زردپوست

«زردپوست» اثری است از ربکا کوانگ (نویسنده‌ی آمریکایی – چینی، متولد ۱۹۶۶) که در سال ۲۰۲۳ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای نویسنده‌ای می‌پردازد که کتاب نویسنده‌ی دیگری را به اسم خودش منتشر می‌کند.

درباره‌ی زردپوست

زردپوست اثر ربکا کوانگ رمانی تحریک‌آمیز و گیرا است که عمیقاً به پیچیدگی‌های هویت، تملک فرهنگی و دنیای بی‌نظیر نشر می‌پردازد. این داستان با شدتی پیش می رود که از همان صفحه اول توجه خواننده را به خود جلب می کند و رها نمی کند.

داستان حول محور جون هیوارد، نویسنده‌ای مبارز است که شاهد مرگ ناگهانی و غم انگیز دوست موفق‌ترش، آتنا لیو است. آتنا، یک نویسنده چینی آمریکایی، به تازگی دست نوشته ای نوآورانه را تکمیل کرده بود که قول می داد او را به شهرت بیشتری برساند. جون در یک لحظه ناامیدی فرصت‌طلب دست‌نوشته را می‌دزدد، آن را ویرایش می‌کند تا ریشه‌های آن را پنهان کند، و آن را به عنوان اثر خود با نام مستعار جونیپر سانگ ارائه می‌کند.

تصمیم ژوئن برای تصاحب آثار آتنا زنجیره ای از رویدادها را رقم می زند که مرزهای اخلاقی نویسندگی و مسائل فراگیر نژادپرستی و استثمار در دنیای ادبی را بررسی می کند. جون به عنوان «جونیپر سانگ»، خود را در کانون توجه قرار می‌دهد و از موفقیت و تمجیدهایی که تحت نام واقعی‌اش از او دور مانده بود، لذت می‌برد. با این حال، سنگینی فریب او شروع به ضربه زدن به وجدان و روابط او می کند.

کوانگ به طرز ماهرانه‌ای درگیری‌های درونی و بیرونی را که جون با آن روبرو می‌شود، به تصویر می‌کشد که به موفقیت‌های تازه یافته‌اش پی می‌برد. این رمان سؤالات دردناکی را در مورد اینکه چه کسی می‌تواند داستان‌های خاصی را تعریف کند و تأثیر سرقت فرهنگی مطرح می‌کند. اوج شهرت ژوئن با ترس دائمی از افشا شدن مشخص می شود که لایه ای از تعلیق و تنش روانی را به روایت اضافه می کند.

صنعت نشر خود به شخصیتی در رمان تبدیل می‌شود که به عنوان قلمرویی به تصویر کشیده می‌شود که بازاری بودن اغلب بر اصالت آن غلبه می‌کند. کوانگ گرایش صنعت به بت‌سازی و کالایی کردن صدای اقلیت‌ها را نقد می‌کند و در عین حال موانع سیستمی که همان صداها با آن‌ها روبرو هستند را نادیده می‌گیرد. این رمان از طریق تعامل ژوئن با ناشران، کارگزاران و عموم خوانندگان، ماهیت اجرایی اتحاد و آغوش سطحی تنوع را روشن می کند.

سفر جون فقط کاوش در ابهام اخلاقی او نیست، بلکه تفسیری است در مورد مسائل اجتماعی گسترده‌تر نمایندگی و مالکیت. کوانگ از نشان دادن پیچیدگی‌های هویت و روش‌هایی که مردم از طریق آن در خود عمومی و خصوصی خود حرکت می‌کنند، ابایی ندارد. تنش بین شخصیت عمومی جون و احساس گناه خصوصی او قابل لمس است، و او را به شخصیتی عمیقاً معیوب و در عین حال قابل ارتباط تبدیل می کند.

آتنا لیو، اگرچه درگذشته است، اما در سراسر رمان حضور قدرتمندی دارد. درخشش او و بی‌عدالتی مرگ نابهنگام او، جون را تسخیر می‌کند، و به عنوان یادآوری دائمی از زندگی و استعدادهای دزدیده شده است. میراث آتنا به میدان نبردی برای مسائل مربوط به احترام، حافظه و قدردانی تبدیل می‌شود و مبارزه داخلی ژوئن را پیچیده‌تر می‌کند.

نوشته‌های کوانگ تند و دقیق است و موضوعات جاه‌طلبی، خیانت و تلاش برای شناسایی را در هم می‌پیوندد. این رمان به همان اندازه که یک نقد اجتماعی است یک هیجان روانشناختی است و کوانگ تعادل ظریفی را بین محرک روایی و عمق موضوعی حفظ می کند. سرعت داستان بی امان است، و خوانندگان را در هنگام تماشای باز شدن جهان ژوئن در هیجان نگه می دارد.

در حالی که جون با پیامدهای اعمال خود دست و پنجه نرم می کند، رمان به روش هایی می پردازد که در آن احساس گناه و ترس آشکار می شود. پارانویای او و تهدید دائمی در معرض قرار گرفتن فضای خفقانی ایجاد می کند و درگیری خواننده را با وضعیت اسفناک او تشدید می کند. کوانگ به طرز ماهرانه‌ای عواقب روانی دروغگویی را به تصویر می‌کشد و نزول ژوئن به ناامیدی را باورپذیر و قانع‌کننده می‌کند.

زردپوست همچنین به بررسی ایده میراث و طولی که مردم برای تثبیت جایگاه خود در تاریخ خواهند رفت، می پردازد. دزدی جون از آثار آتنا فقط یک عمل ناامیدی نیست، بلکه تلاشی برای جاودانگی است، میل به گذاشتن اثری در جهانی که احساس می کند او را نادیده گرفته است. این کاوش در مورد جاه طلبی و جنبه های تاریک آن لایه دیگری از پیچیدگی را به رمان اضافه می کند.

نتیجه‌گیری رمان به اندازه پیش‌فرضش قابل تأمل است و خوانندگان را وادار می‌کند تا با باورهای خود در مورد نویسندگی، مالکیت، و پویایی قدرت در چشم‌انداز فرهنگی روبرو شوند. کوانگ پاسخ‌های آسانی ارائه نمی‌کند، در عوض روایتی را ارائه می‌کند که تفکر و بحث را تشویق می‌کند.

در نهایت، زردپوست یک کاوش قدرتمند و به موقع از تقاطع بین نژاد، خلاقیت و هویت است. کوانگ رمانی ساخته است که هم داستانی گیرا و هم یک تفسیر اجتماعی تند است، و آن را برای هر کسی که علاقه مند به پویایی دنیای ادبی مدرن و گفتگوهای جاری در مورد تصاحب و بازنمایی فرهنگی است، ضروری می کند.

کتاب زردپوست در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۸ با بیش از ۵۴۴ هزار رای و ۷۳ هزار نقد و نظر است و به عنوان بهترین کتاب این سایت در سال ۲۰۲۳ نیز انتخاب شده است. این کتاب در ایران با ترجمه‌هایی از امین کیان و فاطمه محمدصادق به بازار عرضه شده است.

داستان زردپوست

زردپوست نوشته ربکا کوانگ داستان جون هیوارد، نویسنده‌ای مبارز را دنبال می‌کند که وقتی شاهد مرگ ناگهانی دوست موفق‌تر و نویسنده همکارش، آتنا لیو است، از فرصت تکان‌دهنده‌ای استفاده می‌کند. آتنا، نویسنده چینی آمریکایی، به تازگی دست نوشته ای را تکمیل کرده بود که آماده ارتقای بیشتر حرفه خود بود. جون در یک لحظه استیصال و فرصت طلبی تصمیم می گیرد دست نوشته آتنا را بدزدد، آن را ویرایش کند و به عنوان اثر خود با نام مستعار جونیپر سانگ ارائه کند.

پس از کار مجدد نسخه دست‌نویس برای مبهم کردن نویسنده اصلی آن، ژوئن آن را به ناشران ارسال می کند و به سرعت دریافت می شود. این کتاب به موفقیت بزرگی تبدیل می‌شود و ژوئن را به کانون توجه ادبی سوق می‌دهد که همیشه آرزویش را داشت اما هرگز به آن نرسید. جون در حالی که از شهرت تازه به دست آمده و افتخارات ناشی از آن لذت می برد، با راز سرقت خود دست و پنجه نرم می کند، از ترس قرار گرفتن در معرض و پیامدهای اجتناب ناپذیر.

همانطور که داستان پیش می رود، ژوئن به طور فزاینده ای در مورد کشف شدن پارانوئید می شود. شبح استعداد آتنا و سنگینی فریب او را آزار می دهد و باعث تنش در روابط شخصی و حرفه ای او می شود. علیرغم تلاش‌های او برای حفظ چهره‌اش، فشار ناشی از دروغ زندگی کردن بر سلامت روان و ثبات او تأثیر می‌گذارد.

ترس جون از قرار گرفتن زمانی تشدید می‌شود که سؤالاتی در مورد صحت کار او مطرح می‌شود و او مجبور می‌شود با احتمال از دست دادن همه چیزهایی که به دست آورده است مقابله کند. تعاملات او با ناشران، عوامل و مردم مملو از تنش می شود زیرا او سعی می کند تعادل نامطمئن بین حفظ موفقیت خود و پنهان کردن حقیقت را حفظ کند.

این رمان زمانی به اوج خود می رسد که راز ژوئن تهدید می کند کاملاً آشکار شود و او را مجبور می کند با عواقب اعمال خود روبرو شود. داستان با قطعنامه ای به پایان می رسد که واقعیت های پیچیده و اغلب خشن دنیای ادبی و هزینه شخصی جاه طلبی و فریب را منعکس می کند.

بخش‌هایی از زردپوست

 بهترین راه برای مقابله با یادآوری‌های وحشتناک این است که آن‌ها را صحنه‌هایی از یک فیلم ترسناک تجسم کنم. صحنه‌های ترس و وحشت شدید در اولین باری که آن‌ها را می‌بینید، ترسناک هستند، زیرا شما را غافلگیر می‌کنند و نمی‌دانید باید منتظر چه چیزی باشید. اما وقتی بارها و بارها آن‌ها را تماشا کردید، وقتی دقیقا فهمیدید راهبه‌ی جن‌زده چه زمانی از آن گوشه بیرون می‌پرد، آن‌ها قدرت خود را برای شما از دست می‌دهند.

……………

اینستاگرام آتنا دست‌کم روزی یک بار شروع به ارسال پست می‌کند. آن‌ها همیشه عکس‌های غیرممکنی از آتنا هستند، زنده و سالم، در نزدیکی اشیایی که عمداً تاریخ‌گذاری شده‌اند، روزنامه‌ها، شماره‌های اخیر نیویورکر، کتاب‌هایی که پس از مرگ او منتشر شده‌اند. گاهی چشمک می‌زند یا دست تکان می‌دهد و با بی‌اعتنایی‌اش مرا مسخره می‌کند.

گاهی اوقات چهره‌اش با حالات عجیب و غریب تغییر شکل می‌دهد: چشم‌های گشاد، حرکت زبان. گاهی اوقات گلویش را می‌گیرد و چشم‌هایش به نشانه‌ی تمسخر مرگش چپ شده است. او همیشه در انتهای زیرنویس‌های عکسش، از من یاد می‌کند.

ـ حالت چه‌طور است، جونیپر سانگ؟

ـ دلت برایم تنگ شده است، جونیپر سانگ؟

سعی می‌کنم از توصیه‌ی جف استفاده کنم. حساب کاربری را بی‌صدا می‌کنم و از آن‌جا که هنوز نمی‌توانم جلو خودم را بگیرم که در زمان استراحت بین نوشتنم در میان عکس‌ها نچرخم، گاوصندوقی زمان‌بندی شده می‌خرم که در طول روز تلفنم را در آن پنهان می‌کنم. سعی می‌کنم به کارم پناه ببرم.

اما نمی‌توانم خودم را مانند قبل در کلمات گم کنم. تمام خاطرات خوشم با آتنا اکنون با احساس گناه خفیف آغشته شده است، بنابراین تنها چیزی که می‌توانم روی آن متمرکز بمانم، خاطرات بد است. مبادلات ناخوشایند، بی‌اعتنایی اجتماعی، خنجر زدن مداوم حسادت در دل من.

درباره‌ی آتنا، خنده‌ای از روی بی‌اعتنایی همان طور که درباره‌ی کار بلاتکلیفم سؤال می‌کند، آتنا که روی کف آشپزخانه‌اش در حال مرگ است وقتی کناری ایستاده‌ام و کاری از دستم برنمی‌آید.

 

اگر به کتاب زردپوست علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی برترین داستان‌های معاصر  در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونه‌های مشابه نیز آشنا شوید.