«خاطرات پسربچهی شصت ساله» اثری است از حمید جبلی (بازیگر، کارگردان و نویسندهی زادهی تهران، متولد ۱۳۳۷) که در دو جلد در سالهای ۱۳۹۸ و ۱۴۰۰ منتشر شده است. این دو کتاب شامل خاطراتی از کودکی نویسنده هستند.
دربارهی خاطرات پسربچهی شصت ساله
کتاب خاطرات پسر بچهی شصت ساله نوشته حمید جبلی بازیگر مشهور است و انتشارات پریان آن را در دو جلد در سالهای ۱۳۹۸ و ۱۴۰۰منتشر کرده است. جلد اول این کتاب این کتاب ۳۲ قصه دارد که از زمان تولد تا پنجسالگی این هنرمند را روایت میکند و بسیار شیرین و جذاب است. حمید جبلی که اوایل دهه شصت با بازی در مجموعه تلویزیونی محله بر و بیا مشهور شد بازیگر محبوبی است که همیشه از رسانهها فرار کرده است. یکی از دلایل شهرت او خلق شخصیت کلاه قرمزی به همراه ایرج طهماسب و صحبت بهجای شخصیتهای عروسکی کلاهقرمزی و پسرخاله بوده.
او در این کتاب داستانهایی با زبان طنز و شوخطبعانه میگوید و ما را با خود به دنیایی میبرد که شاید بخشی از آن برایمان تازه باشد، بخشی تکراری و بخشی عجیب.
جلد دوم کتاب خاطرات پسربچهی شصت ساله نیز ۵۹ قصه دارد که از زمان مدرسه رفتن حمید جبلی آغاز میشود و بسیار شیرین و جذاب است.
خاطرات پسربچهی شصت ساله علاوه بر جنبهی نوستالژیکش، تصویری واقع گرایانه از مسائل و دغدغه های یک پسربچه را ترسیم می کند و به همین دلیل است که مصیبتهای او برای بزرگسالان کنونی، بامزه و مفرح جلوه کرده و خندهدار بودنش قابل درک میباشد. مخاطب همچون بزرگسالان داخل قصه، به مشکلات کودکانهی او نگاه میکند و لبخندی از روی سادگی و عاطفه بر لبانش مینشیند.
گاهی اوقات این خنده به بغض تبدیل میشود و مخاطب خود را همپای کودکی میبیند که هنوز به مدرسه نرفته و “حمید جبلی” اینقدر این روایت را ملموس ارائه میکند که گویی هرگز بزرگ نشده و همان پسربچه باقی مانده است.
«خاطرات پسربچهی شصت ساله» نوشتاری را در بردارد که طبق گفتهی نویسنده در محدودهی دانش و تجربه خودش آن را به رشتهی تحریر درآورده است. او هرگز پا را از این فراتر نمیگذارد و با وارد کردن کاراکتری از خارج، داستانش را مصنوعی نمیکند. چون معتقد وقتی آنها را نمیشناسد، باورپذیر به نظر نمیرسند. در خاطرات او، شخصیت ها نه کاملا سیاه هستند و نه کاملا سفید. با این حال، همه آنها اصیل و باورکردنی هستند و با ویژگیهای مثبت و منفی خود، به دل خوانندهی کتاب خاطرات پسربچهی شصت ساله مینشینند.
این کتاب در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۶۱ با حدود ۱۰۰ رای و ۲۰ نقد و نظر است.
بخشی از خاطرات پسربچهی شصت ساله
حیاط خانهی ما یک حوض آبی داشت، با ماهیهای قرمز. یک باغچه، که آقابزرگ در آن گل میکاشت. یک درخت انجیر، و یک درخت عَناب که انگار خیلی مهم بود. وقتی میوههایش که شبیه سنجد بود میرسید، اللهوردی عطار میآمد و میخواست آنها را بخرد. با آنکه از سنجد هم خوشمزهتر بود، ولی آقابزرگ مدام به ما میگفت: «زیاد نخورید. فشارتان میافتد.» ولی هرچه من یواشکی میخوردم، فشار و زورم نمیافتاد.
کمکم فهمیدم آقابزرگ لباس ارتشی میپوشد و غیر از گل کاشتن، صبحهای زود سر کار میرود، و پدرم مغازهای دارد که پر از کتاب است و همیشه چند نفر آنجا نشستهاند و پدر درِ مغازه را میبست تا کسی مزاحم نشود. پدر میگفت این دکتر گلگلاب خیلی آدم مهمی است. او با چند نفر دیگر حرفهایی میزدند که بهنظر من اصلاً معنا نداشت. آنها با هم سر تکان میدادند. دکتر اُخروی زمینشناس بود و هرچه میگفت به تاریخ و زمین مربوط میشد. من فقط میدانستم زمینشناس یعنی کسی که میداند کدام زمین را بخرد و بسازد. زمینی که میخواهند در آن ساختمان بسازند که مریض نمیشود. دکتر زمین یعنی چه؟
و اما عمو که یک تنبک داشت و گهگاه میزد، یک روز با دوستش از خیابان سیروس چند طبل بزرگ آوردند. و چند سِنج که پایه داشت، پایهای که مثل گاز ماشین بود. عمو گفت: «این جاز است.»
دوست عمو گیتار داشت. جاز تقریباً تمام اتاق عمو را گرفت و دوستش مجبور بود کنج اتاق بایستد و گیتار بزند. البته وقتی عمو جاز نمیزد، من فقط اجازه داشتم چوبهای بلندش را بردارم و فقط روی پشتی بزنم. عمو میگفت: «تو پوستها را پاره میکنی.» خیلی خوش میگذشت. تا روزی که آقابزرگ به طبقهی بالا رفت و پوست طبلها را پاره کرد و سنجها را لگد کرد. فقط میگفت اتاق که سربازخانه نیست و همسایهها شاکی هستند. عمو همانموقع قهر کرد و رفت. چند روز گذشت. عزیز نگران بود. پدرم راجعبه قیمت جاز صحبت میکرد. ولی آقابزرگ خیلی عصبانی بود.
فردا یا پسفردا عزیز یک مرد ریشسفید را که حنا گذاشته بود، به خانه آورد. او نه روضهخوان بود، نه فروشنده. آینه را زمین گذاشت و چند نخود را دور آینه چید. اول اسم عمو را پرسید. عزیز چادر سرش کرده و نگران بود. میگفت: «فقط بگو پسرم کجاست و چه حالی دارد.»
اگر به داستانهای کوتاه علاقه دارید، در بخش معرفی برترین داستانهای کوتاه ایران و جهان میتوانید با نمونههای بیشتری از این داستانها آشنا شوید. همچنین در بخش معرفی برترین زندگینامهها میتوانید نمونههایی از این آثار را نیز بیابید.
20 مهر 1401
خاطرات پسربچهی شصت ساله
«خاطرات پسربچهی شصت ساله» اثری است از حمید جبلی (بازیگر، کارگردان و نویسندهی زادهی تهران، متولد ۱۳۳۷) که در دو جلد در سالهای ۱۳۹۸ و ۱۴۰۰ منتشر شده است. این دو کتاب شامل خاطراتی از کودکی نویسنده هستند.
دربارهی خاطرات پسربچهی شصت ساله
کتاب خاطرات پسر بچهی شصت ساله نوشته حمید جبلی بازیگر مشهور است و انتشارات پریان آن را در دو جلد در سالهای ۱۳۹۸ و ۱۴۰۰منتشر کرده است. جلد اول این کتاب این کتاب ۳۲ قصه دارد که از زمان تولد تا پنجسالگی این هنرمند را روایت میکند و بسیار شیرین و جذاب است. حمید جبلی که اوایل دهه شصت با بازی در مجموعه تلویزیونی محله بر و بیا مشهور شد بازیگر محبوبی است که همیشه از رسانهها فرار کرده است. یکی از دلایل شهرت او خلق شخصیت کلاه قرمزی به همراه ایرج طهماسب و صحبت بهجای شخصیتهای عروسکی کلاهقرمزی و پسرخاله بوده.
او در این کتاب داستانهایی با زبان طنز و شوخطبعانه میگوید و ما را با خود به دنیایی میبرد که شاید بخشی از آن برایمان تازه باشد، بخشی تکراری و بخشی عجیب.
جلد دوم کتاب خاطرات پسربچهی شصت ساله نیز ۵۹ قصه دارد که از زمان مدرسه رفتن حمید جبلی آغاز میشود و بسیار شیرین و جذاب است.
خاطرات پسربچهی شصت ساله علاوه بر جنبهی نوستالژیکش، تصویری واقع گرایانه از مسائل و دغدغه های یک پسربچه را ترسیم می کند و به همین دلیل است که مصیبتهای او برای بزرگسالان کنونی، بامزه و مفرح جلوه کرده و خندهدار بودنش قابل درک میباشد. مخاطب همچون بزرگسالان داخل قصه، به مشکلات کودکانهی او نگاه میکند و لبخندی از روی سادگی و عاطفه بر لبانش مینشیند.
گاهی اوقات این خنده به بغض تبدیل میشود و مخاطب خود را همپای کودکی میبیند که هنوز به مدرسه نرفته و “حمید جبلی” اینقدر این روایت را ملموس ارائه میکند که گویی هرگز بزرگ نشده و همان پسربچه باقی مانده است.
«خاطرات پسربچهی شصت ساله» نوشتاری را در بردارد که طبق گفتهی نویسنده در محدودهی دانش و تجربه خودش آن را به رشتهی تحریر درآورده است. او هرگز پا را از این فراتر نمیگذارد و با وارد کردن کاراکتری از خارج، داستانش را مصنوعی نمیکند. چون معتقد وقتی آنها را نمیشناسد، باورپذیر به نظر نمیرسند. در خاطرات او، شخصیت ها نه کاملا سیاه هستند و نه کاملا سفید. با این حال، همه آنها اصیل و باورکردنی هستند و با ویژگیهای مثبت و منفی خود، به دل خوانندهی کتاب خاطرات پسربچهی شصت ساله مینشینند.
این کتاب در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۶۱ با حدود ۱۰۰ رای و ۲۰ نقد و نظر است.
بخشی از خاطرات پسربچهی شصت ساله
حیاط خانهی ما یک حوض آبی داشت، با ماهیهای قرمز. یک باغچه، که آقابزرگ در آن گل میکاشت. یک درخت انجیر، و یک درخت عَناب که انگار خیلی مهم بود. وقتی میوههایش که شبیه سنجد بود میرسید، اللهوردی عطار میآمد و میخواست آنها را بخرد. با آنکه از سنجد هم خوشمزهتر بود، ولی آقابزرگ مدام به ما میگفت: «زیاد نخورید. فشارتان میافتد.» ولی هرچه من یواشکی میخوردم، فشار و زورم نمیافتاد.
کمکم فهمیدم آقابزرگ لباس ارتشی میپوشد و غیر از گل کاشتن، صبحهای زود سر کار میرود، و پدرم مغازهای دارد که پر از کتاب است و همیشه چند نفر آنجا نشستهاند و پدر درِ مغازه را میبست تا کسی مزاحم نشود. پدر میگفت این دکتر گلگلاب خیلی آدم مهمی است. او با چند نفر دیگر حرفهایی میزدند که بهنظر من اصلاً معنا نداشت. آنها با هم سر تکان میدادند. دکتر اُخروی زمینشناس بود و هرچه میگفت به تاریخ و زمین مربوط میشد. من فقط میدانستم زمینشناس یعنی کسی که میداند کدام زمین را بخرد و بسازد. زمینی که میخواهند در آن ساختمان بسازند که مریض نمیشود. دکتر زمین یعنی چه؟
و اما عمو که یک تنبک داشت و گهگاه میزد، یک روز با دوستش از خیابان سیروس چند طبل بزرگ آوردند. و چند سِنج که پایه داشت، پایهای که مثل گاز ماشین بود. عمو گفت: «این جاز است.»
دوست عمو گیتار داشت. جاز تقریباً تمام اتاق عمو را گرفت و دوستش مجبور بود کنج اتاق بایستد و گیتار بزند. البته وقتی عمو جاز نمیزد، من فقط اجازه داشتم چوبهای بلندش را بردارم و فقط روی پشتی بزنم. عمو میگفت: «تو پوستها را پاره میکنی.» خیلی خوش میگذشت. تا روزی که آقابزرگ به طبقهی بالا رفت و پوست طبلها را پاره کرد و سنجها را لگد کرد. فقط میگفت اتاق که سربازخانه نیست و همسایهها شاکی هستند. عمو همانموقع قهر کرد و رفت. چند روز گذشت. عزیز نگران بود. پدرم راجعبه قیمت جاز صحبت میکرد. ولی آقابزرگ خیلی عصبانی بود.
فردا یا پسفردا عزیز یک مرد ریشسفید را که حنا گذاشته بود، به خانه آورد. او نه روضهخوان بود، نه فروشنده. آینه را زمین گذاشت و چند نخود را دور آینه چید. اول اسم عمو را پرسید. عزیز چادر سرش کرده و نگران بود. میگفت: «فقط بگو پسرم کجاست و چه حالی دارد.»
اگر به داستانهای کوتاه علاقه دارید، در بخش معرفی برترین داستانهای کوتاه ایران و جهان میتوانید با نمونههای بیشتری از این داستانها آشنا شوید. همچنین در بخش معرفی برترین زندگینامهها میتوانید نمونههایی از این آثار را نیز بیابید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات ایران، داستان کوتاه، داستان کوتاه ایرانی، زندگینامه
۰ برچسبها: ادبیات ایران، حمید جبلی، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب