیز هست. این کتاب به نسلهای آینده یادآوری میکند که چگونه یک ملت در بحبوحه ویرانی، توانست با امید، رؤیا و قصهگویی، هویت خود را حفظ کند. همین ویژگیهاست که باعث شده این اثر، مرزهای جغرافیایی و زبانی را درنوردد و در فهرست آثار کلاسیک ادبیات جهان جای گیرد.
خواندن این رمان تجربهای چندحسی است؛ خواننده نهتنها وقایع را میبیند، بلکه بوی خاک بارانخورده، صدای پرندگان دوردست، و لرزش قدمهای سفر را نیز حس میکند. این غنای حسی، کتاب را به اثری فراتر از یک داستان صرف تبدیل میکند و آن را به نوعی سفر ادبی بدل میسازد.
منتقدان ادبی بارها تأکید کردهاند که «دیار خوابگردی» بهترین نقطه آغاز برای ورود به جهان ادبی میا کوتو است. این کتاب بهخوبی نشان میدهد چگونه نویسنده توانسته عناصر بومی و جهانی، سنت و مدرنیته، و تلخی و زیبایی را درهم بیامیزد.
از زمان انتشار، این اثر به زبانهای متعددی ترجمه شده و جوایز و تحسینهای بینالمللی بسیاری کسب کرده است. موفقیت آن، راه را برای شناختهشدن ادبیات موزامبیک در سطح جهان هموار کرده و نام میا کوتو را در کنار بزرگان ادبیات آفریقا چون نگوگی وا تیونگو و چینوآ آچهبه قرار داده است.
«دیار خوابگردی» نهتنها داستانی درباره موزامبیک است، بلکه روایتی جهانی درباره رنج، امید، و بازسازی زندگی از دل ویرانیهاست. این کتاب به خواننده یادآوری میکند که حتی در تاریکترین روزها، رؤیاها میتوانند همچون چراغی کوچک، راه را روشن کنند.
رمان دیار خوابگردی در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۱ با بیش از ۵۹۰۰ رای و ۵۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از مهدی غبرایی به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان دیار خوابگردی
داستان «دیار خوابگردی» در کشوری ویران از جنگ داخلی موزامبیک آغاز میشود. سرزمین در آتش و ویرانی فرو رفته و مردم یا کشته شدهاند یا آوارهاند. در این میان، پسربچهای یتیم به نام مویانگا، در جستوجوی خانواده گمشده خود، در جادهای خاکی و بیانتها سرگردان است. او در طول مسیر با پیرمردی به نام توئونا ملاقات میکند؛ مردی مرموز که گذشتهای پنهان و رازآلود دارد. این دو، سفری پرخطر را در دل کشوری ویران آغاز میکنند.
در طول مسیر، آنها به اتوبوسی سوخته و رهاشده میرسند که تبدیل به پناهگاهی موقت برایشان میشود. درون اتوبوس، مویانگا دفتری قدیمی پیدا میکند که حاوی نوشتههای یک سرباز جوان است. این دفترچه، روایت دیگری را به داستان اضافه میکند؛ روایتی که گذشته را با حال پیوند میزند و تصویر تازهای از جنگ و ویرانی ارائه میدهد.
صفحات دفترچه از زندگی سربازی جوان به نام کینزیمبا میگوید که در روزهای جنگ، درگیر مأموریتها و روابط انسانی پیچیدهای بوده است. او از عشق، ترس، خیانت و مرگ سخن میگوید و این نوشتهها به مرور لایههای پنهان واقعیت جنگ را آشکار میسازند. برای مویانگا و توئونا، این داستانها به نوعی نقشه راه و آینهای برای درک گذشته خودشان تبدیل میشود.
سفر این دو همراه در جادههای خاکی، با برخورد به گروههای مختلف انسانها ادامه مییابد؛ از سربازان خسته و گمشده گرفته تا کشاورزان امیدوار، و نیز دزدان و فرصتطلبانی که از هرجومرج بهره میبرند. هر ملاقات، تکهای از پازل سرزمین ویرانشده را کاملتر میکند و لایههای تازهای از شخصیتهای اصلی را برملا میسازد.
توئونا در خلال این سفر، بخشهایی از زندگیاش را برای مویانگا بازگو میکند، اما همیشه بخشی از حقیقت را پنهان نگه میدارد. این سکوتها و نیمهگفتارها، فضای داستان را سرشار از ابهام میکند. خواننده، مانند مویانگا، باید از خلال اشارات و خاطرات پراکنده، معنای پنهان سفر و هویت واقعی این دو نفر را دریابد.
اتوبوس سوخته و دفترچه خاطرات بارها به داستان بازمیگردند، گویی که گذشته و حال در یک دایره بیپایان گرفتار شدهاند. خاطرات سرباز جوان و سرگذشت مویانگا و توئونا به شکلی نمادین با هم تداخل پیدا میکند، و مرز میان راویان و شخصیتها کمرنگ میشود. این تداخل روایی، نشان میدهد که سرگذشت یک ملت، مجموعهای از داستانهای به همپیوسته است.
در مسیر، هر دو شخصیت با مرگ و ناامیدی روبهرو میشوند، اما گاه نشانههای کوچکی از امید نیز پیدا میشود؛ صدای خنده کودکی، بارانی ناگهانی، یا نگاه مهربان یک غریبه. این لحظات کوتاه، همچون چراغهایی کمنور، سفر را قابل ادامه میکنند و به داستان بعدیشان گره میزنند.
در پایان، سفر نه به معنای رسیدن به مقصدی مشخص، بلکه به کشف و پذیرش حقیقت تبدیل میشود. مویانگا درمییابد که جستوجویش برای خانواده، در واقع جستوجویی برای هویت و گذشته خودش بوده است. «دیار خوابگردی» با پایانی باز، خواننده را با این پرسش رها میکند که مرز میان خواب و بیداری، زندگی و مرگ، و حقیقت و خیال کجاست.
بخشهایی از دیار خوابگردی
در دل ویرانههایی که آتش جنگ بهجا گذاشته، جاده غبارآلودی بیپایان در پیش چشم خود دارید. جادهای که هر قدمش داستانی است از گذشتهای سوخته، آرزوهایی که در خاک نگاه داشته شده و فریادی که در سکوت شب گم میشود. مویانگا با چشمانی پر از کنجکاوی و دلتنگی، در این جاده پرسه میزند؛ جستوجویش چیزی بیش از پیدا کردن خانواده است، او دنبال زمینی است که بتواند روی آن نفس بکشد و خانهای که بشود در آغوش کشید.
…………………..
اتوبوس سوخته، مثل اسکلت بیجان ماشینی در گورستان راه، حالا پناهگاهی موقت است. توئونا به آرامی به در اتوبوس تکیه میزند و چشمش به دفترچهای میافتد که همانطور با خاک و زخمهای شیمیایی پوشانده شده است. دفترچه مانند پنجرهای به روزهای دورتر باز میشود؛ روزهایی که پر از امید و نگاه انسانی بودند. صفحهها یکییکی روایت سربازی را بازگو میکنند که میان عشق، جنگ و ترس آویزده است.
…………………
مویانگا صفحات دفترچه را ورق میزند و هر کلمه مثل قطرهای است بر لب پنجرهی خاطره. از همان واژههاست که صدای طپش قلبهای گمشده و نگاههایی که خسته از جنگاند، به گوش میرسد. این دفترچه، گذشته را با حال به هم میدوزد و به مویانگا سرنخی میدهد: شاید ردی در آن سوی زمان باشد، نشانهای برای بازگشت یا شاید بدان معنا که بعضی دردها نیازی به توضیح ندارند، کافیست حسشان کنی.
………………..
در هر توقف، چهرهای تازه سر راهشان سبز میشود: زنی که بچهای پرتابشده را در آغوش گرفته، مردی که از ترس گریهاش را قورت میدهد، یا گروهی گمشده در دعوای بقا. این انسانها تکههایی از موزامبیکاند، زمین و مردمی که تجربههایشان در سطرهای نانوشته داستان تنفس میکنند.
توئونا گاه سکوت میکند؛ لحظههایی که در آن آب باریک هم نمیجوشد. مویانگا سؤال میپرسد، اما پاسخهایی به شکل سایه میآیند، نه واژههای شفاف. این سکوتها داستانی دیگر دارند؛ حرفهایی که از زبان خاک میزنند، از حرفهایی که امکان گفتنشان نیست ولی میتوان شنید.
…………………….
سفرشان همچون تصویر رویاییست در مه؛ گذشتهای که هنوز نمیرد، آیندهای که انگار هر لحظه ممکن است ترک بخورد. اتوبوس، دفترچه، داستانها و دو مسیر جداگانه، همه در هم حلشدهاند، و هر کدام درون دیگری زندهاند، مثل یک سرود خاموش که در گوش مرگ نجوا میشود.
………………….
فریدا در کابین ناخدا خوابید. من بیرون خوابیدم، میان طنابها و قابدستمالها. جن انبار کالا را ترک نکرد و هدایا را پایید. موقعیت غریبی بود: فریدا نمیتوانست چوتی را ببیند. از این بدتر، وجودش را باور نمیکرد. آن پایین توی انباری سایهی تاریک کوچولوی جن را با دست نشانش میدادم. فریدا چنان میخندید که انگار دارم شوخی میکنم.
من از سروصداهایی که آن موجود کوچولو میکرد حرف زدم و فریدا جواب داد این انعکاس دریا در درون کشتی است. دیگر از کوشش برای اثبات حضور چوتی دست کشیدم. راستش، خودم هم داشتم شک میکردم. تا جایی که میتوانستم از پلکان به طرف انبار پایین رفتم تا ببینم آن فسقل آنجا هست یا نه. صدایش زدم، جستوجو کردم و همهچیز را بهدقت زیر نظر گرفتم. هیچچیز نبود.
هیچ نشانی از جن نبود. آیا حق با فریدا بود؟ آیا آن موجود کوچک وجود خود را در رؤیا به من نمایانده بود؟ یا باز کار کار پدرم بود؟
وقتی در جستوجوی پناهگاهی برای خوابیدن بودم، این سؤالها دست از سرم برنمیداشت. از جایی که داشتم میخوابیدم، آسمان بلند گردی را پر از ستارگان میدیدم. در شبهایی که هوا صافتر بود، حتی کورسویی از فانوس دریایی را میدیدم.
اول کار نه جزیره را تشخیص میدادم، نه ساختمان فانوس دریایی را؛ اما حالا میتوانم. به همان روشنی آنها را میبینم که دیگر جن را نمیبینم. آیا من و فریدا توهمات خود را با هم معاوضه کردهایم؟ بله، فانوس دریایی، نور امید، آنجا بود. مثل گورخری بود که روی یک پایه نصب شده باشد. غالباً نمیشد جزیرهای را که فانوس در آن بود ببینم؛ چون موجها صخرهها را با تاج کفآلود از نظر پنهان میکردند.
اگر به کتاب دیار خوابگردی علاقه دارید، بخش معرفی برترین رمانهای تاریخی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا میکند.
19 مرداد 1404
دیار خوابگردی
«دیار خوابگردی» اثری است از میا کوتو (نویسندهی اهل موزامبیک، متولد ۱۹۵۵) که در سال ۱۹۹۲ منتشر شده است. این رمان داستان پسربچهای یتیم و پیرمردی مرموز است که در دل جنگ داخلی موزامبیک، در جادهای بیانتها به جستوجوی گذشته و امید سفر میکنند. روایت با دفترچه خاطرات یک سرباز درهم میآمیزد و مرز میان واقعیت و خیال را در سرزمینی ویران به چالش میکشد.
دربارهی دیار خوابگردی
رمان «دیار خوابگردی» (Sleepwalking Land) نوشته میا کوتو، نویسنده برجسته موزامبیکی، یکی از شاخصترین آثار ادبیات معاصر آفریقاست که با ترکیبی از واقعیت تلخ جنگ و جادوی خیال، تجربهای منحصربهفرد برای خواننده میآفریند. این اثر که نخستین بار در سال ۱۹۹۲ منتشر شد، نه تنها جایزه ملی داستان موزامبیک را به دست آورد، بلکه از سوی منتقدان بهعنوان یکی از برجستهترین رمانهای آفریقایی قرن بیستم شناخته شد. میا کوتو با زبانی شاعرانه و سرشار از استعاره، جهانی خلق کرده که مرز میان بیداری و خواب، واقعیت و افسانه، و مرگ و زندگی در آن در هم میآمیزد.
زمینهی شکلگیری این رمان به دوران جنگ داخلی موزامبیک بازمیگردد؛ جنگی که سالها به طول انجامید و زندگی میلیونها نفر را دستخوش آشوب کرد. کوتو که خود خبرنگار و نویسندهای متعهد به مسائل اجتماعی کشورش است، با بهرهگیری از تجربههای مستقیم و غیرمستقیم این دوران، فضایی را ترسیم میکند که در آن ویرانی و ناامیدی در کنار امید و رؤیا همزیستی دارند. او بهجای ارائه گزارش خشک از جنگ، تصمیم میگیرد قصهای شاعرانه و انسانی روایت کند تا حقیقتی عمیقتر از خشونت عریان را آشکار سازد.
در «دیار خوابگردی»، شخصیتها اغلب در مرزی نامشخص میان واقعیت و خیال زندگی میکنند. این ویژگی که ریشه در سنت قصهگویی شفاهی آفریقا و سبک رئالیسم جادویی دارد، به کتاب حال و هوایی افسانهای میبخشد. در عین حال، میا کوتو بهخوبی میداند چگونه از این فضا برای بیان نقدهای اجتماعی و سیاسی بهره بگیرد، بیآنکه اثرش به شعاری یکبعدی بدل شود.
این کتاب روایتگر سفر دو شخصیت اصلی است؛ یک پسربچه یتیم و یک مرد سالخورده که در جستوجوی خانواده و ریشههایشان از دل سرزمین جنگزده عبور میکنند. مسیر آنها تنها یک سفر جغرافیایی نیست، بلکه سفری درونی و نمادین است که گذشته و حال، زندگی و مرگ، و واقعیت و خیال را در هم میتند. این سفر به خواننده فرصت میدهد تا با لایههای عمیق فرهنگ و روان جمعی مردم موزامبیک آشنا شود.
زبان روایت در «دیار خوابگردی» از برجستهترین ویژگیهای آن است. میا کوتو با جملههایی کوتاه، شاعرانه و مملو از تصویرسازی، جهانی میسازد که حتی خشونت و مرگ نیز در آن رنگی از زیبایی و اندوه دارد. این زبان شاعرانه باعث شده تا کتاب، حتی در ترجمه، حس و موسیقی خاص خود را حفظ کند و برای خوانندگانی که با ادبیات آفریقا کمتر آشنا هستند، دریچهای تازه بگشاید.
یکی از نقاط قوت اثر، نگاه انسانی نویسنده به شخصیتهاست. در این داستان، مرز میان قربانی و جلاد، نیک و بد، به روشنی مشخص نیست. هر کس داستان خود را دارد و گذشتهای که او را به موقعیت فعلی رسانده است. این رویکرد، خواننده را وادار میکند به جای قضاوت شتابزده، با هر شخصیت همدلی کند و پیچیدگی شرایط انسانی را درک نماید.
میا کوتو در این کتاب به شکلی هنرمندانه از نمادها و استعارهها بهره میگیرد. زمین و جاده، خواب و بیداری، مرگ و باززایی، همه در ساختار داستان معنای چندلایه پیدا میکنند. این نمادپردازی نهتنها ریشه در فرهنگ بومی موزامبیک دارد، بلکه مفهومی جهانشمول پیدا میکند و باعث میشود کتاب برای مخاطبان فرهنگهای مختلف نیز معنا داشته باشد.
«دیار خوابگردی» علاوه بر ارزش ادبی، سندی فرهنگی و تاریخی نیز هست. این کتاب به نسلهای آینده یادآوری میکند که چگونه یک ملت در بحبوحه ویرانی، توانست با امید، رؤیا و قصهگویی، هویت خود را حفظ کند. همین ویژگیهاست که باعث شده این اثر، مرزهای جغرافیایی و زبانی را درنوردد و در فهرست آثار کلاسیک ادبیات جهان جای گیرد.
خواندن این رمان تجربهای چندحسی است؛ خواننده نهتنها وقایع را میبیند، بلکه بوی خاک بارانخورده، صدای پرندگان دوردست، و لرزش قدمهای سفر را نیز حس میکند. این غنای حسی، کتاب را به اثری فراتر از یک داستان صرف تبدیل میکند و آن را به نوعی سفر ادبی بدل میسازد.
منتقدان ادبی بارها تأکید کردهاند که «دیار خوابگردی» بهترین نقطه آغاز برای ورود به جهان ادبی میا کوتو است. این کتاب بهخوبی نشان میدهد چگونه نویسنده توانسته عناصر بومی و جهانی، سنت و مدرنیته، و تلخی و زیبایی را درهم بیامیزد.
از زمان انتشار، این اثر به زبانهای متعددی ترجمه شده و جوایز و تحسینهای بینالمللی بسیاری کسب کرده است. موفقیت آن، راه را برای شناختهشدن ادبیات موزامبیک در سطح جهان هموار کرده و نام میا کوتو را در کنار بزرگان ادبیات آفریقا چون نگوگی وا تیونگو و چینوآ آچهبه قرار داده است.
«دیار خوابگردی» نهتنها داستانی درباره موزامبیک است، بلکه روایتی جهانی درباره رنج، امید، و بازسازی زندگی از دل ویرانیهاست. این کتاب به خواننده یادآوری میکند که حتی در تاریکترین روزها، رؤیاها میتوانند همچون چراغی کوچک، راه را روشن کنند.
رمان دیار خوابگردی در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۱ با بیش از ۵۹۰۰ رای و ۵۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از مهدی غبرایی به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان دیار خوابگردی
داستان «دیار خوابگردی» در کشوری ویران از جنگ داخلی موزامبیک آغاز میشود. سرزمین در آتش و ویرانی فرو رفته و مردم یا کشته شدهاند یا آوارهاند. در این میان، پسربچهای یتیم به نام مویانگا، در جستوجوی خانواده گمشده خود، در جادهای خاکی و بیانتها سرگردان است. او در طول مسیر با پیرمردی به نام توئونا ملاقات میکند؛ مردی مرموز که گذشتهای پنهان و رازآلود دارد. این دو، سفری پرخطر را در دل کشوری ویران آغاز میکنند.
در طول مسیر، آنها به اتوبوسی سوخته و رهاشده میرسند که تبدیل به پناهگاهی موقت برایشان میشود. درون اتوبوس، مویانگا دفتری قدیمی پیدا میکند که حاوی نوشتههای یک سرباز جوان است. این دفترچه، روایت دیگری را به داستان اضافه میکند؛ روایتی که گذشته را با حال پیوند میزند و تصویر تازهای از جنگ و ویرانی ارائه میدهد.
صفحات دفترچه از زندگی سربازی جوان به نام کینزیمبا میگوید که در روزهای جنگ، درگیر مأموریتها و روابط انسانی پیچیدهای بوده است. او از عشق، ترس، خیانت و مرگ سخن میگوید و این نوشتهها به مرور لایههای پنهان واقعیت جنگ را آشکار میسازند. برای مویانگا و توئونا، این داستانها به نوعی نقشه راه و آینهای برای درک گذشته خودشان تبدیل میشود.
سفر این دو همراه در جادههای خاکی، با برخورد به گروههای مختلف انسانها ادامه مییابد؛ از سربازان خسته و گمشده گرفته تا کشاورزان امیدوار، و نیز دزدان و فرصتطلبانی که از هرجومرج بهره میبرند. هر ملاقات، تکهای از پازل سرزمین ویرانشده را کاملتر میکند و لایههای تازهای از شخصیتهای اصلی را برملا میسازد.
توئونا در خلال این سفر، بخشهایی از زندگیاش را برای مویانگا بازگو میکند، اما همیشه بخشی از حقیقت را پنهان نگه میدارد. این سکوتها و نیمهگفتارها، فضای داستان را سرشار از ابهام میکند. خواننده، مانند مویانگا، باید از خلال اشارات و خاطرات پراکنده، معنای پنهان سفر و هویت واقعی این دو نفر را دریابد.
اتوبوس سوخته و دفترچه خاطرات بارها به داستان بازمیگردند، گویی که گذشته و حال در یک دایره بیپایان گرفتار شدهاند. خاطرات سرباز جوان و سرگذشت مویانگا و توئونا به شکلی نمادین با هم تداخل پیدا میکند، و مرز میان راویان و شخصیتها کمرنگ میشود. این تداخل روایی، نشان میدهد که سرگذشت یک ملت، مجموعهای از داستانهای به همپیوسته است.
در مسیر، هر دو شخصیت با مرگ و ناامیدی روبهرو میشوند، اما گاه نشانههای کوچکی از امید نیز پیدا میشود؛ صدای خنده کودکی، بارانی ناگهانی، یا نگاه مهربان یک غریبه. این لحظات کوتاه، همچون چراغهایی کمنور، سفر را قابل ادامه میکنند و به داستان بعدیشان گره میزنند.
در پایان، سفر نه به معنای رسیدن به مقصدی مشخص، بلکه به کشف و پذیرش حقیقت تبدیل میشود. مویانگا درمییابد که جستوجویش برای خانواده، در واقع جستوجویی برای هویت و گذشته خودش بوده است. «دیار خوابگردی» با پایانی باز، خواننده را با این پرسش رها میکند که مرز میان خواب و بیداری، زندگی و مرگ، و حقیقت و خیال کجاست.
بخشهایی از دیار خوابگردی
در دل ویرانههایی که آتش جنگ بهجا گذاشته، جاده غبارآلودی بیپایان در پیش چشم خود دارید. جادهای که هر قدمش داستانی است از گذشتهای سوخته، آرزوهایی که در خاک نگاه داشته شده و فریادی که در سکوت شب گم میشود. مویانگا با چشمانی پر از کنجکاوی و دلتنگی، در این جاده پرسه میزند؛ جستوجویش چیزی بیش از پیدا کردن خانواده است، او دنبال زمینی است که بتواند روی آن نفس بکشد و خانهای که بشود در آغوش کشید.
…………………..
اتوبوس سوخته، مثل اسکلت بیجان ماشینی در گورستان راه، حالا پناهگاهی موقت است. توئونا به آرامی به در اتوبوس تکیه میزند و چشمش به دفترچهای میافتد که همانطور با خاک و زخمهای شیمیایی پوشانده شده است. دفترچه مانند پنجرهای به روزهای دورتر باز میشود؛ روزهایی که پر از امید و نگاه انسانی بودند. صفحهها یکییکی روایت سربازی را بازگو میکنند که میان عشق، جنگ و ترس آویزده است.
…………………
مویانگا صفحات دفترچه را ورق میزند و هر کلمه مثل قطرهای است بر لب پنجرهی خاطره. از همان واژههاست که صدای طپش قلبهای گمشده و نگاههایی که خسته از جنگاند، به گوش میرسد. این دفترچه، گذشته را با حال به هم میدوزد و به مویانگا سرنخی میدهد: شاید ردی در آن سوی زمان باشد، نشانهای برای بازگشت یا شاید بدان معنا که بعضی دردها نیازی به توضیح ندارند، کافیست حسشان کنی.
………………..
در هر توقف، چهرهای تازه سر راهشان سبز میشود: زنی که بچهای پرتابشده را در آغوش گرفته، مردی که از ترس گریهاش را قورت میدهد، یا گروهی گمشده در دعوای بقا. این انسانها تکههایی از موزامبیکاند، زمین و مردمی که تجربههایشان در سطرهای نانوشته داستان تنفس میکنند.
توئونا گاه سکوت میکند؛ لحظههایی که در آن آب باریک هم نمیجوشد. مویانگا سؤال میپرسد، اما پاسخهایی به شکل سایه میآیند، نه واژههای شفاف. این سکوتها داستانی دیگر دارند؛ حرفهایی که از زبان خاک میزنند، از حرفهایی که امکان گفتنشان نیست ولی میتوان شنید.
…………………….
سفرشان همچون تصویر رویاییست در مه؛ گذشتهای که هنوز نمیرد، آیندهای که انگار هر لحظه ممکن است ترک بخورد. اتوبوس، دفترچه، داستانها و دو مسیر جداگانه، همه در هم حلشدهاند، و هر کدام درون دیگری زندهاند، مثل یک سرود خاموش که در گوش مرگ نجوا میشود.
………………….
فریدا در کابین ناخدا خوابید. من بیرون خوابیدم، میان طنابها و قابدستمالها. جن انبار کالا را ترک نکرد و هدایا را پایید. موقعیت غریبی بود: فریدا نمیتوانست چوتی را ببیند. از این بدتر، وجودش را باور نمیکرد. آن پایین توی انباری سایهی تاریک کوچولوی جن را با دست نشانش میدادم. فریدا چنان میخندید که انگار دارم شوخی میکنم.
من از سروصداهایی که آن موجود کوچولو میکرد حرف زدم و فریدا جواب داد این انعکاس دریا در درون کشتی است. دیگر از کوشش برای اثبات حضور چوتی دست کشیدم. راستش، خودم هم داشتم شک میکردم. تا جایی که میتوانستم از پلکان به طرف انبار پایین رفتم تا ببینم آن فسقل آنجا هست یا نه. صدایش زدم، جستوجو کردم و همهچیز را بهدقت زیر نظر گرفتم. هیچچیز نبود.
هیچ نشانی از جن نبود. آیا حق با فریدا بود؟ آیا آن موجود کوچک وجود خود را در رؤیا به من نمایانده بود؟ یا باز کار کار پدرم بود؟
وقتی در جستوجوی پناهگاهی برای خوابیدن بودم، این سؤالها دست از سرم برنمیداشت. از جایی که داشتم میخوابیدم، آسمان بلند گردی را پر از ستارگان میدیدم. در شبهایی که هوا صافتر بود، حتی کورسویی از فانوس دریایی را میدیدم.
اول کار نه جزیره را تشخیص میدادم، نه ساختمان فانوس دریایی را؛ اما حالا میتوانم. به همان روشنی آنها را میبینم که دیگر جن را نمیبینم. آیا من و فریدا توهمات خود را با هم معاوضه کردهایم؟ بله، فانوس دریایی، نور امید، آنجا بود. مثل گورخری بود که روی یک پایه نصب شده باشد. غالباً نمیشد جزیرهای را که فانوس در آن بود ببینم؛ چون موجها صخرهها را با تاج کفآلود از نظر پنهان میکردند.
اگر به کتاب دیار خوابگردی علاقه دارید، بخش معرفی برترین رمانهای تاریخی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا میکند.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان، عاشقانه
۰ برچسبها: ادبیات جهان، ادبیات موزامبیک، معرفی کتاب، میا کوتو، هر روز یک کتاب