«مهمان مامان» اثری است از هوشنگ مرادی کرمانی (نویسندهی اهل کرمان، متولد ۱۳۲۳) که در سال ۱۳۸۰ منتشر شد. این کتاب به روایت زندگی خانوادهای نسبتاً فقیر در جنوب شهر تهران میپردازد که به ناگاه با مهمان ناخواندهای مواجه شدهاند.
دربارهی مهمان مامان
مهمان مامان از آثار داستانی هوشنگ مرادی کرمانی است که نخستین بار در سال ۱۳۸۰ چاپ و منتشر شد و تا کنون به چاپ شانزدهم رسیدهاست. داستان این کتاب پیرامون خانوادهای در جنوب شهر شکل میگیرد. این خانواده، میزبانی عروس و دامادی را برعهده دارد که از فامیلهای نزدیکشان هستند و مادر خانواده دلش میخواهد که این پذیرایی به بهترین شکل ممکن صورت بگیرد.
یکی از ویژگیهای مهم مهمان مامان مانند دیگر آثار مرادی کرمانی، ترسیم فضایی واقعگرایانه است که با نثری ساده و آمیخته به اصطلاحات مردم کوچه و بازار، ارائه میشود. شخصیتهای داستانهای مرادی کرمانی، شخصیتهایی زنده و ملموس هستند. شخصیتهایی باورپذیر که حتی اگر بسترشان، محیطی روستایی باشد عمق روابط انسانی را بازتاب میدهند، به همین دلیل دغدغههای آنها برای مخاطبهایی از هر طبقهی فرهنگی و اجتماعی آشناست.
لازم به ذکر است که از روی این کتاب فیلمی هم به همین نام (مهمان مامان) و با کارگردانی داریوش مهرجویی در سال ۱۳۸۲ ساخته شدهاست که در بیست و دومین دوره جشنواره فیلم فجر نامزد دریافت ده سیمرغ بلورین شد و سیمرغ بلورین بهترین فیلم را دریافت کرد.
همچنین، کتاب مهمان مامان در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۶۳ با حدود ۱۵۰۰ رای و ۶۰ نقد و نظر است.
داستان مهمان مامان
کتاب «مهمان مامان» یک داستان خانوادگی شیرین از هوشنگ مرادی کرمانی است. این کتاب، داستان یک خانواده را بیان میکند که قرار است برایشان مهمان بیاید. مادر خانواده که با مهمانان رودربایستی دارد و از طرفی وضع مالی خوبی هم ندارند که به شایستگی از مهمانان پذیرایی کند، محور اصلی داستان است. همسایگان که متوجه جریان میشوند دست به دست یکدیگر داده و با کمک هم شام مفصلی تهیه میبینند تا به این ترتیب آبروی همسایهی خود را حفظ کنند. این داستان به نوعی نشان دهندهی گوشههایی از آداب و رسوم زندگی خانوادگی ایرانی است.
بخشی از مهمان مامان
حالا مادر چه کار کند؟ پاهای مادر قوت نداشت. نمی توانست از زمین بلند شود. بهاره زیر بغلش را گرفت
– مامان خودشان که شیرینی آوردهاند. می خواهی برایشان ببرم. کمی ته دلشان را بگیرد تا شام حاضر شود.
-.نه، نه. مبادا این کار را بکنی، خوب نیست. شیرینی خودشان را بگذاریم جلوی خودشان؟! آن را برای ما آورده اند. پشت سرمان چه می گویند.
– ولی خیلی جاها، خانه های اعیانی وقتی مهمان ها چیزی برایشان می برند، فوری می آورند می گذارند جلوی خودشان.
– ماکه اعیان نیستیم، این کارها را هم نمی کنیم.
– اعیان را بیخود گفتم، خیلی ها این کار را می کنند. یادت است آن روز رفتیم خانه آقای زمانی، دوست بابام. مگر کیک خودمان را برای خودمان نیاوردند؟ داری کفر مرا در میاوری.
صدای پسرخاله آمد.
………………..
عروس بلند شد.
– جواد، جواد! پاشو برویم.
کلاه پسرخاله را از کنار آینه برداشت. داد دستش.
بابا گفت:
– کجا بروید؟ تازه سر شب است. یک لقمه نان کارگری با هم میخوریم. پنیر و ماست و تخممرغ داریم. دوست ندارید شام سادهای با ما بخورید؟
– این حرفها چیه؟ میترسم به زحمت بیفتید.
– من امشب نمیگذارم شما شامنخورده بروید. مرگ من بنشینید. جان همین عروس خانم بمان. اگر بروید خالهتان ناراحت میشود.
دست انداخت شانه پسرخاله را گرفت. سرشانهاش را بوسید: « روی مرا زمین ننداز، نرو.»
مادر حرص خورد و گفت:
– عباس راست میگوید. نروید بالاخره چیزی فراهم میکنیم با هم میخوریم.
پسرخاله کلاهش را از سرش برداشت و گذاشت کنار آینه.
در صورتی که به این کتاب علاقمند هستید، میتوانید برای آشنایی با سایر آثار نویسندهی این کتاب به بخش معرفی آثار هوشنگ مرادی کرمانی در وبسایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید.همچنین در بخشهای معرفی داستانهای طنز و معرفی داستانهای اجتماعی میتوانید نمونههای بیشتری از این آثار را بیابید.
