9 مرداد 1401
بادبادک باز
«بادبادک باز» نخستین اثر خالد حسینی (نویسندهی اهل افغانستان، متولد ۱۹۶۵) به زبان انگلیسی است که در سال ۲۰۰۳ منتشر شده است. این کتاب به روایت تلاش نویسندهای اهل افغانستان برای نجات یک بچه در افغانستان میپردازد.
دربارهی بادبادک باز
کتاب بادبادک باز روایتی از دسامبر ۲۰۰۱ تا مارس ۲۰۰۱ را به مخاطب نشان میدهد. در تمام قسمت های کتاب با روایتی صمیمی و دوستانه مواجه خواهیم بود و مخاطب به سرعت میتوان با برخی قسمت های کتاب همزاد پنداری کند. در ابتدای داستان، امیر شخصیت اصلی داستان که از یک خانواده مرفه و پولدار است از خاطرات ۱۲ سالگیاش میگوید و صحبت کردن او در مورد گذشته ای که راه خود را با چنگ و دندان باز میکند مخاطب را برای شنیدن داستانی که شاید به همین سادگی نتوان از آن عبور کرد آماده میکند.
این داستان چهره غمگین کشور افغانستان را در زمان سقوطش نشان میدهد. زمانی که سیاست افعانستان با تحولات عجیبی رو به رو میشود و زندگی مردم را به طور کل تغییر میدهد. داستان در عین حال که چهره مردم را در این تغییرات سیاسی نشان می دهد بیشتر متمرکز بر زندگی دو دوست به نامهای امیر و حسن است که در عین حال که با هم بزرگ شده اند و حتی از یک مادر شیر خورده اند تفاوت های چشمگیری در سبک زندگی دارند.
امیر از خانواده ای ارباب زاده و پولدار و حسن از خانواده ای رنج کشیده و کم توان به عنوان خدمتکار در خانه امیر و خانوادهاش مشغول است. حکایت دوستی حسن و امیر به خوبی می تواند اختلاف طبقاتی در افغانستان را برای مخاطب به تصویر بکشد، اما این تمام داستان نیست؛ چرا که هدف این رمان ۴۰۰ صفحهای تنها به این دوستی خلاصه نمیشود.
کتاب بادبادک باز در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۳۳ با بیش از ۲.۸ میلیون رای و ۸۵ هزار نقد و نظر است. همچنین لازم به ذکر است که در سال ۲۰۰۷ میلادی فیلمی بر اساس این کتاب ساخته که نامزد دریافت جایزهی اسکار نیز شد.
افتخارات بادبادک باز
- برنده جایزه بوکه سال ۲۰۰۴
- برنده جایزه ادبی الکس
- برنده جایزه ادبی Elle
ترجمه به فارسی
کتاب بادبادک باز توسط انتشارات مجید با ترجمه رضا اسکندری نیز ترجمه و چاپ شدهاست. همچنین توسط انتشارات راه معاصر با ترجمه حمید رضا بلوچ نیز چاپ شدهاست؛ و انتشارات نیلوفر هم توسط زیبا گنجی و پریسا سلیمانزاده این اثر را به فارسی برگردانده اند. از همین انتشارات ترجمه دیگری توسط مهدی غبرائی راهی بازار شدهاست. انتشارات الینا نیز این کتب را با ترجمه رضا زارع منتشر کردهاست.
داستان بادبادک باز
داستان بادبادک باز از زبان امیر روایت میشود، امیر یک نویسندهی اهل افغانستان از تبار پشتون ساکن کالیفرنیا است که برای نجات یک بچه راهی افغانستان میشود؛ افغانستانی که در تحت حاکمیت طالبان است و یکی از سختترین دوران تاریخ چند هزار سالهاش را سپری میکند و به بهانهی این سفر به افغانستان امیر داستان زندگیاش را تعریف میکند.
روایت این رمان دوستی امیر با حسن است؛ حسن یک هزاره و پسر خدمتکار خانه حامی همیشگی امیر است. اما زمانیکه حسن از جانب افراد تندرو مورد تعرض جنسی قرار میگیرد امیر نمیتواند به دفاع از او بپردازد و این گناه تا سالها مانند یک استخوان در گلویش مانده و حتی شادترین لحظات زندگی را برای او تیره و تار میکند.
در سال ۱۹۷۹ با حمله روسها به افغانستان امیر با پدرش از افغانستان فراری میشوند، و تمام روزهای تلخ و شیرین گذشته را هم در ذهن خود به فریمانت میبرند. سالها بعد طالبان حسن و همسرش را به دلیل تعصبات قومیتی در افغانستان، به قتل میرسانند و تنها پسری معصوم (سهراب) از آنها به یادگار میماند، پسری که در دستان طالبان اسیر میشود.
امیر با شنیدن این داستان به خاطر جبران خیانتش نسبت به حسن تصمیم به نجات دادن آن پسر میگیرد در این راه با حقیقتی دربارهی پدرش و حسن روبرو میشود.
بخشی از بادبادک باز
او با این اظهار پشیمانی انگار میخواست پدرش باور کند که تقصیر حسن است، او هیچ وقت به پدرش نمیگفت که همه این شیطنتها زیر سر من است. یک ردیف درخت صنوبر در حاشیهی آجر فرشهای قرمز کاشته شده بودند و به دو لنگه در آهنی کار شده ختم میشدند. دو لنگه در پشت سرهم به ورودی ملک پدرم باز میشدند. خانه سمت چپ مسیرآجر فرش، وحیاط خلوت در انتهای آن بود.
همه باور داشتند در منطقهی وزیر اکبرخان، محلهی نوساز و اعیان نشین، زیباترین ویلای کابل را متعلق به پدرم میباشد. عدهای هم آن را قشنگترین ویلا درکابل میدانستند. ویلایی با ورودی پهن که دو طرفش، با گُلهای رُز تزیین شده بود، با بنایی عظیم با سنگ مرمر و پنجرههای بزرگ. ویلا چهار حمام داشت که کف هرچهارحمام، موزاییکهای زیبایی داشت که پدرم شخصا از اصفهان خریده بود.
دیوارها با پردههای ملیله دوزی شده تزیین شده بود که پدر از کلکته خریده بود. از سقف گنبدی ویلا، چلچراغ کریستالی زیبایی آویزان بود. اتاقی در طبقهی بالا بود که به اتاق سیگارکشیدن معروف بود که دائم از آن بوی تنباکو و دارچین میآمد. پدرم و دوستانش روی صندلیهای چرمی اتاق لم میدادند و علی برایشان شام میبرد، پیپهایشان را آماده میکرد یا به قول پدرم چاق میکرد. سیاست، تجارت و فوتبال موضوعاتی بود که پدر و دوستانش در آن اتاق درموردشان با هم صحبت میکردند.
برای آشنایی با آثار مشابه، بخش معرفی برترین رمانهای خارجی را در وبسایت هر روز یک کتاب ببینید. همچنین در بخش معرفی بهترین داستانها با موضوعات اجتماعی میتوانید نمونههای بیشتری از این آثار را ببینید.
داستان گیرا و قلم بسیار زیبایی دارد.