آخرین انار دنیا

«آخرین انار دنیا» اثری است از بختیار علی (نویسنده‌ی کرد اهل عراق، متولد ۱۹۶۰) که در سال ۲۰۰۲ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای فردی می‌پردازد که بعد از سال‌ها اسارت به دنبال پسرش است.

درباره‌ی آخرین انار دنیا

آخرین انار دنیا رمانی به زبان کردی از بختیار علی، نویسنده‌ی کرد اهل اقلیم کردستان عراق است. این رمان در سال ۲۰۰۲ در سلیمانیه منتشر شد و در سال ۲۰۰۳ برنده‌ی جایزه‌ی بهترین رمان از جشنواره گلاویژ شد.

این رمان همانطور که بسیاری از نویسندگان و منتقدان کردی بر آن ادعا می کنند ، اثر ادبی متفاوتی است که در آن تصاویر شفافی از شرایط معاصر بشر مانند جنگ ، یتیم خانه ، زندگی طبقات مختلف اجتماعی و دشمن شناسی و همچنین بحران هویت انسان معاصر که گرفتار ایدئولوژی است وجود دارد.

این کتاب مانند داستان های پریان، با جنبه های هزار و یک شبی شروع می شود ، اما به تدریج سخت تر و زمخت تر می شود تا بتواند محتوای جنگ کردستان را در خود بگنجاند.و مرز بین این دو جنبه چنان قابل انعطاف است که بعضی اوقات مخاطب را گیج می کند. فلش بک و فلش فوروارد های متوالی و نیز اینکه سه شخصیت با نام های یکسان در داستان وجود داردهم می تواند مخاطب را گیج و حیرت زده کند و هم بر جذابیت روایت بیفزاید.

آخرین انار دنیا یک کتاب چند بعدی نوشته‌ی بختیار علی است که یک راوی بی‌طرف دارد. این تصویر واضحی از شرایط حال حاضر بشریت دارد و این موضوع را برای ما بازگو می‌کند. در این داستان بختیار علی جنگ کردستان را جوری توصیف می‌کند که خواننده بین دو جنبه سردرگم می‌شود و این باعث جذابیت بیشتر این داستان می‌شود. این کتاب یک کتاب نمادین است که از نمادهای مختلفی در آن استفاده شده است که مهم‌ترین نماد آن انار( نماد عشق) است.

 رمان آخرین انار دنیا تاکنون به زبان‌های آلمانی، روسی، انگلیسی، عربی، یونانی، ترکی و اخیراً هم اسپانیایی ترجمه شده‌است. و هنوز هم در نشریات ادبی دنیا نقدهایی می‌خورد. با رمان فوق‌العاده قوی و تکنیکی روبه‌رو هستیم که بختیارعلی، هرچند جنگ و تبعات آن را دست‌مایه اصلی داستانش کرده اما به تمام مسائل بنیادی زندگی بشر از مرگ و تنهایی و خدا و زیبایی گرفته تا خیانت و تکثیر متشابه انسان‌ها در یکدیگر نیز پرداخته و شگفتا که در انتهای داستان هم، هیچ انسانی را محکوم و مجرم یا عاری از خطا نمی‌داند. قالب داستان بر رئالیسم جادویی استوار است.

در ایران نیز این کتاب با ترجمه‌‌هایی از مریوان حلبچه‌ای و آرش سنجانی به بازار عرضه شده است. کتاب آخرین انار دنیا در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۱ با بیش از ۱۶۰۰ رای و ۳۳۷ نقد و نظر است.

داستان آخرین انار دنیا

مظفر صبحگاهی پس از ۲۱ سال اسارت در وسط بیابان، به دنبال پسرش سریاس صبحگاهی آمده‌است. در این فاصله حزب وی به قدرت رسیده و در حالی‌که جنگ داخلی کشور را دربر گرفته‌است، از حزبی انقلابی به جریانی فاسد تبدیل شده‌است.

وی با سه سریاس صبحگاهی مواجه می‌شود سریاس اول در میدان گاری‌چی‌ها به قتل می‌رسد. سریاس دوم سرباز است و پس از سال‌ها جنگ اسیر می‌شود. سریاس سوم در کودکی در آتش یک بمب دچار سوختگی شده‌است.

بخش‌هایی از آخرین انار دنیا

توی آن کاخ متروک، در عمق آن جنگل پنهان بود که گفت بیرون طاعون کشنده‌ای شایع شده است. وقتی که دروغ می‌گفت تمام پرندگان پر می‌کشیدند. از بچگی چنین بود. هرگاه دروغ می‌گفت بلاهای طبیعی نازل می‌شد، باران می‌بارید یا درختان سقوط می‌کردند!… توی آن کاخ بزرگ و متروک اسیرش بودم.

برایم کتاب‌های زیادی آورد و گفت: «این‌ها را بخوان»، گفتم: «می‌خواهم بروم»، گفت: «در بیرون طاعون آمده، تمام دنیا را طاعون برداشته، مظفر صبحگاهی… توی این کاخ زیبا بمان و زندگی کن. من این کاخ را برای رهایی از بیرون ساخته‌ام.

این‌جا آرام بگیر… من این کاخ را برای خودم و فرشته‌هایم ساخته‌ام، خودم و شیطان‌هایم… بیرون طاعون سختی است همین‌جا بمان و از طاعون‌ها دور باش.» آن‌جا از طاعون دور بودم. از بچگی چنین بود چیزهای خوبش را برای من می‌گذاشت و من هم چیزهای خوبم را برای او. او «یعقوب صنوبر» بود مردی که هرگاه به آسمان خیره می‌شد چیزی می‌شد.

ستاره‌ای می‌چکید، شبی فرامی‌رسید یا نوری می‌افسرد!… طبیعت با او سازگار نبود انگار. خیلی‌وقت‌ها هم‌سفرش بودم؛ او بر تمام جاده‌ها چیره بود و مثل کف دست می‌شناخت‌شان. من آخرین هم‌قطار قدیمی‌اش بودم… از بچگی می‌شناختم‌اش، آن‌هایی که پیش‌ترها همراهمان می‌جنگیدند جوان بودند و بعدها نصفشان دشمن خونی‌اش شدند و نیمی دیگر نوکر دست‌به‌سینه‌اش. نمی‌دانم داستان من و یعقوب صنوبر از کجا شروع می‌شود… بیست‌ویک سال زندان و دربه‌دری از من چیزی نگذاشته است.

توی این بیست‌ویک سال هم او بود که نامه می‌داد و توی آن نامه‌هایش وعده می‌داد: «بیرون که آمدی، توی زیباترین قصر جهان زندگی خواهی کرد.» نامه‌هایش هیچ اسمی نداشتند، گاهی فقط می‌نوشت: «دل‌تنگت هستم» و یا طرح مغموم پرنده‌ای را می‌کشید. هر سال احساس می‌کردم که در آن دست‌خط چیزی روی می‌دهد. یک دگرگونی نرم و درونی. توی آن بیست‌ویک سال نوشته‌هایش تنها راه آگاه شدنم از جهان بیرون بود.

بیست‌ویک سال آزگار، تنها آن جملات را می‌نوشت. همیشه یک جمله بود، یک جمله‌ی تکراری… اما…

 

اگر به کتاب آخرین انار دنیا علاقه دارید، در بخش معرفی برترین رمان‌های دنیا در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونه‌های مشابه نیز آشنا شوید.