14 تیر 1401
مهمان مامان
«مهمان مامان» اثری است از هوشنگ مرادی کرمانی (نویسندهی اهل کرمان، متولد ۱۳۲۳) که در سال ۱۳۸۰ منتشر شد. این کتاب به روایت زندگی خانوادهای نسبتاً فقیر در جنوب شهر تهران میپردازد که به ناگاه با مهمان ناخواندهای مواجه شدهاند.
دربارهی مهمان مامان
مهمان مامان از آثار داستانی هوشنگ مرادی کرمانی است که نخستین بار در سال ۱۳۸۰ چاپ و منتشر شد و تا کنون به چاپ شانزدهم رسیدهاست. داستان این کتاب پیرامون خانوادهای در جنوب شهر شکل میگیرد. این خانواده، میزبانی عروس و دامادی را برعهده دارد که از فامیلهای نزدیکشان هستند و مادر خانواده دلش میخواهد که این پذیرایی به بهترین شکل ممکن صورت بگیرد.
یکی از ویژگیهای مهم مهمان مامان مانند دیگر آثار مرادی کرمانی، ترسیم فضایی واقعگرایانه است که با نثری ساده و آمیخته به اصطلاحات مردم کوچه و بازار، ارائه میشود. شخصیتهای داستانهای مرادی کرمانی، شخصیتهایی زنده و ملموس هستند. شخصیتهایی باورپذیر که حتی اگر بسترشان، محیطی روستایی باشد عمق روابط انسانی را بازتاب میدهند، به همین دلیل دغدغههای آنها برای مخاطبهایی از هر طبقهی فرهنگی و اجتماعی آشناست.
لازم به ذکر است که از روی این کتاب فیلمی هم به همین نام (مهمان مامان) و با کارگردانی داریوش مهرجویی در سال ۱۳۸۲ ساخته شدهاست که در بیست و دومین دوره جشنواره فیلم فجر نامزد دریافت ده سیمرغ بلورین شد و سیمرغ بلورین بهترین فیلم را دریافت کرد.
همچنین، کتاب مهمان مامان در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۶۳ با حدود ۱۵۰۰ رای و ۶۰ نقد و نظر است.
داستان مهمان مامان
کتاب «مهمان مامان» یک داستان خانوادگی شیرین از هوشنگ مرادی کرمانی است. این کتاب، داستان یک خانواده را بیان میکند که قرار است برایشان مهمان بیاید. مادر خانواده که با مهمانان رودربایستی دارد و از طرفی وضع مالی خوبی هم ندارند که به شایستگی از مهمانان پذیرایی کند، محور اصلی داستان است. همسایگان که متوجه جریان میشوند دست به دست یکدیگر داده و با کمک هم شام مفصلی تهیه میبینند تا به این ترتیب آبروی همسایهی خود را حفظ کنند. این داستان به نوعی نشان دهندهی گوشههایی از آداب و رسوم زندگی خانوادگی ایرانی است.
بخشی از مهمان مامان
حالا مادر چه کار کند؟ پاهای مادر قوت نداشت. نمی توانست از زمین بلند شود. بهاره زیر بغلش را گرفت
– مامان خودشان که شیرینی آوردهاند. می خواهی برایشان ببرم. کمی ته دلشان را بگیرد تا شام حاضر شود.
-.نه، نه. مبادا این کار را بکنی، خوب نیست. شیرینی خودشان را بگذاریم جلوی خودشان؟! آن را برای ما آورده اند. پشت سرمان چه می گویند.
– ولی خیلی جاها، خانه های اعیانی وقتی مهمان ها چیزی برایشان می برند، فوری می آورند می گذارند جلوی خودشان.
– ماکه اعیان نیستیم، این کارها را هم نمی کنیم.
– اعیان را بیخود گفتم، خیلی ها این کار را می کنند. یادت است آن روز رفتیم خانه آقای زمانی، دوست بابام. مگر کیک خودمان را برای خودمان نیاوردند؟ داری کفر مرا در میاوری.
صدای پسرخاله آمد.
………………..
عروس بلند شد.
– جواد، جواد! پاشو برویم.
کلاه پسرخاله را از کنار آینه برداشت. داد دستش.
بابا گفت:
– کجا بروید؟ تازه سر شب است. یک لقمه نان کارگری با هم میخوریم. پنیر و ماست و تخممرغ داریم. دوست ندارید شام سادهای با ما بخورید؟
– این حرفها چیه؟ میترسم به زحمت بیفتید.
– من امشب نمیگذارم شما شامنخورده بروید. مرگ من بنشینید. جان همین عروس خانم بمان. اگر بروید خالهتان ناراحت میشود.
دست انداخت شانه پسرخاله را گرفت. سرشانهاش را بوسید: « روی مرا زمین ننداز، نرو.»
مادر حرص خورد و گفت:
– عباس راست میگوید. نروید بالاخره چیزی فراهم میکنیم با هم میخوریم.
پسرخاله کلاهش را از سرش برداشت و گذاشت کنار آینه.
در صورتی که به این کتاب علاقمند هستید، میتوانید برای آشنایی با سایر آثار نویسندهی این کتاب به بخش معرفی آثار هوشنگ مرادی کرمانی در وبسایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید.همچنین در بخشهای معرفی داستانهای طنز و معرفی داستانهای اجتماعی میتوانید نمونههای بیشتری از این آثار را بیابید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات ایران، داستان ایرانی، رمان، طنز
۰ برچسبها: ادبیات ایران، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب، هوشنگ مرادی کرمانی