«آیوانهو» اثری است از سر والتر اسکات (نویسندهی اسکاتلندی، از ۱۷۷۱ تا ۱۸۳۲) که در سال ۱۸۲۰ منتشر شده است. این اثر به روایت زندگی فردی به همین نام در دوران جنگهای صلیبی میپردازد.
دربارهی آیوانهو
رمان تاریخی آیوانهو یک داستان شوالیهای مربوط به اواخر قرن دوازدهم، دربارهی جنگ های صلیبی و ماجراهای ریچارد شیردل، پادشاه انگلستان و همچنین یکی از آخرین نجیب زادگان آنگلوساکسون، سرویلفرد آیوانهو است. آیوانهو به خاطر عشقش به روونا، توسط پدر، به سرزمینی دور تبعید میشود. او میرود تا در سرزمین مقدس و در جنگ های صلیبی شاه ریچارد، به او خدمت کند. در این میان طی ماجراهایی دختری یهودی را که شوالیه ای ددمنش ربوده و به جادوگری متهم کرده، از سوختن در آتش میرهاند.
آیوانهو که در قرن دوازدهم انگلستان، با توصیفهای رنگارنگ یک مسابقات، قانون شکنان، محاکمه جادوگران، و اختلافات بین یهودیان و مسیحیان اتفاق میافتد، به دلیل افزایش علاقه به عاشقانههای جوانمردانه و قرون وسطایی اعتبار دارد.
جان هنری نیومن ادعا کرده است که اسکات «ابتدا ذهن مردان را به سمت قرون وسطی معطوف کرده بود»، در حالی که توماس کارلایل و جان راسکین نیز به همین ترتیب تأثیر بزرگ اسکات را بر احیای علاقه در دوره قرون وسطی، عمدتاً بر اساس انتشار رمان، تأیید کردند. آیوانهو. علاوه بر این، آیوانهو بر برداشت های عمومی از ریچارد شیردل، شاه جان و رابین هود تأثیر زیادی گذاشت.
این رمان مبنای اقتباس برای تولید چندین فیلم سینمایی بلند بودهاست. همچنین بسیاری از اقتباسهای تلویزیونی از این رمان وجود دارد، از جمله: کانتاتای نمایشی ویکتور سیگ ایوانوئه در سال ۱۸۶۴ برنده جایزه د رم و در همان سال در پاریس شد. اقتباس دیگری از این رمان توسط سر آرتور سالیوان (تحت عنوان آیوانهو) در سال ۱۸۹۱ بیش از ۱۵۰ اجرای پیاپی اجرا شد. همچنین اپرای دیگری بر اساس این رمان توسط جیواچینو روسینی (ایوانوئه)، توماس ساری (ایوانوئه)، بارتولومئو پیسانی (ربکا) ساخته شدهاست.
کتاب آیوانهو در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۵ با بیش از ۹۱ هزار رای و حدود ۳ هزار نقد و نظر است.
داستان آیوانهو
ویلفرد قهرمان داستان آیوانهو به دلیل حمایت از ریچارد پادشاه نورمن و عاشق شدن با لیدی روونا، یکی از بخشهای سدریک و از نوادگان پادشاهان ساکسون انگلستان، توسط پدرش سدریک از روتروود به ارث محروم میشود. سدریک قصد دارد روونا را با لرد آتلستین قدرتمند، مدعی تاج و تخت انگلستان به دلیل تبارش از آخرین پادشاه ساکسون، هارولد گادوینسون، ازدواج کند. آیوانهو در سومین جنگ صلیبی، پادشاه ریچارد را همراهی میکند، جایی که گفته میشود در محاصره آکر نقش مهمی ایفا کرده است.
کتاب با صحنهای از شوالیههای نورمن و پیشوایان آغاز میشود که به دنبال مهماننوازی سدریک هستند. آنها توسط یک فردی که در آن زمان به عنوان پالمر شناخته می شد به آنجا هدایت می شوند. همچنین در همان شب که از سرزمین مقدس باز میگردد، ایزاک یورک، یک صرافدار یهودی، به روتروود پناه میبرد. پس از صرف غذا، پالمر مشاهده میکند که یکی از نورمنها، معبد برایان دو بوآ-گیلبرت، به سربازان ساراسین خود دستور میدهد که ایزاک را دستگیر کنند.
سپس پالمر در فرار ایزاک از روتروود، با کمکهای دیگر دامدار خوک، گورت، کمک میکند.
ایزاک یورک پیشنهاد می کند که بدهی خود را به پالمر با یک لباس زرهی و یک اسب جنگی برای شرکت در مسابقات قلعه اشبیدلازوچ، بر اساس استنباط او که نخل به طور مخفیانه یک شوالیه است، بازپرداخت کند. پالمر غافلگیر می شود، اما این پیشنهاد را می پذیرد.
بخشی از آیوانهو
آیوانهو از ربکا میخواست از آنجا برود و جان خود را نجات دهد اما او راضی نمیشد. روونا، اسحاق و وامبا به سختی خود را از میان شعلههای آتش نجات داده بودند. گیلبرت که به ربکا علاقه داشت در میان آتش به دنبال او میگشت که سرانجام او را در کنار آیوانهو یافت و از ربکا خواست تا به همراه او از آنجا برود اما ربکا نپذیرفت. گیلبرت او را با زور با خود برد و اِتلستین را که میخواست مانعش شود، کشت.
چند دقیقه بعد شوالیه سیاه آیوانهو را در اتاق یافت و او را از میان آتش نجات داد اما فران دوبویئوف در میان شعلههای آتش سوخت. یاغیها به همراه رهبرشان لاکسلی دور هم جمع شده بودند تا غنیمتهای جنگی را بین خود تقسیم کنند. روونا و سدریک با تعدادی از رعیتهای اِتلستین به کینگز بورگ میرفتند تا خاکسترش را دفن کنند. شوالیه سیاه اسیر خود، دوبراسی را آزاد کرد.
دوبراسی سریعاً خود را به شاهزاده جان رساند تا به او خبر دهد که شاه ریچارد بازگشته است و اکنون به مراسم یادبود اِتلستین میرود. اسحاق که فهمید گیلبرت دخترش را با خود برده است همراه دو نگهبان با مقداری پول برای نجات دخترش رفت. شوالیه سیاه و وامبا به کانینگزبورگ میرفتند که پرنس جان متوجه این موضوع شد و به سربازانش دستور داد که در راه شاه ریچارد کمین کنند و او را هنگامیکه از جنگل شروود عبور میکند دستگیر کنند.
گرچه شوالیه سیاه با شجاعت در برابر ضربات طاقتفرسای آنها میجنگید، نزدیک بود که مغلوب شود که وامبا در شیپوری دمید، این یک علامت بود، گروه بزرگی از یاغیها به رهبری لاکسلی به کمک آنها آمدند و سربازان را پراکنده کردند. گروه یاغیها متوجه شدند که شوالیه سیاه شاه ریچارداست. او و وامبا به راه خود ادامه دادند. آیوانهو که بعد از تمام اتفاقات به کانینگزبورگ رسیده بود هنوز قوای خویش را باز نیافته بود و بدنش ضعیف بود و در وضعیت خوبی نبود. گیلبرت ربکا را به قلعه تمپل اِستاو برده و خود را آنجا پنهان کرده بود.
ایزاک نیز به آنجا رفت تا به سرپرست شوالیههای مذهبی بگوید که گیلبرت دخترش را به آنجا آورده است. سرپرست از شنیدن حرفهای او عصبانی شد و او را بیرون کرد و از تمپل اِستاو پرسید که آیا گیلبرت زنی را با خود به قلعه آورده است؟
تمپل اِستاو که میدید اگر دلیلی برای این کار نیابد هم خودش هم گیلبرت نابود میشوند، گفت که ربکا زنی جادوگر است و گیلبرت را جادو کرده است. سرپرست ربکا را به جرم جادوگری در دادگاه محکوم کرد تا او را مانند دیگر جادوگران در آتش بسوزانند.
برای آشنایی با سایر رمانهای تاریخی به بخش معرفی داستانهای تاریخی در وبسایت هر روز یک کتاب مراجعه نمایید.
