اولیس

رمان «اولیس» یا «یولسیز» نوشته‌ی جیمز جویس (نویسنده‌ی ایرلندی، از ۱۸۸۲ تا ۱۹۴۱ ) در سال ۱۹۲۲ در پاریس منتشر شد. این رمان که سومین اثر جیمز جویس است، از شاهکارهای ادبیات مدرن به شمار می‌رود و بسیاری آن را بهترین رمان قرن بیستم می‌دانند.

این کتاب در سه باب و ۱۸ بخش به روایت داستان خود می‌پردازد که تمام وقایع آن در یک روز می‌گذرد  و شخصیت‌های بسیاری در آن حضور دارند. فرم و محتوایِ اولیس به خوبی در هم تنیده‌اند. جیمز جویس با آرایشِ منحصربه‌فردی که به کلمات می‌دهد، علاوه بر آهنگین کردن نثرِ کتاب، محتوا را نیز با فرمِ واژه‌ها انتقال می‌دهد.

جویس در ابتدا این کتاب را به صورت داستانی کوتاه منتشر کرد که بخشی از مجموعه‌ی دوبلینی‌ها بود و آن را «یک روز از عمر آقای بلوم در وین» نام نهاده بود؛ ولی مدتی بعد با ترکیب کردن یکی از شخصیت‌های کتاب «سیمای مرد هنرمند در جوانی» به نام «استیون ددالوس» با «آقای بلوم» کتاب اولیس را نوشت. داستان اولیس ریشه در اساطیر یونانی و به خصوص اودیسه‌ی هومر، شکسپیر، عهد عتیق و عهد جدید دارد.

طرح کلی داستان اولیس

«استیون ددالوس» در حال گذراندن ساعات اولیه‌ی صبح ۱۶ ژوئن ۱۹۰۴ است و از دوستش «باک مالیگان» و «هینز» آشنای انگلیسی باک دوری می‌جوید. وقتی استیون می‌خواهد به سر کار برود، باک به او می‌گوید که کلید خانه را با خود نبرد و آن‌ها را در ساعت ۱۲:۳۰ در میخانه ببیند. استیون از باک می‌رنجد.

حدود ساعت ۱۰ صبح، استیون در کلاس درسش در مدرسهٔ پسرانه‌ی «گرت دیزی» در حال تدریس تاریخ است. بعد از کلاس، استیون با «دیزی» ملاقات می‌کند تا حقوقش را بگیرد. دیزیِ کوته‌فکر و متعصب، راجع به زندگی برای استیون موعظه می‌کند. استیون قبول می‌کند که نوشته‌ی دیزی درباره‌ی بیماری احشام را به آشنایانش در روزنامه بدهد.

استیون بقیه‌ی صبحش را به تنها قدم زدن در ساحل «سندی‌مونت» می‌گذراند و منتقدانه به خودِ جوان‌ترش و به ادراک و الهام فکر می‌کند. او در ذهنش شعری می‌گوید و آن را روی تکه کاغذی که از نوشته‌ی دیزی پاره کرده‌است می‌نویسد.

برای این که بدانید در ادامه‌ی این روز چه بر سر اسیتون خواهد آمد و با چه افراد دیگری ملاقات خواهد کرد و چه اتفاقاتی برای او خواهد افتاد باد حتماً رمان اولیس را مطالعه کنید.

رمان «اولیس» در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۴ با بیش از ۱۱۷ هزار رای و ۷۷۰۰ نقد و نظر است.

ترجمه‌ی اولیس در ایران

ترجمه‌ی رمان «اولیس» به دلیل فرم پیچیده زبانی، بسیار دشوار است ولی در ایران توسط استاد منوچهر بدیعی ترجمه شد؛ ولی متاسفانه به دلایل نامشخص این ترجمه هیچ‌گاه به صورت کامل چاپ نشده است. در دهه‌ی ۱۳۹۰ نیز دو مترجم دیگر (فرید قدمی و اکرم پدرام‌نیا) اقدام به ترجمه‌ی آن کردند.

بخش‌هایی از کتاب اولیس

آخرین وداع بی نهایت تأثرآور بود. از مناره های دور و نزدیک صدای ناقوس مرگ لاینقطع بلند بود و همه را به تشییع جنازه می خواند و در گوشه وکنار محله های غم زده ده ها طبل پوشیده در نمد که صدای پوک توپ ها آن ها را قطع می کرد ندایی شوم سر می داد. غرش کرکننده ی رعد و روشنایی کورکننده ی برق که این صحنه ی مرگبار را روشن می کرد، گواهی می داد که توپخانه ی آسمان از قبل تمام طنطنه مافوق طبیعی خود را به این منظره مخوف عاریه داده است .

آن دو مزه پران بی مثل و مانند ما با تصنیف های یک ورقی خود داد و ستد پرغوغایی در میان دوست داران طنز و هجا برپا کردند که اگر کسی در گوشه ی دل عنایتی به طنز عاری از لودگی ایرلندی داشته باشد به آن چند پول سیاهی که به زحمت به کف می آورند، غبطه نخواهد خورد. بچه هایی که در یتیم خانه ی دختران و پسران بودند، لب پنجره ها جمع شده بودند و به این صحنه نگاه می کرند و از این که چنان برنامه غیرمنتظره ای به سرگرمی های آن روز افزوده شده بود، شادی ها کردند.

از دریچه های سیل بند آسمان خشمگین بارانی سیل آسا بر سر برهنه ی خلایقی که گرد آمده بودند، فرو ریخت و عده ی اینان به کم ترین تخمین پانصدهزار بود. دسته ای از پاسبان های شهر دبلین بزرگ به فرماندهی شخص سرکلانتر در میان آن جمع عظیم به حفظ نظم مشغول بودند و برای آن که آن جمع عظیم سرگرم شوند، دسته موزیکانچی سنج و سازهای بادی خیابان یورک با آلات پوشیده در پوشش سیاه ماهرانه همان نغمه ی بی همتایی را می نواختند که قریحه ی نالان اسپرانتزا از گهواره در دل ما نشانده است.

 

برای آشنایی با سایر رمان‌های خارجی، می‌توانید بخش معرفی رمان‌های خارجی را در وب‌سایت هر روز یک کتاب مشاهده کنید.