«نام گل سرخ» یا «آنک نام گل» اثری است از اومبرتو اکو (نویسندهی ایتالیایی، از ۱۹۳۲ تا ۲۰۱۶) که در سال ۱۹۸۰ منتشر شده است. این کتاب به روایت یک داستان جنایی در صومعهای در ایتالیا در سال ۱۳۲۷ میلادی میپردازد.
دربارهی نام گل سرخ
کتاب نام گل سرخ یک داستان جنایی تاریخی است که در صومعهای در ایتالیای سال ۱۳۲۷ میلادی میگذرد؛ معمایی روشنفکرانه که نشانهشناسی در داستان را با تحلیل انجیل، مطالعات مذهبی قرون وسطی و نظریات ادبی تلفیق میکند. در سال ۱۹۸۶ بر اساس این رمان فیلمی به همین نام ساخته شد.
رمان نام گل سرخ بیش از ۵۰ میلیون نسخه در سراسر جهان فروخته است و به یکی از پرفروش ترین کتاب های منتشر شده تبدیل شده است. این کتاب جوایز و افتخارات بین المللی زیادی را دریافت کرده است که از این جمله میتوان به جایزهی استرگا در سال ۱۹۸۱ و جایزهی مدیسی در سال ۱۹۸۲ اشاره کرد.
کتاب نام گل سرخ در فهرست ۱۰۰ کتاب قرن لوموند در رتبه چهاردهم قرار گرفته است.
کتاب نام گل سرخ در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۳ با بیش از ۳۳۳ هزار رای و حدود ۱۱ هزار نقد و نظر است.
این کتاب بار نخست به قلم شهرام طاهری با عنوان نام گل سرخ و بار دوّم به قلم رضا علیزاده (با عنوان آنک نام گل) به فارسی ترجمه شدهاست.
داستان نام گل سرخ
در سال ۱۳۲۷، ویلیام باسکرویل، راهبی فرانسیسکن، و آدسو از ملک، یک تازه کار بندیکتین که تحت حمایت او سفر می کرد، به یک صومعهی بندیکتین در شمال ایتالیا می رسند تا در یک بحث مربوط به الهیات شرکت کنند. این صومعه به عنوان محل بی طرفی در اختلاف بین پاپ جان بیست و دوم و فرانسیسکنها که مظنون به بدعت هستند استفاده می شود.
صومعه با مرگ آدلمو از اوترانتو، تصویرگری که به خاطر تصاویرش مورد احترام است، آشفته است. آدلمو در کارهای هنری، به ویژه در مورد مسائل مذهبی مهارت داشت. ابو از فوسانوا از ویلیام درخواست میکند تا در مورد مرگ تحقیق کند: او در طول تحقیق خود با یکی از قدیمیترین راهبان صومعه، خورخه بورگوس، درباره معنای خنده در الهیات، که خورخه از آن متنفر است، مناظره میکند.
روز بعد، یک مترجم یونانی و عربی، ونانتیوس از سالومک، به وصورت مرده در خمرهای از خون خوک پیدا میشود. سرونیوس از سنکت وندال که گیاه پزشک است به ویلیام میگوید که بدن ونانتیوس دارای لکههای سیاه روی زبان و انگشتان است که نشان دهنده سم است. بنو از اوپسالا، محققی بلاغی، به ویلیام فاش میکند که کتابدار، مالاچی هیلدشیم، و دستیارش برنگار آروندل، رابطه همجنسگرایانه داشتند، تا اینکه برنگار ادلمو را فریفت، و او از شرم گناهی که مرتکب شده بود، خودکشی کرد.
خورخه و ونانتیوس تنها راهبان دیگری بودند که از این موضوع اطلاع داشتند. علیرغم اینکه مالاچی، ویلیام و آدسو را از ورود به کتابخانه هزارتوی منع میکند، آنها به دخمه پرپیچ و خم نفوذ میکنند و متوجه میشوند که باید یک اتاق مخفی در آنجا وجود داشته باشد. سپس آنها کتابی را روی میز ونانتیوس به همراه چند یادداشت مرموز پیدا کردند. تا این که یک نفر کتاب را می رباید.
برای آن بدانید چه اتفاقات دیگری در کتاب نام گل سرخ خواهد افتاد و سرانجام این داستان پرکشش به کجا خواهد انجامید، حتماً باید این کتاب را مطالعه کنید.
بخشی از نام گل سرخ
جلوهی ظاهری برادر ویلیام در آن هنگام چنان بود که حتی توجه سر به هواترین بینندگان را نیز به خود جلب میکرد. قامتش بلندتر از مردمان معمولی و چنان باریک اندام بود که باز بلند قامتتر به نظر میرسید. چشمانش تیزبین و نگاهش نافذ بود؛ بینی باریک و کمی عقابیاش به سیمای او حالت مردی گوش به زنگ را میبخشید مگر در لحظههای تنبلی خاصی که بعد از آن سخن خواهم گفت. چانهاش نیز از اراده محکم او حکایت میکرد.
اگرچه صورت دراز و پوشیده از کک مک او – مثل خیلی از کسانی که زادهی منطقهی میان هیبرنیا و نورتامبریا هستند – هر از گاه میتوانست تردید و سردرگمی را علنی کند. پس از مدتی پی بردم که آنچه عدم اعتماد به نفس به نظر میرسد. چیزی نیست جز کنجکاوی؛ اما آن اوایل این فضیلت را کمتر میشناختم و آن را بیشتر ولع ارواح آزمند میدانستم. گمان میبردم که روح معقول نباید راه افراط را بر این ولع با بگذارد بلکه باید تشنگی خود را فقط با حقیقت فروبنشاند. حقیقتی که (فکر میکردم) فرد آن را از همان ابتدا میداند.
پسرکی که من باشم ابتدا به شدت از دستهای موی زرد فام بیرون زده از گوشها و از ابروان کلفت بورش شگفت زده شدم. او شاید پنجاه بهار را دیده و بنابراین از هم اکنون بسیار پیر بود. اما جسم خستگی ناپذیر با چنان چالاکی حرکت میکرد که من اغلب از آن بیبهره بودم. وقتی مجذوب کاری میشد نیرویش ظاهرا بیپایان بود.
اما گاه و بیگاه نیروی حیاتش انگار که به خرچنگ برده باشد در لحظات رخوت پس میکشید و من میدیدم که ساعتها روی تشک کاه در حجرهی من دراز میکشید.
برای آشنا شدن با دیگر داستانهای مشابه، بخش معرفی کتابهای جنایی و پلیسی و بخش معرفی داستانهای تاریخی را در وبسایت هر روز یک کتاب ببینید.
27 خرداد 1401
نام گل سرخ
«نام گل سرخ» یا «آنک نام گل» اثری است از اومبرتو اکو (نویسندهی ایتالیایی، از ۱۹۳۲ تا ۲۰۱۶) که در سال ۱۹۸۰ منتشر شده است. این کتاب به روایت یک داستان جنایی در صومعهای در ایتالیا در سال ۱۳۲۷ میلادی میپردازد.
دربارهی نام گل سرخ
کتاب نام گل سرخ یک داستان جنایی تاریخی است که در صومعهای در ایتالیای سال ۱۳۲۷ میلادی میگذرد؛ معمایی روشنفکرانه که نشانهشناسی در داستان را با تحلیل انجیل، مطالعات مذهبی قرون وسطی و نظریات ادبی تلفیق میکند. در سال ۱۹۸۶ بر اساس این رمان فیلمی به همین نام ساخته شد.
رمان نام گل سرخ بیش از ۵۰ میلیون نسخه در سراسر جهان فروخته است و به یکی از پرفروش ترین کتاب های منتشر شده تبدیل شده است. این کتاب جوایز و افتخارات بین المللی زیادی را دریافت کرده است که از این جمله میتوان به جایزهی استرگا در سال ۱۹۸۱ و جایزهی مدیسی در سال ۱۹۸۲ اشاره کرد.
کتاب نام گل سرخ در فهرست ۱۰۰ کتاب قرن لوموند در رتبه چهاردهم قرار گرفته است.
کتاب نام گل سرخ در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۳ با بیش از ۳۳۳ هزار رای و حدود ۱۱ هزار نقد و نظر است.
این کتاب بار نخست به قلم شهرام طاهری با عنوان نام گل سرخ و بار دوّم به قلم رضا علیزاده (با عنوان آنک نام گل) به فارسی ترجمه شدهاست.
داستان نام گل سرخ
در سال ۱۳۲۷، ویلیام باسکرویل، راهبی فرانسیسکن، و آدسو از ملک، یک تازه کار بندیکتین که تحت حمایت او سفر می کرد، به یک صومعهی بندیکتین در شمال ایتالیا می رسند تا در یک بحث مربوط به الهیات شرکت کنند. این صومعه به عنوان محل بی طرفی در اختلاف بین پاپ جان بیست و دوم و فرانسیسکنها که مظنون به بدعت هستند استفاده می شود.
صومعه با مرگ آدلمو از اوترانتو، تصویرگری که به خاطر تصاویرش مورد احترام است، آشفته است. آدلمو در کارهای هنری، به ویژه در مورد مسائل مذهبی مهارت داشت. ابو از فوسانوا از ویلیام درخواست میکند تا در مورد مرگ تحقیق کند: او در طول تحقیق خود با یکی از قدیمیترین راهبان صومعه، خورخه بورگوس، درباره معنای خنده در الهیات، که خورخه از آن متنفر است، مناظره میکند.
روز بعد، یک مترجم یونانی و عربی، ونانتیوس از سالومک، به وصورت مرده در خمرهای از خون خوک پیدا میشود. سرونیوس از سنکت وندال که گیاه پزشک است به ویلیام میگوید که بدن ونانتیوس دارای لکههای سیاه روی زبان و انگشتان است که نشان دهنده سم است. بنو از اوپسالا، محققی بلاغی، به ویلیام فاش میکند که کتابدار، مالاچی هیلدشیم، و دستیارش برنگار آروندل، رابطه همجنسگرایانه داشتند، تا اینکه برنگار ادلمو را فریفت، و او از شرم گناهی که مرتکب شده بود، خودکشی کرد.
خورخه و ونانتیوس تنها راهبان دیگری بودند که از این موضوع اطلاع داشتند. علیرغم اینکه مالاچی، ویلیام و آدسو را از ورود به کتابخانه هزارتوی منع میکند، آنها به دخمه پرپیچ و خم نفوذ میکنند و متوجه میشوند که باید یک اتاق مخفی در آنجا وجود داشته باشد. سپس آنها کتابی را روی میز ونانتیوس به همراه چند یادداشت مرموز پیدا کردند. تا این که یک نفر کتاب را می رباید.
برای آن بدانید چه اتفاقات دیگری در کتاب نام گل سرخ خواهد افتاد و سرانجام این داستان پرکشش به کجا خواهد انجامید، حتماً باید این کتاب را مطالعه کنید.
بخشی از نام گل سرخ
جلوهی ظاهری برادر ویلیام در آن هنگام چنان بود که حتی توجه سر به هواترین بینندگان را نیز به خود جلب میکرد. قامتش بلندتر از مردمان معمولی و چنان باریک اندام بود که باز بلند قامتتر به نظر میرسید. چشمانش تیزبین و نگاهش نافذ بود؛ بینی باریک و کمی عقابیاش به سیمای او حالت مردی گوش به زنگ را میبخشید مگر در لحظههای تنبلی خاصی که بعد از آن سخن خواهم گفت. چانهاش نیز از اراده محکم او حکایت میکرد.
اگرچه صورت دراز و پوشیده از کک مک او – مثل خیلی از کسانی که زادهی منطقهی میان هیبرنیا و نورتامبریا هستند – هر از گاه میتوانست تردید و سردرگمی را علنی کند. پس از مدتی پی بردم که آنچه عدم اعتماد به نفس به نظر میرسد. چیزی نیست جز کنجکاوی؛ اما آن اوایل این فضیلت را کمتر میشناختم و آن را بیشتر ولع ارواح آزمند میدانستم. گمان میبردم که روح معقول نباید راه افراط را بر این ولع با بگذارد بلکه باید تشنگی خود را فقط با حقیقت فروبنشاند. حقیقتی که (فکر میکردم) فرد آن را از همان ابتدا میداند.
پسرکی که من باشم ابتدا به شدت از دستهای موی زرد فام بیرون زده از گوشها و از ابروان کلفت بورش شگفت زده شدم. او شاید پنجاه بهار را دیده و بنابراین از هم اکنون بسیار پیر بود. اما جسم خستگی ناپذیر با چنان چالاکی حرکت میکرد که من اغلب از آن بیبهره بودم. وقتی مجذوب کاری میشد نیرویش ظاهرا بیپایان بود.
اما گاه و بیگاه نیروی حیاتش انگار که به خرچنگ برده باشد در لحظات رخوت پس میکشید و من میدیدم که ساعتها روی تشک کاه در حجرهی من دراز میکشید.
برای آشنا شدن با دیگر داستانهای مشابه، بخش معرفی کتابهای جنایی و پلیسی و بخش معرفی داستانهای تاریخی را در وبسایت هر روز یک کتاب ببینید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، جنایی و پلیسی، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان، معمایی/رازآلود
۰ برچسبها: ادبیات ایران، اومبرتو اکو، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب