«سالاریها» اثری است از سیدمجتبی آقا بزرگ علوی (نویسندهی اهل تهران، از ۱۲۸۳ تا ۱۳۷۵) که در سال ۱۳۵۴ منتشر شده است. این کتاب به روایت خاندانی میپردازد که زمانی ثروتمند و پرآوازه بوده و رازی را در دل دارند.
دربارهی سالاریها
«سالاریها» رمانی است کوتاه به قلم «بزرگ علوی»، نویسنده ی نام آشنای معاصر، که نخستین بار در برلین به انتشار رسید. داستان روایتی است از خاندان مرفه و ثروتمند سالاری که از جمله بزرگ ترین صاحبان املاک و زمین داران در شهر بروجرد به حساب میآیند. در عظمت و نفوذ خاندان سالاری همین بس که حتی دامادهای این خاندان، نامهای خانوادگی خود را به سالاری تغییر دادهاند.
اما این خانواده یک راز بزرگ دارد و آن هم منبع و منشا ثروت سرشاری است که نصیب آنها شده. سالارنیا و سالارنظام، دو برادر از خاندان سالاری هستند که برای تقسیم ارثیه، به بروجرد آمده اند؛ شاید از میان حرفهای آنها و بلبشوی فعالیتهای سیاسی، قتل و خیانتکاری، راز خانوادهی سالاری هم بر ملا شود.
«بزرگ علوی» در آثار مختلفش بارها ثابت کرده که میتواند ارائهی خوبی از داستانهایی با مضمون سیاسی و اجتماعی داشته باشد و «سالاریها» بار دیگر بر این مدعا صحه میگذارد. داستانهای بزرگ علوی توانسته اند جایگاه به خصوصی را در عرصه ی داستان نویسی معاصر کسب کنند و این جایگاه، مورد غبطهی بسیاری از نویسندگان هم عصر او واقع شده است.
از ویژگی های قابل توجه قلم بزرگ علوی، شیوه ی نگارشی به خصوص اوست که در آن چینش و توالی رویدادها به نحوی است که خواننده را تشنه ی ادامهی داستان میکند و تا زمانی که رازهای قصه برملا نشده و داستان به انتهای خود نرسیده، خواننده کتاب را زمین نخواهد گذاشت. رمان سالاریها با مانور پیرامون یک مسالهی خانوادگی، دغدغه های تاریخی، سیاسی و فرهنگی را به تصویر می کشد و با داستان جذاب خود، خواننده را تحت تاثیر قرار می دهد.
کتاب سالاریها در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۱۶ با بیش از ۴۵۰ رای و ۴۰ نقد و نظر است.
داستان سالاریها
سالاریها خاندان ثروتمندی در بروجرد هستند که از املاکداران و زمینداران بزرگ هستند، این خاندان طوری هستند که حتی دامادهای خانواده هم فامیلیهایشان را تغییر دادند و به نوعی سالاری شدهاند؛ اما راز خانواده زمانی برملا میشود که دو برادر از خاندان سالاری به نامهای سالار نیا و سالار نظام برای تقسیم ارثومیراث سالاریها به بروجرد میآیند. رازی که هنوز معلوم نشده که این خاندان ثروت خود را از کجا به دست آوردند اما در این میان اتفاقاتی مثل قتل، خیانت، فعالیتهای سیاسی و غیره شاید به فهمیدن این موضوع کمک کند.
بخشی از سالاریها
روزهای اول خرداد بود. بابا دم در روی سکوی خانه نشسته بود. ریش قرمزش را میخاراند. شبکلاه چرکتابش را برمی داشت. دست بر سر طاسش میکشید و زیرلب دعا میخواند. چشمش دیگر سو نداشت. گوشش، اما تیز بود. هر وقت مهمانی میآمد از جایش برمیخاست. در حیاط بیرونی را باز میکرد، سرش را بهسوی هشتی میبرد، «یااللّه» میگفت و تازه وارد را به حال خود میگذاشت. این یک سنتی بود. از این گذشته ضروری نبود به چادر به سران خبر بدهد که نامحرمی دارد میآید. مهمانها فرضا که محرم نبودند، زنانشان از مردان خانواده رو نمیگرفتند.
خویشان هرشب جمعه در تالار پنجدری روی حوضخانه سالار، در بیرونی، گاهی تنها و گاهی همراه زن و بچهشان، جمع میشدند. همه بابا را میشناختند. او دیگر جزو اثاث خانه شده بود.
همهشان روزهای عزت و جلال او را دیده بودند و هم دوران ذلتش را که دیگر چشمهایش یارای قرآن خواندن نداشتند و پیرمرد فقط میتوانست روزهای مهمانی و روضهخوانی وظیفه دربانی را انجام دهد، گاهی آفتابهلگن بیاورد و فرمان ببرد و پیغام بیاورد. یکی از وظایفش هم این بود که در سقاخانه زیر بازارچه شمعی روشن کند.
با چه مصیبتی توانست خود را در این خانه جا دهد. آن زمان که او را در کنار چوبه دار نیمهجان بلند کردند و قزاقی به او گفت: «بلند شو برو پی کارت. خدا عمری دوباره به تو داد.» تاب برخاستن نداشت. سرش گیج میخورد. چشمهایش از خاک و اشک گلین شده بود. چون به حال آمد چند قدم آنطرفتر نعش آقاموچول دامادش را دید. بعد گاری آوردند و دو مرده را بار کردند و بردند.
بنده خدائی به او یک تکه نان داد. آن را نیش کشید. پای پیاده برگشت رو به قهوهخانهای که شب پیش آنجا با زیور و آقا موچول اطراق کرده بود. دخترش را ندید. هرچه گشت پیدایش نکرد. زن مش رحیم افسار الاغ را در دست داشت. زنک هاج و واج بود. نمیفهمید چه خبر شده. برای چه مش رحیم صبح سحر رفته و دیگر برنگشته. موقعی که قزاقها آمدند، اصلاً هفت پادشاه را خواب میدید. از این و آن شنیده بود که زیور برای نجات پدر و شوهرش به خانه حاکم رفته. زن مش رحیم هرچه زور به خرج داد نتوانست توله را نگه دارد. سگه دنبال زیور رفت و غیبش زد.
اگر به کتاب سالاریها علاقه دارید، برای آشنایی با سایر آثار این نویسنده به بخش معرفی برترین آثار بزرگ علوی در وبسایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید.
5 آذر 1401
سالاریها
«سالاریها» اثری است از سیدمجتبی آقا بزرگ علوی (نویسندهی اهل تهران، از ۱۲۸۳ تا ۱۳۷۵) که در سال ۱۳۵۴ منتشر شده است. این کتاب به روایت خاندانی میپردازد که زمانی ثروتمند و پرآوازه بوده و رازی را در دل دارند.
دربارهی سالاریها
«سالاریها» رمانی است کوتاه به قلم «بزرگ علوی»، نویسنده ی نام آشنای معاصر، که نخستین بار در برلین به انتشار رسید. داستان روایتی است از خاندان مرفه و ثروتمند سالاری که از جمله بزرگ ترین صاحبان املاک و زمین داران در شهر بروجرد به حساب میآیند. در عظمت و نفوذ خاندان سالاری همین بس که حتی دامادهای این خاندان، نامهای خانوادگی خود را به سالاری تغییر دادهاند.
اما این خانواده یک راز بزرگ دارد و آن هم منبع و منشا ثروت سرشاری است که نصیب آنها شده. سالارنیا و سالارنظام، دو برادر از خاندان سالاری هستند که برای تقسیم ارثیه، به بروجرد آمده اند؛ شاید از میان حرفهای آنها و بلبشوی فعالیتهای سیاسی، قتل و خیانتکاری، راز خانوادهی سالاری هم بر ملا شود.
«بزرگ علوی» در آثار مختلفش بارها ثابت کرده که میتواند ارائهی خوبی از داستانهایی با مضمون سیاسی و اجتماعی داشته باشد و «سالاریها» بار دیگر بر این مدعا صحه میگذارد. داستانهای بزرگ علوی توانسته اند جایگاه به خصوصی را در عرصه ی داستان نویسی معاصر کسب کنند و این جایگاه، مورد غبطهی بسیاری از نویسندگان هم عصر او واقع شده است.
از ویژگی های قابل توجه قلم بزرگ علوی، شیوه ی نگارشی به خصوص اوست که در آن چینش و توالی رویدادها به نحوی است که خواننده را تشنه ی ادامهی داستان میکند و تا زمانی که رازهای قصه برملا نشده و داستان به انتهای خود نرسیده، خواننده کتاب را زمین نخواهد گذاشت. رمان سالاریها با مانور پیرامون یک مسالهی خانوادگی، دغدغه های تاریخی، سیاسی و فرهنگی را به تصویر می کشد و با داستان جذاب خود، خواننده را تحت تاثیر قرار می دهد.
کتاب سالاریها در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۱۶ با بیش از ۴۵۰ رای و ۴۰ نقد و نظر است.
داستان سالاریها
سالاریها خاندان ثروتمندی در بروجرد هستند که از املاکداران و زمینداران بزرگ هستند، این خاندان طوری هستند که حتی دامادهای خانواده هم فامیلیهایشان را تغییر دادند و به نوعی سالاری شدهاند؛ اما راز خانواده زمانی برملا میشود که دو برادر از خاندان سالاری به نامهای سالار نیا و سالار نظام برای تقسیم ارثومیراث سالاریها به بروجرد میآیند. رازی که هنوز معلوم نشده که این خاندان ثروت خود را از کجا به دست آوردند اما در این میان اتفاقاتی مثل قتل، خیانت، فعالیتهای سیاسی و غیره شاید به فهمیدن این موضوع کمک کند.
بخشی از سالاریها
روزهای اول خرداد بود. بابا دم در روی سکوی خانه نشسته بود. ریش قرمزش را میخاراند. شبکلاه چرکتابش را برمی داشت. دست بر سر طاسش میکشید و زیرلب دعا میخواند. چشمش دیگر سو نداشت. گوشش، اما تیز بود. هر وقت مهمانی میآمد از جایش برمیخاست. در حیاط بیرونی را باز میکرد، سرش را بهسوی هشتی میبرد، «یااللّه» میگفت و تازه وارد را به حال خود میگذاشت. این یک سنتی بود. از این گذشته ضروری نبود به چادر به سران خبر بدهد که نامحرمی دارد میآید. مهمانها فرضا که محرم نبودند، زنانشان از مردان خانواده رو نمیگرفتند.
خویشان هرشب جمعه در تالار پنجدری روی حوضخانه سالار، در بیرونی، گاهی تنها و گاهی همراه زن و بچهشان، جمع میشدند. همه بابا را میشناختند. او دیگر جزو اثاث خانه شده بود.
همهشان روزهای عزت و جلال او را دیده بودند و هم دوران ذلتش را که دیگر چشمهایش یارای قرآن خواندن نداشتند و پیرمرد فقط میتوانست روزهای مهمانی و روضهخوانی وظیفه دربانی را انجام دهد، گاهی آفتابهلگن بیاورد و فرمان ببرد و پیغام بیاورد. یکی از وظایفش هم این بود که در سقاخانه زیر بازارچه شمعی روشن کند.
با چه مصیبتی توانست خود را در این خانه جا دهد. آن زمان که او را در کنار چوبه دار نیمهجان بلند کردند و قزاقی به او گفت: «بلند شو برو پی کارت. خدا عمری دوباره به تو داد.» تاب برخاستن نداشت. سرش گیج میخورد. چشمهایش از خاک و اشک گلین شده بود. چون به حال آمد چند قدم آنطرفتر نعش آقاموچول دامادش را دید. بعد گاری آوردند و دو مرده را بار کردند و بردند.
بنده خدائی به او یک تکه نان داد. آن را نیش کشید. پای پیاده برگشت رو به قهوهخانهای که شب پیش آنجا با زیور و آقا موچول اطراق کرده بود. دخترش را ندید. هرچه گشت پیدایش نکرد. زن مش رحیم افسار الاغ را در دست داشت. زنک هاج و واج بود. نمیفهمید چه خبر شده. برای چه مش رحیم صبح سحر رفته و دیگر برنگشته. موقعی که قزاقها آمدند، اصلاً هفت پادشاه را خواب میدید. از این و آن شنیده بود که زیور برای نجات پدر و شوهرش به خانه حاکم رفته. زن مش رحیم هرچه زور به خرج داد نتوانست توله را نگه دارد. سگه دنبال زیور رفت و غیبش زد.
اگر به کتاب سالاریها علاقه دارید، برای آشنایی با سایر آثار این نویسنده به بخش معرفی برترین آثار بزرگ علوی در وبسایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات ایران، داستان ایرانی، رمان، سیاسی
۰ برچسبها: ادبیات ایران، بزرگ علوی، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب