خسی در میقات

«خسی در میقات» اثری از جلال آل‌احمد (نویسنده‌ی اهل تهران، از ۱۳۰۲ تا ۱۳۴۸) است که در سال ۱۳۴۳ نگاشته شده است. این کتاب در حقیقت سفرنامه‌ی حج آل‌احمد است و وی در آن با جزییاتی دقیق و بیانی روان و شیوا به زوایای مختلف سفر حج پرداخته است.

نام‌گذاری کتاب خسی در میقات نیز بر اساس جمله‌ای است که آل احمد در بخشی از کتاب می‌نویسد: «من فهمیدم که خسی هستم که به میقات آمده، نه کسی که به میعاد». باید اشاره کرد که این کتاب به دلیل استقبال خوانندگان، بارها و بارها توسط ناشران مختلف تجدید چاپ شده است.

درباره‌ی خسی در میقات

این سفرنامه از فرودگاه جده آغاز می‌شود. جده به عنوان یک شهر بندری مهم در عربستان، مرکزی تجاری نیز به شمار می‌آید و مهم‌ترین شهر غربی عربستان محسوب می‌شود. جلال در جده هم‌سفران خودش را که انسان‌هایی با خاستگاه‌های فرهنگی و طبقاتی متفاوتی هستند پیدا می‌کند و با آن‌ها به گفت‌وگو می‌نشیند.

تلاش آل‌احمد برای کندوکار در شخصیت مسافران در خسی در میقات و پی بردن به باورهای آن‌ها سبب شده است تا سفرنامه بسیار جذاب، روان و دلنشین شود. پی بردن به انگیزه‌های درونی حاجیان پس از خواندن این کتاب سبب می‌شود تا بتوانیم خودمان را در جای آن‌ها قرار دهیم و مانندشان فکر کنیم.

مسافران و حجاج از سرزمین‌ها و کشورهای مختلفی آمده‌اند تا خانه خدا را زیارت کنند و نویسنده تلاش می‌کند تا علاوه بر توصیف ویژگی‌های ظاهری آن‌ها با باورهایشان نیز آشنایی پیدا کند. برخی از زوار در جستجوی کشف حقیقتی به مکه آمده‌اند اما عده دیگری به منظور عمل به تکلیف شرعی خود راهی حج شده‌اند.

در حقیقت، کتاب خسی در میقات سفرنامه‌ای متفاوت است که هرچند به نظر می‌رسد باید رنگ و بوی مذهبی داشته باشد، اما عقاید روشن‌فکرانه خاص جلال آل‌احمد را هم دربر دارد. در این سفرنامه، وی با دقت و ریزبینی خاص خودش از همه چیز صحبت می‌کند. نه تنها مناسک مذهبی بلکه هرآنچه که در لحظه لحظه سفرش به چشم دیده است، در قالب کلمات درآورده است.

 توصیفات ریز و دقیق نویسنده  در خسی در میقات سبب می‌شود تا تجربه‌ای همانند مشاهده او را پیش چشم خود ببینیم. او در کتابش از آداب و پوشش، تمام آداب و رسوم، مسائل فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاحتی و … سخن گرفته است. خسی در میقات به دلیل جملات کوتاهی که دارد، توجه زیاد نویسنده به جزئیات و متن روان و دلنشین آن است که بسیار شناخته شده است.

کتاب خسی در میقات در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۳۳ با بیش از ۱۵۰۰ رای و بیش از ۱۰۰ نقد و نظر است.

بخشی از کتاب خسی در میقات

امروز صبح رفتم به دیدن قبر ابوطالب. بالای«شعب عامر» که دنباله قبرستان جدید مکه است. ته دره ای شمالی و عجیب به عمد همه چیز را خراب کرده اند و شکسته.

بقیع و این هم اینجا. سنگ مرمرهای تراش خورده و کتیبه دار تکه پاره شده و این ورو آن ور افتاده و هیچ چیز و هیچ جا را نمی شود شناخت؛ مگر به معرفی راهنمایی. به این طریق است که «سنت» شده است ناندانی عده ای مرده خور. خراب کردن یک قبر در این سر عالم (که کتابخانه ها رامی سوزانند) یعنی سوختن یک کتاب.

هر قبری کتابی است بسته و سنگش جلدش. یا به عکس و اینها حتی جلد را هم بسته اند؛ وگرنه چرا مرده را در قبر بگذاریم؟ و چرا نسوزانیم؟ در سنت مللی که گور دارند و دفن و کفن مردگان خود نشانه ای است یا سابقه ای بر تشخص زنده ها و اصلا ببینم؟ مگر آنها که دفن ندارند(هندوها و دیگران) دوام سنتشان بریده می ماند؟ و بعد. مگر قبر کدام آدم عادی بیش از سی سال می پاید؟ این قبر بزرگان است که می شود بقعه و بارگاه و ملجاً و پناهگاه… رها کنم.

سنگی بود از مرمر و ستون مانند (البته شکسته و افتاده) با نام فلان سردار عتمانی و سنگ دیگری با الباقی یک اسم:«شموئیل سلطان دغستان»(کذا) و سنگهای ایستاده بر بالای قبرهاء در نقشی همچو نقش سر سجاده بریده و تراش خورده و من در این ته مانده سفره سنت قدم می زدم. فحش بر لب. که جوانی نزدیک شد و به علامت آشنایی خنده ای برلب و سلام و علیک. شیعه ای بود از اهالی الاحساء(لحسا).

همان که ناصرخسرو در قرن پنجم به دیدارزندگی نیمه اشتراکی اش رفته بود و همدردی کنان به قبرها و صاحبانش. بیست و سه چهار ساله بود. گفتم برویم جایی بنشینیم و قهوه ای و گپی و رفتیم. قهوه نبود و به آب انبه قناعت کردیم. مختصری انگریزی می دانست. شکسته بسته تر از من. کارمند شرکت نفت«آرامکو»با مزد ماهی ۶۵۰ ریال(به گمانم اغراق می کرد). یک ساعتی گپ زدیم. در جستجوی عظمت صدر اسلام و دیگر قضایا… می گفت در تمام «آرامکو» ‌هفت هزار عرب کار می کنند و سه هزار آمریکایی.

برای آشنا شدن با سایر آثار این نویسنده، به بخش معرفی کتاب‌های جلال آل‌احمد در وب‌سایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید.