اورازان

«اورازان» اثری است از جلال آل احمد (نویسنده‌ی اهل تهران، از ۱۳۰۲ تا ۱۳۴۸) که در سال ۱۳۳۳ منتشر شده است. این کتاب به روایت مشاهدات نویسنده از محلی به همین نام که سرزمین اجدادی او بوده، می‌پردازد.

درباره‌ی اورازان

«اورازان» نام کتابی اثر نویسنده معاصر ایرانی جلال آل احمد در وصف روستای پدری خود است. اورازان روستایی واقع در بخش بالاطالقان، شهرستان طالقان در استان البرز است.

اورازان روستایی کوهستانی از تمدن شهری دور افتاده‌ ای است در منتهای شرقی کوهپایه‌های طالقان که نه ‌تنها از دبستان و ژاندارمری و بهداری در آن خبری نیست، بلکه اغلب اهالی هنوز با سنگ چخماق و «قو» چپق‌ های خودشان را آتش می‌کنند و برای روشن‌ کردن اجاق‌ها و تنورها از چوب‌هایی که پنج ‌شش برابر یک چوب کبریت بلندی دارد و سر آن آغشته به گوگرد است استفاده می‌کنند.

آل احمد در مدت اقامت خود در اورازان به طور کامل با آداب و رسوم مردم آنجا آشنا شده است. او طوری مراسم مرگ و میر و عروسی را توصیف می کند که گویی سال ها  در آنجا می زیسته و در مراسم حضور داشته است.

آل احمد در این کتاب سعی کرده است با صرف دقتی که کمی از حد متعارف آن بیشتر است، یک ده دور افتاده را با تمام مشخصات آن ببیند و از آنچه دیده است مجموعه مختصری فراهم بیاورد؛ تکاپوی زندگی روزمره مردم آن ده و نشان بدهد که موضوع هر چقدر خلاصه تر و حقیرتر باشد، مجال دقت و تحقیق گشاده تر خواهد بود.

اورازان کتابی است که از یازده قسمت تشکیل شده است که در هر قسمت نویسنده بخشی از ابعاد روستا را به توصیف و تصویر کشیده است. ابتدا جلال موقعیت جغرافیایی ده را همراه با نقشه به صورت مبسوط، شرح می دهد. این توصیف مبسوط به گونه ای است که خواننده ده را پیش رویش مجسم می کند و گویی سالهاست که آنجا را می شناسد. سپس وضع عمومی ده را بیان می کند.

از وضعیت دام ها در فصل زمستان و تابستان گرفته تا درآمد روستائیان، شکل ظاهری منازل، وسیله حمل و نقل، بده و بستان روستائیان، شکل لباس مردم، وضع بهداشت، انواع سوخت و… حتی از توصیف وضع ظاهری زنان و مردان نیز فروگذار نکرده است.

کتاب اورازان در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۲.۹۲ با بیش از ۴۰۰ رای و ۲۸ نقد و نظر است. شما می‌توانید این کتاب را به رایگان از طریق این لینک دریافت و مطالعه کنید.

فهرست مطالب اورازان

  • مقدمه: موقعیت محل – کلیات
  • فصل اول: وضع عمومی
  • فصل دوم: مسایل مذهبی
  • فصل سوم: آب و آبیاری
  • فصل چهارم: تشریفات مرگ و میر
  • فصل پنجم: غذای اهالی
  • فصل ششم: لباس اهالی
  • فصل هفتم: مراسم عروسی
  • فصل هشتم: تشکیلات اجتماعی
  • فصل نهم: فرهنگ مختصر اورازانی
  • فصل دهم: چند جمله و تعبیر – دولالایی – دو بازی بچگانه – یک قصه
  • فصل یازدهم: چند نکته‌ی دستوری – چند نکته مربوط به صوت شناسی – صرف چندفعل
  • فهرست تصاویر
  • نقشه‌ی عمومی طالقان
  • نقشه‌ی اورازان
  • نمای امامزاده‌ی ده
  • یک نسب‌نامه
  • طرح بنای امامزاده
  • مقطع یک آسیاب
  • یک کوچه‌ی اورزان
  • منظره‌ی عمومی ده
  • دو زن و یک بچه
  • گیوه
  • یک پیرزن
  • خرمن کوب
  • نقشه‌ی حمام ده
  • قره آفتوه
  • شانه‌ی نساجی
  • نهره

بخش‌هایی از اورازان

ده روی سراشیبی تپه‌ای که شیب آن از شمال به جنوب است قرار گرفته، به رودخانه‌ی سیلابی کوچکی که پای همان تپه است ختم میشود. کوچه‌های شمالی–جنوبی ده شیب تندی دارد و خانه‌ها مسلط بر یکدیگر است. تپه‌ای که ده روی آن واقع شده است خود محصور است میان کوه‌های بلند اطراف که مرتع تابستانی گله‌های ساوجبلاغ است و حق چرایی که بدین مناسبت بدست می‌آید یکی از عواید اشتراکی اهالی ده است.

هوا بسیار سرد است و پنج ماه از سال بعلت برف و بوران هیچ جنبنده‌ای از سوراخی که در آن خزیده است بیرون نمی‌آید. گاو و گوسفند را در طویله‌ها که دخمه‌ای است در شکم کوه کنده شده از سرما محفوظ نگه میدارند و خود اهالی در زیرزمینی که فقط روزنه‌ای بطاق یا بالای دیوار دارد و دری به راهرو – بسر میبرند که در میان آن تنوری هست.

روزها برای نان بستن و غذا پختن و شبها برای اینکه کرسی برویش بگذارند و بخوابند. از اواخر ماه دوم بهار برف‌ها آب میشود تا در ماه دوم پاییز از نو بنشیند ولی ته دره‌های سایه‌دار برف همیشه هست و حتی پیرمردان نیز بیاد ندارند که این برف انبارها روزی تمام شده باشد. تنها وسیله‌ی حمل و نقل و سفر قاطر است. از خر در کار مزرعه استفاده میکنند و اسب از تفنن‌های بسیار بیمورد است. بیش از اینکه با جنوب سر و کاری داشته باشند با شمال رفت و آمد دارند.

یعنی با مازندران که کوههای شمال طالقان حد فاصل بین اینجا و تنکابن است. از مازندران «قو» می‌آورند و برنج و ذغال و از ساوجبلاغ قند و توتون و پارچه. و باین هر دو ناحیه پنیر میفروشند و پشم. بیشتر از گله‌داری زندگی می‌کنند تا از کار مزرعه. رویهمرفته بلند قامتند و پر کار و آفتاب سوخته و زود به پیری نشسته. زنها از حد متوسط زیبایی نیز چیزی کمتر دارند ولی گاهی چنان زیبایی نادری دارند که چشم را خیره می‌کند. اما اگر سال بعد سری به ده بزنید همان زیبایی نادر نیز با برف‌های بهاره آب شده است.

……………….

شب عروسی چند نفر از جوانان می‌آیند و داماد را بحمام میبرند و نو پوشیده بیرونش میآورند. اول بزیارت معصوم‌زاده بعد بخانه. و داماد دست پدر یا ولی خود را می‌بوسد. قبل از اینکه داماد از حمام بیاید روی بام را فرش کرده‌اند و یک کرسی مفروش در میانه گذاشته‌اند که داماد را رویش مینشانند. در ضمن جار زده‌اند و مردان ده جمع شده‌اند و غلغله‌ای بپاست و تازه غروب شده‌است.

داماد که بکرسی نشست دو تا شمع بدو دستش میدهند و پیرمردی بمیان می‌افتد و چوب و تخته‌ای یا چوب و چارپایه‌ای بدست میگیرد و کنار داماد می‌ایستد و هدایای اهالی را جار میزند: «سید مشهدولی، ای گوهادا، خانه آبادان.» و بچوب میکوبد. حضار با هم فریاد میزنند: «خانه آبادان.» و هر یک از اهالی بقدر طاقت خود هدایایی میدهند. یعنی هر یک اعلام میکنند که چه خواهند داد.

و تا قبل از بردن عروس هدیه‌ی خود را میفرستند و رویهمرفته برای زندگی تازه سرمایه‌ای گرد می‌آید. تقدیم هدایا که تمام شد شام میدهند. همان اوایل شب. آش کشکی یا دوغی. و بعد تا سه ساعت از شب رفته می‌نشینند. سه ساعت که از شب گذشت از خانه‌ی داماد برای عروس حنا میفرستند.

با توت و سنجد وسیب و کشمش و تخم‌مرغ رنگ کرده و شیرینی‌های طبیعی دیگری که بهم برسد. زنها بساط را در مجموعه‌ای بسر میگذارند و بخانهٔ عروس میبرند. یک طبق دیگر نیز از همین بساط بمجلس می‌آورند و جلوی داماد میگذارند و دست داماد را تا مچ حنا میبندند. ساقدوش‌ها نیز دست‌های خود را حنا میبندند. این مراسم که گذشت پیرمردها مجلس را برای جوانان خالی میکنند و بخانه‌های خود میروند.

اما جوانها بیست نفری هستند که تا صبح بیدار میمانند. هریک پولی میگذارند، گوسفندی و برنجی و روغنی میخرند. همان شبانه. و زنها شبانه میپزند و میخورند. چایی هم براه است. گاهی هم یکی آواز میخواند یا یکی نی میزند و دیگری میرقصد. تا صبح باین صورت سر میکنند. همین عده صبح که شد داماد را با خود بخانواده‌های اقوام ببازدید میبرند و هرجا شیرینی و چای میخورند تا نزدیک ظهر که بخانه‌ی داماد برمیگردند.

پیرمردان نیز آمده‌اند و با هم ناهار میخورند. زنها نیز در این ناهار شرکت دارند. منتها در مجلسی جداگانه و باز با همان آش و نان و پنیر. بعد از ناهار سر داماد را میتراشند. سرتراشی چه در سوگ و چه در سرور یکی از مراسم فراموش نشدنی است. بعد پیرمردها برمیخیزند. بمنزل عروس سری میزنند.

و اگر جهیزی در کار باشد صورت برمیدارند و شهادت میدهند. مختصر لباسی برای عروس و داماد و یک صندوق. اما کیسه توتون، بند تنبان و سفره‌ی کمری جزء لاینفک جهیز است. اگر هیچ چیز دیگری هم در کار نباشد اینها مسلماً هست.

 

اگر به کتاب اورازان علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی برترین آثار جلال آل احمد با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.