8 تیر 1401
آیوانهو
«آیوانهو» اثری است از سر والتر اسکات (نویسندهی اسکاتلندی، از ۱۷۷۱ تا ۱۸۳۲) که در سال ۱۸۲۰ منتشر شده است. این اثر به روایت زندگی فردی به همین نام در دوران جنگهای صلیبی میپردازد.
دربارهی آیوانهو
رمان تاریخی آیوانهو یک داستان شوالیهای مربوط به اواخر قرن دوازدهم، دربارهی جنگ های صلیبی و ماجراهای ریچارد شیردل، پادشاه انگلستان و همچنین یکی از آخرین نجیب زادگان آنگلوساکسون، سرویلفرد آیوانهو است. آیوانهو به خاطر عشقش به روونا، توسط پدر، به سرزمینی دور تبعید میشود. او میرود تا در سرزمین مقدس و در جنگ های صلیبی شاه ریچارد، به او خدمت کند. در این میان طی ماجراهایی دختری یهودی را که شوالیه ای ددمنش ربوده و به جادوگری متهم کرده، از سوختن در آتش میرهاند.
آیوانهو که در قرن دوازدهم انگلستان، با توصیفهای رنگارنگ یک مسابقات، قانون شکنان، محاکمه جادوگران، و اختلافات بین یهودیان و مسیحیان اتفاق میافتد، به دلیل افزایش علاقه به عاشقانههای جوانمردانه و قرون وسطایی اعتبار دارد.
جان هنری نیومن ادعا کرده است که اسکات «ابتدا ذهن مردان را به سمت قرون وسطی معطوف کرده بود»، در حالی که توماس کارلایل و جان راسکین نیز به همین ترتیب تأثیر بزرگ اسکات را بر احیای علاقه در دوره قرون وسطی، عمدتاً بر اساس انتشار رمان، تأیید کردند. آیوانهو. علاوه بر این، آیوانهو بر برداشت های عمومی از ریچارد شیردل، شاه جان و رابین هود تأثیر زیادی گذاشت.
این رمان مبنای اقتباس برای تولید چندین فیلم سینمایی بلند بودهاست. همچنین بسیاری از اقتباسهای تلویزیونی از این رمان وجود دارد، از جمله: کانتاتای نمایشی ویکتور سیگ ایوانوئه در سال ۱۸۶۴ برنده جایزه د رم و در همان سال در پاریس شد. اقتباس دیگری از این رمان توسط سر آرتور سالیوان (تحت عنوان آیوانهو) در سال ۱۸۹۱ بیش از ۱۵۰ اجرای پیاپی اجرا شد. همچنین اپرای دیگری بر اساس این رمان توسط جیواچینو روسینی (ایوانوئه)، توماس ساری (ایوانوئه)، بارتولومئو پیسانی (ربکا) ساخته شدهاست.
کتاب آیوانهو در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۵ با بیش از ۹۱ هزار رای و حدود ۳ هزار نقد و نظر است.
داستان آیوانهو
ویلفرد قهرمان داستان آیوانهو به دلیل حمایت از ریچارد پادشاه نورمن و عاشق شدن با لیدی روونا، یکی از بخشهای سدریک و از نوادگان پادشاهان ساکسون انگلستان، توسط پدرش سدریک از روتروود به ارث محروم میشود. سدریک قصد دارد روونا را با لرد آتلستین قدرتمند، مدعی تاج و تخت انگلستان به دلیل تبارش از آخرین پادشاه ساکسون، هارولد گادوینسون، ازدواج کند. آیوانهو در سومین جنگ صلیبی، پادشاه ریچارد را همراهی میکند، جایی که گفته میشود در محاصره آکر نقش مهمی ایفا کرده است.
کتاب با صحنهای از شوالیههای نورمن و پیشوایان آغاز میشود که به دنبال مهماننوازی سدریک هستند. آنها توسط یک فردی که در آن زمان به عنوان پالمر شناخته می شد به آنجا هدایت می شوند. همچنین در همان شب که از سرزمین مقدس باز میگردد، ایزاک یورک، یک صرافدار یهودی، به روتروود پناه میبرد. پس از صرف غذا، پالمر مشاهده میکند که یکی از نورمنها، معبد برایان دو بوآ-گیلبرت، به سربازان ساراسین خود دستور میدهد که ایزاک را دستگیر کنند.
سپس پالمر در فرار ایزاک از روتروود، با کمکهای دیگر دامدار خوک، گورت، کمک میکند.
ایزاک یورک پیشنهاد می کند که بدهی خود را به پالمر با یک لباس زرهی و یک اسب جنگی برای شرکت در مسابقات قلعه اشبیدلازوچ، بر اساس استنباط او که نخل به طور مخفیانه یک شوالیه است، بازپرداخت کند. پالمر غافلگیر می شود، اما این پیشنهاد را می پذیرد.
بخشی از آیوانهو
آیوانهو از ربکا میخواست از آنجا برود و جان خود را نجات دهد اما او راضی نمیشد. روونا، اسحاق و وامبا به سختی خود را از میان شعلههای آتش نجات داده بودند. گیلبرت که به ربکا علاقه داشت در میان آتش به دنبال او میگشت که سرانجام او را در کنار آیوانهو یافت و از ربکا خواست تا به همراه او از آنجا برود اما ربکا نپذیرفت. گیلبرت او را با زور با خود برد و اِتلستین را که میخواست مانعش شود، کشت.
چند دقیقه بعد شوالیه سیاه آیوانهو را در اتاق یافت و او را از میان آتش نجات داد اما فران دوبویئوف در میان شعلههای آتش سوخت. یاغیها به همراه رهبرشان لاکسلی دور هم جمع شده بودند تا غنیمتهای جنگی را بین خود تقسیم کنند. روونا و سدریک با تعدادی از رعیتهای اِتلستین به کینگز بورگ میرفتند تا خاکسترش را دفن کنند. شوالیه سیاه اسیر خود، دوبراسی را آزاد کرد.
دوبراسی سریعاً خود را به شاهزاده جان رساند تا به او خبر دهد که شاه ریچارد بازگشته است و اکنون به مراسم یادبود اِتلستین میرود. اسحاق که فهمید گیلبرت دخترش را با خود برده است همراه دو نگهبان با مقداری پول برای نجات دخترش رفت. شوالیه سیاه و وامبا به کانینگزبورگ میرفتند که پرنس جان متوجه این موضوع شد و به سربازانش دستور داد که در راه شاه ریچارد کمین کنند و او را هنگامیکه از جنگل شروود عبور میکند دستگیر کنند.
گرچه شوالیه سیاه با شجاعت در برابر ضربات طاقتفرسای آنها میجنگید، نزدیک بود که مغلوب شود که وامبا در شیپوری دمید، این یک علامت بود، گروه بزرگی از یاغیها به رهبری لاکسلی به کمک آنها آمدند و سربازان را پراکنده کردند. گروه یاغیها متوجه شدند که شوالیه سیاه شاه ریچارداست. او و وامبا به راه خود ادامه دادند. آیوانهو که بعد از تمام اتفاقات به کانینگزبورگ رسیده بود هنوز قوای خویش را باز نیافته بود و بدنش ضعیف بود و در وضعیت خوبی نبود. گیلبرت ربکا را به قلعه تمپل اِستاو برده و خود را آنجا پنهان کرده بود.
ایزاک نیز به آنجا رفت تا به سرپرست شوالیههای مذهبی بگوید که گیلبرت دخترش را به آنجا آورده است. سرپرست از شنیدن حرفهای او عصبانی شد و او را بیرون کرد و از تمپل اِستاو پرسید که آیا گیلبرت زنی را با خود به قلعه آورده است؟
تمپل اِستاو که میدید اگر دلیلی برای این کار نیابد هم خودش هم گیلبرت نابود میشوند، گفت که ربکا زنی جادوگر است و گیلبرت را جادو کرده است. سرپرست ربکا را به جرم جادوگری در دادگاه محکوم کرد تا او را مانند دیگر جادوگران در آتش بسوزانند.
برای آشنایی با سایر رمانهای تاریخی به بخش معرفی داستانهای تاریخی در وبسایت هر روز یک کتاب مراجعه نمایید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، سر والتر اسکات، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب